دکتر قنبری: قیام امام حسین (ع) اصلاح گرایانه و روشن کنندۀ راه بود
در خلال منشور هدایت حضرت حسین ابن علی علیهالسلام موصوف به وصیت ایشان به محمد حنفیه1 گفتند: هدف من از قیام و خروج از مدینه، اصلاح مردم و بازگرداندن آنها به راه و رسم پیغمبر صلیاللهعلیهوآله و برگرداندن آنها به تدابیر قرآنی است.
در آغاز نهضت اسلامی ایشان امر به معروف و نهی از منکر معین گردیده است. امیر می گویند: این بلاهایی که مردم با آنها دست و پنجه نرم می کنند از تبعات اجرا نکردن این دو فریضه است.
قیام امام حسین علیهالسلام اصلاح گرایانه و روشن کنندۀ راه بود و همچنین بازخوان شرایط تاریخی در 50 سال اخیر بعد فوت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله بود. حضرت برای بنای لبخند سعادت مند بر لبهای بندگان خدا و عمل به وصایای سنت نبوی و بازگشت بندگان به راه و رسم علوی پا در این راه گذاشتند. ایشان تکلیف آینده را هم مشخص کردندو به ما فهماندند تنها یک مسیر برای سعادت وجود دارد و آن مسیر همان مسیری است که امام حسین علیهالسلام شروع کننده اش بودند.
چرا مردم آن زمان اطاعت امامشان را نکردند؟
امروزه ما با فاصله هزار ساله از آن حقیقت شکوهمند، بعضی قضایا را حل شده می بینیم به طور مثال قیام امام را مسلم می دانیم و گاهی تعجب می کنیم که چرا مردم آن زمان اینقدر در جهل مرکب فرو رفته بودند که اطاعت امامشان را نکردند، اما نکته این است که ما در معرض مستقیم هدایت یک امام قرار نگرفته ایم که بدانیم به چه صورتی است! مردم آن زمان که در مسیر هدایت مستقیم حضرت سیدالشهدا علیهالسلام قرار گرفته بودند به علت هایی تحمل حضور امام را پیدا نکردند. ما باید راه را ببینیم که اگر حسین آخرالزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف پا به زمین برای هدایت مردم گذاشت، آیا ما با این مدل زندگی هایمان می توانیم شرایط مناسبی را غیر از شرایط مردم کوفه به وجود بیاوریم یا خیر؟ این سنجش نیاز به یک مهارت خاص هم ندارد. هر کس با کمی تفکر در اخلاق خودش و در رفتار و سکناتش می تواند جایگاهش را در کربلا پیدا کند. نگاه آلوده، زبان آلوده، درآمد آلوده، اخلاق آلودۀ بسیاری در روزگار ما جریان دارد که اگر نسیم سیدالشهدا بعلیه السلام ه مشامش بخورد تمام آن صفات بد تبدیل به یک شمشیر و تیر سه شعبه در برابر آن امام بزرگوار می شود، پس باید از خود مراقبت کرد.
حضرت سیدالشهدا علیهالسلام فرمودند: «اگر کسی دعوت من را قبول کرد، خدا را اجابت کرده است اما ایشان مرا اجابت نکردند پس من صبر پیشه می کنم(یعنی صبر بر مجاهده می کنم)» حضرت سیدالشهدا علیه السلام امام حق است. روی برگرداندن از حضرت سیدالشهدا یعنی روی برگرداندن از خدا.
باوری جز باور حسینی راه به بهشت ندارد
مردم باید از جنس تعلیم و تربیتی برخوردار شوند که به این باور حسینی روی کنند تا به خداوند برسند. چون اگر با حسین ابن علی علیهالسلام نباشی مهم نیست کجا باشی! با نماز، با روزه، با حج، با زکات و انفاق هم به جهنم راه پیدا می کنید اما با حسین ابن علی علیه السلام هرگز این اتفاق نخواهد افتاد.
مردم آن روزگار اگر کمی فکر می کردند راه درست را انتخاب می کردند و امام را یاری می کردند می توانستند مسیر تاریخ را عوض کنند ولی وقتی غفلت کردند و مال اندیشی کردند، خود مردم تبدیل به بنی امیه شدند یعنی جزء دستۀ منفوران رفتند. در کربلا یک عمر ابن سعد نبود در کربلا 30 هزار عمر سعد بود.
امام حسین علیهالسلام می فرمایند: «موج تبهکاری درست نکنید، اگر این کار را کردید خداوند حکم بین من و شماست.» شرایط خاندان رسالت به صورتی است که هیچکدامشان اهل نفرین نیستند و هیچ کدام، هیچ گاه نفرین نکردند. اما کار مردمی که مانند بنی امیه هستند به قضاوت الهی در مورد حسین ابن علی علیه السلام می پردازند، سرنوشتشان بدتر از سرنوشت مردمان نوح خواهد بود و عذاب الهی برای آنها بسیار سخت تر و هولناک تر می شود. امام حسین علیهالسلام بدون تعارف می فرمایند: «راه بی بازگشت است و کسانی که در این راه نباشند در آینده مآخذه می شوند.»
توصیه محمد بن حنفیه به امام حسین علیهالسلام
وقتی این وصییت حضرت را محمد بن حنفیه تنظیم کرد، حالش بد شد. در نهایت نگرانی نسبت به نهضت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام به ایشان رو کرد و گفت:«حسین جان تو برادر منی، تو از محبوب ترین و عزیزترین بندگان خدا در نزد من هستی من به تو توصیه می کنم، حالا که قصد رفتن کرده ایی در هیچ مکانی به مدت طولانی مستقر نشو. پیوسته در گذار باش زیرا تو را پیدا خواهند کرد و با تو خواهند جنگید و خانواده ی تو را به اسارت خواهند برد. امام حسین علیهالسلام از صداقت محمد ابن حنفیه تشکر می کنند و می گویند: «برادر جان خدا به تو خیر دهد که درکت از ماجرا را خالصانه به من گفتی، اما برادر جان این را بدان اگر در زیر این آسمان خداوند یک جای امن برای سکنا پیدا کنم هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد و خود و خانواده ام را هم به خطر نخواهم انداخت.»
معلوم می شود دستگاه فاسد حکومت بنی امیه تمام عده خودش را در تمام شهر ها پخش کرده است و خودش را برای حسین ابن علی علیه السلام تجهیز کرده است! این نیست که تنها کربلا محل کشتگاه می شود، هر جا که حسین باشد و ایشان را بگیرند مقتل است پس اینها مهیای خلق فاجعه هستند. نقش مردم در هدایت امام عصر اینجا معنا و مفهوم پیدا می کند.
حضرت مذاکره را جایز نمی دانستند
امام شرایط موجود را نه برای گفتگو مجاز می دانستند، نه مسیر را برای کسی باز می گذاشتند که به مذاکره برود زیرا اعتقاد داشتند که طرف مقابلشان از پایه هیچ هماهنگی فکری با ایشان ندارد پس تنها راه را فقط مبارزه می دیدند. در شب عاشورا هم هیچ مذاکره ایی برپا نشد اگر حرفی در این باره زده می شد مطلق غلط بود. شب عاشورا شب عبادت بود، شب فرصت بندگی برای بندگانی بود که می دانستند تا قبل از ظهر فردا در آغوش باز خداوندی قرار دارند. امام با تنها کسانی که مذاکره کرد اصحاب و یاران و خانواده خودشان بودند.
اصل این قضیه مذاکره از کجا آمده؟
در روز هفتم محرم آب را بر روی خیمه ها بستند و این بستن آب بسیار کار ناجوانمردانه ایی بود. خصیصه استکباری و شیطانی یک دشمن فقط می تواند دشمنش را به این وادی بکشاند. وقتی این اتفاق افتاد و آب را بر خیمه های حضرت بستند، یزید ابن حصین2 به منزل حضرت سیدالشهدا علیه السلام رفت و گفت اجازه بدهید من بروم و با سر این قضیه صحبت بکنم. امام هم قبول کردند، وقتی حصین به خیمه فرماندهی عمر ابن سعد رسید و بدون سلام و اجازه نشست و خوب او را تحقیر کرد و عمر هم نتوانست حرفی به او بزند، باهم سر این مسئله مذاکره کردند عمر ابن سعد مخالفتی نداشت اما گفت: من اجازه ندارم حکومت این اجازه را به من نمی دهد منم چون ملک ری را می خواهم نمی توانم این خواسته را عملی کنم .
مرحوم علامه مجلسی3 در جلد 44 بحار الانوار4 نوشتند: «که حضرت سید الشهدا قرضة بن کعب انصاری5 خزرجی را مأموریت داد گفت برو عمر ابن سعد را دعوت کن بگو شبانگاه در نقطه حایل به دیدن ما بیاید. شب هنگام امام با 20 نفر به محل قرار رفتند عمر هم با افرادش آمد و جلسه را شروع کردند امام علیهالسلام از موضع قدرت درآمدند و خودشان را به تمام افراد حاضر معرفی کردند و وعده های پوچ ابن زیاد را برای عمر باز کرد و به او گفتند اگر همین حال به پیشگاه من بیایی من دنیای آخرتت را تضمین می کنم عمر سعد در تمام این مدت سر به زیر بود و حرفی نمی زد در آخر سر بلند کرد و گفت آنها خانواده من را در دست دارند و من بیم خراب کردن خانه ام را دارم. ارزش های انسانی هر کسی به قدر آرمانهایشان است هر چه قدر آرمانهای یک جامعه پایین باشد ارزش های انسانی آن جامعه هم پایین است امکان دارد کار یک انسان به جایی برسد که خود را به یک پفک بفروشد. صحبت سر بده بستان نیست صحبت سر این نیست که 72 نفر بشوند73 نفر اینجا بحث نجات یک نفر از مخمصه ظلالت است بعد از این قضیه امام گفتند دیگر مذاکره نمی کنیم من نشانه ایی از متحول شدن در او نمی بینیم. تنها زمانی که داشتند از جلسه بیرون می آمدند با تندی گفتند تو را چه شده عمرابن سعد!
ای جوانان! آدم خیر خواه شما دلسوز شما اگر با شما تندی کرد از کوره در نروید، قهر نکنید از سخنان او با اغماز استقبال بکنید ولی عمر سعد نفهمید اگر در تندی سیدالشهدا علیه السلام یک لحظه تلنگر وجدانی به خودش می زد مسیر زندگی اش عوض می شد و تمام لعن کنندگانش سینه زن او می شدند.
حماسه آفریدن هنر است
فاجعه درست کردن هنر نیست همین عمر سعد و سپاهیانش فاجعه درست کردند ولی جز لعن چیزی ندارند به دست آورند، جز نهایت پستی چیزی عایدشان نشد. هنر حماسه آفریدن است وقتی به صحنه کربلا رجوع می کنید همه آن چه که مربوط به حسین ابن علی علیه السلام می شود در اوج اعلای اهتزار است. نه که در نگاه ما اینطور باشد خیر در نگاه هر کسی که داستان این حماسه را شنیده باشد حتی به وجود علی اصغر کوچکترین فرد این قافله هم مباهات می کند سپاه حماسه بزرگ و کوچک ندارد همه تراز اول هستند.
1102101303
تمام حقوق مادی و معنوی این خبر متعلق به سایت وارث می باشد و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع شرعاً اشکال دارد.
پی نوشت:
1. محمد بن حَنَفیه (۱۶-۸۱ ق) فرزند حضرت علی(ع) و خوله حنفیه (دختر جعفر بن قیس) از طبقه اول تابعین بوده که در سال ۱۶ق در ایام حکومت عمر بن خطاب متولد و در ۸۱ق در سن شصت و پنج سالگی در ایله یا طائف یا مدینه درگذشت. وفاتش در زمان خلافت عبدالملک بن مروان بوده است.گاه از او با نام محمد بن علی یاد میشود و او را محمدِ اکبر هم گفتهاند. کنیه او ابوالقاسم است. وی در جنگهای صفین و جمل حضور داشته و در جنگ جمل پرچمدار سپاه علی(ع) بوده است. در واقعه کربلا در مدینه ماند. پس از شهادت امام حسین(ع) بنابر نقلی ابتدا ادعای امامت کرد، اما پس از گواهی حجرالاسود به امامت امام سجاد(ع) از این ادعا دست کشید و به امامت پسر برادرش معتقد شد.
2.یزید بن حُصَیْن هَمْدانی مشرقی، مردی شریف، عابد، زاهد و از شجاعان کوفه بود. در جنگها یاد و نامی داشت. او از بهترین شیعیان بود. با مسلم بن عقیل بیعت کرد؛ و هنگامی که قیام وی به شکست انجامید، از کوفه خارج گردید و خود را به امام حسین رساند؛ و پیوسته با آن حضرت بود.
وقتی آب را بر اردوگاه امام حسین بستند، با اجازه امام علیه السلام ، نزد عمر سعد رفت و با او در این باره به گفت و گو پرداخت، شاید از این کار دست بردارد. اما سخنانش در نفس بد سگال پسر سعد، اثر نکرد.
3.محمد باقر بن محمد تقی بن المقصود علی المجلسی(۱۰۳۷ - ۱۱۱۰ق.) معروف به علامه مجلسی یا مجلسی دوم مؤلف مجموعه روایی بحارالانوار ، از مشهورترین فقیهان و محدثان شیعه ایرانی. وی از عالمان دینی با نفوذ در دولت صفویه و شیخ الاسلام (بالاترین مقام مذهبی کشور) در آن دوره بود.
4.بِحارُالاَنوار الجامِعَةُ لِدُرَرِ أخبارِ الأئمةِ الأطهار مشهور به بحارالانوار، مفصلترین مجموعه حدیثی شیعه است که تحت نظارت علامه مجلسی تألیف شده است. تألیف این کتاب که مجموعهای از آموزهها و تعالیم شیعی است، بیش از سی سال طول کشیده است و گروهی از شاگردان علامه مجلسی او را در این کار یاری کردهاند.
5. قرضة بن کعب انصاری خزرجی از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود که در جنگهای احد و دیگر جنگهای پس از آن شرکت داشت. شیخ طوسی او را در شمار صحابه امیرمؤمنان علیه السلام و امام حسین علیه السلام آورده است. برخی نیز برآنند که وی در جنگهای امیرمؤمنان شرکت داشت و علی علیه السلام او را به حکومت فارس گماشت. او در روز ششم محرم الحرام به امام حسین علیه السلام پیوست و در شمار یاران آن حضرت قرار گرفت، عمرو حامل پیام امام علیه السلام به ابن سعد، مبنی بر ملاقات با وی، در مکانی بین دو لشکر بود.