حجت الاسلام دارستانی: نوکری در دستگاه سید الشهدا (ع) مثل نوکری در حرم سید الشهدا (ع) است
وارث: جلسه هفتگی در هیئت روضه العباس علیه السلام با سخنرانی حجت الاسلام دارستانی و مداحی حاج حسین سیب سرخی برگزار شد.
داستان امام حسین علیه السلام داستانی است که هر پیامبری به کربلا رسید به زمین خورد. ابراهیم نبی علیه السلام از کربلا خواست گذر کند از مرکب به زمین افتاد.
بخاطر همین است که هر جوانی به کربلا می آید گرفتار و نمک گیر سید الشهدا علیه لسلام می شود، حال به خود حضرت یا به حضرت عباس علیه السلام و یا با یکی از شهدا کربلا. بخاطر همین امر است که در طول تاریخ کسانی که هیچ سنخیتی با دین نداشتند و اما به محبت سیدالشهدا علیه السلام گرفتار شدند و به در خانه خدا آمدند مثل رسول،ترک علی گند آبی .
یک فضایی در کربلا است که هر آدم بی سر و پایی که با یک جو معرفت به کربلا بیایید گرفتار می شود و این گرفتاری دست خودش نیست. انسانی با یک ذره انسانیت از کربلا رد شود زمین می خورد چون مصیبت امام حسین علیه السلام قابل فهم است.
دونکته درباره دستگاه سیدالشهدا علیه السلام
نکته اول: نوکری در دستگاه سید الشهدا علیه السلام مثل نوکری در حرم سید الشهدا علیه السلام است
نوکری در دستگاه سید الشهدا علیه السلام مثل نوکری در حرم سید الشهدا علیه السلام است. کفش داری در هیئت امام حسین علیه السلام مثل کفشداری در حرم امام هشتم است. چه بسا کفشداری در هیئت کوچه پس کوچه تهران مقامش در نزد امام رضا علیه السلام از کفشدار حرم خودش بالاتر باشد. کفشداری هیئت و حرم یکی است هرکدام که مخلصتر باشد، مقامشان بالاتر است ممکن است کفشداری که در هیئت باشد با عشق بیشتری نسبت به کفشدار حرم کارهایش را انجام دهد.
همه چیز را در عالم شوخی بگیرید به غیر از روضه های سید الشهدا علیه السلام و خدا و اهل بیت علیهم السلام. رسول ترک کل سال را عرق می خورد اما در دهه محرم نه. شب دهانش را آب می کشید و می گفت درست است که مستم اما این شبها نمی توانم برای حسین بن علی علیه السلام سینه نزنم.
طوری در هیئت خدمت کنید که پولداری وقتی می آید و به شما می گوید که من این مبلغ را به شما می دهم کفشداری هیئت را به من بده قبول نکنی. نوکری امام حسین علیه السلام را نفروشید. طوری در این هیئت ها کار کنید که اگر امام زمان عجل الله تعالی شریف آمد بپرسد که چه کسی این چای را دم کرده است.
سوار شد به سمت مدینه آمد برای دیدن امام صادق علیه السلام به در منزل ایشان رسید و ایستاد که آقا از در منزل بیرون می آیند ایشان را ببیند نزدیک ظهر بود و خدمتکار آقا بیرون آمد و اسب حضرت را آورد و زین گذاشت و رکاب بست. اسب آماده شد آقا سوار شدند و غلام جلو حرکت کرد و افسار اسب را گرفت تا به مسجد رسیدند و غلام اسب را به گوشه ای از مسجد برد. پیش غلام رفت و گفت بردگی خود را می فروشی؟ گفت من که قیمتی ندارم. گفت بردگی قیمتی ندارد اما نوکری در این خانه قیمتی است. گفت در ازای آن چه می دهی؟ گفت هرچه منزل و کنیز و شتر دارم به نام تو می کنم تو به اهواز برو و آقا باش صاحب ملک و ملکوت باش و من جای تو. به داخل مسجد رفت و به آقا گفتن که کسی آمده و نوکری مرا می خرد. فرمودند چقدر؟ گفت هرچه دارد از باغ و منزل و برده. فرمودند خوب است برو آقایی کن. تا برده بلند شد برود حضرت فرموند: فلانی تو بعد از این همه نوکری در خانه من حقی به گردن من داری. هرکس در این دنیا با ماست در قبر و قیامت هم با ما است. با زانو خورد زمین و گفت آقا جان من نمی خواستم بروم و فقط این آدم را بهانه کردم که از زبان شما بشنوم که هرکس در این دنیا با شماست در آن دنیا نیز با شما همراه است. من جایی را نداریم بروم.
امام حسین علیه السلام ما را خواسته است که آقایی کنیم. در شب عاشورا به طور جدی به همه گفت که این سپاه من را می خواهد و من هستم تنها و همه شما برید. چراغها را خاموش کردند و از خیمه رفتند بیرون و فرمودند در این شب هرکس که می خواهد برود. از 700 نفری که در آنجا بودند 42 نفر ماند که آقا برگشتند و پریدند که شماها چرا نمی روید؟ حضرت عباس علیه السلام و حضرت علی اکبر علیه السلام هق هق گریه که آقا جان کجا برویم؟
طوری نوکری کنید که اگر آقا به شما گفت برو بگویی من جایی ندارم که بروم.
ظهر عاشورا جون آمد در مقابل حضرت، جون غلام ابوذر بود و بعد شد غلام امیرالمومنان علیه السلام و بعد شد غلام کریم اهل بیت علیه السلام و بعد شد غلام امام حسین علیه السلام. گفت آقا اجازه می دهید که فدایتان شوم؟ آقا فرمودند: نه! گفت: چرا؟ فرمودند نوکری بس است برو برای خودت آقا باش. چند سند باغ مدینه را به تو می دهم پول و پارچه می دهم و برو برای خودت آقایی کن. سرش را پایین انداخت و گفت: آقا جان من تمام عمرم سر سفره شما می نشستم و منتظر می شدم تا شما غذایتان تمام شود و ظرف شما را نان بکشم و بخورم الان بروم؟ گفت یک سوال دارم چون سیاهم و برده ام بد استکه شهید شوم برایت ؟ آقا آهی کشید. تنها شهیدی بود که وقتی در میدان رفت آقا را صدا نزد و پیش خودش گفت پایت را از گلیم خودت درازتر نکن اگر زهیر آقا را صدا زد آقا بود خودش. اگر حبیب صدا زد آقا را چون برای خود آقای می کرد و تو برده ای. قبل از آنکه سرش به روی زمین بیاید متوجه شد که دست پسر فاطمه زهرا سلام الله علیها زیر سرش است.
نکته دوم: کسی که به امام حسین علیه السلام متعلق می شود حرمت دارد
در قرآن نگاه کنی نام سگ آمده است. سگ نجس است ولی بدون وضو نمی توانید به نام سگ دست بزنید و حرام است. آن چیزی که در قرآن آمده است احترام دارد. اسم ابولهب هم در قرآن آمده است ولی به قرآن نمی توان بی احترامی کرد و نمی توانید این اسم را از قرآن جدا کنید و بی احترامی کنید. کسی که متعلق شد به قرآن حرمت دارد و این را بدانید کسی که به امام حسین علیه السلام متعلق می شود حرمت دارد.
مرحوم نخودکی وقتی تولیت حرم امام رضا علیه السلام را داشت جوانی به حرم آمد و گفت همسرم زایمان می خواهد بکند ولی بچه گیر کرده است آمده ام دعا کنید که هم مادر سالم باشد هم بچه. آقا انجیری را از جیب خود در آورد و به او داد و گفت برو این را به همسرت بده تا بخورد. گفت تابه آنجا بروم همسرم فوت شده است. گفت خوب خودت در اینجا بخور تا همسرت خوب شود.
آیت الله العظمی بروجردی از چشم درد نمی توانست چشمان خود را باز کند به بروجرد رفت و در منبری که سخنرانی می کرد عده ای وارد شدند بو کرد و متوجه شدند که این عزادارها به سر خود گل زده اند وقتی اینان رفتند آقا بروی فرش نشست و دست به روی آن می کشید تا یکم از خاکی که اینان به سر خود زده اند را با دست به صورت خود کشید و چشمهایشان خوب شد و تا آخر عمر دیگر چشم درد سراغ ایشان نیامد.
1102101303/