مدافعان حرم در شب تاسوعا در هیئت الرضا(ع) برگزار شد
مهدی کاشانی خبرنگار وارث: مراسم نهمین شب عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دارستانی و مداحی حاج عبدالرضا هلالی حاج رو ح الله بهمنی در هیئت الرضا(ع) برگزار شد.
بنابراین گزارش نهمین شب عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دارستانی و مداحی حاج عبدالرضا هلالی حاج روح الله بهمنی در هیئت الرضا(ع) برگزار شد.
در ادامه گزیده ای از سخنان حجت الاسلام و المسلمین دارستانی را آورده ایم؛
امام علی علیه السلام 13 سالش بود، نشسته بود در خانه پیغمبر و ایشان تمام اقوام را جمع کرده پیغمبر(ص) فرمودند: اقوام به من ایمان دارید؟ گفتند: بله، فرمود اگر بگم پشت این کوه فلان اتفاق افتاده شما قبول میکنید؟ گفتند بله شما امینید معروفید به راستگویی اسطوریه اید فرمودند: من پیغمبر خدا هستم هر کسی به من ایمان بیاورد جانشین بعد از من خواهد بود هیچ کس ایمان نیاورد. فقط حضرت علی دستش را آورد بالا و گفت من به شما ایمان دارم
بچه های طائف، پیغمبر را سنگ می زدند. بزرگان بنی هاشم آمدند پیش بزرگان قریش که جلوی بچه هایتان را بگیرید، چرا پیغمبر ما را سنگ می زنند. آن ها هم جواب دادند تقصیر ما نیست. بچه که زبان نمی فهمد هر چه قدر بگوییم نزنید میزنند چه کنیم؟ تا گفتند بچه زبان نمی فهمد حضرت علی 13 ساله می شود سپر بلای حضرت رسول با یک قلوه سنگ یک تنه تمام این سنگ هایی را که می امد طرف پیامبر بر میگرداند. همه را فراری میداد
تمام این حدیث هایی که از رجز حضرت علی علیه السلام می آورم از منابع اهل سنت است
10- 9 سالش است، پسر رئیس قبیله بنی حفص که از جنگاورترین مردان عرب در این قبیله بودند می گوید، کنار کعبه راه رفتیم علی (ع) که در آن موقع طفلی بیش نبود کنار پیغمبر می آمد پدرم زد به شانه ام گفت: پسرم به لات و تمام بت ها قسم حاضرم تمام جنگاورانم و تمام بچه هایم را بدهم تا خدا بچه ای مثل علی(ع) که اینقدر عاشقانه پیامبر(ص) را دوست دارد، بچه ام من را هم دوست داشته باشد.
یعنی عشق و محبت حضرت علی(ع) به پیغمبر در این سن طفولیت دل رئیس جنگاوران عرب را برده بود.
19 سالش پیغمبر از مکه میخواهد فرار کند 40 نفر از 40 قبیله می خواهند بیاید پیغمبر را شهید کنند حضرت رسول (ص) به حضرت علی (ع) می گوید: علی جان جای من میخوابی؟ می خواهند من را بکشتند! حضرت علی علیه السلام فرمود بله. رفت و جای پیغمبر خوابید این جنگاوران را ریختند بالای سر پیغمبر رفتند تا او را بکشند یک نفر گفت صبر کنید حالا که ما بالای سرش هستیم کاری نمی تواند بکند بگذارید حداقل صورتش را ببینیم. تا ملافه را زدند کنار دیدند ولی خداست. اینقدر آقا را زدند که تا روزها حضرت بدن درد داشت.
در مدینه یک رندی از ایشان سوال پرسید که علی (ع) جان این 40 نفر که امدند بالای سرت تو خودت چرا ملافه را کنار نزدی تا بگویی پیامبر (ص) فرار کرده و نکشید! آقا جواب دادند : فلانی جای حیدر فدای یک قدم دور شدن پیغمبر از مکه همین که یک ثانیه آنها زودتر شمشیر بکشند تا زودتر کشته شوم و قطعه قطعه کنندم حاضرم صبر کنم تا پیغمبر یک قدم فقط دورتر شوند.
پیغمبر آمد قبا در دو فرسخی مدینه! گفتند: یا رسول الله مدینه را آذین بندی کردیم برای شما حضرت رسل فرمود تا برادرم علی(ع) نیاید من وارد نمی شوم تاریخ اهل سنت نوشته اند پیامبر 17 روز در قبا ماند. یه نامه نوشت برای آقای 19 ساله، که علی(ع) جان ناموس من را بیاور مدینه.
اولین مسلمانی که از مکه زده بیرون حضرت علی است سه تا کجاوه آماده کرده یکی دختر پیغمبر حضرت زهرا که 7 ساله است یکی فاطمه بنت اسد که مادرش است و یکی هم زینب خواهر زهیر اینها را داشتند می آورند مدینه اما خالد جلوی حضرت علی (ع) را گرفت، پیامبر فاطمه اش (س) را از مکه اورد بیرون به خاطر اینکه اگر این کار را نمی کرد خانه فاطمه را محاصره می کردند و می گفتند: پیامبر(ص) اگر برنگردی فاطمه (س) از گرسنگی می میرد. حضرت علی(ع) جواب داد : خالد به خدای احد و واحد قسم اگر دستت به این پرده ها برسد همتون رو از تیغ میزنم! رفتند کنار و راه را باز کردند پیغمبر دید حضرت علی دارد پای پیاده می آید پاها ترک خورده و خون آلود! بغل کردند و مصافحه نمودند. یکی از جاهایی که پیامبر فرمود: علی(ع) جان جانم به فدات همین جاست.
جنگ بدر شروع شد در عرب رسم بر این است که تا علمدار شکست نخورده آن سپاه سر جاست. برای همین جگردار ترین فرد را انتخاب می کنند. در جنگ بدر حضرت علی(ع) 13 تا پرچم دار را زد دیگه کسی سمت علم نرفت و پیامبر پیروز شد.
در جنگ احد (تمام این ها علت های غربت شیعه است فقط یک داستان تاریخی نیست ) پیغمبر قیچی شد. 50 تا تیر انداز رفتند از پشت و جلو حمله کردند. پیغمبر افتاد در چاله و دندانش شکست و فرقش هم زخمی شد. حضرت علی لبه چاله افتاد و 97 ضربه تیر و نیزه و شمشیر خورد. مولا فرمود 4 بار چنان نیزه در بدن من فرو کردند که من خوردم زمین دوباره بلند شدم..
وقتی آمدند زخم های پیغمبر را بخیه بزنند این طرف را که بخیه می زدند آن طرف باز می شد! برگشتند مدینه و همیشه اولین کسی که به استقبال ایشان می آمد حضرت زهرا سلام الله علیها بود که آقا جان چشم ما را روشن کردی همه جا حرف شماست.
پس از پایان سخنرانی، حاج رضا هلالی، حاج روح الله بهمنی، حاج ابراهیم رحیمی، حاج مهدی کمانی و کربلایی وحید یوسفی به عزاداری پرداختند.
برای دیدن گزارش تصویری کلیک کنید
برای شنیدن صوت مراسم کلیک کنید