دکتر قنبری: عاشورا سر اعظم آل محمد(ص) است
وارث: مراسم شب اول محرم در هیئت مکتب الزهرا(ع) با سخنرانی دکتر قنبری و مداحی حاج محمد رضا طاهری و کربلایی حسین طاهری برگزار شد.
در ادامۀ خبر متن سخنان دکتر قنبری را می خوانید:
از سید الشهدا علیهالسلام چه می دانیم؟
ماجرای ابا عبدالله علیهالسلام ماجرای شگفتی است. کمتر اتفاقی می توان یافت که به اندازه نهضت سیدالشهدا علیهالسلام مورد توجه خاص و عام بندگان خدا قرار بگیرد. اما آنچه سودمند نیست این است که معلومات بشر از حماسه ابا عبدالله علیهالسلام خیلی کم است.
باتوجه به آنچه در منابع تاریخی و روایی است این حادثه از ابعاد مختلف محل نقد و بررسی است. نکته این است که بخش بزرگی از مقتل نگاران و مورخین اسلامی نگاهشان با حضرت سید الشهدا علیهالسلام و اهل بیت علیهم السلام یک نگاه صمیمانه و مخلصانه نیست. برخی با حضرت زاویه داشتند و وماموریت داشتند که عاشورا را با توجه به خواسته اربابانشان به رشته تحریر در بیاورند. یک عده ای هم اقوام بودند که این ها در واقعه حاضر بودند و راویان اخبار کربلا هستند. غیر آنچه از خاندان سید الشهدا است بخش عظیمی از اخبار کربلا از ناحیه کسانی است که حضورشان در کربلا حضوری مشکوک و معنا دار بوده است. با این حال اگر با سید الشهدا علیهالسلام می آمدند به شهادت می رسیدند و اگر ماندند بازماندگان سید الشهدا علیهالسلام تعداد اندکی بودند. باقی مخبرین مسئولین و گردانندگان خط گردان های تبلیغی و خط جعل و تحریف بنی امیه بود. این ها می دانستند که نهضت سید الشهدا علیهالسلام جنس غدیری دارد. اگر عاشورا همانگونه ای که بود به سینه تاریخ منتقل می شد تمام آثار و برکات غدیر زنده می شد. لذا این جبهه برانداز در بخش خبر گذاری و تبلیغات سرمایه گذاری سهم ناکی انجام داد. شاید برخی از این افراد که در کربلا بودند هرکدام به اندازه کل نیروهای بنی امیه ارزش داشتند و قاطع مفسرین نسل های بعدی حرف های اینان را بدون تدبر منتقل کردند. لذا برخی از اخبار وقتی در عموم مردم بیان می شد جنس خرافه و شبهه پیدا می کرد. الان هم این خط گاهی مورد استناد و پیروی قرار می گیرد.
یکی از مشکلاتی که برای تاریخ نهضت عاشورا در قرون بعدی است این است که برخی از زبان حال ما هم در گذر زمان جنس تاریخ پیدا کرد. روی منابر گفتند و نقل می شد و این فراوانی موجب شد جنسش تاریخی شود.
عاشورا سر اعظم آل محمد صلی الله علیه و آله
مطلب مهمی هم که وجود دارد خود نهضت عاشورا سر اعظم آل محمد صلی الله علیه و آله است. تا کسی اهل سر و معنا نباشد و اخلاص نداشته باشد نمی تواند از حقیقت محرم الحرام سال 61 هجری بهره مند شود. آنچه مهم است این است که در گذر زمین و زمان علی رغم جفاها و تحریفاتی که به انقلاب سید الشهدا علیهالسلام روا داشته شد حضرت تبدیل شد به وجدان عمومی بشر. نمکش نمک خاصی است. هرکس به میزان اتصالش به کربلا قیمتی تر می شود. هر کس به حضرت وصل می شود دیگر سوابق سوء اش فراموش می شود در حالی که در مورد وقایع دیگر چنین نیست.
البته زحمات زیادی هم کشیده شد از جمله مقتل سید بن طاووس. اما در همین کتاب ها به لحاظ رجال و درایت ایرادات و اشکالاتی موجود است.
اما وقتی ما نقیض چیزی را نشناسیم اصل آن را نمی شناسیم
یک نکته ای که شاید در تمام این جریانات جعل و تحریف وجود دارد که ممکن بوده است مورد غفلت واقع شده باشد این است که محبین اهل بیت علیهالسلام دشمنان آنها را تخریب کرده اند. قصدم دفاع نیست. اما وقتی ما نقیض چیزی را نشناسیم اصل آن را نمی شناسیم. تا وقاهت بی حیایی درک نشود عظمت حیا درک نمی شود. تعریف ما معمولا از یزید این گونه است که فردی بی عقل و لا ابالی است و جز زبان شمشیر نمی داند. یا کسانی که به کربلا آمدند برای جنگ با حضرت لاابالی بودند. این ها باعث می شود ما درک درستی از کربلا و این حماسه پیدا نکنیم. وقتی وارد جزئیات زندگی اصحاب می شوید می بینید برنامه ریزی موج می زند. وقتی حضرت فرمود اصحاب من نذیرشان موجود نیست یعنی دشمنان من هم همینطور هستند.
مرگ معاویه نقطه آغاز واقعه
قضیه سیدالشهدا علیهالسلام از جایی شروع شد که معاویه مرد. معاویه شخصیتی پیچیده بود. مرگ او سر فصل و نقطه آغازین بود. اگر در جامعه تبهکار قرار باشد 10 نفر لیست کنند اولی نباشد دومی است چون اولی ابلیس است. بعد می گویند نه! مغز متفکر او عمر و عاص1 بود و با این حرف افکار عمومی را توجیه می کنند. از عمرو عاص پیچیده تر اشعث بن قیس2 است ، مغیرة بن شعبه3 است. از این ها بالاتر شخصیت هایی همچون طلحه و زبیر هستند. که قابل مقایسه نیستند اما اینان علی رغم زمینه ای که داشتند فریب معاویه را خوردند. وقتی معاویه را بشناسیم قضاوتمان نسبت یه یزید پایه علمی میابد. در آخرین روز های عمرش معاویه پسرش یزید را صدا کرد. یزیدی که شخصیتی پیچیده است که تحت تربیت یهودیان بوده و مادرش یک مسیحی متعصب است و قدرت تصمیم گیری و بسیج کردن قوی دارد. صدا کرد که من در این 5 سال پایانی حکومتم گردن عرب و عجم را برای تو متواضع کردم. کسی جز 4 نفر نمانده و بعد اینان را اینگونه معرفی کرد. یکی عبدالرحمن بن ابی بکر. که شما فقط سفره اش را چرب کن و بسازش برای تو هیچ خطری ندارد. دومی عبدالله بن عمر است که دوست دارد مقدس باشد. وقتی به مجلست آمد برایش صلوات بفرست و پشتش نماز بخوان خطرش رفع می شود. عبدالله بن زبیر موجود موذی است و فقط با او بجنگ. اما حسین بن علی علیهالسلام از ما است که این دروغ تاریخی است دعوت کن با تو بیعت کند اگر بیعت نکرد با او مدارا کن. معاویه مرد یزید همین که به قصر آمد ابتدا والیانش را از مرگ پدر آگاه کرد از جمله والی مدینه ولید بن عتبه که همراه نامه خبر دار کردن یک نامه محرمانه نیز به او داد. در پیوست امر این بود که از حسین بن علی علیهالسلام . عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر را برای بیعت احضار کن و فرصت قائل نشو برای آنها. اینجا از امر معاویه تمرد شده است. در زمانی که ممکن است هنوز آب کفن معاویه خشک نشده است. در این نامه یک نفر از قلم افتاد و معاف شد. سه نفر بعدی هم قضه به عکس اتفاق افتاد. با توجه به قرائن یک نامه دیگر هم بوده. در این نامه چیزی بنا بر قتل سید الشهدا علیهالسلام نیست. به سخت گیری است. یک معنایش می تواند این باشد او را از موضع ذلت مجبور به بیعت کن. چرا ؟ چون اگر بعدا او را از میان برداشت ابی عبدالله علیهالسلام با این بیعت دیگر یک رهبر بزرگ الهی نیست و با این تضعیف نورش به زودی خاموش می شود.
به دشمنی که در معرض تغییر و تحول است اعتماد نکنید
پیوست سومی وجود دارد زیرا در هیچ یک از دو نامه امر به قتل حضرت نیست. ولی وقتی نامه خوانده شد ولید بن عتبه شروع به لرزیدن کرد و گفت من را به امر بزرگی خوانده من هیچ وقت دستم را به خون حسین علیهالسلام آغشته نمی کنم و این کار را نکرد اما بخش اول پرژه را عملیاتی کرد. تاریخ شهادت می دهد تنها کسی که به قصر حکومتی رفت مولای ما بود و امام متوجه غیر عادی بودن اوضاع شد. اهل بیت علیهم السلام نور واحدند و همه اجزاء هستی پیش آنان برهنه اند و چیزی بر آنان پوشیده نیست اما باید بین مردم مانند مردم زندگی کنند تا به مردم قدرت تعقل و تفکر را به مردم یاد بدهد. حجت درست کرد. حضرت هیچ گاه از قدرت اعجاز فعلی استفاده نکرد چون بقیه ندارند . برای اینکه مردم نگویند نداریم و او قدرت داشت و توانست. وقت حرکت کرد به سمت قصر به جوانان بنی هاشم دستور داد او را همراهی کنند. مسلحانه او را همراهی کردند. پیام امام این است به دشمنی که در معرض تغییر و تحول است اعتماد نکنید. ولید آنقدر ترسید به مروان بن حکم که با او دشمنی داشت خبر داد که کار سخت است بیا هم فکری کنیم.
دشمن ضد توحید دشمنیشان باهم قابل اعتماد نیست
دشمن ضد توحید دشمنیشان باهم قابل اعتماد نیست. این آگاهی را امام می دهد. مروان رفت و گفت اگر بیعت نکرد سرش را جدا کن. در برخی منابع تاریخی آمده اگر بیعت هم می کرد باز باید دستور از شام می رسید. دشمن برای حضرت مقتل در نظر دارد و مکانش فرقی ندارد. حضرت فرمود : شما بیعت مخفی را قبول نداریدو می گویید باید علنی و در حضور مردم باشد. پس می گذاریم فردا در حضور مردم اتفاق تصمیم می کنم. ذهن آرام و غیر خلاق می گوید اگر امام فکر می کرد شاید فردا بیعت می کرد. ولی امام فرمود بیعت مخفی را قبول ندارید یعنی شما مامورید و ماموریت شما به بقاء من نیست. مروان گفت: ولید اگر برود او را هرگز نمی بینی مگر در یک قتل و کشتار. آنها حضرت را وادار به قتال می کردند. حضرت نگاهی کرد به او و فرمود: من را به قتل تحدید می کنی یا امیرت را؟ یعنی تو نمی توانی مرا به قتل برسانی اگر این فضای تحدید آمیز ایجاد شود و یک نفر به قتل برسد ولید بن عتبه است نه من. بعد از آن محکم و مقتدر فرمود : از جانب من بیعتی با یزید صورت نمی گیرد. در حالی که صحبت های امام دقیقا مطابق با سیاستهای آن هاست. آنها یک مذاکره از امام می خواهد که با آن امام تحقیر شود و امام با این مذاکره آنها را انذار می کند. دعوا و جنگ است اما کلامی. فردا مجددا مروان امام را دید و گفت می خواهم نصیحتتان کنم. اگر با یزید بیعت کنید خیر دنیا و آخرت برای تو هست. امام نگاهی به او کرد از تو حرفی غیر از این بعید است چرا که تو در صلب پدرت مورد لعنت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفتی. امام فاصله گرفت و آنها راهی دیگر پیش گرفتند. رفتند دنبال آدم هایی که با امام صحبت کنند. تصمیم امام حکیمانه بود. بار رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله زمین بود. امام دولتش در آباد شدن دل مردم است و دولت خود مختار برای ابرهه است. قضیه ولایت تامه است. حقایقی که بر زمین مانده است باید بلند شود. گروه گروه حضرت را رصد می کردند که می رود به کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و گریه می کند و به همه فهماند که این وداع است. اطراف خانه حضرت شلوغ شد و جوانان بنی هاشم شعف خاصی داشتند. همه به سراغ حضرت می آمدند و می گفتند آقا کجا می ورید؟ نروید.
/1102101302
پی نوشت:
1.
عمرو بن عاص (عاصی) سهمی یکی از معاصران محمد و از تبار قریش بود که در سال ۸ هجری/۳۰-۶۲۹ میلادی در سنین میان سالی اسلام آورد و در سال ۴۲ هجری/۶۶۳ میلادی در سن۹۰ سالگی درگذشت و یکی از زیرک ترین سیاست مداران زمان خود بود.
2.
ابو محمد معدی کرب بن قیس بن معدی کرب از تیره حارث بن معاویه و بزرگ قبیله کنده در حضرموت بود. وی ملقب به اشعث است که به معنای ژولیده مو میباشد. بعضی جاها به وی لقب اشج (شکسته پیشانی) و عرف النار (به معنای خائن) دادهاند.
3.
مغیره بن شعبه ابوعبدالله ثقفی، از صحابه محمد و از صاحب منصبان دستگاه خلفای راشدین و معاویه است.