حجت الاسلام شریف : شرط ایمان چیست؟ + گزارش تصویری؛
وارث : جلسه هفتگی هیئت منتظران حضرت ولی عصر (عج) با سخنرانی حجت الاسلام مهدی شریف و با مداحی ذاکران اهل بیت علیهم السلام حاج علی نجفی ، حاج خلیل عینی ، کربلایی علیرضا دلاوری برگزار شد.
در ادامۀ خبر متن سخنان حجت الاسلام شریف را می خوانید:
اخوت
پیغمبر صلی الله علیه و آله فقط با امیرالمومنین علیه السلام برادر بودند. اصحاب به ایشان می گویند: اجازه دهید ما هم با شما برادر باشیم. ایشان می فرمایند: نه.
شرط مومن بودن
روزگاری می رسد که همین پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: عده ای هستند که با من برادرند و با علی علیه السلام برادرند. مردم اعتراض کردند و گفتند: یا رسول الله مگر ما برادران شما نیستیم؟ ایشان فرمودند: خیر. پرسیدند برادرانتان چه کسانی هستند؟ ایشان فرمودند: برادران من گروهی هستند که در آخرالزمان می آیند و ویژگی آنها این است که به من ایمان دارند ولی مرا ندیده اند. ایمان با اسلام فرق دارد. قرآن می فرماید: نگویید ایمان آورده ایم، بگویید اسلام آورده ایم. ایمان در قلب های شما وارد نشده است. ایمانی که در روایات و قرآن آمده است، هر جایی که نگاه کنیم می بینیم منظور ولایت امیرالمومنین علیه السلام است. شرط ایمان داشتن ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام است. به کسی مومن می گویند که ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام را داشته باشد. فرمودند: اگر کسی اعمالش به اندازه عبادت هفتاد پیامبر باشد اما ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام در وجودش نباشد با صورت در آتش جهنم می افتد. ایمان مقام عادی نیست. مومن مقامش بالاتر از این حرف هاست. فرمودند: اگر جبرائیل و میکائیل که ملک درگاه خدا هستند و از نور هستند اگر به اندازه خردلی تمایل به سمت ابوبکر و عمر داشته باشند و به اندازه همان خردل از علی علیه السلام فاصله بگیرند، با صورت در آتش جهنم می افتند.
ابو خالد کابلی1 می گوید به دیدن امام زین العابدین علیه السلام رفتم. حضرت جملاتی فرمودند یکی از این جملات این بود که ایشان فرمودند: «یا أبا خالد، إنّ أهلَ زمان غَیبته القائلین بإمامته والمنتظرین لظهوره أفضلُ من أهل کلِّ زمان؛ لأنّ الله تبارک وتعالى أعطاهم من العقول والأفهام والمعرفة ما صارت به الغَیبةُ عندهم بمنزلة المُشاهَدة، وجعلهم فی ذلک الزمان بمنزلة المجاهدین بین یدَی رسول الله صلّى الله علیه وآله وسلّم بالسیف، أولئک المخلصون حقّاً، وشیعتُنا صِدقاً، والدُّعاة إلى دِین الله عزّوجلّ سرّاً وجهراً»2مردمی که در دوره غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زندگی می کنند اگر دو مسئله در وجودشان باشد از اهل همه زمان ها بالاتر هستند: قائل به امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و منتظر ایشان باشند.
تقیه داشتن در معارف
در اصحاب اهل بیت علیهم السلام چند نفر از آنها خیلی ویژه هستند. یکی از آنها جناب سلمان است. در فضیلت جناب سلمان یک کتاب 600 صفحه ای نوشته شده است. بعد از سلمان، ابوذر است. اصحاب به این ویژه ای در معارف با هم تقیه داشته اند. عموما در این مسئله تقیه مشکل داریم. حضرت صادق علیه السلام فرمودند: هر کسی اصحاب ما اهل بیت علیهم السلام را فاش کند و سِر ما اهل بیت را ضایع کند یا اسیر زندان می شود یا او را می کشند. مکرر هم دیده ایم. میثم تمار فدایی حضرت علی علیه السلام است. حضرت علی علیه السلام خبر از شهادت او داده بودند. صرف اینکه خبر داده اند، دلیل نیست. اگر میثم تقیه کرده بود، مقامش بالاتر می رفت. حبیب رعایت کرد و از اصحاب سیدالشهدا علیه السلام قرار گرفت. وقتی عبیدالله لعنة الله علیه وارد کوفه شد کارهای مختلفی کرد. یکی از کارهایش این بود که در کوچه ها راه می رفت و گفته بود همه باید به کربلا بروند و با حسین علیه السلام بجنگند، هیچ مردی نباید در کوفه بماند. لذا هر کسی که می گفت نمی روم را دستگیر می کرد. مختار و میثم را دستگیر کرد و کسانی مثل مسلم بن عقیل را به شهادت رساند. بعد در کوچه ها راه می رفت و هر چه مرد می دید می گفت باید به کربلا برود حتی یک مردی که برای گرفتن طلبش به کوفه آمده بود را مجبور به رفتن کرد و گفت سرش را ببرند. یکی از افرادی که پنهان شد، جناب حبیب بن مظاهر بود. نامه ای از امام به حبیب رسید که ما در کربلا خیمه زده ایم، اگر می خواهی به کمک ما بیایی، بیا. حبیب بن مظاهر نقل های مختلفی از آمدنش به کربلا است. به حبیب گفتند به کربلا می روی؟ گفت: خیر. چون می دانست خبر به عبیدالله می رسد اینطور گفت که من پیر شده ام و نمی توانم بروم. ما خدمت هایمان را به این خانواده کرده ایم دیگر نوبت جوان ها است. به خانه آمد و همسرش گفت شنیده ام که امام حسین علیه السلام برایت نامه نوشته است. گفت کربلا می روی؟ حبیب گفت: نه. من دیگر پیر شده ام. این همه آدم جوان هست. همسرش گفت: کسی که به تو نامه نوشته است، پسر حضرت فاطمه سلام الله علیها است. حبیب اینجا همسرش را آزمایش می کند. حبیب گفت: نمی روم. همسرش روسری اش را برداشت و سر حبیب کرد و گفت: مثل زن ها در خانه خانه داری کن. حبیب اینجا متوجه شد خانمش خودی است. گفت: ای زن نترس، من می خواستم تو را امتحان کنم، من تقیه کرده ام. غلامش را بیرون شهر کوفه فرستاد و گفت: منتظر من باش. به بازار رفت و مسلم بن عوسجه3 را دید و از او پرسید اینجا چه می کنی؟ او گفت: آمده ام حنا بخرم، ریشم را خضاب کنم. حبیب به او گفت می خواهم تو را جایی ببرم که ریش هایت تمام خضاب می شود. او هم گفت برویم. حبیب تعریف می کند نزدیک غلام که رفت، شنید غلامش با اسب صحبت می کند که من می خواهم با اربابم صحبت کنم من را هم به کربلا ببرد. اگر حبیب هم پشیمان شد خودمان می رویم. حبیب ناراحت شد و گفت: یا ابا عبدالله علیه السلام بندگان و بنده زاده ها می خواهند تو را کمک کنند ولی این مردم پست خودت و خانواده ات را محاصره کرده اند.
/1102101304
پی نوشت:
1.
ابوخالد کابلی (ملقب به کنکر) از یاران امام چهارم شیعیان، علی بن حسین؛ و از جمله نزدیکترین شیعیان به او بود.
2.
کمال الدین 299:1 ـ 300 حدیث 2.
3.
مسلم بن عَوسَجَه از یاران حسین بن علی بود که در روز عاشورا در کربلا کشته شد