راه حکیم شدن چیست؟

کد خبر: 40034
اگر زاهدانه زندگی کردیم، دیگر حریص به دنیا هم نمی­شویم
وارث: در باب حکمت روایتی است که خیلی مهم است. می‌دانید انبیاء عظیم‌الشّأن آمدند که همه ما حکیم شویم. اصلاً پروردگار عالم می‌خواهد همه‌ ما حکیم باشیم، خودش در قرآن فرمود، فرمود: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبين»[1]، انبیاء آمدند که ما را در نهایت به حکمت برسانند و حکیم شویم، امّا ما حکیم نیستیم و برای همین است که وقتی از حکمای عالم می­شنویم، تعجّب می­کنیم که چرا این­ها این حالات را دارند و چه کردند که به این مقامات و مقام حکمت رسیدند!
وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه عليه) می­فرمایند: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ»[2]، هر کس از دنیا دوری جست، زاهدانه در دنیا زندگی کرد و حریص نبود - به قول مرحوم ابوی(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، بعضی وقتی به سجده می­روند، به جای «سُبْحَانَ رَبِّی الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِه‏»، می­گویند: «سُبْحَانَ رَبِّی الْأَعْلَى وَ به مَن دِه!!!» دائم به فکر خود هستند - دنبال دنیا و دنیاطلبی نبود، پروردگار عالم حکمت را در قلبش ثابت و استوار می­کند «أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ» و معلوم است، چنین کسی تا شروع  به گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏» می­کند، این منابع حکمت، جوشان می­شود و از قلبش به زبانش جاری می­شود«وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ».
عزیز دلم! راه حکیم شدن این است: حریص به دنیا نباشیم. مخلصین عالم هم همین­گونه هستند، حضرت می­فرمایند: حریص به دنیا نیستند. تا می­گویند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏»، مطالب می­آید؛ چون همان «بِسْمِ اللَّهِ» تمام است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏»             هست کلید در گنج حکیم
گنجینه حکمت با یک «بِسْمِ اللَّهِ»، باز می­شود، همه مطالب از قلب به لسان جاری می­شود و دُرّافشانی می­شود.
راه همین است که انسان به دنیا اعتنا نکند؛ چون دنیا فریب می­دهد. این روایت بسیار عجیبی است. همه ما باید حکیم باشیم؛ چون پروردگار عالم می­فرماید: هدف بعثت این است که اوج انسانیّت به حکمت برسد، « هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ».
پس چرا ما حکیم نشدیم؟ دلیل این است: با دنیا زاهدانه برخورد نکردیم.
این­جاست که وجود مقدّس پیامبر عظیم­الشّأن(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) می­فرمایند: معلوم است کسی که حریص به دنیا باشد و مال جمع کند، آن­ هم از راه غیر حلال  و به این رزق و روزی راضی باشد، «وَ رَضًى بِهَا»، دیگر هیچ موقع نمی­تواند به این مقام برسد.
عرض کردیم، این لقمه انسان را بیچاره می­کند. معلوم است، با این حال، اعمالش هم اعمال جبابره می­شود. ولو به این که بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، طبعاً در دنیا نخواهد بود إلّا به این که با دنیاست و دنیا به عنوان «مزرعة الآخرة»[3] برای او نمی­شود و نمی­تواند وارد بهشت شود.
برای همین است که به ما بیان می­کنند باید آرزوها کم شود و حرص به دنیا نباشد تا بتوانیم به عمل خالص برسیم. تا بتوانیم واقعاً با یک «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، جدّی همه اله­ها را بیرون بریزیم. مگر می­شود در این خانه دل، در این قلب، هم خدا باشد، هم شیطان؟! هم خدا باشد و هم نفس امّاره ؟! محال است.
باید خالص کرد و راهش هم همین است: آرزوها کم شود، حریص به دنیا نباشیم، لقمه را مواظبت کنیم، در دنیا زاهدانه زندگی کنیم که اگر زاهدانه زندگی کردیم، دیگر حریص به دنیا هم نمی­شویم.
خدا مرحوم حاج آقای حلوایی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) را رحمت کند، ایشان می­فرمودند: آیت­الله العظمی ادیب(اعلي اللّه مقامه الشّريف) به ما گفتند: وقتی حبّ به خانه آن­چنانی نداشتی، باعث شد بتوانی با ما باشی - ایشان عجیب ثروتمند بود، امّا رها کردند -
وابستگان به دنیا، آبشان با اولیاء الهی در یک جوی نمی­رود. اصلاً نمی­توانند در یک خط حرکت کنند. مدام می­آیند، امّا نمی­توانند. برای همین هم عملشان خالص نمی­شود و جلوات دنیا فریبشان می­دهد. برای همین است که اگر یک موقعی به تنگنا افتادند، خدای ناکرده به حرام می­افتند.
خیلی عجیب است، مرحوم چلویی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) نکته بسیار عالی و بکری را بیان فرموده بودند، فرموده بودند: از آن روزی که نیّت کردم و برای خودم تعیین کردم که هر موقع وارد مغازه می­شوم، خادم مردم هستم و هر موقع از مغازه بیرون می­آیم که دیگر بروم، می­گویم: این دیگر مال من نیست، معلوم نیست صبح می­آیم یا نه؛ همین نیّت باعث شد که وابستگی­ام به دنیا کم شود.
گفتند: چگونه است که شما این­قدر در بازار هستید ولی وابسته به دنیا نیستید؟! فرمودند: وقتی داخل مغازه می­آیم، می­گویم: من خادم هستم و مغازه برای من نیست. از مغازه هم که بیرون می­روم، می­گویم: فردا دیگر معلوم نیست برگردم، مغازه بی مغازه. این مغازه من نیست.
لذا آیت­الله العظمی ادیب(اعلي اللّه مقامه الشّريف) فرمودند: ایشان ولو به لحظه­ای به این مغازه خودش و ... نگاه نکرد!
موقعی که انسان می­میرد، بدن را می­آورند در خانه می­چرخانند و می­برند، بعضی­ها به اموالشان نگاه می­کنند، می­بینند مثلاًً کسان دیگری دارند وسیله نقلیّه­شان را سوار می­شوند، یا خانه­اشان مال کس دیگری شده - مولی­الموالی(عليه الصّلوة و السّلام) در قبرستان آمدند و فرمودند: ای اهل قبور! من سه چیز را به شما می­گویم، بعد از شما اموالتان را بردند، همسرانتان ازدواج کردند، فرزندانتان نام و نشانی برایتان نگذاشتند. من خبرها را دادم. شما به من خبر دهید – آن­ها که وابسته­اند، وقتی می­خواهند بروند، دل بکنند، روح اجازه نمی­دهد، امّا آن­هایی که وابسته نیستند، همین که رفتند، دیگر رفتند، راحت هستند؛ چون احساس تعلّق به دنیا نمی­کنند، چیزی ندارند.
عزیز دلم! اگر فکر کردیم که به دنیا وابسته شویم و با این راه­ها می­توانیم سری از سرها در بیاوریم، اشتباه کردیم و این ما را بیچاره می­کند. بارها گفتم: هر کس ما را به دنیا دعوت کرد، بدانید حسب روایات «قُطَّاعُ الطَّرِیقِ»[4] است. بگذاریم، راحت برویم.
بزرگوارانی مثل آیت­الله مولوی قندهاری(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آیت­الله العظمی مرعشی نجفی(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آیت­الله العظمی بهجت(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آیت­الله العظمی آسیّد محمّدرضا بهاءالدّینی(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آیت­الله قاضی(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آیت­الله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، بیان فرمودند: اگر کم داشتی راحت می­روی.
اصلاً خود پیامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) این را بیان فرمودند. مگر پولی را به اصحابش نداد، گفته بود: آتش بکشید، اصحابشان رفتند و آمدند، هر کدام تعریف کنند چه کردند. مثلاً این را خریدند، آن را خریدند، این کار را کردند، آن کار را کردند، امّا اباذر(اعلي اللّه مقامه الشّريف) تا رفت، گفت: همه را در راه خدا دادم، تمام شد.
این خیلی مهم است که انسان بداند، حرف اولیاء این است که اگر یک خانه داشتی، به اندازه آن وابسته­ای، امّا اگر یک خانه داشتی، یک ویلا هم در فلان­ جا داشتی، وابستگی­ات دو برابر می­شود.
روایت داریم، شیطان ملعون موقع جان کندن اموال را جلوی چشم انسان می­آورد. چگونه دل بکنم؟! خانه، ویلا، مغازه آن­چنانی، پاساژ، وسیله نقلیّه آن­چنانی و ... . همه این­ها موقع جان کندن مدام جلوی چشم می­آید، می­گوید: از این دل بکنم، از آن دل بکنم، از آن چه؟! هر چه وابسته بودیم، بیچاره­تر می­شویم.
خصایص مخلصین عالم این است: وابسته به دنیا نیستند، حریص نیستند، آرزوهای زیاد آن­ها را نمی­گیرد، می­گویند: خدا چه می­خواهد؟! تکلیف چیست؟ آن را انجام بدهند.

[1]  جمعه/ 2

[2]  الكافي، ج: 2، ص: 128  

[3]  بحارالأنوار، ج: 67، ص: 225، باب: 54

[4] بحارالأنوار، ج: 1، ص: 154، باب: 4 «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ قُلْ لِعِبَادِي لَا يَجْعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيَا فَيَصُدَّهُمْ عَنْ ذِكْرِي وَ عَنْ طَرِيقِ مَحَبَّتِي وَ مُنَاجَاتِي أُولَئِكَ قُطَّاعُ الطَّرِيقِ مِنْ عِبَادِي»

منبع: حوزه علمیه امام مهدی(عج)

/1102001307