حجت الاسلام کرمی :حادثه عاشورا شوک عظیمی به جامعه اسلامی بود که تمام عقل ها را متحیر گذاشت
وارث: مراسم شب اول محرم در هیئت عشاق العباس علیه السلام باسخنرانی حجت الاسلام کرمی و مداحی حاج روح الله بهمنی و کربلایی مرتضی عطاران برگزار شد.
در ادامۀ خبر متن سخنان حجت الاسلام کرمی را می خوانید:
بحث محوری، علل و عوامل شکل گیری حادثه عاشوراست
حادثه عاشورا شوک عظیمی بود به جامعه اسلامی که تمام عقل ها را متحیر گذاشت. چطور جامعه اسلامی تنها پس از گذشت 50 سال از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله به شکلی سرنوشنش تغییر کرد که همه ی انسانها مسخ شدند و قوانین دینشان عوض شد؟ معروف منکر و منکر معروف شد، مردمی که اهل قبله بودند مناسک اسلامی را اجرا میکردند دست به چنان خطای عظیمی زدند که آنچنان برایشان خجالت آور بود که بعد ها این فاجعه را منکر شدند. خبط بریدن سر پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله بین دو نهر آب به دست امتی که به دین این پیغمبر متشرع بودند. یک زمانی قتلی در جامعه ایی اتفاق بیفتد در بین همه ی مردم می پیچد، بازتاب دارد، خبرش در خبرگزاری ها پخش میشود. حالا حساب کنید جان حجت خدا و خانواده و یارانش را بگیرند! چه اتفاقی باید بیافتد؟ اصلا قابل توجیه هست؟
حال شاید تعدادی یگویند حادثه عاشورا برای 50سال بعد از رحلت است شاید کمی قابل درک باشد اما حادثه ی ثقیفه چه؟ هنوز بدن پیغمبر روی زمین بود اما اتفاقی در جامعه افتاد که هیچ قابل توجیه نبود. به خانه ی پیغمبر صلی الله علیه و آله ریختند خانه را آتش زدند، کودتا کردند، جانشین به حقش را با اکراه به مسجد بردند و ملزم به بیعت کردند. مگر چند روز از ثقیفه تا غدیر فاصله زمانی است؟ 100 هزار نفر در غدیر با حضرت علی علیه السلام بیعت کردند، بیعت رخ به رخ، فقط 70 روز فاصله بود تا سقیفه. چطور شد عده ایی سرنوشت جامعه اسلامی را به دست گرفتند! جنجال کردند! بر اریکه قدرت نشستند و سالیان دراز استسمار و استعمار کردند؟ مگر چه عقبه ی سیاسی ای داشتند؟ عضو کدام گروه مافیا بودند؟ چطور شد که این سه نفر با جو سازی و با چند کار سیاسی نبض جامعه را به دست گرفتند و مسیر را مبتلا به انحراف کردند این سوالی است که در این شبها باید به آن ها پاسخ داد.
مردان بیعت کردۀ غدیر چرت می زدند
حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها در زمان سقیفه به زنان فرمودند: «مردان شما چرت می زدند.» چرت زدن با خوابیدن فرق می کند. انسان خواب روحش از بدنش جداست و بر اتفاقات اطرافش تسلط ندارد، اما انسانی که در چرت است، می فهمد در اطرافش چه می گذرد ولی اهمیتی نمی دهد.
گره های کور تاریخ را باید باز کنیم. اول باید بررسی کنیم که این اتفاق در مدینه در مرکز حکومت اسلامی اتفاق افتاده است یعنی در ام القراء. دوم این که جامعه، جامعه ایی بوده عاشق پیغمبر صلی الله علیه و آله اما این بلا بر سر پسران پیغمبر و دختر پیغمبر آورده شد، پیغمبری که 23 سال زندگی اش را پای مردم گذاشته و آوازه ی عشق این مردم نسبت به پیامبرشان زبانزد بوده پس باید بگوییم این رابطه ی قوی عشقی تا زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله وجود داشته است. حال چه شده که پس از فوت ایشان چنین بلایی سر این جامعه میآید؟ مگر نه اینکه اگر پیغمبرشان را دوست دارند باید خانواده اش را هم دوست داشته باشند؟
عشق به پیامبر صلی الله علیه و آله
شما وقتی یک نفر را خیلی دوست دارید وقتی ببینید یه حیوان گزنده دارد به او نزدیک میشود از خواب بیدارش میکنید تا جانش گزند نبیند ولی صحابه پیغمبر آنقدر پیغمبر را دوست داشتند که روزی که پیغمبر خوابیده بودند و ماری داشت نزدیک ایشان میشد، صحابه دلشان نیامده ایشان را بیدار کنند پس سه نفر از آنها میان ایشان و مار خوابیدند و گفتند ماربه ما بزند ولی پیغمبر صلی الله علیه و آله را بیدار نمی کنیم.
ابوسفیان دشمن پیغمبر صلی الله علیه و آله، سال هشتم وقتی با عباس ابن عبدالمطلب وارد اردوگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله شد که برای صلح مذاکره کند می گوید: «من رم و ایران رفته بودم هم قیصر رم و هم کسرای ایران را دیده بودم اما هیچ رهبری را ندیدم که اندازه پیغمبر در میان مردمش محبوبیت داشته باشد. میگوید وقتی رسیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله داشتند سر چاه وضو می گرفتند و بقیه مردم دورش جمع شده بودند و نمی گذاشتند یک قطره از آب وضوی ایشان به زمین برسد به تبرک میبردند.»
در غزه اُحد، هند سه جنازه از جبهه با خودش آورد. مسلمان ها شکست خورده بودند، بستگاه مردم هم در جبهه ها بودند، وضع روانی و روحی مردم مدینه بهم ریخته بود جمعیت آمده بودند بیرون مدینه و منتظر خبری از جبهه بودند که دیدند یک خانمی دارد با یک شتر می آید که روی شتر هم سه جنازه انداخته، نزدیک که شد جمعیت آشفته به او گفتند چه خبر؟ گفت: الحمدالله سر پیغمبر صلی الله علیه و آله سلامت است. پرسیدند: این سه جنازه چه کسانی اند؟ گفت: همسرم، برادرم و پسرم.
انسان اینها را که می شنود تعجب می کند! در این دوره زنی یکی از این نزدیکانش را به مرگ طبیعی از دست دهد زجه ها میزند و نفرین ها میکنند آنوقت مقاومت این زن بسیار تعجب آور است.
بی اهمیتی عجیب به فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله
پیغمبر صلی الله علیه و آلهدر دوران حیات لب تر میکردند، مردم جان می دادند. آنوقت این پیغمبر صلی الله علیه و آله محبوب وقتی میگوید: جان شما و جان زهرا سلام الله علیها توجهی ندارند به در خانه ی زهرای پیغمبر می ریزند و آنجا را به آتش می کشند. 50 سال بعد سر پسر فاطمه سلام الله علیها را در سومین نسل بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله به راحتی از تن جدا میکنند. حضرت در ظهر عاشورا فرمود: «اگر شما نسل سوم بعد از انقلاب پیغمبر صلی الله علیه و آلهمن رو نمی شناسید، اگر حقه های تبلیغاتی اموی نگذاشتند شما واقعیت ماجرا را درک کنید هنوز در بین شما افرادی هستند که خود پیغمبر صلی الله علیه و آله را درک کردند. از انس ابن مالک بپرسید، از زین ابن ارقم بپرسید، از جابر ابن عبدالله انصاری بپرسید، مگر ادعای اسلام ندارید مگر نمی گویید اهل قبله اید. خب موسس این دین، پایه و اساس این دین، پیغمبر صلی الله علیه و آلهشماست. بروید پیغمبرتان را بشناسید و درست عمل کنید. از پیرمردهایتان بپرسید که پیغمبر صلی الله علیه و آله درمورد من فرمود: «الحسن والحسین ریحانتان من هذه الامه": امام حسن و امام حسین (ع) دو گل خوشبوی من از امتم هستند.» یا «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه. حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است»و... از پیرمرد هاتان بپرسید تا مرا درست بشناسید.»
در مجلس یزید از ملل و فرقه های مختلف دعوت کرده بودند در جشن پیروزی آنها برابر امام حسین علیه السلام شرکت کنند، یکی از این کشیش های مسیحی که کنار یزید نشسته بود پرسید: این سر نورانی که در این تشت جلوی پایت است برای کیست؟ یزید گفت: سر پسر پیغمبرمان است که ما در جنگ بر ایشان پیروز شدیم. کشیش بسیار تعجب کرد و گفت: سر نوه پیغمبرتان؟!!! به والله اگر ما نعل خر عیسی ابن مریم را پیدا کنیم، برایش زیارتگاه میسازیم! شما سر پسر پیغمبرتان را بریدید و جشن گرفتید؟ شادی می کنید؟
هیئت رفتن بدون علم بی فایده است
این هیئت آمدن و رفتن ما اگر از روی علم نباشد، هیچ فایده ایی ندارد. ما که در مملکت اسلامی زندگی میکنیم و ادعای حسینی بودن داریم باید حداقل فلسفه ی عاشورا را بدانیم. جایگاه خودمان و امامان را بدانیم.
چند روز بعد از حادثه عاشورا کسی آمد از عمر سعد که مفتی زمان خود بود مسئله ایی را بپرسد، سوالش این بود، حاجی که در حالت احرام مگسی را بکشد کفارهاش چیست؟ عمر سعد شروع کرد به خندیدن. به حاجی برخورد پرسید چرا میخندید؟ گفت: «خندهام برای این است که چند روز پیش سر پسر پیغمبر صلی الله علیه و آلهرا میان دو رود با لب تشنه کشتند کسی نیامد حکم شرعش را بپرسد، بفهمد این کار درست است یا نه؟ آنوقت تو برای کشتن یک مگس آمدی کفاره بدهی؟»
روز عاشورا ده ها نفر را ذبح کردند هیچکس برایش مهم نبود، یک مغازه به نشانه اعتراض یا به نشانه تسلیت بسته نشد یک نفر سخنرانی نکرد. چطور میشود که مردم اینقدر بی غیرت میشوند باید این مسائل را درک کرد، درس گرفت تا به سر خودمان نیاید.
ایراداتی که بر رفتار مسلم ابن عقیل در کربلا گرفتند
ایراداتی هم بعضی به حضرت مسلم علیه السلام میگیرند و از این ایراداتشان مشخص میشود که اینها با اسلام بیگانه اند، یکی از ایرادات این بود ، که چرا حضرت مسلم علیهالسلام در زمان لقمان ابن بشیر وقتی وارد کوفه شد از او مشورت برای کارهایش نگرفت ، چون او پیرمرد مصلحت اندیشی بود و حاضر نبود درگیری ایجاد کند.
دومی اینکه چرا زمانی که پیش هانی ابن عروه رفته بود وقتی عبید الله ابن زیاد به ملاقات او آمد و حضرت مسلم موقعیتش را داشت عبیدالله ابن زیاد را نکشت؟ دو روایت است: شریک ابن ابر گفته بود راضی نیستم خون کسی در خانه ی من بریزد،چون جوانمردانه نیست چون هر که هست اعتماد کرده و برای ملاقات آمده و مهمان حرمت دارد و روایت دیگر هم هست که خود حضرت مسلم علیه السلام فرمود: «من از پیامبر شنیده ام که فتح، ترور، جایز نیست نباید خنجر از پشت زد حتی اگر دشمنت باشد. مسلمان جوانمرد باید رخ به رخ بجنگد و دلیل اساسی مطرح شده این است که حضرت مسلم علیه السلام حکم امام زمان خود را برای جنگ و لشکر کشی نداشت اگر هم با ابن عروه جنگید تنها از خودش دفاع کرد نه چیز دیگر.
/1102101303