سردار عسگری: بهترین جایی که کمک های خدا تجلی پیدا می کرد، همین جبهه ها بود

حاج احمد متوسلیان
حاج احمد متوسلیان اولین فرماندۀ بچه های تهران بود، تیپ 27 حضرت محمد صلی الله علیه و آله. ذکر چند خاطره می کنیم که شما آنها را در زندگی تان به عنوان خط کش استفاده کنید.
او فرماندۀ بسیار لایقی بود. اگر کسی می خواهد راجع به مسائل نظامی احمد متوسلیان مطالعه کند، کتاب "همپای صاعقه" و کتاب "آذرخش مهاجر" را مطالعه کند.
عملیات فتح المبین
عملیات فتح المبین اولین عملیاتی بود که مردم به صورت گسترده در جبهه ها حضور پیدا کردند و قصۀ معادلات نظامی دشمن را به هم ریختند. کار بچه های تهران این بود که باید می رفتند یک خیز 20کیلومتری برمی داشتند، دشمن را دور می زدند و حمله می کردند. یعنی باید در عمق 20کیلومتری مواضع دشمن می رفتند، چون 180قبضۀ توپ آنجا بود و اگر این کار را نمی کردند آنها را به رگبار می بستند.
6 گردان شامل سپاه، ارتش، بسیج بودند. هرکدام از گردان ها به طور متوسط 300نفر بودند که در کل 1800 نفر می شدند. حاج احمد نقشه ای کشید و گفت اینها را به عمق نظامی خاک عراق ببرید. آنها باید خط اول خود را رد می کردند که این خودش بسیار مشکل بود، و بعد تازه به "کمین" صدام می رسیدند. کمین سنگری درست کردند و خودشان را داخل آن مخفی کردند. سنگر همرنگ زمین بود. از بوته ها نگاه می کردند می دیدند بسیجی ها دارند می آیند. تماس می گرفتند و می گفتند: هذا بسیجی. بعد که بسیجی ها می آیند تا یواشکی رد شوند با سرعت بالایی تیرباران می شوند و افقی برمی گردند، همه شان شهید می شوند. پس کمین کارش این است، رد شدن از کنار کمین خیلی سخت است.
در عملیات فتح المبین دو کمین وجود داشت. فاصله بین این دو کمین 100متر بود، ما باید از وسط آنها رد می شدیم و می رفتیم. فاصلۀ ما با کمین 50 متر می شود. این فاصله و 1800 نفر، پس از همهمه است. همین کف پاها که به زمین برخورد می کند کلی صدا تولید می کند. ما دیگر لشکر استاندارد نیستیم که بگوییم همه کلاه ها و صداها تنظیم! یکی قدش کوتاه و دیگری قدش بلند است. طرف قدش کوتاه است و دیده هم نمی شود ولی کلاهش صدا می دهد. همه اینها همهمه ای تولید می کنند. در تاریکی مطلق شب این صدا به راحتی تا دویست متری می رود. چه شد که آن شب دشمن در پنجاه متری نفهمید؟ چطور کمین عراق بچه های ما را ندید؟
بهترین جایی که کمک های خدا تجلی پیدا می کرد، همین جبهه ها بود: «وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ»1
اینها خیز برداشتند و دشمن را به هم ریختند و از صد و هشتاد قبضۀ توپ، نود قبضه توپ را سالم گرفتند. که هنوز هم لشکر عملیات 27، بعضی از آنها را سالم در انبار دارند.
وجه ای از وجوه حاج احمد که جایش در این مملکت بسیار خالی است، مسائل فرهنگی است.
فرهنگ دفاع مقدس کو؟ آیا ما الان آن فرهنگ که آقا می فرماید گنج است، را رعایت می کنیم؟
فرمود مزار اینها شفای دل عارفان است.
علت انتخاب نام لشکر 27 محمد رسول الله از زبان یکی از بچه های این لشکر
یک عکس از احمد متوسلیان هست که دارد با میکروفون صحبت می کند. مربوط به سپاه مریوان، بعد از عملیات فتح المبین است. من از بچه های تهران، لشکر 27 محمد رسول الله سوال کردم، پرسیدم چرا اسم اکیپتان را این گذاشتید. گفتند چون اولاً خیلی پیامبر را دوست داریم. ثانیاً، چون در کردستان جنگیدیم به خاطر بحث وحدت این اسم را گذاشتیم، ثالثاً چون مستحب است وقتی اسم پیامبر را می گویند، بعد از آن صلوات می فرستند. یک زمانی شما می نشینید دربارۀ ما صحبت می کنید و اسم اکیپ ما را می آورید، چون اسم پیامبر است، صلوات می فرستید، از آن ثوابی در صلوات است، یک چیزی هم به ما می رسد.
ببینید آنها تا کجای کار را فکر کرده بودند. پرسیدم عدد 27 به خاطر 27 رجب است؟ گفت بله. منتها من دنبال ارزش گذاری دیگری روی این بودم. دنبال عددی بودم که هرجوری به آن نگاه می کنم، معصومین را ببینم. گفت: تو نمی بینی. گفتم: نه. گفت: دو را ضربدر هفت کن. می شود 14معصوم. هفت را منهای دو کن، می شود پنج تن آل عبا. 27 را برعکس کن، می شود 72شهید کربلا...
حق داریم برای شهدا پرپر بشویم و بسوزیم یا نه؟
خط کشی ها را نگاه کنید و بفهمید کجای کار هستید.
شعرخوانی محمد علی بیابانی غزل اول/ برای امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف وقتی که نقش روی تو لبخند می شود زیباترین بهشت خداوند می شود یک لحظه بی تو آه که سخت است، زندگی با تو تمام عمر خوشایند می شود مثل تو مهربان پدری یا اباالرحیم کی بی قرار این همه فرزند می شود بازا که زیر پای تو از خون هر شهید خاک شلمچه دجلۀ اروند می شود آیا زمان آمدنت، در سپاه تو سهمم پلاک و چفیه و سربند می شود آخر ز راه می رسی ای وعدۀ خدا آری هر آنچه را که نوشتند، می شود با شصت شهید افتخار وطن است این خاک که با کرب و بلا هم سخن است مبدأ که امامزاده قاسم باشد مقصد آغوش قاسم بن الحسن است غزل دوم/ برای پدرهای شهدا گاه گاهی که دلش ویرانۀ غم می شود باز میثاق زد خودش را، باز محکم می شود انحنای نخل تنها گردن محصول نیست سرو هم گاهی در اندوه ثمر خم می شود شاهدم بابای تنهای شهیدی هست زخم هایش سالها با اشک مرهم می شود قطره قطره آب می گردند مادرها ولی سایۀ عمر پدرها ناگهان کم می شود در مقام حر، چیزی کم ندارد از شهید پیش پای او شهادت تا کمر خم می شود نام زیبای شهیدش وقت رفت و آمدش بر سر دیوار کوچه خیرمقدم می شود روزهایی که سر خاک جوانش می رود روزهای هشتم ماه محرم می شود غرل سوم/ برای امام حسین (ع) می نویسم عشق و بی تردید می خوانم جنون هرکسی دیوانه تر، السابقون السابقون می نویسم عشق و بی تردید می خوانم حسین عاقلان دانند لکن "اکثرا لایعقلون" این سرشت ماست، از خاکیم، خاک کربلا سرنوشت ماست پس "اناالیه راجعون" صرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست باید امضا کرد این دلنامه را با دست خون پرچم او از ازل بالاست، بالا تا ابد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون(یا اباعبدالله) عشق تو جاریست حتی در مرام اهل بیت می توان فهمید این را از کلام اهل بیت ساغر لب های هر معصوم می گوید حسین بس که لبریز است نام او ز جام اهل بیت هم شتابش بیشتر هم این که جایش بیشتر کشتی اش هم فرق دارد با تمام اهل بیت در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین سفره ای که پهن می گردد به نام اهل بیت اشک می ریزیم و با ذکرت عبادت می کنیم باز هم از راه دور عرض ارادت می کنیم ما همه بیمارهای دوری از شش گوشه ایم بین هیئت ها ز یکدیگر عیادت می کنیم زودتر راحت کن از درد فراغت خلق را ما به این دوری مپنداری که عادت می کنیم عالم نوزادی ما فرق دارد با همه ما برایت گریه از روز ولادت می کنیم هر غمی دیدی فرمودند "فابک للحسین" بعد از آن هرجا غمی دیدیم یه عادت می کنیم این راز پر از عذا پیشت باشد تصویر من خراب پیشت باشد شاید که محرمت نبودم ارباب این اشک علی الحساب پیشت باشد
/1102101306
پی نوشت:
1. سوره یس آیه 9