اين دل شده هيأت اباعبدالله(6)/گفتم ای دختر شامی برو و طعنه نزن!
گفتم ای دختر شامی برو و طعنه نزن...سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز
گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز
تن من آب شد اما اثرم هست هنوز
جای سیلی ز روی گونه من پاک نشد
رد شلاق به روی کمرم هست هنوز
می توانم به خدا با تو بیایم بابا
جان زهرا کمی ازبال و پرم هست هنوز
گفتم ای دختر شامی برو و طعنه نزن
سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز
من که از حرمله و زجر نخواهم ترسید
دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز
گفت که می زنمت اسم پدر را ببری
گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز
همه دم ناز کشید و به دلم تسکین داد
جای شکر است که عمه به برم هست هنوز
با زمین خوردن من دیده خود می بندد
شرم در چهره ساقی حرم هست هنوز
خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟
همه خاطره ها در نظرم هست هنوز
غصه معجر من را نخوری بابا جان
پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز
"مهدی نظری"