پنجشنبه ها ما اینجا هیئت داریم ...
وارث: قرار پنج شنبه ها؛ قرار عاشقی است. برای ما که منتظر یک فرصتیم برای فراغت و نفس کشیدن در خیمه اباعبدلله حسین(علیه السلام).پنج شنبه ها؛ قرارمان هیئت است. پنج شنبه ها که می آید، غصه جمعه های بی آقا ، بی قرارمان می کند...نکند فردا هم بی مهدی فاطمه(عج) سپری شود؟!خلاصه اینکه قرارمان در «قرار پنج شنبه ها» یک قرار دلی است...پنج شنبه ها، ما اینجا هیئت داریم....بسم الله..قرائت زیارت عاشورا با نوای حاج محمود کریمی دریافت فایلقرائت دعای کمیل با نوای حاج میثم مطیعی دریافت فایلسخنرانی دکتر دولتی ماجرایی که از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا بر اهل بیت (ع) گذشت دریافت فایلمداحی محرم 94حاج سید مجید بنی فاطمهدلتنگی یعنی حال من... دریافت فایلحاج محمد رضا طاهریامشب کنارمی تو خیمه دریافت فایلحاج محمود کریمیارباب بی قراره و گریون دریافت فایلکربلایی محمد حسین پویانفررفتی و قلبم پر از غم شد دریافت فایلشاعر کنار دفترش افتاد از نفس ...با اشک هاش دفتر خود را نمور کرددر خود تمام مرثیه ها را مرور کردذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کردشاعر بساط سینه زدن را که جور کرداحساس کرد از همه عالم جدا شده استدر بیت هاش مجلس ماتم به پا شده استدر اوج روضه خوب دلش را که غم گرفتوقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفتوقتش رسیده بود به دستش قلم گرفتمثل همیشه رخصتی از محتشم گرفتباز این چه شورش است که در جان واژه ها ستشاعر شکست خورده طوفان واژه هاستبی اختیار شد قلمش را رها گذاشتدستی زغیب قافیه را کربلا گذاشتیک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشتتن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشتحس کرد پا به پاش جهان گریه می کنددارد غروب فرشچیان گریه می کندبا این زبان چگونه بگویم چه ها کشیدبر روی خاک و خون بدنی را رها کشیداو را چنان فنای خدا بی ریا کشیدحتی براش جای کفن بوریا کشیددر خون کشید قافیه ها را ، حروف رااز بس که گریه کرد تمام لهوف رااما در اوج روضه کم آورد و رنگ باختبالا گرفت کار و سپس آسمان گداختاین بند را جدای همه روی نیزه ساخت"خورشید سر بریده غروبی نمی شناختبر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود"اوکهکشان روشن هفده ستاره بودخون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن …پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن …خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن …شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن …در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچکسشاعر کنار دفترش افتاد از نفس…شاعر: سید حمید رضا برقعیمحتشم کاشانی باز این چه شورش است که در خلق عالم استباز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم استباز این چه رستخیز عظیم است کز زمینبی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم استاین صبح تیره باز دمید از کجا کزوکار جهان و خلق جهان جمله در هم استگویا طلوع میکند از مغرب آفتابکاشوب در تمامی ذرات عالم استگر خوانمش قیامت دنیا بعید نیستاین رستخیز عام که نامش محرم استدر بارگاه قدس که جای ملال نیستسرهای قدسیان همه بر زانوی غم استجن و ملک بر آدمیان نوحه میکنندگویا عزای اشرف اولاد آدم استخورشید آسمان و زمین نور مشرقینپروردهٔ کنار رسول خدا حسینکشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلادر خاک و خون طپیده میدان کربلاگر چشم روزگار بر او زار میگریستخون میگذشت از سر ایوان کربلانگرفت دست دهر گلابی به غیر اشکزآن گل که شد شکفته به بستان کربلااز آب هم مضایقه کردند کوفیانخوش داشتند حرمت مهمان کربلابودند دیو و دد همه سیراب و میمکیدخاتم ز قحط آب سلیمان کربلازان تشنگان هنوز به عیوق میرسدفریاد العطش ز بیابان کربلاآه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرمکردند رو به خیمهٔ سلطان کربلاآن دم فلک بر آتش غیرت سپند شدکز خوف خصم در حرم افغان بلند شدکاش آن زمان سرادق گردون نگون شدیوین خرگه بلند ستون بیستون شدیکاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوهسیل سیه که روی زمین قیرگون شدیکاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیتیک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدیکاش آن زمان که این حرکت کرد آسمانسیمابوار گوی زمین بیسکون شدیکاش آن زمان که پیکر او شد درون خاکجان جهانیان همه از تن برون شدیکاش آن زمان که کشتی آل نبی شکستعالم تمام غرقه دریای خون شدیگر انتقام آن نفتادی بروز حشربا این عمل معاملهٔ دهر چون شدیآل نبی چو دست تظلم برآورندارکان عرش را به تلاطم درآورندبرخوان غم چو عالمیان را صلا زدنداول صلا به سلسلهٔ انبیا زدندنوبت به اولیا چو رسید آسمان طپیدزان ضربتی که بر سر شیر خدا زدندآن در که جبرئیل امین بود خادمشاهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدندپس آتشی ز اخگر الماس ریزههاافروختند و در حسن مجتبی زدندوانگه سرادقی که ملک محرمش نبودکندند از مدینه و در کربلا زدندوز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیانبس نخلها ز گلشن آل عبا زدندپس ضربتی کزان جگر مصطفی دریدبر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدنداهل حرم دریده گریبان گشوده موفریاد بر در حرم کبریا زدندروحالامین نهاده به زانو سر حجابتاریک شد ز دیدن آن چشم آفتابچون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسیدجوش از زمین بذروه عرش برین رسیدنزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراباز بس شکستها که به ارکان دین رسیدنخل بلند او چو خسان بر زمین زدندطوفان به آسمان ز غبار زمین رسیدباد آن غبار چون به مزار نبی رساندگرد از مدینه بر فلک هفتمین رسیدیکباره جامه در خم گردون به نیل زدچون این خبر به عیسی گردون نشین رسیدپر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروشاز انبیا به حضرت روحالامین رسیدکرد این خیال وهم غلط کار، کان غبارتا دامن جلال جهان آفرین رسیدهست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلالاو در دلست و هیچ دلی نیست بیملالترسم جزای قاتل او چون رقم زنندیک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنندترسم کزین گناه شفیعان روز حشردارند شرم کز گنه خلق دم زننددست عتاب حق به در آید ز آستینچون اهل بیت دست در اهل ستم زنندآه از دمی که با کفن خونچکان ز خاکآل علی چو شعلهٔ آتش علم زنندفریاد از آن زمان که جوانان اهل بیتگلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنندجمعی که زد بهم صفشان شور کربلادر حشر صف زنان صف محشر بهم زننداز صاحب حرم چه توقع کنند بازآن ناکسان که تیغ به صید حرم زنندپس بر سنان کنند سری را که جبرئیلشوید غبار گیسویش از آب سلسبیلروزی که شد به نیزه سر آن بزرگوارخورشید سر برهنه برآمد ز کوهسارموجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوهابری به بارش آمد و بگریست زار زارگفتی تمام زلزله شد خاک مطمئنگفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرارعرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیرافتاد در گمان که قیامت شد آشکارآن خیمهای که گیسوی حورش طناب بودشد سرنگون ز باد مخالف حباب وارجمعی که پاس محملشان داشت جبرئیلگشتند بیعماری و محمل شتر سواربا آن که سر زد آن عمل از امت نبیروحالامین ز روح نبی گشت شرمساروانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کردنوعی که عقل گفت قیامت قیام کردطرح پوستر /1102101304