سخنان منتشر نشده رهبر انقلاب درمورد چاه جمکران و شعرخوانی برای امام زمان(عج)

کد خبر: 38090
رفتم جمکران و خب تضرع و توجه و نماز و همین اعمال که هست، دیدم آرام نمی‎گیرم، راحت نمی‎شوم. بلند شدم و ایستادم. دفترم هم در جیبم بود، دفتر شعرم را درآوردم
وارث : «مسیح در شب قدر» عنوان دومین کتاب از مجموعه «خورشید در مهبط ملائکة‎الله» و روایتی از حضور رهبر انقلاب آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در منازل شهدای ارمنی و آشوری است، که دی‎ماه سال گذشته برای نخستین‎بار از سوی انتشارات صهبا منتشر شده است.


در این کتاب، سی‎سال حضور آیت‎الله خامنه‎ای در منزل شهدای مسیحی کشورمان از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۹۳، در بیست‌وپنج بخش روایت شده است. 


در بخش بیست و پنجم «مسیح در شب قدر»، که تاکنون در فضای رسانه منتشر نشده است بخشی است که به روایت حضور و سخنان آیت‎الله خامنه‎ای در منزل «شهید آلفرد گبری» از سوی برادر شهید در سال ۸۹ می‎پردازد. آنچه در اینجا مورد توجه واقع شده است، مطالبی است که در این جلسه درمورد چاه مسجد جمکران و شعرخوانی برای امام زمان (عج) مطرح می‎شود. در اینجا تنها همان بخش مربوط را از این جلسه نقل می‎کنیم.



تأثیرِ آن غزل


«روبرت گبری»: من خودم عاشق هیئتم، محرم هر شب می‎روم. تازه جمکران هم رفته‎ام. وقتی این را به ایشان می‎گویم اصلا تا اسم جمکرام را می‎شنوند، یک لبخند زیبا می‎زنند و می‎گویند «جمکران، به‎به»


می‎گویم که من نامه نوشته‎ام و در چاه جمکران انداخته‎ام.


آیت‎الله خامنه‎ای: «حالا آن نامه را نمی‎خواهد آنجا بیاندازید. شما جمکران اگر رفتی، برو آنجا، یک آقایی وجود دارد که بدان این آقا می‎شنود حرفت را. مخاطب قرارش بده. خودت بدان داری با یکی حرف می‎زنی. با او حرف بزن، بدان که خدای متعال جواب می‎دهد. تردید در این نداشته باش، درست می‎شود. نامه داخل چاه و اینها لزومی ندارد. نه یک سند درستی دارد، نه لازم است. حالا به فرض، سند هم داشته باشد، چیز لازمی نیست. آن‎هایی که قدرت کار را دارند، می‎توانند تصرف کنند، آن‎ها محتاج به نامه نیستند. وقتی خواستی حرف بزنی، دلت به حرکت می‎آید، به حرف می‎آید. برو با دلت با آن‎ها حرف بزن.


من یک وقتی یک شعری گفته بودم درباره امام زمان سلام‎الله علیه. رفتم جمکران و خب تضرع و توجه و نماز و همین اعمال که هست، دیدم آرام نمی‎گیرم، راحت نمی‎شوم. بلند شدم و ایستادم. دفترم هم در جیبم بود، دفتر شعر. درآوردم، گفتم آقاجان این شعر را برای شما گفته‎ام، می‎خوانم برایتان. شروع کردم شعر را خواندن،  آهسته البته. هیچ‎کس هم متوجه نبود. یک غزلی بود از ابتدا تا آخر غزل را خطاب به حضرت خواندم، گمان می‎کنم تأثیری که آن غزل در حال من کرد، آن نماز مخصوص و آن چیزها نکرد. آدم با دلش که حرف بزند، اینطوری است.»


در پی نوشت، آن غزل آیت‎الله خامنه‎ای برای امام زمان(عج) هم درج شده است که از شعرهای زیبا و خواندنی ایشان است:


 


دلم قرار نمیگیرد از فغان بی تو

سِپَندوار ز كف دادهام عنان بی تو

 

ز تلخكامی دوران، نشد دلم فارغ

ز جام عشق، لبی تر نكرد جان بی تو

 

چو آسمان مه آلودهام ز تنگ دلی

پر است سینهام از اندُه گران بی تو

 

نسیم صبح نمیآورد ترانۀ شوق

سر بهار ندارند بلبلان بی تو

 

لب از حكایت شبهای تار میبندم

اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو

 

چو شمع كشته ندارم شرارهای به زبان

نمیزند سخنم آتشی به جان بی تو

 

ز بیدلی و خموشی چو نقش تصویرم

نمیگشایدم از بیخودی زبان بی تو

 

عقیقِ سرد به زیر زبان تشنه نهم

چو یادم آید از آن شكّرین دهان بی تو


گزارش غم دل را مگر كنم چو «امین»

جدا ز خلق، به محرابِ جمكران بی تو 


 /1102101305