حجت الاسلام کرمی: حضرت عباس(ع) نظر لطفی به هرکس بکند می شود سلمان! / حاج حسین سیب سرخی: خبر از تو که نشد گریه ی اصغر آمد

کد خبر: 4136
مراسم عزاداری شب تاسوعا در هیئت روضه العباس(ع) با سخنرانی حجت الاسلام حاج شیخ مصطفی کرمی و مداحی حاج حسین سیب سرخی برگزار شد.

مرتضایی نژاد خبرنگار وارث: مراسم عزاداری شب تاسوعا در هیئت روضه العباس(ع) با سخنرانی حجت الاسلام حاج شیخ مصطفی کرمی و مداحی حاج حسین سیب سرخی در محل ورزشگاه شهدای دروازه شمیران برگزار شد.

بنابراین گزارش، مراسم با قرائت قرآن و زیارت عاشورا آغاز شد و سپس حجت الاسلام حاج شیخ مصطفی کرمی به سخنرانی پرداخت که در ادامه بخشی از سخنان ایشان را می خوانید:

وقتی ما به منابع و مصادر مراجعه می کنیم یک تذکره و سرنوشتی از عباس ابن علی ابن ابیطالب علیه السلام پیدا می کنیم، مطلب و منبعی را به دست ما نمی دهند.

یک انسان پژوهشگر دوست دارد بداند بلندی مقام حضرت عباس(ع) منشاش از کجاست؟ برای چیه؟ چهره بین المللی نهضت عاشورا دوم شخص انقلاب و چهره بین المللی عاشورا کسی نبود جز عباس ابن علی (ع) .

شما الان ببینید حسینیه ثارالله در حوالی میدان هفتم تیر برای ارادتمندان ارامنه مقیم تهران می باشد. بزم عشق چقدر تماشایی است آن هم برای حضرت عباس (ع)

سیدالشهدا(ع) را آنطوری که ما می شناسیم و دم میزنیم آنها نمی شناسند هیچ چیزی هم نمی دانند. اما می دانند حضرت عباس(ع) باب الحوائج است. با این حال اسم فرزندانشان را هم نام با عباس ابن علی (ع) انتخاب می کنند.

من الان اتفاقی یکی از شما را بلند کنم و بگویم: از حضرت عباس(ع) 10 دقیقه صحبت کن، نمی توانی. چون وقتی به مصادر مراجعه می کنید. چیزی به آن صورت عاید شما نخواهد شد.

امام صادق(ع) می فرمایند: روز قیامت میزان و مقدار و اشخاص و ... به صورت حقیقی می شوند. خدا عمویم عباس(ع) را می آورد و خطاب به مردم می کند و می گوید: آنها که می خواهند ببیند باید سرشان را بالا بگیرند.

امام سجاد(ع) می فرمایند: زمانی که دو دست عموم عباس(ع) قطع شد خدای متعال دو بال به ایشان عنایت فرمود که همه محیط بهشت را این بال ها احاطه می کند.عظمت را ببینید.

مرحوم حضرت آیت الله مستنبط (رحمه الله علیه) می فرمود: من در کتابخانه مشغول به مطالعه بودم داشتم مقامات سلمان را می خواندم که واقعا چه مقامی دارد. غوغا کرده سلمان. سلمان منا اهل البیت(ع) و قس علی هذا

در همان حین مطالعه کردن خوابم رفت. در عالم رویا حضرت صادق(ع) را مشاهده کردم سوال کردم.آقاجان اتفاقی رخ داده؟ حضرت (ع): با ناراحتی جواب دادند. ترسیدم. گفتم: یابن رسول الله(ص) اشتباهی شده؟ چه شده؟ حضرت(ع) فرمودند: مستنبط این چه قیاسی بود که تو کردی . بین سلمان و عموی ما عباس(ع)؟ گفتم: آقاجان نه فتوا دادم و نه نظر دادم چیزی نگفتم. فقط تماشا کردم. حضرت(ع) فرمودند: اگر نظر می دادی که بیچاره بودی. مستنبط آیا می دانی عموی ما نظر لطفی به هرکس بکند می شود سلمان؟

امام زمان(عج) کربلا مشرف می شوند و وقتی دست به ضریح مقدس می گذارد می فرماید: بابی انت و امی.

همه خوبان عالم به ابی عبدالله(ع) گفتند: بابی انت و امی.

اما زمانی رسید که سیدالشهدا(ع) هنگامی که عباس(ع) بر مرکب سوار شد. امام حسین(ع) فرمود خطاب به برادرشان حضرت عباس(ع): ارکب بنفسی انت. سوار شو فدات بشم.

پس از پایان سخنرانی، حاج حسین سیب سرخی روضه خود را با خواند غزل مرثیه ای آغاز که در ادامه آن را می خوانید.

بین سرها همه گشتیم و سری پیدا شد


حرف مردی شد و صاحب جگری پیدا شد

میکشیدند رخش را هنری پیدا شد


تا که خورشید بسوزد قمری پیدا شد

از ازل خاک درش هر که جگر داشته شد


بیرق رایت العباس برافراشته شد

فهم ایجاد نفهمید ملاقاتش را


به خدا تا نفس صبح مناجاتش را

ابر لطف است ببینید عنایاتش را


کیست اینجا نگرفته همه حاجاتش را

چه شکوهی چه شهودی چه شتابی دارد


خوش بحال دل زینب چه رکابی دارد

به علی رفته رسیده جگر شیر دَرَد


زهره ها را همه با نعره تکبیر دَرَد

سینه ی کوه به یک ضربه ی شمشیر دَرَد


باد تیغش زرهِ خصم زمین گیر دَرَد

دشمن انداخته بین یلان شوری را


یاد داده به همه رسم سلحشوری را

رفتی و پشت سرت اشک حرم در آمد


رفتی و پشت سرت چند قدم خواهر آمد

خبر از تو که نشد گریه ی اصغر آمد


باز با گریه بر او گریه مادر آمد

پیش گهواره نشسته است عروس زهرا


دختری گفت که باباست ولی واویلا

تو زمین خوردی و جرات به حرامی آمد


تو زمین خوردی و سرنیزه ی شامی آمد

پشت هم ضربه ی شان بر سر ما می آمد


تو زمین خوردی و با ناله پیامی آمد

پدرم از نجف آمد تو هم از خیمه بیا


مادرت آمده با قدّ خم از خیمه بیا

چقدر پیکر تو پیکر تو پر دارد


بین ابروی تو سخت است ترک بر دارد

بعد تو خاک ، یتیمم روی معجر دارد


آخر آن خیمه ی تنها شده دختر دارد

خوب پیداست که چشم تو چرا شرمنده است


وای بر من که گلویت به تکانی بند است

من نبودم که تو را با زدندت می بردند


رسمشان است به غارت بدنت می بردند

نیزه در کتف فرو کرده تنت می بردند


نه فقط خود زره پیروهنت می بردند

رسمشان است که با نیزه بلندت بکنند


یا سنان است که با نیزه بلندت بکنند

تا سرت از سر نیزه به تکانی افتاد


پیش چشمان یتیمی به میانی افتاد

چشم زینب با قد کمانی افتاد


کار ما بی تو به این هرزه زبانی افتاد

کاش محکم تر از این خوب سرت می بستند


تا خجالت نکشی چشم ترت می بستند

* شاعر: حسن لطفی


برای دیدن گزارش تصویری کلیک کنید