حجت الاسلام عمادی: اهل بیت علیهم السلام را باید در زیارت جامعه کبیره بشناسیم

کد خبر: 40569
جلسه هفتگی هیئت بین الحرمین با سخنرانی حجت الاسلام عمادی و مداحی کربلایی جواد مقدم، کربلایی میثم استاد آقا برگزار شد.

وارث: جلسه هفتگی هیئت بین الحرمین با سخنرانی حجت الاسلام عمادی و مداحی کربلایی جواد مقدم، کربلایی میثم استاد آقا برگزار شد. 

در  ادامۀ خبر متن سخنان حجت الاسلام عمادی را می خوانید: 

حجت الاسلام عمادی: اهل بیت علیهم السلام را باید در زیارت جامعه کبیره بشناسیم.

هیئت جای تعلیم و تعلم نیست
اگر غرض این باشد که در مجالس جهت تعلیم و تعلم شرکت کنیم، ضرر کرده ایم. این جلسات جلسات تنبه است. باید دلمان تکان بخورد. چه بسا کسی همه چیز را بداند ولی در زندگیش اثری نداشته باشد. یک استادی بود که می گفت: یک وقتی آب انبار نشوید! چاه باشید و به آب های زیر زمینی متصل باشید. از دل سنگ چشمه بیرون می زند. از مغز به دل نفوذ کند مهم است و اثر دارد. 

آقای حسن زاده آملی آیا در اثر حجم تعلیم و تعلم این چنین شده است؟

 آقای جوادی آملی یک کتابی دارند کشکول است به نام "نامه ها بر نامه ها". در آن جریانی را نقل کرده است. می گوید که نوجوان بودم و تازه طلبه شده بودم. یک شبی استادی را خواب دیدم. دستمان را گرفت و گفت دوست داری به حرم امام رضا علیه السلام بروی؟ گفتم بله. تعریف می کنند: در خواب طی الارض کردیم و خودم را در حرم آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام دیدم. نیت کردم دو رکعت نماز زیارت بخوانم. در رکعت دوم در قنوت گفتم:

آنی تو که حال دل نالان دانی /احوال دل شکسته بالان دانی

گرخوانمت از سینه سوزان، شنوی/ وردم نزنم ، زبان لالان دانی

دیدم آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام رو به رویم است. فرمودند: چه می خواهی؟ من تازه طلبه شده بودم و طالب علم بودم. گفتم آقا جان علم می خواهم. تا گفتم علم می خواهم آقا آمدند جلو و گفتند زبانت را دربیاور و زبانشان را روی زبان من گذاشتند. تا این کار را کردند یاد آن روایت مشهور افتادم که علی بن ابیطالب علیه السلام در بستر پیامبر صلی الله علیه و آله بودند و آقا به ایشان فرمودند جلو بیا و جلوتر بیا. ابن عباس می گوید تا جایی که دیدم لب های پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به گوش مبارک امیرالمومنین علیه السلام چسبیده است و ما چیزی نفهمیدیم. به حضرت گفتم می شود به ما هم بگویید چه فرمودند؟ مولا فرمودند: ابن عباس هزار باب علم را بر من گشودند که زا آن باب هزار باب دیگر بر من گشوده می شود. همان جا که زبان امام رضا علیه السلام بر زبان علامه بود ایشان به یاد آن لحظه افتادند. یعنی هر چه که دارند را از امام رضا علیه السلام و آن بزرگواران گرفته است.

غرض از حضور در این مجالس چیست؟

غرض حضور در این مجالس این است که دلت تکان بخورد. حال یک چیزی هم یاد می گیریم. اما غرض آن نیست. مرحوم علامه حسن زاده آملی زرنگی خاصی داشتند و چیز دیگری هم خواستند. در نجف بودند و از امیرالمومنین علیه السلام خودشان را خواستند. خود امیرالمومنین علیه السلام را طلب کردند. این حدیث قدسی است که اگر در ته دلت به این امید داشته باشی که فلان کس کارت را راه می اندازد، به عزت و جلالم قسم که حاجتت را نمی دهم. تهمتی که وهابی ها به ما می زنند این است که می گویند از خدا چیزی نمی خواهیم و از ائمه علیهم السلام می خواهیم. اگر اینها کاره ای هستند که هستند، به اذن الله هستند.

یک حدیثی از امام حسین علیه السلام است که شروعش این چنین است: «سئل الحسين بن علي عليه السلام فقيل له كيف اصبحت يا ابن رسول الله فقال اصبحت ولي رب فوقي و النار امامي و الموت يطلبني و الحساب محدق بي و انا مرتهن بعملي لا اجد ما احب و لا ادفع ما اكره و الا مور بيدغيري فان شاء عذبني و ان شاءعفي عني فاي فقير افقرمني» کسی صبح به آقا سیدالشهدا علیه السلام می رسد و می گوید آقا جان حالتان چطور است؟ حضرت فرمودند: حالم را می پرسی؟ خدا را بالای سرم می بینم. آدم عادی این حرف را نمی زند. فرمودند: آتش را رو به روی خودم می بینم. پرسید دیگر حالتان چطور است؟ مرگ صدایم می زند. آقا سیدالشهدا علیه السلام که همه چیزشان زلال است. اهل بیت علیهم السلام را باید در زیارت جامعه کبیره بشناسیم. آقا می فرمایند حال من مانند کسی است که دوره اش کرده اند تا از او حساب و کتاب بکشند. اگر کاسب و روحانی و مردم ما این طور زندگی کنند همه چیز درست می شود. حضرت اعتراف می کنند و می فرمایند: آنچه را که دوست دارم را پیدا نمی کنم. اولیای خدا آن چیزی را که می خواهند را پیدا نمی کنند. با مردم خیلی خوب هستند ولی دلشان جای دیگر است. حاج هاشم حداد از اولیای الهی بود. سید هاشم با پنج نفر از طلبه ها سوار مینی بوسی شدند و معمولا رسم بود که شاگرد مینی بوس بلند می شد و کرایه ها را جمع می کرد. شاگرد آمد و از سید هاشم پرسید چند نفر هستید؟ سید هاشم گفت پنج نفر هستیم. آن شاگرد می دانست شش نفر هستند و می گفت شما شش نفر هستید. سید هاشم خودش را نمی دید. آنچه که به دنبالش هستم را پیدا نمی کنم.

حضرت سید الشهدا علیه السلام فرمود: « والأمور بيد غیري» این خیلی مهم است. الان امور به ید و دست من نیست. دست خدا است. خیلی مطمئن نباش به خودت. اگر بخواهد عذابت می کند و اگر بخواهد می گذرد. دارد حالش را بیان می کند آقا رسید به اینجا:«چه کسی فقیر تر از من در این عالم است؟» همه عالم در ید قدرت حضرت است اما آن قدر خود را پایین می بیند می فرمایید چه کسی فقیر تر از من است؟

/1102101304

حجت الاسلام عمادی: اهل بیت علیهم السلام را باید در زیارت جامعه کبیره بشناسیم.