حجت الاسلام ربیعی: همه مظاهر دنیوی در چشم اهل تقوا کوچک است
وارث: جلسه هفتگی ماءالفرات با سخنرانی حجت الاسلام ربیعی و مداحی کربلایی صادق رجب و کربلایی محمد علی خادمی برگزار شد.
در ادامه خبر متن سخنان حجت الاسلام ربیعی را می خوانید:
ویژگی اهل تقوا
در شرح خطبه متقین به این قسمت رسیدیم که «عظم الخالق في أنفسهم ، فصغر ما دونه في أعينهم»1 خداوند تبارک و تعالی در چشم متقین عظمت پیدا کرده است و هر چیزی غیر از خدا در نزد متقین کوچک شده است و از چشمانشان افتاده است. خیلی چیزها به چشم ما بزرگ می آید. همه مظاهر دنیوی در چشم اهل تقوا کوچک است.
شادابی حقیقی
نشاط و شادابی تزریقی نیست. شادابی واقعی چه وقتی در مومن به وجود می آید؟ وقتی رضایت خداوند در دل کسی باشد، نشاط واقعی دارد. وقتی برای امام حسین علیه السلام گریه می کنیم، روحمان شاداب می شود. لذا وقتی یاد خداوند در دل انسان قرار بگیرد، انسان شاداب می شود. اگر انسان متقی را به جایی ببرند که یاد خدا در آنجا نباشد، نشاط از او بیرون می رود.
می خواستند از امیرالمومنین علیه السلام ایرادی بگیرند و به ایشان گفتند اگر زیاد شوخی نکنی بهترین شخص برای حکومت هستی. اما حقیقت نشاط منظور است نه اینکه مصنوعی باشد. روایت داریم اگر کسی بی دلیل بخندد، نشانه حماقت او است. نشاط واقعی در ذکر خدا به دست می آید. بدنمان مثل یک ماشین است، اگر تمام نیازهای مادی و معنوی این دستگاه برآورده شود همیشه نشاط دارد. مرحوم سید احمد کربلایی 2 آنقدر گریه کرده بود یکی از چشمانش ناقص شده بود. شبی که ایشان می دانست که می خواهد بمیرد همه طلبه ها را دور هم جمع کرده بود و می خندیدند. نشاط واقعی همه مشکلات را درو می کند.
اهل تقوا بر دنیا صبر میکنند
فرمود: «صبروا اياما قصيرة اعقبتهم راحة طويلة، تجارة مربحة يسرها لهم ربهم.»3 اهل تقوا یک ایام کمی را صبر می کنند. ایام کم 70 سال یا 100 سال است. این ایام کوتاه است چون ما بعد از این زندگی طولانی ای داریم. در این ایام کوتاه مثلا بد اخلاقی پدر و مادرت را 70 سال تحمل کنی که در مقایسه با 1000 سال چیزی نیست. وقتی این صبر و تحمل را می کنند، دنباله اش راحتی طولانی است. برای به دست آوردن هر چیزی باید رنجش را بکشیم. اگر یک لذت چشمی ببریم دو ثانیه طول می کشد و تمام است. کسی که نان حرام می خورد بخاطر همین چند ثانیه لذت است. قرآن می گوید مال حرام که می خوری، آتش به شکمت می فرستی.
اهل تقوا این ایام کوتاه را صبر می کنند. چشم مدام می خواهد نگاه کند، مگر پر می شود؟ صبر می کند، ولی راحتی طولانی در آن دنیا نصیبش می شود. این کار تجارت پر سود است. اگر ما واقعا می خواهیم اهل تقوا شویم، باید از خدا بخواهیم.
اگر کسی اعتقاد نداشته باشد که گناه شکل نمی گیرد. گناه برای کسی است که از روی عمد آن را انجام بدهد. کسی که شیطان پرست است خودش خدا را قبول دارد. شیطان از دایره المعارف خدا به وجود آمده است. نمی داند این دنیایی که می خواهی حرف شیطان را گوش بدهی 70 سال است. آن زمان ابد و بی انتها را می خواهند چه کنند؟
برصیصای عابد4شخصی مستجاب الدعوه بود. می دانست دارد گناه می کند. می دانست گناه است اما می گفت: الان را بچسب! من نقد را می چسبم، نسیه را چه کسی می داند؟ که در آخر می خواستند او را دار بزنند. شیطان به او گفت اگر به من سجده کنی، نجاتت می دهم. گفت اگر اشاره کنی کافی است. با اشاره به شیطان سجده کرد و دارش زدند و زندگی اش را باخت. آدمی که وظیفه اش صبر است، چرا باید کارهایی بکند که خودش را به عذاب بکشاند؟
/1102101304
پی نوشت:
1.خطبه متقین
2.اواسط قرن ۱۳ هـ . ق. در خانواده ای دانش پرور و هاشمی تبار، به نامسید ابراهیم موسوی تهرانی، در شهر مقدسکربلا، کودکی دیده به جهان گشود، که نام احمد را برایش برگزیدند. خاندان پدری سید احمد اصالتاً اهلتهرانبوده اند؛ اما پدرش برای تحصیلمعارف دینو بهره مندی از محضر بزرگان دانش، از دیار خویش به شهرکربلا، که یکی از مراکز علمیشیعهبود، هجرت نمود، و در جوار مرقد پاکحضرت سید الشهداـ علیه السلام ـ به فراگیریآموزه های دینیپرداخت. به همین علت فرزندش، سید احمد، به سید احمد کربلایی تهرانی شهرت یافت. در پاره ای نوشته ها، عنوان حائری را به نامش افزوده اند. از آن جا که این عالم بزرگوار، در هنگامعبادتونیایش، بسیار گریه می کرد و به «بکاء» هم معروف شده است. و گویا یکی از چشمان او، بر اثر بیماری، نابینا شد؛ از این رو به «واحد العین» هم نامیده شده است. با جستجویی که در منابع زندگی نامه این عارف فرزانه انجام شد، تاریخ دقیق ولادت او به دست نیامد؛ ولی از مجموع اخبار گردآوری شده در مورد شرح حال او می توان حدس زد که پس از نیمه دوم سال قرن سیزدهم تولد یافته است.
3.خطبه متقین
4.راهب بنی اسرائیل در اثر عبادات طولانی به نقلی مستجاب الدعوه بود اما شیطان سالها در پی فریب او بود، روزی زنی که به جنون مبتلا شده بود را به نزد وی میآورند تا او را شفا دهد از برصیصا میخواهند زن را نزد خود نگاه دارد، ابتدا امتناع میکند ولی با اصرار برادران آن زن، میپذیرد تا نزد او بماند. شیطان راهب را وسوسه کرده و جمال زن را در نظرش زیبا جلوه میدهد و برصیصا به او تجاوز میکند، بار دیگر شیطان به او القا میکند برای فرار از رسوایی، زن را بکشد و او را مدفون سازد، راهب در پی آن خیانت، چنین جنایتی هم مرتکب میشود.