اشعار رضا اسماعیلی بر مبنای حدیثی از امام رضا(ع)

کد خبر: 39190
ضا اسماعیلی از شاعران کشورمان به انگیزه ولادت با سعادت عالم آل محمد، حضرت علی بن موسی الرضا (ع)، بر مبنای حدیثی از آن حضرت 20 رباعی جدید سروده است.
وارث: رضا اسماعیلی از شاعران کشورمان به انگیزه ولادت با سعادت عالم آل محمد، حضرت علی بن موسی الرضا (ع)، برمبنای حدیثی از آن حضرت که «علم گنجینه‌های کمال است و کلید‌های آن گنجینه‌ها پرسش ‌کردن است. (الحدیث. جلد 2 . صفحه 1)» 20 رباعی جدید سروده است.

این رباعی‌ها به شرح زیر است:

  1

همواره در اندیشۀ پُرسیدن باش

دلباختۀ بصیرت و دیدن باش

با لهجۀ معرفت از «او» صحبت کن

عالِم به حقیقت پَرستیدن باش

  2

تردید مکن، سوال چیز خوبی ست

عالِم شدن و کمال، چیز خوبی ست

بال است برای اهل عرفان پرسش

در چشم پرنده، بال چیز خوبی ست

3

عارف نشدی، کمالِ پُرسیدن را

شاعر نشدی، خیالِ پُرسیدن را

در جان تو نور پرسشی روشن نیست

پیداست عزیز! حالِ پُرسیدن را ...!؟

  4

نورانی و رو سپید بر می‌خیزی

چون خندۀ صبح عید بر می‌خیزی

امروز اگر خرد نشینی، فردا؛

در محضر «او»، شهید بر می‌خیزی

 

  5

حیف است ز نور عقل، غافل ماندن

در خواب عمیق جهل، در گِل ماندن

با لهجۀ روشن خِرد، هستی را

عیب است نپرسیدن و جاهل ماندن

6

حیف است به شاخه، سیب نارَس باشی

همسایه‌ی خار و همدم خس باشی

طاووس هزار جلوه ای، انسانی

حیف است که همنشین کرکس باشی!

  7

گر در صف اهل طاعتی، اندیشه

گر مشتری سعادتی، اندیشه

برتر بُوَد از عبادت صد ساله

در دیدۀ دوست، ساعتی اندیشه

  8

تر کن لبی از زلال اندیشیدن

روشن شو تو از خیال اندیشیدن

در گوش دلت بلند و پابرجا باد

همواره صدای بال اندیشیدن

  9

احساسِ بدون عقل، خُسران دارد

انسان جَهول، میل عُصیان دارد

بی دیدۀ معرفت، محبت کور است

شیداییِ محض، طعم شیطان دارد

  10

خوبست به نور عقل، برتر باشی

از خندۀ روشنی مُعطر باشی

«تردید» و «سوال»، والدین ات باشند

با حکمت و معرفت، برادر باشی

  11

تا با ظلماتِ جهل هم پیمانی

همسایۀ غول و همدم دیوانی

با عقل نشین و معرفت آیین شو

گر طالب روشنایی انسانـی

12

در عالَم خاک، تشنۀ حکمت باش

با پیر خِرد، انیس و هم صحبت باش

انسان بطلب، ز دیو و دَد هجرت کن

همزاد فرشته و پری طلعت باش

  13                                   

نور است خدا، تو نور باید باشی

از ذلت جهل، دور باید باشی

«ن والقلم ... » است آیۀ دین، یعنی :

با عقل تو جفت و جور باید باشی

14

ای حضرت عشق، حضرت اندیشه!

در مزرع معرفت تو داری ریشه

بر نور قسم، وارث خاتم، آدم!

جز زمزمه‌ی عقل، نداری پیشه

 

 

15

اسلام حقیقت است و قرآن نور است

از جهل و خرافه، بی نهایت دور است

با این همه، عقل همچنان مظلوم است

در دین خِرَد نشان ما، مهجور است!

16

اسلام، حقیقتی خِرد آیین است

از حضرت عقل، شیوه‌اش تمکین است

با جهل و خرافه و تحَجُر در جنگ

دارای نگاه پاک روشن بین است

17

اسلام به جز ظهور دانایی نیست

جز مهر و سلام و عشق و زیبایی نیست

از جهل و خرافه و خشونت دور است

جز جلوه‌ی نور عقل و بینایی نیست

18

در رخوت جهل، می‌شوی بی مایه

با ظلمت دیو، می‌شوی همسایه

گر طالب روشنایی انسانـــــــی

باید بشوی تــــــو با خِرد هم پایه

19

یا نور! مدد کن که مسلمان باشم

آیینه ای از تبار سلمان باشم

از ظلمت غول و دیو و دَد برگردم

در پرتو نور عشق، انسان باشم

 

 

20

یا نور! ز دل مراقبت می‌خواهم

چون آینه، حُسن عاقبت می‌خواهم

بی معرفت تو، بنده بودن سخت است

یک جُرعه شراب معرفت می‌خواهم

 /1102001307