واکنش امام سجاد(ع) هنگام ورود به کوفه چه بود

کد خبر: 43364
وقتی کاروان اسرا به کوفه رسید، مردم به تماشای آنها بیرون آمدند و گریه می‌کردند. امام سجاد(ع) درحالی که بیماری توانش را گرفته و غل و زنجیر بر پایش بود، فرمود: هان! اینان به خاطر ما گریه می‌کنند! پس چه کسانی ما را کشته‌اند؟!
وارث: در میان حوادث تاریخ اسلام، حادثه شهادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام و اصحاب پاک ایشان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. نوشتاری که در ادامه می‌خوانید برگرفته از کتاب «معالم المدرستین» علامه سیدمرتضی عسکری؛ مورخ و صاحب‌نظر برجسته تاریخ اسلام است که از منابع دست اول و استنادات بی‌شمار به منابع اهل سنت به رشته تحریر درآمده است.


 


هفتاد و دو تن از یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند. مردم غاضریه از قبیله بنی‌اسد، روز دوم، حسین(ع) و یارانش را دفن کردند. از سپاه عمربن‌سعد نیز هشتاد و هشت نفر کشته و عده‌ای مجروح شدند که عمربن‌سعد بر کشته‌های سپاه خود نماز خواند و آنها را دفن کرد.

* فرستادن سر امام(ع) به کوفه

طبری نقل می‌کند که هنگامی که حسین(ع) کشته شد، ابن‌سعد بی‌درنگ سر او را به‌ وسیله خولی‌بن‌یزید و حمیدبن‌مسلم، برای عبیدالله‌بن‌زیاد فرستاد. خولی با سر حسین(ع) آمد و خواست وارد قصر حکومتی شود که در را بسته دید، لذا به همراه سر به خانه رفت و آن را زیر تغاری گذاشت و وارد بستر شد. همسرش به نام نوّار نقل می‌کند که از او پرسیدم: «چه خبر؟ چه با خود داری؟» گفت:‌ «با گنج دهر پیشت آمده‌ام! این سر حسین است که در خانه توست!» می‌گوید که گفتم: «وای بر تو! مردم با طلا و نقره آمده‌اند و تو با سر زاده رسول خدا! نه، به خدا قسم پس از این هرگز در کنار تو قرار نخواهم گرفت.» و از بستر برخاستم و به حیاط رتفم. او زن دیگرش را فرا خواند و به بستر برد. من نیز نشستم و به نظاره آن سر پرداختم. به خدا قسم پیوسته نوری مانند ستون، از آسمان به آن تغار می‌تابید و پرنده‌ای سفید پیرامون آن بال و پر می‌زد!

راوی نقل می‌کند که صبح که شد خولی سر حسین(ع) را نزد عبیدالله‌بن‌زیاد برد و عمربن‌سعد نیز روز بعد، زنان و دختران و کودکان و علی‌بن‌الحسین(ع) بیمار را با سپاه خود به کوفه برد.

همچنین طبری از قول قرةبن‌قیس‌تمیمی نقل می‌کند که هنگامی که زنان و کودکان را از کنار اجساد حسین(ع) و یارانش عبور دادند، به چشم خود دیدم که چگونه ناله می‌کردند و بر چهره خود لطمه می‌زدند و هرگز این گفته زینب(س) دختر فاطمه(س) را فراموش نمی‌کنم که وقتی جسد بر زمین افتاده برادرش حسین(ع) را دید، فریاد زد:‌ یا محمداه! یا محمداه! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند. این حسین است که برهنه به خون آغشته، با بدنی پاره پاره بر زمین افتاده است! یا محمداه! اینان دختران تو هستند که به اسیری برده می‌شوند! این نوادگان تو هستند که همگی کشته شده‌اند و گرد و غبار بر آنها می‌نشیند!

نقل می‌کند که به خدا قسم، دوست و دشمن را به گریه انداخت و نیز عمربن‌سعد دستور داد سرهای دیگر شهیدان را که هفتاد و دو نفر بودند، از بدن جدا کنند و آنها را به شمربن‌ذی‌الجوشن و قیس‌بن‌اشعث و عمروبن‌حجاج و عزرةبن‌قیس سپرد تا نزد عبیدالله‌بن‌زیاد ببرند.

* سرهای شهیدان میان قاتلان تقسیم می‌شود

طبری از قول ابومخنف نقل می‌کند که هنگامی که حسین(ع) کشته شد، سرهای کشته‌شدگان اهل بیت(ع) و شیعیان و یارانش را نزد عبیدالله‌بن‌زیاد آوردند.

قبیله کِنده با ۱۳ سر به فرماندهی قیس‌بن‌اشعث، قبیله هوازن با ۲۰ سر به فرماندهی شمربن‌ذی‌الجوشن، قبیله تمیم با ۱۷ سر، قبیله بنی‌اسد با ۶ سر، قبیله مذحج با ۷ سر و دیگران با ۷ سر که جمعاً هفتاد سر می‌شد، نزد ابن‌زیاد آمدند.

قاتل حسین(ع) سنان‌بن‌انس‌نخعی بود و سر آن حضرت(ع) را خولی‌بن‌یزید به کوفه آورد.

قاتل عباس‌بن‌علی(ع)، زیدبن‌رقاد و حکیم‌بن‌طفیل بودند. جعفربن‌علی‌ابی‌طالب(ع) و عبدالله‌بن‌ابی‌طالب(ع) فرزندان ام‌البنین(س)، در آن روز شهید شد و عثمان‌بن‌علی(ع) دیگر فرزند ام‌البنین(س) را نیز، خولی با تیر از پای درآورد و شهید کرد.

* حرم رسول‌الله(ص) در کوفه

در فتوح ابن‌اعثم، مقتل خوارزمی نقل شده است: یزیدیان، حرم رسول خدا‌(ص) را مانند اسیران به راه انداختند تا به کوفه رسیدند. مردم به تماشای آنها بیرون آمدند و گریه می‌کردند و ناله می‌زدند. علی‌بن‌الحسین‌(ع)، درحالی که بیماری توانش را گرفته و غل و زنجیر بر پایش بود، گفت: «هان! اینان به خاطر ما گریه می‌کنند و ضجه می‌زنند! پس چه کسانی ما را کشته‌اند؟!» در این حال زنی از کوفیان از بلندایی صدا زد: «شما از کدام اسیرانید؟» گفتند: «اسیران آل‌محمدیم!» آن زن فرود آمد و به جمع پوشاک و لباس و مقنعه داد.

خطبه زینب(س)

بشیربن حذیم اسدی گوید که در آن روز زینب دختر علی را دیدم که سخن می‌گفت و به راستی که هرگز پرده‌نشینی سخنورتر از او ندیدم. گویی از زبان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب سخن می‌گفت.

او به مردم اشاره کرد که ساکت شوید! ناگهان نفس‌ها حبس شد و زنگ‌ها بی‌صدا شدند؛ او گفت: حمد و سپاس خدای را سزاست و درود خدا بر محمد رسول‌الله و بر آل برگزیده او.

و بعد ای کوفیان! فریب‌کاران پیمان شکنِ مکار! گریه می‌کنید؟ این اشک‌ها پایان نپذیرد و این ناله‌ها آرام نگیرد. مَثَل شما مثَل آن زنی است که رشته‌های خود را پس از تابیدن و محکم شدن از هم می‌گسست.

شما پیمان‌های خود را وسیله فریب قرار می‌دهید. آیا در میان شما جز لاف‌زن و خودستا و فریب‌کار یافت می‌شود؟ تملق کردنتان مانند کنیزان است و غمز‌هایتان مانند دشمنان. مانند سبزه‌زاری بر مزبله هستید یا گنج‌اندودی بر مقبره. آگاه باشید که بد توشه‌ای برای خود ذخیره کرده‌اید، خشم خدا را بر خود خریدید و در عذاب او جاودان شدید!

آیا گریه و شیون می‌کنید؟ آری، به خدا قسم بسیار بگریید و اندک بخندید که ننگ و عارش را بر خود گرفتید و پس از آن به هیچ شستنی پاکش نسازید.

آری چگونه می‌توانید ننگ کشتن دردانه خاتم انبیا، سید جوانان اهل بهشت، پناه نیکان، پناهگاه بلازدگان، نور برهان و زبان گویایتان را از دامن خود بزدایید؟! آه که چه بد باری را بر دوش گرفتید. مرگ و نابودی بر شما باد که سعی‌تان بیهوده، دستتان بریده و کسبتان‌ زیان‌آور شد؛ و با خشم خدا باز آمدید و ذلت و خواری بر شما هموار شد.

وای بر شما ای کوفیان! آیا می‌دانید کدام جگر گوشه رسول خدا را پاره پاره کردید و چه خونی را از او ریختید و چه پرده‌نشینانی را در معرض نهادید و چه حریمی را شکستید و چه حرمتی را هتک کردید؟

به راستی‌ که کار زشتی کردید، چون که نزدیک است آسمان‌ها از اثر آن بشکافند و زمین چاک خورد و چاه‌ها به شدت فرو ریزند! آنچه شما کردید به وسعت زمین و گستره آسمان، ویرانگر و باور نکردنی و وقیحانه و طغیان‌گر و احمقانه و زشت و زننده بود.

آی از اینکه آسمان خون بارید تعجب کردید؟ یقیناً عذاب آخرت دشوارتر و خوارکننده‌تر است و شما یاری نخواهید شد. پس به این مهلتی که داده شدید دل‌خوش نباشید که خدای عزوجل از این شتابِ شما باز نمی‌ماند و از فوت خونخواهی نهراسید. نه چنان است که پنداشته‌اید بلکه پروردگار شما در کمین‌گاه است.

بشیر نقل می‌کند که به خدا قسم در آن روز مردم را حیران و سرگردان دیدم، چنان گویی مست و مدهوش بودند. می‌گریستند و اندوه می‌خوردند، ضجه می‌زدند و اظهار تأسف می‌کردند و دستانشان را بر دهانشان نهاده بودند. پیرمردی از کوفیان در کنار من می‌گریست و در حالی که محاسنش به اشک آغشته شده بود، می‌گفت: پدر و مادرم فدای تو باد! راست گفتی. پیران و جوانان شما برترین جوانان و زنان شما نیکوترین زنان نسل شما خوب‌ترین نسل‌هاست که نه خوار می‌شود و نه مقهور!

/1102001307