حجت الاسلام ناصری پور: روایت هایی از استقامت بزرگ بانوی عالم
در ادامه خبر متن سخنرانی حجت الاسلام ناصری پور را می خوانید:
بعد از امام حسین(ع) چه کسی رهبری کاروان را به عهده داشت؟
سپاه امام حسین علیه السلام تا عصر روز عاشورا به رهبری ابا عبدالله علیه السلام بود و طبق سندهای معتبر از عصر عاشورا تا شام ، رهبری کاروان با حضرت زینب کبری سلام الله علیها بوده است. در شام بعد از جریان روز جمعه و خطبه ایی که امام سجاد علیهالسلام ایراد کردند و عذاب وارده گفته شد و مجلس به هم ریخت از آن به بعد تا رسیدن به مدینه رهبری به عهده امام سجاد علیهالسلام بود.
مبداء تاریخی کوفه از چه زمانی است؟
مبداء تاریخی کوفه حرکت کاروان در عصر روز یازدهم است. بخش عمدۀ سپاه عمر سعد شبانه به سمت کوفه حرکت کرد و بخش دیگر سپاه برای تدفین افراد کشته شده ماند و صبح روز یازدهم بدن ها را دفن کردند و بدن سیدالشهدا علیهالسلام و 72 تن از یارانش روی زمین ماند.
بعضی از بزرگان می گویند جنایاتی که در کربلا اتفاق افتاد قابل توصیف نیست، بدترین جنایت ها از ظهر عاشورا به بعد اتفاق افتاد. واقعه کربلا و حوادثش در آن دوره هم واقعا نادر بوده در آن زمان هم وقتی جنگی با دشمنشان داشتند یک حد و حدود هایی را رعایت می کردند فی المثل سر از تن تمام کشته شده ها جدا نمی کردند بدن های روی زمین افتاده را زیر سم اسبان لگد مال نمی کردند ولی در واقعۀ کربلا فقط یک مشت وحشی جولان می داند که نه تنها به بدن های شهدا رحم نکردند و چیزی از آنها باقی نگذاشتند برای شناسایی، بلکه رحمی هم به خیمه های آنها نکردند تا جایی که دو تن از زنان را زنده زنده در خارزار آنجا به آتش کشیدند و کشتند.
پست فطرتی عمر سعد
بعد از واقعه ظهر عاشورا زمانی که حضرت زینب سلاماللهعلیها می خواستند به بالین برادر بروند ام کلثوم را کنار کشیده و گفتند: «همین جا بمان و کودکان را نزدیک خودت نگاه دار و نزدیک قتلگاه نشو.» و خود حضرت به قتلگاه و به دنبال بدن برادر رفت، عمر سعد وقتی این صحنه را دید به لشکریانش گفت برای بردن کاروانیان حسین شتر ها را بی جهاز کنید.(سواری بر شتر بی جهاز بسیار سخت است و سفر با چنین شتری که محمل ندارد بسیار طاقت فرساست مخصوصا برای زنان و کودکان) و بعد از حرکت کاروان عمر سعد پست فطرت دستور داد کاروان را از کنار قتلگاه بگذرانند، در طی مسیر هم هر گاه این زنان و کودکان از شتر ها به پایین می افتادند بر آنها تازیانه می زدند و آنها را مجبور می کردند که به مرکب بازگردند. در طی مسیر یکی از دختران سید الشهدا علیه السلام به طوری هولناک از شتر به زمین افتاد که کل کاروان ایستادند. در روایت ها آمده که سر این دختر کوچک که بعضی ها معتقدند حضرت رقیه سلاماللهعلیها بودند به ضربی بر زمین می خورد که دندانهای ایشان می شکند و سربازان وحشی ایشان را با موهای زیبایشان از روی زمین بلند می کنند و دوباره به سمت محمل پرت می کنند.
در طول مسیر بارها به سر مبارک حضرت سیدالشهدا علیهالسلام جسارت کردند و ضربات شدید بر سر ایشان وارد می کردند و جای تعجب این جاست که هر بار بر این سر مبارک جسارت می کردند چهره حضرت نورانی تر و زیبا تر می شد.
وداع امام حسین علیهالسلام
در قتلگاه در لحظات آخر، در آن آخرین دقایقی که حضرت امام حسین علیهالسلام برگشتند و خواهرشان را نگاه می کردند در تل زینبیه که با ایشان وداع کردند دو نیزه به سمت دو چشم مبارک ایشان پرتاب شد و ایشان را به زمین زد.
در روایات آمده وقتی کاروان وارد کوفه شد شمر که رئیس کاروان بود به طرز فجیعی این زنان و کودکان را از شترها به پایین کشید و بدترین رفتارها را با آنها داشت وقتی کاروانیان از دروازه شهر رد می شدند خانمی به کاروانیان نان و خرما می داد حضرت زینب سلاماللهعلیها نان و خرما ها را جمع کرد و نگذاشت بخورند و روبه آن زن کرد و گفت صدقه بر ما حرام است . آن زن هم اشک ریزان به حضرت گفت این نان و خرما ها نذر من است نام من ام حبیبه1 است من کنیز خانم زینب کبری سلاماللهعلیها بودم . نذر کردم برای دوباره دیدن ایشان به اسرا درماندگان و در راه ماندگان نان و خرمایی بدهم حال چرا بر شما این غذا حرام است ؟ حضرت زینب سلام الله علیها صورت آن زن را نظاره می کنند و می گویند: «ام حبیبه حق داری ما را نشناسی. زینبی که 12 سال با تو بود.» در تاریخ آمده که ام حبیبه چند قدم عقب رفت و گفت : «خانم شک دارم به سخنانتان!» خانم فرمودند: «چرا شک داری؟» زن گفت: « خانم من چندین خصوصیت داشتند که شما ندارید، یکی اینکه خانم من هیچگاه بدون برادرش امام حسین علیهالسلام جایی نمی رفت دوم اینکه زینب من قد و قامت رعنایی داشت و هیچ نامحرمی او را نمی دید و سوم ... »زن تا خواست جمله سوم را بگوید خانم زینب سلاماللهعلیها او را ساکت کرد و گفت: «ام حبیبه آن سری را که با پارچه بستند و فرقش به راس نیزه است سر برادرم عباس علیهالسلام است. آن سر کوچک، سر شش ماهه برادرم حسین علیهالسلام است و آن سری که زیباست و دارد قرآن می خواند سر حسین علیهالسلام من است.»
مقاومت و استادگی حضرت زینب سلاماللهعلیها
حال ببینید چه مصیبت هایی وصف ناشدنی، آن هم برای چنین بانویی،که بزرگترین پشتیبان هایش را از دست داده است رخ داده. ولی هنوز ایشان روی پا ایستادند، به طوریکه وقتی کاروانیان وارد دربار عبیدالله ابن زیاد شدند و اسرا را به صف کردند عبیدالله روبه عمر سعد کرد و گفت: «آن زنی که با غرور و تکبر وارد مجلس شد کیست؟» عمر جواب داد: «دختر علی علیهالسلام زینب کبری سلاماللهعلیها است.» عبیدالله ابن زیاد برای خار کردن حضرت زینب سلاماللهعلیها بلند شد و بلند گفت: دیدید که شما را از بین بردیم و داغ نزدیکانتان را به دلتان گذاشتیم حال شما این جنگ را چگونه دیدید ؟ و مخاطبش را حضرت زینب سلاماللهعلیها قرار داد حضرت رو به عبیدالله ابن زیاد کردند و گفتند: «ما رأیت الّا جمیلا جز زيبا نديدم.» با این جمله خانم عبیدالله شکه شد و دیگر هیچ به ایشان نگفت و دستش لرزید و سر مبارک سیدالشهدا که در دستش بود به زمین افتاد و جلوی پای کاروانیان فرود آمد و از میان کاروان خانم کوچکی خود را به سر رسانید و ایشان را در آغوش گرفت و بوسید. سربازان شروع کردن به کتک زدن خانم کوچک ولی ایشان سر را رها نمی کردند تا به زور سر پدر را از دستان کوچکش گرفتند و ایشان کسی نبود جز حضرت رقیه سلام الله علیها. وقتی کاروانیان را به مدینه بردند همان شب می خواستند از شر این اسرا خلاص شودند تصمیم گرفتند هر اسیری که توانست ضامنی برای خودش بیاورد را آزاد کنند. از 84 زن و کودک اسیر 18 نفر باقی ماندند کودکان به عمه خود می گفتند اینجا شهر پدر بزرگمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است شاید کسی برای ضمانت ما بیاید ولی هیچکس پیدا نشد.
مصیبت های کربلا قابل توصیف نیست و وصف آنها فراتر از هر روضه ایست.
1102101303/
پی نوشت:
1.
ام حبيبه خادمه زينب در دوران حضور وي در كوفه بود