حجت الاسلام موسوی مطلق : ما تا به خدا نرسیم نا آرام هستیم
وارث: جلسه هفتگی هیئت مکتب المهدی عجل الله تعالی با سخنرانی حجت الاسلام موسوی مطلق و مداحی ذاکران اهل بیت علیهم السلام حاج محمد کمیل، توحید نیکوکردار ، مهدی محمدی و روح الله حیدر زاده برگزار شد.
در ادامۀ خبر متن سخنان حجت الاسلام موسوی مطلق را می خوانید:
یکی از رسالت های مهم انبیاء هدایت مردم است. انبیاء با یک برنامه خاصی به این موضوع ورود پیدا می کنند. اهل بیت علیهم السلام هم برنامه انبیاء را دارند و با تمام وجودشان برای رسیدن به حق و حقیقت کمک می کنند. در آیه شریفه هم آمده است: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ»1 پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: من منذر هستم و هادی امت تو هستی علی جان.
هدایت مراتبی دارد، اشخاص باید خودشان را در اختیار امام قرار بدهند تا هدایت شوند. اول باید امام آنها را به اسلام دعوت کند وقتی خداوند می خواست انسان را خلیفه خودش قرار بدهد ملائکه اعتراض کردند و گفتند ما خودمان تسبیح و تقدیس می کنیم و فکر می کردند نهایت کار تسبیح و تقدیس کردن است در حالیکه یکی از آنها این است و البته تسبیح ملائکه با انسان و امام متفاوت است. ملائکه مجبور هستند و اختیار ندارند. البته مقام تسبیح و تقدیس هم مقام بلندی است. امام کارش همکاری با ما است تا به جایی که باید برسیم. اختیار یعنی اینکه ما خودمان را در معرض امام قرار بدهیم. همین که ما مشغول به طاعت و عبادت هستیم باید ببینیم کدام عبادت را از ما قبول می کنند. کسی که تلاش و کوشش زیاد باشد اعمالش قبول است.
آیت الله سیستانی کتابی به نام صحیفه مهدیه2 دارند و هر چه دعا و مناجات برای امام زمان علیه السلام است در آن وجود دارد. یکی از خصایص بزرگان ما این است که خیلی اهل خلوت کردن و عبادت کردن بودند. وقتی انسان با خدا انس بگیرد، برکتش در زندگی زیاد می شود. صحیفه رضویه3 هم آداب و مناجات امام رضا علیه السلام است. در این کتاب قصه ای را نقل می کند که به منزل آقایی در مشهد رفتم و دیدیم آنجا جوانی اهل آمریکا هست که مسلمان و شیعه شده است. آن جوان جریان مسلمان شدنش را این چنین تعریف می کند که در دانشگاه عاشق دختری می شود و مقدمات ازدواج فراهم می شود و ازدواج می کنند و فکر می کند که به وصال حقیقی رسیده است. روزی در جایی خلوت می کند و زنش به او می گوید چه شده است؟ و او می گوید تو نمی توانی کمکی کنی و بعد از اصرارهای زیاد همسرش می گوید این حرفی که می زنم را به خودت نگیر. من قبل از ازدواجم یک ناآرامی روحی داشتم و می خواستم برطرف شود و خیال می کردم با ازدواجم درست می شود.
ما تا به خدا نرسیم ناآرام هستیم. آیه قرآن می فرماید: «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ»4 یاد خدا باشیم قلبمان آرامش پیدا می کند.
آن جوان تا این حرف را می زند همسرش می گوید من هم چنین حالتی داشتم و فکر می کردم با ازدواج با تو آرام می شوم. آن مرد گفت: به نظرت چه باید بکنیم؟ همسرش گفت: باید با عالم معنویت بیشتر ارتباط برقرار کنیم. کلیسا بیشتر برویم.
این کارها را کردند ولی آرامشی نیافتند و گفتند در این دنیا ادیان زیادی هست، شاید دین ما بر حق نباشد. جوان تعریف می کرد در کشورهای مختلف به دنبال تحقیق درباره ادیانشان رفتیم و با آنها آرامش پیدا نمی کردیم. وارد یک شهری شدیم و دیدیم حالمان منقلب شد بنای تاریخی دیدیم و دلمان به سمت آن رفت پرسیدیم اینجا کجاست؟ گفتند این بنا متعلق به مسلمانهاست و ما از آنها خواستیم به ما توضیحاتی بدهند. گفتند بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله دو گروه شدند. گروهی اهل تسنن و گروهی شیعه شدند. اینجا قبر یکی از امام های شیعیان است. شیعه معتقد است کسی که اینجاست زنده است، می بیند و می شنود و شیعیانشان برای هر گرفتاری روحی و جسمی و معنوی خدمت او می آیند و معتقدند تمام اشیاء تسبیح خدا را می گویند. ما گفتیم چه اعتقاد نابی دارند و آمدیم که بیائیم دست خودمان نبود و آن ساختمان برای ما دلربا شده بود. وارد که شدیم دیدیم کسانی در ورودی ایستاده اند و گفتند اینها خادمان حرم هستند خواستیم وارد شویم گفتند برای مسیحی ها ورود ممنوع است. گفتیم برویم یک دوری بزنیم. گفتند نمی شود. جنس امام رضا علیه السلام جنس مهربانی است. بیرون رفتیم و به یک مسافرخانه رفتیم و خانمم گفت چرا ناراحت هستی؟ گفتم نشد که داخل برویم. خانمم گفت: این آقایی که اینجاست اگر می بیند و می شنود ما در آنجا گرفتاری مان را گفته ایم اگر این حرف درست باشد گرفتاری مان حل می شود. آن شخص در حال خودش بود و آدم میانسالی را می بیند که مهر و تسبیح و آینه می فروشد و به او می گوید چرا در غم نشسته ای؟ و با زبان و گویش آمریکایی هم با او سخن می گفت! ولی آن جوان اصلا متوجه نبود. داستان را برایش تعریف کرد، آن مرد میانسال به او گفت: الان بروی راهت می دهند. جوان گفت: راه نمی دهند ما رفتیم ولی راهمان ندادند. مرد میانسال به او گفت: آن موقع اجازه نداشتی، الان اجازه داری ولی شرطش این است که مسلمان شوی. آن جوان شهادتین را گفت و به حرم امام رفت. همان خادمی که بار قبل آنجا بود آنجا ایستاده بود و آنها را می دید ولی با آنها کاری نداشت. ما این نعمت را داریم ولی قدرش را نمی دانیم.
/1102101304
1.
سوره الرعد آیه 7
2. مؤلف آن آیت الله سیدمرتضی مجتهدی سیستانی است و مؤسسه اسلامی آن را به فارسی ترجمه کرده است. این کتاب مجموعهای است از نمازها و ادعیه و زیارتهایی که از ناحیه مقدسه حضرت صاحبالزمان ارواحنا فداه به دست ما رسیده و یا در مورد حضرت بقیه الله حجت ابن الحسن العسکری علیه السلام نقل شده است.
3. همان مولف
4. سوره الرعد آیه 28