حجت الاسلام صدری :از مهمترین راه های بندگی خدا، نگاه داشتن زبان از آفات است
وارث: جلسه هفتگی در هیئت الرضا علیه السلام با سخنرانی حجت الاسلام صدری در مداحی حاج عبدالرضا هلالی، کربلایی حسین یعقوبیان، کربلایی امیر تاجری، مداح نوجوان محمد حسین یونسی برگزار شد.
از مهمترین راه های بندگی خدا، نگاه داشتن زبان از آفات و گناهانی ست که مرتکب می شود. غیبت، فحاشی، بحث و جدل بی فایده و ... گناهانی ست که ما را از این مسیر دور می کند. بالعکس، خواندن قرآن، اذان گفتن و استفاده از این نعمت الهی برای دعوت و تبیین دین حق، جزو مواهب و استفاده های ارزشمند و دارای اجر الهی ست.
روزی در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله ، اولی نشسته بود. شخصی وارد شد و شروع به فحاشی به اولی نمود. اولی هم ناسزاها را شنید تا جایی که عصبانی شد و او هم شروع به فحاشی به آن شخص کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله به اولی فرمودند: مادامی که این شخص به تو ناسزا می گفت فرشته ای را خداوند مامور نمود تا در کنار تو باشد و جواب آن شخص را بدهد. اما زمانی که تو هم مانند او فحاشی کردی، فرشته هم از پیش تو رفت. باید زبانمان را از ناسزا و فحاشی دور کنیم.
گاهی بعضی از عرفا و علما، سنگ در دهان نگاه می داشتند تا خدای ناکرده اختیار زبانشان را از دست ندهند و سخن و صحبت ناشایستی که به آفات زبان مبتلاست، نزنند. همین می شود که به حایگاه والایی می رسند. چراکه مهمترین عضوی از بدن را که بیشترین گناهان را انجام می دهد، کنترل می کردند.
شخصی کاروان امام حسین علیه السلام را مشاهده کرد و پرسید: بزرگ این کاروان کیست؟ گفتند: حسین بن علی علیه السلام . نزد سیدالشهدا علیه السلام آمد و به زخم زبان گفت: ای حسین، آتش جهنم را بر تو بشارت می دهم. امام به اسم او را نفرین نمودند. همان لحظه اسب آن شخص رم کرد و او را به زمین انداخت اما پای او در رکاب گیر کرد. اسب شروع به دویدن کرد و او را بر روی زمین می کشید تا جایی که قسمتی از بدن شخص کنده شد. و سپس اسب جایی ایستاد که او را در آتشی که عده ای روشن کرده بودند قرار داد. خدا نکند کار به جایی برسد که امام مهربان، شخصی را به اسم نفرین کند. همه ی اینها تاوان زخم زبانی ست که به ولی خدا زد.
شخص بد صدایی را هم محلی هایش برای رهایی از او، به حج فرستادند. در زمان های قدیم رفت و برگشت به حج گاه تا نه ماه طول می کشید. در طول مسیر، کاروان در جایی اطراق کرد. شخص بلند شد و اذان گفت. بعد از اتمام اذان، دیدند شترسواری به سمت آنها می آید. از کاروانیان پرسید: چه کسی اذان گفت؟ شخص جلو آمد و گفت: من بودم. آن مرد تمام بار شتر را به او بخشید. علت این بخشش را از مرد شترسوار پرسیدند. گفت من یهودی ام. دختری دارم که مدتی بود به اسلام علاقمند شده بود. وقتی این شخص اذان گفت از من پرسید این صدای نکره چیست؟ گفتم اینها مسلمانند و این صدای اذان اسلام است. دخترم گفت: اگر اسلام این است، من همان یهودی می مانم. حال این مزد این شخص بدصداست که دخترم را از مسلمان شدن باز داشت. خدا نکند با زبان یا اعمالمان کاری کنیم که مردم از اسلام رویگردان باشند.