اشعار آیینی ویژه ولادت دهمین اختر تابناک ولایت " حضرت امام هادی علیه السلام "

کد خبر: 41221

وارث :::: امروز بر دريچه قلبم نزول كن ، لطفي كن و مرا به غلامي قبول كن :::خورشيد پر تلألو هفت آسمان شدي ذي الحجه شهير زمين و زمان شدي   با اهدنا الصراط تو شد راه ، مستقيم وقتي كه حمد خواندي و تفسير آن شدي   تكثير گشته آيه ي اياك نعبد از آن زمان كه هادي اهل جهان شدي   ابن الجواد ! تا كه گدايت شديم ما مثل پدر كريم شدي ، مهربان شدي   تا سفره هاي دست كريم تو پهن شد ما ميهمان شديم ، تو هم ميزبان شدي   امروز بر دريچه قلبم نزول كن لطفي كن و مرا به غلامي قبول كن   هر وقت شيعه سائل و محتاج مي شود درياي لطف و جود تو مواج مي شود   دل را به دست غير تو هرگز نمي دهم از اين قضيه عشق تو انتاج مي شود   پرهاي جبرئيل نگاهم در آتش است وقتي كه خاك پاي تو معراج مي شود   در امتحان رشته عشق و ولاي تو هر كس كه زير ده شده اخراج مي شود   تو پادشاه كشور ديني بدون شك گاها عمامه بر سر تو تاج مي شود   امروز بر دريچه قلبم نزول كن لطفي كن و مرا به غلامي قبول كن   امروز آمديم كه عيدي به ما دهيد يك گوشه ، يك كنار به ما نيز جا دهيد   چشمان ما به دست شما خيره گشته اند تا كه مجوز سفر سامرا دهيد   از اين چل و دو سال فقط لحظه اي بس است تا با اشاره اي دل ما را جلا دهيد   از التماس پر شده دستان خاليم وقتش شده كه تكه نان بر گدا دهيد   گفتند كه بلا سبب قرب مي شود بي زحمت اي طبيب به ما هم بلا دهيد   امروز بر دريچه قلبم نزول كن لطفي كن و مرا به غلامي قبول كن  مسعود يوسف پور::: دلم بهانه گرفته، بهانه ات هادی ، نشسته ام چو گدا پشت خانه ات هادی :::شروع عشق به نام خدا به نام شما من آفریده شدم تا شوم غلام شما   هزار شکر نبوده هنوز روی سرم به غیر سایه ی لطف علی الدوام شما   کبوتر دل من که نمی پرد همه جا از آن زمان که گرفتار شد به دام شما   برای آنکه جنان را فقط نگاه کند نشسته است شب و روز روی بام شما   خوشا به حال کسی که شده در این دنیا مسیر زندگی اش روشن از کلام شما   شما تمامی دار و ندار من هستید تمام عمر همه اعتبار من هستید   جهان به زیر قدوم تو خار می گردد نفس زنی همه عالم بهار می گردد   برای عرض ارادت به محضرت، خورشید به سمت گنبد تو رهسپار می گردد   یکی دو شب که نه ، هر شب به سامرا، مهتاب میان صحن تو مثل غبار می گردد   اگر که تیغ دو ابروت می کشد ، جانم هزار بار به پایت نثار می گردد   اگر به عشق تو مردم شما نخور غصه یک عاشقت کم از این صد هزار می گردد   همیشه زنده بود هرکسی فدای تو شد و خوش به حالش اگر خاك سامرای تو شد   دلم بهانه گرفته، بهانه ات هادی نشسته ام چو گدا پشت خانه ات هادی   نگاه کن به خدا آب و نان نمی خواهم تمام حاجت من آستانه ات هادی   بخوان تو جامعه را تنگ شد دلم امشب برای زمزمه ی عاشقانه ات هادی   به عرش نقل محافل بیان مدح شماست و جبرئیل بخواند ترانه ات هادی   تو آمدی که گرفتاری ام شروع شود شوم اسیر تو و آب و دانه ات هادی   تو آمدی که بدانم جلال يعني چه ! تو آمدی که ببینم جمال يعني چه !   بگیر دست مرا تا به سامرا ببری بگیر دست مرا عرش کبریا ببری   ببین که دور و بر من غریبه بسیار است بگیر دست مرا ، یار آشنا، ببری   تو رهنمای منی ، تا نیامده شیطان بگیر دست مرا تا سوی خدا ببری   همه یقین من این است راه حق آنجاست به هر کجا که دلت خواست تا مرا ببری   به آن ضریح تو سوگند می دهم مولا مرا تو یک شب جمعه به کربلا ببری...   که روضه خوان بشوم در حریم خون خدا : "میان آن همه لشكر ...حسين... وا...تنها..."   رضا رسول زاده::: من نمک گیر سفره ات هستم :::هرکه را آسمانی اش کردند در نگاه تو فانی اش کردند   هرکسی را که عطر و بوی تو داشت غرقِ در مهربانی اش کردند   در بهشت خدا محبّ تو را لایق حکمرانی اش کردند   و سپس عاشق ولایت را تا ابد جاودانی اش کردند   از سبوی تو هرکسی مِی زد مست آئینه خوانیش کردند   هر نبی را جدا جدا اوّل پای درس تو فانی اش کردند   هرکسی را لیاقتی دادند خرج دلبر جوانی اش کردند   با نگاهت دوباره زنده شدیم تو نظر کرده ای که بنده شدیم   عشق سرمست دلربایی توست عاشق جلوه ی خدایی توست   جـبرئیل آفـریـدن ای آقـا ذرّه ای از هنرنمایی توست   ریزه خوار قدیمی ات حاتم شغل حاتم فقط گدایی توست   از نگاه تو کفر می لرزد این همان ارث مرتضایی توست   از دم تو مسیح جان گیرد لیک عیسی خودش فدایی توست   کربلایی، مدینه ای، حاجی ست هر محبّی که سامرایی توست   مست جام توایم یا هادی ما غلام توایم یا هادی   دست خالی منم، کریم تویی روح رحمان و یا رحیم تویی   فخر دارم به آسمان و زمین چون امیر من از قدیم تویی   پیش دریای علم جاویدت همه جاهل، فقط علیم تویی   عرش حق اعتبار دارد چون ساکن کوی آن حریم تویی   بهر ایران بس است، استادِ شاه عبدالعظیم تویی   تو کلیمُ اللَه از تبار علی گفت موسی فقط کلیم تویی   کی شود شیعه ی شما گمراه؟ راه ایمان مستقیم تویی   با تو من تا خدا سفر کردم با تو از لامکان گذر کردم   جامعه یک حدیث ناب تو بود جامعه بهترین خطاب تو بود   هر سلامش معارفی کامل این قدیمی ترین شراب تو بود   هست قرآن کتاب ختم رسل به خدا جامعه کتاب تو بود   جامعه کٌُنهِ معرفت سازی است این زیارت در احتساب تو بود   پشت چشمان تو بُود خورشید پس طلوع از پس نقاب تو بود   سحری من خدا خدا کردم لحن لبیک حق جواب تو بود   جامعه، نافله و عاشورا از وصایای مستجاب تو بود   هادی فاطمه دعایم کن متّقی در ره خدایم کن   هرکه در این سرا ولایت داشت از ولای شما روایت داشت   هرکسی در مسیر ایمانش به خدا از شما هدایت داشت   مورد لطف حضرت زهراست دلت از هرکسی رضایت داشت   تا خدا رفت و رستگارش کرد هرکه را چشم تو عنایت داشت   در مسیر عبورتان آقا ملکی پر به زیر پایت داشت   بهر بخشیدن تمام بشر خاک پای شما کفایت داشت   دست خالی نرفته هرکس که سفری سوی سامرایت داشت   طالب عزّت و سرورم من با شما انعکاس نورم من   می رسد بوی حضرت هادی عطر گیسوی حضرت هادی   قبله ی عاشقان و سرمستان خم ابروی حضرت هادی   شیر هم صید می شود بین پیچشِ موی حضرت هادی   ماه شرمنده می شود نزد رخ مهروی حضرت هادی   در گلستان یار، شد مهدی گل خوشبوی حضرت هادی   فخر دارد به باغ های بهشت تربت کوی حضرت هادی   هرکه را فیض طاعتش دادند می ناب شهادتش دادند   حرف تو حرف ناب ایمان است همه اش آیه های قرآن است   آن ولایت که گفته ای آقا مرکز ثقل آن در ایران است   انقلابِ ولاییِ ایران همه از التفات جانان است   لقب شیعه ی حقیقی ِ تو به خدا لایق شهیدان است   گشته بیدار امّت اسلام این همان وعده ی امامان است   دشمنی با گناه و استکبار پر پرواز هر مسلمان است   هرکه تهدید می کند ما را بی گمان در مسیر شیطان است   کاش می شد شهیدتان باشم تا ابد رو سفیدتان باشم   گردش روزگار دست شماست در خزان هم بهار دست شماست   من گرفتار سامرا هستم اذن دیدار یار دست شماست   آبرو دارم از محبّت تو هادیا، اعتبار دست شماست   ضرب شصتی نشان دشمن ده یا علی ذوالفقار دست شماست   ای چهارم علی ز آل علی کوثر خوشگوار دست شماست   بیقرارم تو التیامم ده در دو عالم قرار دست شماست   شکر حق سائل شما هستم روزیِ بی شمار دست شماست   من نمک گیر سفره ات هستم از سبوی ولای تو مستم   جواد پرچمی::: سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن ، تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران :::یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم   از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکمات کلمات تو مسلمانم کرد   کلماتی که همه بال و پر پرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است   کلماتی که پر از رایحهً غار حراست خط به خط جامعه آیینهً قرآن خداست   عقل از درک تو لبریز تحیر شده است لب به لب کاسه ی ظرفیت من پر شده است   همه ی عمر دمادم نسرودیم از تو قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو   من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم عرق شرم به پیشانی دفتر دارم   شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو   دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد   بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم   تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران   من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست کلماتم کلماتی ست حقیر ای باران   یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران   نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران   ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ما که از نسل غدیریم ، غدیر ای باران   پسر حضرت دریا! دل مارا دریاب ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران   سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران   سید حمیدرضا برقعی::: ما فقیریم سفره ای وا کن ، سامرایی حواله ی ما کن :::آستان خدا کمال شما هفت پرواز زیر بال شما   با شما می شود به قرب رسید ای وصال خدا وصال شما   گاه با آدم و گهی با نوح بی زمان است سن وسال شما   مثل جبرئیل می شود بالم با همین غوره های های کال شما   روزگاری است در پی دلم اید گرچه نا قابل است مال شما   بال ما را به آسمان ببرید تا خداوند لا مکان ببرید   هر کسی تو را سلام کند به مقام تو احترام کند   کاش در صحن سامرات خدا تا قیامت مرا غلام کند   پرو بال کبوترانه ی من در حریم تو میل دام کند   هر که بی توست واجب است به خود خواب احرام را حرام کند   بر دلم واجب است بعد طواف عرض دین محضر امام کند   نیمه ی ماه حج که شد باید شیعه در محضر شما آید   ای مسیحا ی سامرا هادی آفتاب مسیر ما هادی   علی ابن محمد ابن علی نوه ی اول رضا هادی   نیست جز دامن کرامت تو پرده خانه خدا هادی   ذکر هر چهارشنبه ام این است یا رضا یا جواد یا هادی   به ملک هم نمی دهم هرگز گریه زائر تو را هادی   یک شبی را کنار ما ماند ی سر سجاده جامعه خواندی   تو دعا را معرفی کردی مرتضی را معرفی کردی   با فراز زیارت سبزت راه ما را معرفی کردی   مرتضی و حسین و فاطمه و مجتبی را معرفی کردی   نه فقط اهل بیت را بلکه تو خدا را معرفی کردی   سامرایت غریب بود اما کربلا را معرفی کردی   با تو ما مرتضی شناس شدیم تا قیامت خدا شناس شدیم   ریشه های محبت ما تو مزرعه های سبز دنیا تو   خواهش سرزمین پائین من اشتیاق بهشت بالا تو   گاه ابلیس می شوم بی تو گاه جبریل می شوم با تو   می نمی دانم این که من دارم به تو نزدیک می شوم یا تو.....   چه کسی از مسیر گمراهی داده ما را نجات ؟ ...آقا تو   تو مرا با ولایتم کردی آمدی و هدایتم کردی   دل من درکفت اسیر بود به دخیل تو مستجیر بود   گر شود ثروتم سلیمانی باز هم بر درت فقیر بود   شکر حق می کنم صدای بلند حضرت هادی ام امیر بود   آبرو خرج می کنی بسکه کرم سفره ات کثیر بود   شب میلاد تو به ذی الحجه مطلع شوکت غدیر بود   ریشه ناب اعتقاد علی پسر حضرت جواد علی   دوست دارم گدای تو باشم سائل دست های تو باشم   مثل بال و پر کبوترها دائما در هوای تو باشم   دوست دارم که از زمان ازل تا ابد خاک پای تو باشم   نیمه شب های ماه ذی الحجه زائر سامرای تو باشم   یا دعای قنوت من باشی یا قنوت دعای تو باشم   ما فقیریم سفره ای وا کن سامرایی حواله ی ما کن   با تو این عقل ها بزرگ شدند اعتقادات ما بزرگ شدند   پای دلهای شیعیان آن قدر گریه کردید تا بزرگ شدند   با نگاه تو با محبت تو اِبن سکّیت ها بزرگ شدند   خوب شد بچه های خانه ما پای درس شما بزرگ شدند   بچه های قبیله ما با کربلا کربلا بزرگ شدند   بی تو دل های ما بهار نداشت مثل یک شاخه ای که بار نداشت   علی اکبر لطیفیان::: دسـتان آسمان به بلنـداي آسمان ، بر خاك ريشه هاي عبايت نمي رسد :::بال كسي به اوج هوايت نمي رسد حتي ملك به گرد دعايت نمي رسد   دسـتان آسمان به بلنـداي آسمان بر خاك ريشه هاي عبايت نمي رسد   آقا بدون نور تو حتي فرشته هم گمراه مي شود ؛ به هـدايت نمي رسد   تو چهارمين علي سرير ولايتي درك زمين به فهم ولايت نمي رسد   فخر گدايي سر كويت همين بس است صد پادشاه هم به گدايت نمي رسد   ما را غلام حضرت هادی نوشته اند دیوانگان غیر ارادی نوشته اند   وقتي قرار شد که كمي سروري كنم بايد هميشه پاي شما نوكري كنم   روي زمين كه رد و نشان از شما كم است بايد نظر به نقطه ي بالاتري كنم   وقتي قرار شد به تو نزديك تر شوم بايد كه التماس به چشم تري كنم   بار رسالت غم تو روي دوش من پس مي توان به عشق تو پيغمبري كنم   با اين گدايي سر کوی تو بی گمان بايد به كل عالميان سروري كنم   چون دل ميان زلف كسي ساده گم شدم شكر خدا اسير امام دهم شدم   مسعود اصلانی::: یارب بحقّ فاطمه با فتح کربلا ، بگشا بروى ما همه راه زیارتش :::لطف امام هادى و نور ولایتشما را اسیر کرده به دام محبّتشبر لطف بى کرانۀ او بسته ‏ایم دلامشب که جلوه گر شده خورشید طلعتشمنّت خداى را که به ما کرده مرحمتتوفیق برگزارى جشن ولادتشتبریک باد بانوى کبرى سمانه راکین غنچه بر دمید ز گلزار عصمتشماه تمام و نیمۀ ذى حجّه مطلعشخیر کثیر و کوثر قرآن بشارتشاین است آن امام که تقدیر ایزدىبعد از جواد داده مقام امامتشاین است آن امام که ذرات کائناتاقرار کرده‏ اند به جود و کرامتشاین است آن امام که در برکة السّباعشیران شوند رام و گذارند حرمتشاین است آن امام که از نقش پرده همایجاد شیر زنده کند حکم قدرتشاین است آن امام که دشمن به چند باررخسار عجز سوده به درگاه عزّتشسر تا به پاى عاطفه و مرحمت ولىدشمن به لرزه آمده از برق هیبتش آن سومین ابوالحسن از خاندان وحىچون سه على دیگر باشد عبادتشافزون ز ریگ هاى بیابان عطاى اوبیش از ستاره ‏هاى درخشان فضیلتشمائیم و دست و دامن آن حجّت خداچون ناامید کس نشود از عنایتشگردیده‏ ایم جمع به ذیل لواى اوافکنده‏ ایم دست به دامان رحمتشاز آستان قدس رضا هدیه مى‏ کنیمآه دلى به غربت و اشکى به تربتشیارب بحقّ فاطمه با فتح کربلابگشا بروى ما همه راه زیارتشاز لطف آن امام «مؤیِّد» مؤیَّد استکو را نشان خدمت آل محمّد است سیّد رضا مؤیّد::: بودند امامان همـه هادی ره نـور ، بین همه نام تو به هادی شده مشهور :::خیزید و ببینید تجلای خدا رادر بیت ولا مشعل انوار هدا راآن عبد خدا وجهۀ معبودنما رارخسار علی ابن جواد ابن رضا رادر نیمه ذیحجه نـدا داد منادیتبریک که آمد به جهان حضرت هادیپیچیده در امواج فضا بوی محمدگویند خلایق سخن از خوی محمدبینید عیان طلعت دلجوی محمددر آینۀ روی علی روی محمدالحق که جواد ابن رضا را پسر آمدبر ابن رضا، ابن رضای دگر آمددل خانه و چشم همه فرش قدم اولبریز شده ظرف وجود از کرم اوآورده حرم سجده به خاک حرم اوصد حاتم طایی است گدای درم اواز پارۀ دل در قدمش گل بفشانیدعیدی ز رضا و ز جوادش بستانیدای طلعت زیبای تو خورشید هدایتای گوهر رخشندۀ نُه بحر ولایتذات ازلی را  ز ازل دست عنایتفضل و کرم و جود تو را نیست نهایتبودند امامان همـه هادی ره نـوربین همه نام تو به هادی شده مشهورهنگام سخن بوسۀ عیسی به لب توبا یاد خدا سال و مه و روز و شب تودل‌های محبان خدا در طلب تونام تو علی آمد و هادی لقب توچارم علی از آل رسول دو سراییقرآن روی دست جواد ابن رضاییای روح دعا از نفس گرم تو زندهبر اشک دعای تو اجابت زده خندهتو عبد خداوندی و خلقی به تو بندهصورت به روی پات نهد شیر درندهجنت گل روییده‌ای از فیض نگاهترضوان چو یکی سائل بنشسته به راهتما نور ولایت ز کلام تو گرفتیمما وحی خدا را ز پیام تو گرفتیمما کوثر توحید ز جام تو گرفتیمما خط خود از مشی و مرام تو گرفتیمتا صبح جزا رو به روی خاک تو داریمما جامعه را از نفس پاک تـو داریمتو گوهر نُه بحری و دریای دو گوهرسرتا به قدم حیدر و زهرا و پیمبربوسیده جوادت چو کتاب الله اکبرهم یوسف زهرایی و هم بضعۀ حیدرهم طاهری و هم نسب از طاهره داریهم در دل هر دلشده یک سامره داریعیسی دمی و فیض دمت باد مبارکدر دیدۀ هستی قدمت باد مبارکهر لحظه به خلقت کرمت باد مبارکتجدید بنای حرمت باد مبارککردم چـو بـه دیـدار رواق حرمت سیردیدم که در این خانه عدو شد سبب خیرزیبد که به پای تو سر خویش ببازیمبر صحن تو و قبر و رواق تو بنازیمدر نار حسد خصم حسودت بگدازیماین کعبۀ دل را همه چون کعبه بسازیمتا کور شود دشمن و تا دوست شود شادگردیـد دوبـاره حـرم پـاک تـو آبـادای سامره‌ات کرب و بلای دگر مابر خاک درت تا ابدالدهر سر ماوصف تو دعای شب و ذکر سحر مامهر تـو بـه بـازار قیامت ثـمر ماعالم بـه ولای تو ننازد به چه نازد؟«میثم» به ثنای تو ننازد به چه نازد؟غلامرضا سازگار::: در شأنت این بس است که جد شما رضاست ، در فضلت این بس است که تو جدّ قائمی :::فیض مدام، سلسله نورِ دائمیپور جواد ابن رضا سبط کاظمیدر شأنت این بس است که جد شما رضاستدر فضلت این بس است که تو جدّ قائمیتا پایه امامت و دین از تو قائم استخود عرش فضل را به خدا از قوائمیاینگونه گفت وصف تو را هر که با تو بودهر شام در صلاتی و هر روز صائمییا حجّه الوفیّ، صفی هادی ای امامای حضرت کریم که عین المکارمیهادی! امامنا التقی المتقی، سلامنور دهم! امام علی‌النقی، سلاممهر دهم! حقیقت کامل، امام من!آیینه جمیع فضائل، امام من!لرزانده دستگاه خلافت شکوه تو!خاک از توکلّت متوکل، امام منچاره ندید خصم مگر آنکه همچو باببر تو خوراند زهر هلاهل امام منلحظه به لحظه جان به تو مشتاق، هادیا!لحظه به لحظه دل به تو مایل، امام منای که هنوز حلقه در را نکوفتهلطف تو داده حاجت سائل، امام مننامت گره‌گشای تمامی مشکلاتلطفت کلید حل مسائل امام منهادی! امامنا التقی المتقی، سلامنور دهم! امام علی‌النقی، سلامزین العباد، ثانی سجّاد، یا علینور تو بر جواد، خدا داد، یا علیتنها نه باب تو که به فردوس، فاطمهاز خنده تو گشت دلش شاد، یا علیروشن به روی گندمی‌ات شد دل جوادوقتی «سمانه» چون تو سمن زاد، یا علیچون باب شهر علم نبی بود، جدّ توشد ملک علم و دین ز تو آباد، یا علیدر پای تو گریسته وحش درنده همای بسته ولای تو آزاد، یا علیتاریخ، ای حقیقت بیدار، چون علیهرگز تو را نمی‌برد از یاد، یا علیهادی! امامنا التقی المتقی، سلامنور دهم! امام علی‌النقی، سلاممحمد سعید میرزایی::: لطف خود زهراست که ما اهل یقینیم :::بالاتر از این هاست لوایی که تو داری خورشید دمیده ز عبایی که تو داری از بنده نوازی و عطایی که تو داری آقای جهان است گدایی که تو داری   ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی محبوب شده از کرمت شغل گدایی   چون جامه که بر قامت زیبا بنشیند مهر تو به دلهای مصفا بنشیند هرکس به دلش مهر تو آقا بنشیند مهرش به دل حضرت زهرا بنشیند   لطف خود زهراست که ما اهل یقینیم آن روز دعا کرده که امروز چنینیم   تو آینه داری و کلام تو گهر بار در وصف تو ماندند...چه گفتار و چه اشعار حقا که زلالی و نجیبی و نسب دار بر شیر ندارد اثری زوزه ی کفتار   در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد با آل علی هر که در افتاد ور افتاد   بیراهه نرفتیم اگر هادی ما اوست ذکر ولی الله همان جلوه ی یا هوست چون شیشه ی عطری که به یک واسطه خوشبوست در چنته ی ما نیست به جز مرحمت دوست   العبدُ و ما فی یده کان لمولاه از برکت خورشید کند جلوه گری ماه   تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است اوصاف تو در آیه ی تطهیر کتاب است تو عشق مدامی و دمت مستی ناب است جای ولی الله کجا بزم شراب است؟   یک آیه بخوان آتش کفرش به یم افتد یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد   گفتند شراب و دلت ای ماه کجا رفت از مجلس بغداد سوی شام بلا رفت لب پاره شد و ناله ی زینب به هوا رفت خون از لب شه، روح زجان اُسرا رفت   شد مجلس اغیار همان بزم خرابه وقتی که سر افتاد به دامان ربابه   سیدعلی رکن الدین::: تقصیر ماست حُرمتتان را شکسته اند ، زخمی بی تفاوتی ما شدی ببخش :::آقا از اینکه اینهمه تنها شدی ببخش از اینکه خرج مردم دنیا شدی ببخش مظلومی مقام تو تقصیر دشمن است اما غریب بین احبّا شدی ببخش... تا قبل از این برای تو کاری نکرده ایم مظلو م بی وفا شدن ما شدی ...ببخش تقصیر ماست حُرمتتان را شکسته اند زخمی بی تفاوتی ما شدی ببخش حسین رستمی /1102101305