عشق های اساطیری، شراره ای از شعله کربلاست

کد خبر: 43384
تمام عشق های عالم که نمونه هایی از آن در شعر شاعران و مناجات عارفان و راز و نیازهای سالکان آمده است شراره ای از آن شعله مشتعل برافروخته و سر به آسمان کشیده است.

وارث تمام عشق های عالم که نمونه هایی از آن در شعر شاعران و مناجات عارفان و راز و نیازهای سالکان آمده است شراره ای از آن شعله مشتعل برافروخته و سر به آسمان کشیده است. حتی اگر راست و دروغ های آن را نظیر لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، فرهاد و شیرین، یوسف و زلیخا که در فرهنگ و ادب فارسی زبانان و غیر فارسی زبانان به عنوان نمونه ها و سمبل های عشق ذکر می شود و در ساختن و پرداختن آن استعدادهای شعر و شاعری شکوفا می گردد، جمع کنیم باز هم در مقایسه با مظاهر عشق کربلا ذره ای ناچیز است. چون فداکاری و از خودگذشتگی هر یک از این ها در مقام عمل محدود بود.  اما امام حسین علیه السلام هنگام حرکت به طرف کربلا جان های شریف را برای نثار و مال های نفیس را برای ایثار جمع کرد و وقتی که به کربلا رسید دامن خود را از همه آن ها تکان داد و هرچه داشت خالصانه فدای رضای محبوب کرد و در پایان کار سر خویش را سخاوتمندانه در طبق اخلاص نهاد و تقدیم معشوق نمود. افزون بر این می دانست پس از شهادت نیز باید با سر بریده همراه اهل بیت خویش به اسارت حقد و کینه دیرینه امویان درآید و از کربلای عشق تا شام شوم اموی را بپیماید.

 

بخش اعظم و قابل توجهی از سیمای امام حسین علیه السلام که همچنان برای بسیاری از ما نامکشوف و بیگانه است، سیمای عرفانی آن حضرت است که در زیر چهره حماسی سیدالشهدا (ع) پنهان مانده است. آنچه در ادامه می آید بازگویی نکاتی در این باره ملهم از کتاب "حماسه و عرفان" آیت الله جوادی آملی است.

محبت و عشق به پروردگار آتشی است که به هرچه  برسد، آن را می سوزاند. انوار فروزانی است که به هرچه بتابد روشن و منورش می کند. ابر پایداری است که هرچه در زیر آن سر برآورد، زیر پوشش خود قرار می دهد. نسیم روح بخش رحمت الهی است که به هرچه بوزد به حرکت و نشاط درمی آورد. آب حیات چشمه بقاست که همه چیز را زنده می کند. زمین حاصلخیزی است که زمینه رویش هر خیر و برکتی را فراهم می کند.  آن که خدای خویش را از صمیم جان دوست می دارد خدایش همه چیز عطا می کند. آن کس از این امت که محبوب خدا گردد، خدا حُبّش را در دل برگزیدگان، ارواح ملائک و ساکنان عرش خود القا می کند تا دوستش بدارند. پس گوارا باد او را این مقام منیع و اوست که در صحنه قیامت در پیش خدا شفاعت خواهد کرد.

هرچه معرفت بیشتر باشد محبت افزون تر می شود

عشق به حق تعالی اگر بر اندرون بنده ای بتابد او را از یاد هرچه غیر خداست باز می دارد. محبت که عبارت است از تمایل پیدا کردن و راغب بودن به چیزی که موجب لذت و راحتی انسان می گردد زاییده معرفت و ناشی از ادراک آن چیز است. از این رو کشش و تمایلی که در عالم جمادات وجود دارد - مثل آهن و آهن ربا، جاذبه زمین و ... - چون ظاهرا ناشی از معرفت و ادراک نیست محبت نامیده  نمی شود و نیز هرچه معرفت بیشتر باشد محبت افزون تر می شود چنان که هرچه کمال و موجبات لذت در محبوب بیشتر شود، محبت پررنگ تر می گردد: و الّذین آمنوا اشد حُبّا لله.

البته محبتی که انسان به خدا دارد، از سنخ محبت های دیگری است. او کمالات را از ذات خود دارد و دیگران از او. از این جهت محبت به او اصلی است و محبت به دیگران تبعی: "انت الّذی ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتی لم یحبّوا سواک." محبت به او شهد خوشگواری است که هرکس چشید، دل به او سپرد و از دیگران چشم پوشید: "من ذالّذی ذاق حلاوه محبتک فرام منک بدلا."

شرط رسیدن به کمال ایمان این است که انسان خدا را از هر چیز حتی از خودش بیشتر دوست داشته باشد: "لا یمحض رجل الایمان بالله حتی یكون الله أحب إلیه من نفسه و أبیه و أمه و ولده و أهله و ماله من الناس كلهم."

عشق امام حسین (ع) به خدا یک عشق ناگهانی نبود

چیزی که امام حسین علیه السلام را وادار کرد در روز عاشورا از همه چیز بگذرد، اسیر الکربات - اسیر گرفتاری ها - گردد و هر مصیبت و اندوهی را تحمل کند فقط عشق به خدای متعال بود و این عشق چیزی نبود که ناگهان و در حادثه سفر کربلا پیدا شده باشد. بلکه در تمام دوران حیات آن حضرت این عشق وجود داشت و حادثه عاشورا در حقیقت ثمره و محصول این عشق و ارادت بود. مناجات هایی که از آن حضرت در دسترس ما وجود دارد مخصوصا دعای عرفه، گویای این عشق و ارادت  و نفوذ آن در اعماق وجود آن حضرت است.

امیرالمؤمنین (ع) گفت: و مصارع عشاق شهداء

امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزدیک به یک ربع قرن، قبل از حادثه عاشورا هنگام عبور از کربلا خطاب به همراهان شان فرمود: اینجا قتلگاه شهیدان عشق است: "و مصارع عشاق شهداء." طبق گفتار امیر بیان علیه السلام همه کسانی که در صحنه کارزار کربلا به جبهه توحید پیکار می کردند و شمشیر ایمان و عرفان بر فرق عصیان و طغیان می کوبیدند،  عاشق خداوند بودند و امام حسین علیه السلام سردار سپاه عشق بود که درس عشق و عاشقی به پروردگار را به لشکر خود می آموخت و آیندگان نیز درس عاشقی را در مکتب آن ها فرا می گرفتند.

عشق های اساطیری، ذره ای ناچیز در برابر کربلا

تمام عشق های عالم که نمونه هایی از آن در شعر شاعران و مناجات عارفان و راز و نیازهای سالکان آمده است شراره ای از آن شعله مشتعل برافروخته و سر به آسمان کشیده است. حتی اگر راست و دروغ های آن را نظیر لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، فرهاد و شیرین، یوسف و زلیخا که در فرهنگ و ادب فارسی زبانان و غیر فارسی زبانان به عنوان نمونه ها و سمبل های عشق ذکر می شود و در ساختن و پرداختن آن استعدادهای شعر و شاعری شکوفا می گردد، جمع کنیم باز هم در مقایسه با مظاهر عشق کربلا ذره ای ناچیز است. چون فداکاری و از خودگذشتگی هر یک از این ها در مقام عمل محدود بود.  اما امام حسین علیه السلام هنگام حرکت به طرف کربلا جان های شریف را برای نثار و مال های نفیس را برای ایثار جمع کرد و وقتی که به کربلا رسید دامن خود را از همه آن ها تکان داد و هرچه داشت خالصانه فدای رضای محبوب کرد و در پایان کار سر خویش را سخاوتمندانه در طبق اخلاص نهاد و تقدیم معشوق نمود. افزون بر این می دانست پس از شهادت نیز باید با سر بریده همراه اهل بیت خویش به اسارت حقد و کینه دیرینه امویان درآید و از کربلای عشق تا شام شوم اموی را بپیماید. از این رو با آن که تاریخ حوادث فراوانی را در سینه خود ضبط کرده - که در بعضی از آن ها سبعیت بیشتر و کشته و اسیر افزون تر بوده است- اما حافظه تاریخ هرگز حادثه ای را با این خصوصیات عشق و عاشقی به یاد نمی آورد چون نه قبل از سال 61 هجری چنین چیزی را دیده و نه پس از آن رخ داده است.

امام حسین (ع) چطور اضطراب را مضطرب و تردید را مردد کرد؟

ذکر خدا امری قلبی است که هر خیر و برکتی از آن ناشی می شود و ذکر زبانی، دعا، نماز، تلاوت قرآن و غیره از آن جهت که سبب به وجود آمدن این امر قلبی می شود ذکر شمرده شده است. آنچه را قرآن کریم مایه آرامش قلب می داند" الا بذکر الله تطمئن القلوب" همین ذکر قلبی است. این که امام حسین علیه السلام چون کوه در مقابل انبوهی از اندوه ایستاد و هیچ گونه تردید، اضطراب، دودلی، ترس و وحشت را به خود راه نداد بلکه ترس را ترسانده و اضطراب را مضطرب نموده و تردید را مردد کرده بود، منشأش همین ذکر قلبی و توجه باطنی و اندرونی بود. این همان سکینت و وقاری است که خداوند بر دل مؤمنان راستین القا می کند: "هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَاناً مَّعَ إِيمَانِهِمْ / او کسی است که آرامش و وقار را در قلب های مومنان نازل می کند تا ایمانی بر ایمان شان افزون کنند."  "فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً / خدا می دانست که در قلب هایشان چه وجود دارد از این رو آرامش و وقار را بر آنان نازل کرد و پیروزی و ظفرمندی نزدیکی را نصیب شان نمود."

این مومنان راستین همان کسانی هستند که قلب شان همواره به ذکر خدا مشغول است و هیچ امری عادی روزمره و غیر عادی آنان را از این مهم بازنمی دارد: "رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ ."

/1102101305