حجت الاسلام تاج لنگرودی : تفرقه مایۀ عذاب است

کد خبر: 38626
جلسه هفتگی هیئت مکتب الشهداء با سخنرانی حجت الاسلام تاج لنگرودی و مداحی کربلایی مرتضی عطاران، حاج مصطفی حیدر زاده و کربلایی جواد زاده برگزار شد.

وارث: جلسه هفتگی هیئت مکتب الشهداء با سخنرانی حجت الاسلام تاج لنگرودی و مداحی کربلایی مرتضی عطاران، حاج مصطفی حیدر زاده و کربلایی جواد زاده برگزار شد.

در ادامۀ متن سخنرانی حجت الاسلام تاج لنگرودی را می خوانیم.

حجت الاسلام تاج لنگرودی :

قرآن مجید می‌ فرماید هر کسی که به تفرقه دامن بزند به عذاب الیم گرفتار می‌ شود. ما زندگی علماء را که بررسی می‌ کنیم، می بینیم علمای دلسوز خیلی برای مسئله وحدت و تقریب مذاهب تلاش کرده اند. بنیان گذار مساله تقریب مذاهب در سده اخیر، در بین علمای شیعه، آیت الله بروجردی بود. در بین علمای اهل سنت هم که مربوط به دانشگاه الازهر بود، شیخ محمود شلتور و شیخ عبدالسمیع محمود بودند.

در گذشته تر هم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی بودند که مرحوم آیت الله خوانساری هم بر تاکید ایشان بر وحدت شهادت می دادند. شیخ درباره وحدت مسلمانان فتوا صادر کرده بودند، این که خوب است مسلمانان بر سر مسائل جزئی باهم اختلاف نکنند.

در گذشته تر از آن شاهد مساله مربوط به آیت الله میرزای شیرازی هستیم. شهرت ایشان از سایر علماء گذشته، بخاطر فتوای تنباکو، بیشتر است. متاسفانه بعضی ها شعار انگلیسی می دهند و به اشتباه می گویند فتوای ایشان، انگلیسی بود. می گویند وقتی انگلیس دید در ایران بهره ای از تنباکو نصیبش نمی شود، ایشان را مجبور کردند که علیه تنباکو فتوا دهند. در حالی که در کتابی آمده است، شاگردی از آیت الله میرزای شیرازی نزد ایشان رفت و گفت می‌ توانم سوالی بپرسم و ایشان پاسخ دادند بفرمایید و او گفت مردم ایران تحت استعمار انگلیس هستند و چشم امیدشان به مرجعیت شیعه است و مرجعیت شیعه باید مردم را از این استعمار نجات دهد. وقتی حرف های تندش تمام شد میرزای شیرازی گفت اتفاقا دیروز من فتوایی را صادر کردم که استعمال تنباکو را حرام اعلام کردم و چون شک داشتم که مورد قبول امام زمان عجل الله تعالی باشد، به سرداب مقدس حضرت صاحب رفتم و به حضرت متوسل شدم و حضرت فتوای مرا تایید کرد و بعد من آن را منتشر کردم.

ما با توجه به روحیه ای که از انگلستان سراغ داریم می‌ دانیم اینکه این امر از طرف انگلستان بوده است شایعه است.

مرحوم شیخ عبدالنبی نوری شخصیتی است که حتی رضا شاه در سفره او نشسته است. رضاشاه در منطقه کن متولد شد. مادر رضاشاه در فقر دست و پنجه نرم می‌ کرد و تصمیم گرفت سر سفره شیخ عبدالنبی بیاید و بچه اش را در خانه شیخ عبدالنبی نوری بزرگ کند. زمانی که شاه دستور داد زن ها چادرشان را بردارند، تنها خانه ای که مستثنی شد، خانه این شیخ بود. شیخ نبی در سامرا شاگرد میرزای شیرازی بود. می گفت سالی صدوبیست تومن از بلده نور برای من می آمد و زندگی ام را با مختصر شهریه ای که میرزا می داد، می گذراندم. ایشان می فرمودند وقتی مستاصل شده بودم، یک روز بعد از نماز صبح توسل کردم و بعد سر سجاده خوابم برد. خواب دیدم وارد اتاقی شدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله با لباسی سفید و عمامه سبز نشسته است. ایشان به من فرمود بیا صدوبیست تومن را ازینجا بردار. وقتی صدوبیست تومن را برداشتم، از خواب بیدار شدم. دیدم در خانه ام را می زنند، در را باز کردم. دیدم خدمتکار میرزای شیرازی است. می گوید، ایشان با تو کار دارد. به سمت خانه میرزا رفتم. دیدم میرزا با همان هیبت رسول خدا صلوات الله علیه و همان لباس نشسته است. به محض این که چشمش به من افتاد، با همان ادبیاتی که در خواب دیده بودم، به من فرمود این صدوبیست تومن را بردار. برداشتم. همین که خواستم خوابم را برای میرزا تعریف کنم، گفتند برو بدهکاری ات رابده.

یکی از شاگردان شیخ مرتضی انصاری که کودن بود و از صد جمله دو جمله را می فهمید، شبی در عالم خواب امیرمومنان علیه السلام را می بیند که ایشان در گوشش بسم الله الرحن الرحیم می گوید. وقتی از خواب بیدار می شود عین صد جمله را می فهمد. شیخ مرتضی انصاری به این فرد فرمودند: آن آقایی که در گوش تو بسم الله الرحمن الرحیم گفت، در گوش من تا ولاالضالین گفت.

شیخ عبدالنبی نوری هم می گوید تا خواستم خوابم را برای میرزا تعریف کنم، گفتند نیازی نیست، برو بدهکاری را پرداخت کن.

میرزا با این مقامش به سامرا رفت و سکونت گزید. بعضی ها می گویند قصد ایشان از سکونت در ایجاد وحدت بین شیعه و سنی بود.

یک روز غروب، که طبق معمول طلبه ها و علماء می آمدند و با هم مذاکره می کردند، در بیست و نهم ماه مبارک رمضان، فردی گفت کسی از شیعیان هنوز هلال ماه را ندیده اما دو سه نفر از سنی ها هلال را دیده، ایشان فرمودند آن چند نفر اینجا بیایند و شهادت بدهند. آنها آمدند مشخصات کامل ماه را گفتند. ایشان فرمودند به مردم تلگرام بدهید که فردا عیدفطر است. وقتی به منزل می آمدند، پسر میرزا به ایشان گفت که تا آنجایی که من خبر داردم فتوای فقهی شما این است که شهادت اهل سنت پذیرفته نیست. ایشان فرمودند: خود من ماه را دیدم و نیازی به شهادت کسی نداشتم. اما چون می خواستم تقریبی بین شیعه و سنت به وجود بیاید، آنها را خواستم تا شهادت بدهند.

سید بحرالعلوم ظاهراً ساکن نجف بود اما آنطور که من در تاریخ مطالعه کردم ایشان شش سال ساکن مشهد بود و از آنجا دو سال در مکه با تقیه زندگی کرد. یعنی به هیچ یک از سنی ها نگفت که من شیعه هستم.

شیخ سلماسی نقل کرده اند: سید بحرالعلوم هر روز صبح طواف می کردند و بیرونی منزل در اتاق می نشستند و طلبه های سنی ائم از شافعی و همبلی و حنفی و مالکی پیش ایشان می آمدند و درس می خواندند. یک سال همین گونه گذشت.

یک سال به سید گفتند دیگر پول نداریم. درب منزل ایشان را زدند. ایشان رفتند در را باز کردند دیدند شخصی وارد شد حواله ای را داد و رفت. سید به شیخ سلماسی گفتند به بازار برو و این حواله را در فلان صرافی بکش و هرچقدر پول به تو داد بیاور. به بازار رفتند و آن صرافی را پیدا کردند. وقتی حواله را دادند، شخص امضای حواله را بوسید و پول را داد. بعدها وقتی شیخ از سید پرس و جو کرد متوجه شد، آن حواله از طرف امام زمان عجل الله تعالی بود.

همین سید بحرالعلوم دوسال با تقیه در مکه زندگی کرد و باعث شد امام جمعۀ هشتاد ساله مکه شیعه شود.

وقتی که متعصبین مکه فهمیدند امام جمعه مکه به دست سید بحرالعلوم که دوسال تقیه کرده بود، شیعه شده است و بر مذهب جعفری دفن شده است، قصد جان او را کردند. که سید شبانه مکه را ترک کردند و در نجف ساکن شدند.

اگر میرزای شیرازی و سید بحرالعلوم از همان اول جپهه می گرفتند، اثر داشت؟ وقتی ما به تاریخ شیعیان نگاه می کنند، همه وحدت مدار بودند.

رئیس فرقه مالکی ها، مالک بن انس است. شهرتش، فقیه اهل مدینه است. می گوید من هروقت که پیش جعفربن محمد آمدم، ایشان به من متکا می داد که تکیه بدهم و ایشان قدر من را می دانست و به من می گفت ای مالک من تو را دوست دارم. امام صادق علیه السلام به رئیس یکی از فرقه های اهل سنت می گوید من تو را دوست دارم.

تفرقه مایۀ عذاب است.

مالک می گوید وقتی امام صادق علیه السلام به من می گفت تورا دوست دارم، من خوشحال می شدم و شروع می کردم از امام صادق علیه السلام تعریف می کردم. مالک می گوید: حضرت از بزرگ ترین بندگان خدا بود و یکی از بزرگ ترین زاهد ها بود. ما از مجالست با امام صادق علیه السلام بسیار لذت می بردیم.

او هم چنین تعریف می کند وقتی حضرت می گفتند: قال رسول الله، آنقدر دگرگون می شدند که دیگر کسی امام صادق علیه السلام را نمی شناخت.


/1102101306

حجت الاسلام تاج لنگرودی :