حجت الاسلام عالی : زهد یعنی دلت در بند نباشد +گزارش تصویری
وارث: سلسله جلسات اعتقادی اخلاقی جوان موفق ازدیدگاه امام علی علیه السلام با سخنرانی حجت الاسلام عالی و مداحی حاج مهدی سماواتی در هیئت محبان حضرت زهرا سلام الله علیها برگزار شد.

شخص عابدی خدمت امیرالمومنین علیه السلام رسید و به ایشان عرض کردن که من را موعظه نمایید. حضرت خیلی راغب به این کار نبود و یک جمله ای را حکما فرمودند و سکوت کردند: خداوند با آدمهای با تقوا و خوب کردار است. همین یک جمله را فرمودند ولی آن شخص اصرار داشتند که حضرت مفصل در این باره توضیح بفرماید. حضرت شروع کردند مفصل خطبه ای از نهج البلاغه که در باب اهل تقوا است را بیان کردند که چطور گوش می دهند و شب و روز خود را چگونه سپری می کنند وقتی خطبه حضرت تمام شد آن شخص سکوتی کرد و فوت نمود. حضرت فرمودند از این می ترسیدم آن وقتی که نمی خواستم مفصل حرفی بزنم موعظه های بلیغ با اهل خود این چنین می کند. اینجا نشان می دهد که موعظه کردن هم اهل می خواهد هم موعظه کننده هم شنونده موعظه.
موعظه های بلیغ با اهل خود این چنین می کند.
شخصی به حضرت علی علیه السلام عرضه داشت که یاعلی! تو که خودت این ها را بلدی پس چرا این چنین نمی شوی؟ حضرت فرمود که نه تنها شیطان به زبان تو آمده است بلکه هرکسی یک اجلی دارد.
زهد یک امر قلبی است در روایت داریم: "أصلُ الزُّهدِ حُسنُ الرَّغبَةِ فيما " اصل زهد همان چیزی است که میل به آن داشته باشد و نسبت به آن میل ها و ارزشهایی که شهوت را به دنبال دارد چشم پوشی شود و کم هم بشود این در لذت های حلال است و لذت های حرام را که باید آن ها را محو کرد. در زهد چیزهایی که میل به آن داریم به حداقل برسد این ها را در باب حلال بودن عرض می شود.
زهد این است که اگر چیزی را به دست آوردید شاد بشوید و اگر چیزی را از دست دادید ناراحت و پژمرده.
پایه مهم زهد این است که علاقه ای به اشیاء دنیایی نداری و بازی با دل و امثال آن را در پی نداری، دل نمی بندی به چیزهای دنیایی و تعلقی نسبت به دنیا در انسان موج نمی زد و وجود ندارد و آدم بزرگتر از آن چیزی است که بخواهد قوی بودنش از بین رود. با این وسایل دنیایی دل اگر جایی دیگری بند باشد دیگر به اشیاء دنیایی علاقه ای نشان نمی دهد دل جایی دیگر مشغول است که بالا پایین نمی شود.
زهد یک امر قلبی است و تعلقی ندارد و دربند نیست. صرف نظر کردن از عمل های عادی روزانه را نمی توان زهد نامید. زهد زمانی است که یک امر روحی و قلبی در آن دخیل باشد. زهد یعنی دلت در بند نباشد. زاهد کسی است که در عین حال که می تواند امکانات زندگی را داشته باشد اما در حد کفاف از آن بهره ببرد، درگیر تجملات و ظواهر زندگی نشود هر تجملات و تشکیلاتی زهد نیست.
فرق بین زهد و فقر زیاد است، گاهی شنیده می شود که می گویند اسلام به فقر توصیه کرده است که این کاملا اشتباه است. توصیه به زهد در اسلام با توصیه به فقر بسیار متفاوت است و در اسلام اصلا توصیه ای به فقر نشده است و در روایات متعدد داریم که برای آسایش در این دنیا تلاش کردن وجود دارد. به پیامبر صلوات الله علیه گفتند شخصی است که بسیار خوب و زاهد است اما شغلی ندارد ایشان فرمودند او از چشم من افتاد.
پیامبر صلوات الله علیه می فرمایند: برخی از گناهان است که هیچ چیزی آن را پاک نمی کند بجز هم و غم شغلی. توصیه به تولید ثروت دارند در بیشترین میزان و کمترین میزان بهره خود آن شخص و درگیری که در آن داشته باشد. حضرت امیرالمومنین علیه السلام روزی به عیادت صعصعه ابن صوحان رفتند که امام صادق علیه السلام در وصف ایشان می فرمایند کسی بجز او حق علی علیه السلام را نشناخت. صعصعه ابن صوحان دو برادر داشت که در جنگ جمل شهید شدند حضرت امیر علیه السلام فرمودند که به خدا قسم صعصعه من شهادت می دهم که تو کم خرج و پر تلاشی هستی.
اسلام دو قوت و قدرت را توصیه می کند یکی قدرت قوت و دیگری قوت اقتصادی. اما توصیه ای که مجدد شده است این است که که در بند آن نباشی و محکم باشی و ذلیل آنها نباشی.
ناصرالدین شاه به مشهد رفتند و تمام حکما به دیدار او رفتند. به اطرافیان خود عرضه داشت که آیا حکیمی هست که به دیدار ما نیامده باشد و ما را ندیده است؟ گفتند بله یک حکیمی است که به دیدار شما نیامده است و نمی آید. گفت خوب ایرادر ندارد ما به دیدار او می رویم. به دیدار حکیم سبزواری رفت و به او گفت از من چیزی بخواه. حکیم سبزواری عرض کردند که من یک سرپناهی دارم و نانی و آبی داریم که از آن قوت می گیریم. ناصرالدین شاه گفت شما مالیات می دهید؟ حکیم سبزواری گفت: بله. به او گفت که امسال را مالیات نده و ایشان گفتند که اگر من مالیات را ندهم مالیات بقیه افزوده می شود. ناصرالدین شاه گفت نه من مالیات را از بقیه نمی گیرم، حکیم هم گفتند که نه شما از آن کوتاه نمی آیید و از بقیه می گیرید. ناصرالدین شاه از ایشان خوشش آمد که اینقدر قوی و با اراده هستند و به ایشان گفتند که ما برای نهار می خواهیم در کنار شما بمانیم. حکیم گفت بمانید و سفره را انداختند و چند قرص نان دهاتی با ماست ویا دوغی آوردند تکیه از قرص نان را خورد، دید که باب دهنش نیست و به حکیم گفت که من این نان ها را برای متبرکی می برم که اگر بیماری دیدم به او دهم و بخورد. حکیم گفت می خواهی بخور می خواهی ببر این نان ها را خود من درست کردم و حلال حلال است.
از ناصرالدین شاه چیزی که تقاضا نکرد هیچ بلکه به او چیزی را هم عطا کرد. آدمی که زاهد است چیزی برای از دست دادن ندارد از مال دنیایی. توصیه به زهد توصیه به فقر نیست.
زهد دو رکن دارد. هم شیرینی را در جایی دیگری بچشد و هم شیرینی دنیایی کمی را تجربه کند و در زندگی خود ساده زیست باشد. از امام صادق علیه السلام پرسیدند که زاهد کیست ایشان عمل زهد را فرمودند: که اگر چیزی به دست آوردی و از دست دادید ناراحت و خوشحال نباشید این یک امر قلبی است، تعلق نداشتن و دربند نبودن. حرام دنیا را ترک می کند و از حلال دنیا هم حداقل استفاده را کند. کسی که حرام در زندگی اش به هر نحوی است به زهد نمی رسد و اگر کسی به خانواده اش فشار آورد و خانواده اش را اذیت کرد این هم زاهد نمی تواند باشد و زهد به حساب نمی آید. اگر خلاف سنت پیامبر صلوات الله علیه هم رفتار کند، خسیس باشد، بخل داشته باشد، کسی که رعایت شأن خانواده را نمی کند، کسی که رعایت رفتارها و آداب اجتماعی را انجام نمی دهد زهد نیست. از حلال هم نفاق می کشد طول نفاق در روز قیامت زیاد است. صراط از داخل جهنم می گذرد نه از بالای آن. از پیامبر صلوات الله علیه پرسیدند که که ما هم به جهنم می رویم و ایشان فرمودند: بله همه جهنم را حس می کنید. هرساده زیستی زهد نیست.