پهلوانی که بازوبند پهلوانی خود را به جای اعلیحضرت به امام رضا هدیه داد
ماجرای پهلوانی که بازوبند پهلوانی خود را به جای تقدیم به اعلیحضرت به امام رضا هدیه داد و مزد وفاداری خود را گرفت
وارث : سال ۱۳۳۱ بود. جوان قبراق و ورزیده خراسانی دو سال پیاپی پهلوان کشور شده و آمده بود تا با رسیدن به این مقام در سومین سال متوالی بازوبند پهلوانی را برای همیشه از آن خود کند. شاه که دلخوشی از این مسئله نداشت تمام تلاش خود را به کار بست تا احمد بدین مهم نائل نشود. او از طریق رییس اداره ورزش خود به تمام پهلوانان ریز و درشت پایتخت دستور داد تا در مسابقات پهلوانی کشور آن سال شرکت کنند تا شاید یکی از آنان مانع وقوع این واقعه ناگوار شود. آخر رفتار خاص پهلوان خراسانی هنگام بسته شدن بازوبند بر دستان او توسط شاه و عدم تملق گویی، محمدرضا را ناراحت میکرد. او حتی شرایط را به گونهای فراهم کرد که غلامرضا تختی دوست گرمابه و گلستان «وفادار» نیز وارد گود شد تا شاید مانع ثبت سه قهرمانی متوالی رفیق خود شود. مسابقات یکی بعد از دیگری برگزار شد و از یک سو غلامرضا و از سوی دیگر احمد پشت حریفان را یک به یک به خاک مالیدند تا نوبت به مسابقه نهایی رسید. مسابقهای که باید در حضور شاه برگزار میشد و در پایان، او بازوبند را بر بازوی برنده میبست.

قبل از مسابقه نزدیکان دربار به هر دو حریف پیام دادند که اگر آسایش و راحتی میخواهید باید پس از پیروزی، بازوبند را به اعلیحضرت تقدیم کنید. کسی از پاسخ دو پهلوان به نمایندگان شاه چیزی نمیداند، فقط روایت پهلوان وفادار از آن مسابقه اکنون در دسترس است.
معامله سرنوشت ساز
او این دوره از رقابتها را جالبترين مسابقات خود عنوان کرده ودرباره آن گفته است: "بيش از دو هزار نفر از مردم پايتخت، پهلوان تختي را در حالي که روي دست بلند کرده بودند با سلام و صلوات به محوطه دارالفنون که محل برگزاري مراسم پهلواني بود آوردند، که شايد با تشويقهاي آنچناني خود بتوانند روحيهاي به تختي دهند که مرا به زمين بزند و بازوبند پهلواني را نگذارند از تهران خارج شود. شاخههاي گل و اسکناسهاي رنگارنگ و تشويقهاي جورواجور بود که از مرحوم تختي به عمل ميآمد. اما من کسي را نداشتم، لذا پشت به آن جمعيت کرده، رو بسوي خراسان نمودم و پس از عرض سلامي که از ته قلبم برخاست گفتم يا امام رضا، اي ضامن آهو، تو راضي مشو که من مغلوب اين تهرانيها شوم، من به غير از تو کسي را ندارم. لحظهاي بعد با سوت داور، مسابقه شروع شد و من و مرحوم تختي به هم آويختيم. شرط پيروزي در مسابقات کشتي پهلواني فقط ضربه کردن حريف بود و مدت زمان کشتي ۸۰ دقیقه. در دقيقه بيست و يکم بود که تختي را روي سر بلند کرده و يا علي گويان بر زمينش زدم، که بانگ شور و غلغله و آفرين مردم برخاست و همان مردمي که مرحوم تختي را با چنان شور و عشقي به ميدان آورده بودند، ريختند وسط ميدان و مرا بوسيدند و روي دست بلند کردند و تشويقم نمودند."
مسابقه تمام شد و وفادار برای دریافت بازوبند نزد شاه رفت، بازوبند بسته شد و پس از آن پهلوان به سخن آمد و گفت: "قبل از مسابقه با خود عهد کردم در صورت پیروزی و دریافت اولین بازوبند مادام العمر پهلوانی کشور آن را به یگانه یاورم در این مسابقه اهدا کنم." سپس از سکو پایین آمد و رهسپار خراسان شد تا طبق پيماني که از خلوص نيت با امام رضا(ع) بسته بود، بازوبند پهلواني را که براي همیشه از آن خود ساخته بود، تقديم موزه آستان قدس رضوي کند، بازوبندی که هنوز هم آنجا نگهداری می شود.
ادامه مقاومت
پس از این ماجرا چرخ گردون بازی بسیاری با وفادار کرد. دولتیها به دستور شاه او را راحت نگذاشتند و حتی حق سفرهاش را که امتیاز ویژه پهلوانان کشور بود، قطع کردند. پهلوان مجبور شد با رانندگی تاکسی امرار معاش کند اما کوتاه نیامد. بارها از طرف حکومت برایش پیغام فرستاده شد که سر بر آستان بساید تا همچون بسیاری دیگر از پهلوانان و قهرمانان پست و مقام بگیرد و در مال و ثروت غوطهور شود اما او در پاسخ میگفت من با کسی معامله کردهام که ضامن و پناه بیکسان است و خود او در موقع نیاز دستگیرم خواهد شد. من را به دستگیری حاکمان نیازی نیست.

عاشق نماز
وفادار در این سالها بارها و بارها در قالب کشتیگیر در مسابقات و اردوهای مختلف حاضر شد و پنجه در پنجه حریفان داخلب و خارجی انداخت. اما آنچه که او را بیش از مدالهای رنگارنگ و عناوین کوچک و بزرگ در نزد اهل کشتی محبوب کرد،تقید ویژه او به نماز بود؛ تا حدی که دیگران را نیز به نماز سفارش میکرد و تلاش داشت تا هیچ گاه حتی در مسابقات خارج از کشور نمازش را در ساعات نخست پس از اذان بخواند. تواضع و فروتنی، روی باز و سفرهداری دیگر خصوصیات پهلوان وفادار بود. وی مانند اكثر قهرمانان سابق براي كشتيگرفتن كيسه ندوخته بود.

پس از انقلاب
روزگار گذشت، انقلاب شد و پهلوان ما که از چند سال قبل کارمند راهآهن شده بود به عنوان مربی و سرپرست در میادینی چند حاضر شد و شاگردانی چند را پرورش داد. اما گذشت زمان کمکم اثر خود را بر روی اندام پهلوان گذاشت و او را خانهنشین کرد. البته خانهنشینی که در منزلش بر روی همه باز بود. همین خصوصیت نیز باعث شد تا او مال و منالی برای خود نیاندوزد. پهلوان سالهای آخر عمر را با بيماري دست و پنجه نرم کرد و بارها عنوان داشت تنها آروزیش این است که در حرم مطهر رضوی دفن شود. امری که پس از درگذشتش در چهارم اسفند ۱۳۸۳ با همت برخی مسئولان محقق شد تا او در فضایی آرامش ابدی پیدا کند که پیش از این با صاحب آن بزرگترین معامله زندگی خود را کرده و وفاداریش را به صاحب آن ابراز داشته بود.
/1102101305