حجت الاسلام پناهیان: محاسبات خدا را در محاسبات مان در نظر بگیریم/ حاج میثم مطیعی: مرا بخوان که به عشق تو تشنهتر باشم
خدا ما را آفریده است برای امتحان شدن
وقتی که می گوییم مقدرات الهی حاکم بر زندگی ما هستند اینها همه در دستگاه امتحان تعیین میشوند این که گفته میشود به مصلحت بنده من است که این کار را برایش انجام دهم یا ندهم منظور از مصلحت بر اساس دستگاه امتحان بودن یا نبودن است و گر نه معلوم است که مصلحت نهایی ما چیست؛ عبودیت است؛ رفتن به بهشت است؛ سعادت دنیا و آخرت است.هیچ وقت مصلحت نهایی را نمیگویند بلکه مصلحت منظور همان چیزی است که دستگاه امتحان اقتضا میکند ولی ما آفریده شدهایم برای امتحان اینجا گفته میشود مصلحت یعنی اینکه چگونه امتحان درست گرفته میشود. به عبارت دیگر مصلحت بنده من است اگر به معنای به نفع بنده من هست در نظر بگیریم؛ نفع یعنی امتحان، یعنی آیا این بهترین امتحان را از بنده من میگیرد یا نه؟ این مفاهیم را از هر طرف نگاه بکنید چارهای ندارید که به مفهوم امتحان برسید.خدا نفع را این گونه که شما ترجمه میکنید ترجمه نمیکند با حذف امتحان منفعت را ترجمه نکنید.
خدا اعلام کرده است که تو ار آفریده است برای اینکه امتحان شوی.«لایمکن الفرار من حکومتک». تو را داریم امتحان میکنیم. تو اعلام کن خدایا بهترین امتحان را از من بگیر. آسانترین امتحان را از من بگیر.بگو خدایا امتحان من سخت شده نمیشود کمی آسانتر بگیری. میشود خدایا امتحان من را با این موضوع نگیری اینها را میشود گفت اما امتحان نگیری را نمیتوانی بگویی.
اگر باور کنی مقدرات الهی را که چگونه بر تو احاطه دارد؛ متواضعتر خواهی شد. غم و شادی بیخود از تو بیرون خواهد رفت عجب تو را نمیگیرد.
محسابات خدا را به محاسبات مدیریتی مان اضافه کنیم
در روایت میفرماید که به آدمهای احمق پول میدهیم د رآمد میدهیم تا آدم های زرنگ فکر نکنند که ما به واسطه زرنگیشان به چیزی رسیدهاند. خدا در قرآن کریم اعتراض میکند که آنچه به دست آوردهایم هنر خودمان بدانیم. چرا هنر خودت میدانی؟ مقدر شده است که به تو بدهم. اینها همه امتحانی دارد به تو داده میشود. هم تو آن کارها را کردهای و هم امتحان اجازه داده است. که به تو داده شود. دلیل این سخن این است که، کسی دیگر هست که این کارهای تو را بهترش را انجام داده ولی به نتیجه نرسیدهاست. آنها که در مدیریت، بهترین تدبیرها را برای تحقق یک نتیجه بررسی میکنند در محاسباتشان خواست خدا را هم بیاورند.
توجه به اصل مقدرات کلی انسان را افتاده حال میکند و توجه به اینکه این مقدرات به دلیل امتحان تنظیم میشوند؛ حتی برای امتحان است که خیلی اتفاقها میافتد یا نمیافتد؛ اگر بدانید که امتحان دارد زندگی ما را اداره می کند؛ حال و روزمان خیلی عوض خواهد شد. این یک مبنای نظری است برای برنامهریزی. مبنایی است برای درک معارف دینی؛ مبنایی است برای تنظیم روابط اجتماعی.
علمای حقوق، در شیوه قانونگذاری و تنظیم نظامات حقوقی توجه کنند به این مبنا. نمیشود که امتحان فلسفه خلقت شما باشد و فلسفه دین شما نباشد. نمیشود که فلسفه دین شما باشد و فلسفه حکومت نباشد. نمیشود فلسفه حکومت شما باشد و فلسفه تعلیم و تربیت شما نباشد.نمیشود که شما در طراحی نظام تربیتی بدون در نظر گرفتن مسئله امتحان طراحی بکنی.نمیشود که خدا شما را برای امتحان آفریده باشد ولی دین خود را بدون توجه به امتحان تنظیم کرده باشد.
دستورات دینی امکان امتحان را فراهم می کند
میگوید اگر دیدی انسانی مخفیانه گناه کرد. حق نداری افشا کنی. چرا که اگر افشا کنی امکان امتحان شدن را از او میگیری.
آمدند به رسول الله(ص) گفتند که در آن خانه دارند گناه میکنند. یکی پا شد با شلاق گفت من میروم و میآورم. پیامبر فرمود که نه شما زحمت نکش! به حضرت علیعلیه السلامفرمودند: علی جان برو اگر گناه کار دیدی بردار بیارش. اینکه اگر گناه کار دیدی اشارهای بود به علیعلیه السلام، حضرت رفت و چشمش را بست و به دیوار دست زد و برگشت گفت من گناه کاری ندیدم.
دستورات دینی طوری هستند که امکان امتحان را باقی بگذارند.
میفرماید غیبت نکن.اتفاقا غیبت خیلی هم خوب است. درست است که اشد من هر عمل زشت دیگری است.کسی که غیبت میکند دارد جنایت میکند. دستگاه امتحان را به هم میزند. شما با ممنوع کردن غیبت دارید فرصت گناه میدهید. بله داریم فرصت میدهیم که امتحان بشوند.
تعیین کننده ترین عامل برای مقدرات بشر همان تعیین کننده ترین عامل برای حیات بشر است.تعیین کننده ترین عامل برای حیات بشر همان تعیین کننده ترین عامل برای دین است.نظام دستورات دینی- توجه کنید به نظام دستورات دینی این نظام خیلی مهم است – با دستگاه امتحان تناسب دارد.تعلیم و تربیت با دستگاه امتحان تناسب دارد. اگر بدون در نظر گرفتن دستگاه امتحان اقدام به تربیت بکنید آن وقت تربیت نتیجه نمیدهد.البته هیچ کس نمیتواند دستگاه امتحان را مخدوش بکند اما خط خطی میتواند بکند. برخی در تربیت فرزند میخواهند رابطه خدا و ملک برقرار باشد. میگوید هر چه من اراده کردم باید او انجام دهد!
اگر پیامبران خدا میخواستند این طور عمل کنند که میتوانستند. دیگر اینقدر مشکل نداشتیم. خداوند در قرآن کریم میفرماید:
لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر(الغاشیه آیه ۲۲) تو بر آنها تسلطی نداری.
چرا به پیامبر خدا اینگونه خطاب میکند؟پیامبر میخواست سیطره داشته باشد که چه کند؟ برای ظلم میخواست زبانم لال. اینها که از پیامبراسلام به دور است تصورش هم غلط است. استغفار باید کرد.
إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدین(القصص آیه ۵۶) نمیتوانی هر که را دوست داری هدایت کنی.پس پیامبر چه کند. خدا میفرماید بگذار همه از دستگاه امتحان عبور کنند.
فلسفه دستورات و نظام احکام دینی امتحان است
الم(۱) أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن یُترَکُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ(۲)وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِین(عنکبوت ۱-۳)
امام صادقعلیه السلامشان نزول این آیه را چه میفرماید؟ میفرماید: پیامبر میخواست که مقدمات طوری تنظیم شود که حضرت علیعلیه السلام بعد از ایشان بدون اختلاف در جایگاه خلافت قرار بگیرند. خداوند متعال فرمودند که نه.
به داستان گوساله سامری دقت کنید.این گوساله را از طلا ساخت. در ساختنش بسیار هنر هم به خرج داد. البته از مسائل معنوی هم استفاده کرد.اما آن صدایش از کجا بود. او اراده میکرد گوساله صدا میکرد. خوب معجزه بود.
حضرت موسیعلیه السلاماین را از خداوند سوال کرد. خدا فرمود: یا موسی این فتنهی خودم بود. اضافه کردم تا امتحان محکم شود
یا جریان دیگر زمان آن امام معصوم ما که قیافه مبارک حضرت خیلی علمایی نبود. اتفاقا کسی که ادعای امامت کرده بود قیافه علمایی داشت!این ها کار شماست خدایا!
یک زمانی حضرت امام خمینی فرمودند که فلانی شایستگی ندارد که پست قائم مقامی رهبری را داشته باشد. البته آن آدم تو دل برو هم نبود خدا در آن امتحان اینطور دخالت کرد. حال اگر خدا اراده کند در این امتحانات طور دیگری دخالت کند. چه کنیم؟ آن وقت دیگر نمیشود عکسهایش را جمع کرد. حالا اگر ادعای این جایگاه را کرد خوشگل هم بود چکارش بکنیم. مثل زمان امام باقر علیه السلام.
وقتی که ابلیس رجیم شد. برگشت گفت این دنیا باید جواب عبادتهایم را بدهی. فرمود چه می خواهی؟ گفت: می خواهم مثل خون در رگ فرزندان آدم نفوذ داشته باشم. می خواهم عمر زیاد داشته باشم. گفت باشد. ابلیس نامرد خدا شناس است. گفت تو کریمی هر کس چیزی بخواهد از کرمت یک چیزی هم به آن اضافه میکنی. خدا فرمو: باشد. کاری میکنم در سینه آدم نفس بزنی خیال کند که فکر و نفس خودش است. برو هرکس بندگی تو را بکند به حرف تو گوش کند به درد من نمیخورد.حضرت آدمعلیه السلامآمد. گفت خدایا چرا اینطور کردی. فرمود تو چه می خواهی به تو هم میدهم. اگر من بودم می گفتم که آن ها را از ابلیس بگیر. اما با این درخواست فلسفه خلقت را میخواهم به هم بزنم.ما شما را برای چه آفریدیم؟ ما به نتیجه کاری نداریم ما به فرآیند کار داریم.
میفرماید که خانمها در چند مورد باید حرف آقا را گوش بکنند. این به خاطر تناسب هم هست اما طراحی فضا برای امتحان هم هست اگر آقا اشتباه کرد چه؟ برای امتحان طراحی شده است.بچه ها حرف پدر و مادر را گوش کنند. برای امتحان است.مادر اویس قرنی ملحد است. نمیفهمد که او چه عشقی دارد به رسول خدا. میگوید مدینه رفتی بیشتر از یک روز نمان. ما دستورات را طراحی کرده ایم که امتحان کنیم نه اینکه پیامبر را ببینی. اویس پیامبر را ندید و برگشت. رسول خدا آمد گفت بوی اویس می آید. او امتحان پس داده است.
چرا وقتی مشکل میبینیم میخواهیم با نزدیکترین راه، حلش کنیم گاهی نزدیک ترین راه گذاشتن قانون است، اعمال قدرت است چرا؟حکومت دینی حکومتی است که امکان امتحان و فرصت امتحان میدهد.بگذارید چند روایت برایتان بخوانم.
پیامبر(ص) در شب معراج سوالاتی دارند از پردوردگارعالم پروردگار عالم وقتی به مقدرات میرسد میفرماید:
وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَک(الکافی ج ۲ ص ۳۵۲)برخی بندگان من هستند که اصلاحشان نمی کند مگر غذا،برخی از بندگان من ، هستند که فقط با فقر اصلاح میشوند،برخی بندگان من هستند که با بیماری اصلاح میشوند و میفرماید که اینها را من فقط خودم میدانم.
جریان گفت و گوی حضرت آدمعلیه السلام در کافی نقل شده است: قَالَ آدَمُ ع یَا رَبِّ فَمَا لِی أَرَى بَعْضَ الذَّرِّ أَعْظَمَ مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ کَثِیرٌ وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ قَلِیلٌ وَ بَعْضَهُمْ لَیْسَ لَهُ نُورٌ؛ یا رب چرا من ذریه خودم را که در عالم ذر می بینم. باهم فرق میکنند زیاد و کم هستند بزرگ و کوچک دارند.خداوند در جواب میفرماید:فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ کَذَلِکَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِی کُلِّ حَالَاتِهِ؛ به خاطر اینکه در همه حال اینها را امتحان کنم. این تفاوت ها مایه امتحان میشود.
حضرت آدم اینجا اجازه میگیرد و میگوید:قَالَ آدَمُ یَا رَبِّ فَلَوْ کُنْتَ خَلَقْتَهُمْ عَلَى مِثَالٍ وَاحِدٍ وَ قَدْرٍ وَاحِدٍ وَ طَبِیعَةٍ وَاحِدَةٍ وَ جِبِلَّةٍ وَاحِدَةً وَ أَلْوَانٍ وَاحِدَةٍ وَ أَعْمَارٍ وَاحِدَةٍ وَ أَرْزَاقٍ سَوَاءٍ لَمْ یَبْغِ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَمْ یَکُنْ بَیْنَهُمْ تَحَاسُدٌ وَ لَا تَبَاغُضٌ وَ لَا اخْتِلَافٌ فِی شَیْءٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ .میفرماید چرا آنها را مساوی خلق نکردی؟ که مثل هم باشند، قدرشان واحد باشد، رنگشان یکسان باشد عمرشان یکسان باشد و ارزاقشان مساوی باشد و … حضرت آدم میداند که این تفاوت ها خیلی مشکل درست می کند
خدا می فرماید این سوالی که میپرسی از آن ضعفی است که در تو هست. میفرماید:إِنَّمَا خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَکَ وَ أَبْلُوَهُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا فِی دَارِ الدُّنْیَا فِی حَیَاتِکُمْ وَ قَبْلَ مَمَاتِکُمْ فَلِذَلِکَ خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةَ وَ الْحَیَاةَ وَ الْمَوْتَ وَ الطَّاعَةَ وَ الْمَعْصِیَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ کَذَلِکَ أَرَدْتُ فِی تَقْدِیرِی وَ تَدْبِیرِی وَ بِعِلْمِیَ النَّافِذِ فِیهِمْ خَالَفْتُ بَیْنَ صُوَرِهِمْ وَ أَجْسَامِهِمْ وَ أَلْوَانِهِمْ وَ أَعْمَارِهِمْ وَ أَرْزَاقِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ وَ مَعْصِیَتِهِمْ فَجَعَلْتُ مِنْهُمُ الشَّقِیَّ وَ السَّعِیدَ وَ الْبَصِیرَ وَ الْأَعْمَى وَ الْقَصِیرَ وَ الطَّوِیلَ وَ الْجَمِیلَ وَ الدَّمِیمَ وَ الْعَالِمَ وَ الْجَاهِلَ وَ الْغَنِیَّ وَ الْفَقِیرَ وَ الْمُطِیعَ وَ الْعَاصِیَ وَ الصَّحِیحَ وَ السَّقِیمَ وَ مَنْ بِهِ الزَّمَانَةُ وَ مَنْ لَا عَاهَة.(الکافی ج ۲ ص ۸)تو را و آنها را خلق کردم تا امتحان کنم.این ها شروع بکنند به هم نگاه بکنند.
همه این دستگاه عالم برای همین است و الا این همه بساط مفصل نمیخواست.
در این مراسم حاج میثم مطیعی غزل مرثیه ای سروده میلاد عرفان پور را در رثای جناب عبدالله بن حسن (س) خواند:
مرا بخوان که به عشق تو تشنهتر باشم
بخوان که مثل خیام تو شعلهور باشم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مرا بخوان نفسی با تو همسفر باشم
قسم به روضه دیوار و در که تا هستم
به یاد کرب و بلای تو دربه در باشم
به ماتم حسن بن علی گرفتارم
مقدّر است که همواره خونجگر باشم
قسم به غربت مسلم غریب خواهم مرد
اگر ز غربتت ای یار باخبر باشم
بیار باده اهلی من العسل مولا
که در کنار تو از مرگ برحضر باشم
دلم شده است به تیر سه شعبه زخمی تا
به یاد اصغر شش ماهه نوحهگر باشم
غبار راه سعیدم مرا بخوان ای یار
مرا بخوان که نماز تو را سپر باشم
به شعله بسته عدو بارگاه زینب را
مرا مباد که یک آه بی اثر باشم
نکته: مقصود از سعید در مصرع: "غبار راه سعیدم مرا بخوان ای یار” سعید بن عبدالله حنفی
از شهـدای کربلاسـت که در روز عاشورا مقابل امام علیه السـلام ایستاد تا آن حضـرت نماز را
اقامه نماید و بر اثر اصابت تیرها به شهادت رسید.