حجت الاسلام سعیدیان : گناه، سد یاری کردن اهل بیت (ع) است + گزارش تصویری

کد خبر: 43892
مراسم شب بیست و دوم محرم با سخنرانی حجت الاسلام سعیدیان در هیئت عشاق العباس علیه السلام برگزار شد
وارث: مراسم شب بیست و دوم محرم با سخنرانی حجت الاسلام سعیدیان در هیئت عشاق العباس علیه السلام برگزار شد.  

در ادامه خبر متن سخنرانی حجت الاسلام سعیدیان را می خوانید:

حجت الاسلام سعیدیان :


اتفاقات پیش از واقعه کربلا

یکی از مهم ترین مباحثی که در زمینه ی عاشورا شناسی و مسئله ابا عبدالله الحسین علیه السلام هم معرفت ما را بالا می برد و هم زمینه وصل ما را به ابا عبدالله الحسین علیه السلام ایجاد می کند مسئلۀ بررسی اتفاقاتی است که از مکه تا رسیدن سیدالشهدا علیه السلام به کربلا افتاد.

در تاریخ نوشته اند که وقتی سیدالشهدا علیه السلام از مکه حرکت کردند کاروان ابا عبدالله علیه السلام خیلی بیشتر از این تعدادی بود که در روز عاشورا در رکاب ابا عبدالله الحسین علیه السلام شهید شدند. ما 300 نفر را داریم حتی در بعضی از کتب تاریخی هزار نفر و حتی بیشتر هم داریم. اتفاقاتی افتاد و ابتلائاتی صورت گرفت که آن ها رفتند و کار به جایی رسید که حسین بن علی علیه السلام با 72 نفر در کربلا ماندند. آن اتفاقات چه بود؟ ریزش ها زیاد و رویش ها خیلی کم بود.

ریزش های کربلا

دو مورد از عوامل ریزش در مکتب ابا عبدالله الحسین علیه السلام را در ملاقات های امام حسین علیه السلام بررسی می کنیم. در یکی از منزل هایی که امام توقف کردند امام، چند ساعتی استراحت کردند و در آن چند ساعت اتفاقی افتاد که ایشان را از خیمه بیرون کشید. ایشان با حرکت هفت سوار به طرف خیام خودشان مواجه شدند. یک مقداری که صبر کردند دیدند آقایی به اسم طرماح1 آمده است. طرماح مکالماتی با حضرت داشت و یکی از ریزش ها است.

دومین گفتگو میان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام با عبیدالله بن حر جعفی2 بود که در این منزل صورت گرفت. عبیدالله بن حر جعفی اولین کسی است که امام حسین علیه السلام خودشان وارد خیمه او شدند. عبیدالله از کوفه خارج شده بود و شنیده بود که امام حسین علیه السلام به سمت او می آیند با بهانه ای مثل احتیاط که نه با امام حسین علیه السلام است و نه با یزید لعنت الله علیه و گفته بود می خواهم جایی باشم تا این قافله تمام شود.

امام حسین علیه السلام وارد خیمه او شد، عبیدالله خیلی ثروتمند و از شجاعان عرب بود. فوق العاده غلام و مرید داشت و سلاح هم داشت. حضرت وقتی وارد خیمه او شدند فرمودند عبیدالله با من بیا می خواهیم برویم دعوت مردم کوفه را لبیک بگوییم. دعوت مردم کوفه به یک طرف، من دارم اجابت امر خدا را می کنم. عبیدالله گفت من خودم نمی آیم، من احتیاط می کنم. من اسب و برده و شمشیر به شما می دهم و این ها را بردارید و ببرید ولی خود من نمی آیم.

حضرت سیدالشهدا علیه السلام حس عجیبی برایشان ایجاد شد و آن این بود که انگار امام به او نیاز دارد. یک تعبیری به کار بردند و فرمودند: عبیدالله فکر کردی من آمده ام از تو برای خودم استفاده کنم؟ اتفاقا آمده ام که تو بهره ببری؟ گفت: من چه بهره ای می توانم ببرم؟ آقا فرمودند: من می دانم پرونده اعمال تو چیست. با آن وضعیت بد اخلاقی و گناهانت به هیچ وجه عاقبت به خیر نمی شوی. من آمده ام که نجاتت بدهم و به واسطه من گناهانت بخشیده شود. اگر امام به دنبال عبیدالله آمد برای این بود که عبیدالله به امام نیاز داشت تا نجات پیدا کند ولی لیاقت نداشت. خود حضرت که رحمة الله الواسعه هستند.

امام مجتبی علیه السلام مکرر دشمنانشان را نصیحت می کردند. می گفتند آقا این ها دشمن هستند. می فرمود: دلم برایشان می سوزد. حسین بن علی علیه السلام حب الله بود و شخصیتی بودند که امام رضا علیه السلام درباره ایشان می فرمودند: ما خودمان با حسین علیه السلام طور دیگری هستیم. نه تنها محبوب عالم است بلکه محبوب تمام ائمه علیهم السلام هستند. یک شخصیتی با این مقام که روایت داریم خدا تمام بهشت را از نور امام حسین علیه السلام خلق کرده است. می شود پیش عبیدالله بن حر جعفی بیایند و بفرمایند من به تو نیاز دارم؟ امام حسین علیه السلام در دقیقه های آخر به شمر فرمودند: آب بیاور. فکر می کنید ایشان آب می خوردند؟ چرا چنین به او فرمودند؟ ایشان می خواستند به واسطه آب آوردن شمر لعنت الله علیه مورد رحمت خدا قرار بگیرد.

تمام دعوت هایی که امام حسین علیه السلام داشته اند برای هدایت کردن مردم بوده است. گناه، سد یاری کردن اهل بیت علیهم السلام است. اگر تا قیامت، حسین حسین بگوییم ولی اراده ترک گناه نداشته باشیم، یار امام زمانمان نمی شویم. اگر می خواهیم کنار منبع نور قرار بگیریم باید خودمان نور شویم.

جناب سلمان که این همه مقامات و درجات کسب کرد برای این بود که مبدا میلش تغییر کرده بود و مبدا میل مولایش علی علیه السلام شده بود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: من امید دارم بعضی از غیر مسلمانانی که خطا زیاد نمی کند و خطا کردن برایشان عادی نشده است عاقبت به خیر شوند ولی مسلمانی که دائما خطا می کند و برایش مهم نیست امیدی ندارم عاقبت به خیر شود. عاقبت به خیر شدن به این پاک زیستن است. ما به خود فریبی مبتلا شده ایم. برای خودمان امید تراشی کرده ایم که برخلاف تمام دستورات دین است. شیطان ما را با عقیده و دین داری غلط فریب می دهد. برای هر کسی در مسیر خودش می آید.

یک مردی به نام احمد بزنطی3 از دوستان و صحابه امام رضا علیه السلام بود. یک موقعی امام رضا علیه السلام او را به خانه شان دعوت کردند و فرمودند بروید و با اسب او را بیاورید. با اسب او را آوردند و امام خودشان در را برای او باز کردند و خودشان پایین مجلس نشستند و او را بالای مجلس نشاندند و او را تحویل گرفتند. احمد گفته بود که امام خیلی به ما احترام گذاشتند. همان لحظه چیزی به ذهنش آمد که در این پهنه گیتی کسی مثل من هم هست؟ حجت خدا در روی زمین مرا تحویل می گیرند. تا این به ذهنش گذشت امام رضا علیه السلام او را از باطنش خبر دار کردند. به او فرمودند: می خواهم برایت قصه ای بگویم.

فرمودند: جد ما یک شیعه ای به نام صعصعة بن صوحان4 داشتند که حضرت علی علیه السلام خیلی ایشان را دوست داشتند. آنها سه برادر بودند که هر سه از محبین علی علیه السلام بودند. یک روزی صعصعه مسجد نیامد و آقا پرسیدند: چرا نیامده است و گفتند: مریض شده است. آقا برای ملاقاتش به منزلش آمدند و وقتی وارد شدند حضرت جلو آمدند و پیشانی صعصعه را بوسیدند و او را نوازش کردند و فرمودند: دلم خیلی برایت تنگ شده است. یک مدتی مریض می شدم و برایم سوال پیش آمده بود که چرا مریض می شوم و فهمیدم برای این است که تو مریض شده بودی. وقتی حضرت از خانه صعصعه می خواستند بیرون بروند یک جمله عجیبی به صعصعه گفتند. فرمودند: آقای صعصعه به این ملاقات با برادران دینی ات افتخار نکنی. فکر نکن اگر تحویلت گرفتم برای این بود که عاقبت به خیر می شوی. ممکن است گناه کنی.

نباید بنایمان بر عادی شدن معصیت باشد. امام صادق علیه السلام فرمودند: خیلی از شما داد می زنید ولی فقط خوب داد می زنید. درونتان را که نگاه می کنم هیچ سنخیتی با ما اهل بیت علیهم السلام ندارید.

بحث درباره قرب است، اینکه لیاقت پیدا کنیم تا در کنار اهل بیت علیهم السلام باشیم. یک سید طلبه ای صد سال پیش می خواست به زیارت امام رضا علیه السلام در مشهد برود و آن موقع مشهد رفتن خیلی سخت بود. مردم قم دور او جمع شدند و خواسته هایشان را گفتند و یک شیخی هم که ظاهر مناسبی نداشت و لباس هایش مندرس بود آمد و نامه ای به آن سید داد. سید گفت: این چیست؟ گفت: به حرم جدت که رفتی این نامه را داخل ضریح امام بینداز و جوابش را بگیر و برگرد. سید نگاهی به لباس های او کرد و دید مرتب نیست و با خود گفت: عقل او هم مرتب نیست.

به حرم امام رفت و اصلا هم حواسش به خواسته شیخ نبود، روز آخر نیمه های شب به حرم امام علیه السلام رفت تا خلوت باشد و بتواند زیارت کند. روبروی ضریح یاد نامه شیخ افتاد و با خجالت نگاهی به ضریح کرد و گفت: ببخشید دیگر این جور آدم ها هم پیدا می شوند. نامه را در ضریح امام رضا علیه السلام انداخت. آن سید تا به حال نه صدای حضرت را شنیده بود نه جواب سلام ایشان را. آن روز به برکت نامه شیخ مکاشفه شد و امام رضا علیه السلام را در حرم دید و چون می دانست گناه کار است و امام رضا علیه السلام از متکبرها بدش می آید سرش را پایین انداخت و از خودش بدش آمد. امام فرمود: و علیک و علیه السلام. جواب سلامش را گرفت. بعد آقا فرمودند: به قم برگشتی سلام مرا به آن شیخ برسان. بگو علی بن موسی الرضا علیه السلام گفت: «آیینه شو جمال پری طلعتان طلب».

هیئت مسیر است، هدف نیست. روضه امام حسین علیه السلام وسیله است، هدف نیست. ما سینه نمی زنیم که سینه زده باشیم. این کار را می کنیم تا به امام برسیم. امام می گوید جلو بیا.

آن سید به قم برگشت و شیخ آمد و گفت: نامه ما را داخل ضریح انداختی؟ سید گریه کرد و ماجرا را تعریف کرد. گفت امام رضا علیه السلام فرمود: «آیینه شو جمال پری طلعتان طلب» تا این را گفت: شیخ شروع به زار زدن کرد. سید از او پرسید در نامه چه نوشته بودی؟ شیخ گفت: در آن نامه نوشتم یا علی بن موسی الرضا آیا در مدت باقی مانده عمرم لیاقت دیدار امام زمانم را می توانم پیدا کنم؟ روضه امام حسین علیه السلام وسیله سیر است. اگر دیدی روضه در تو تحولی ایجاد کرد یعنی داری درست می شوی.

/1102101304

حجت الاسلام سعیدیان :

تمام حقوق مادی و معنوی این خبر متعلق به سایت وارث می باشد و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع شرعاً اشکال دارد.

پی نوشت:

1.     

طِرِمّاح بن عَدِیّ بن جَبَلَة بن عَدِیّ(زنده در ۶۰ق.) از یاران امام علی(ع) و امام حسین(ع) و از شاعران شیعه. او نامه امام علی(ع) را به معاویه رساند، میان او و معاویه گفت‌و‌گویی صورت گرفت. طرماح از کوفیانی بود که در عذیب الهجانات با امام حسین(ع) دیدار کرد، وی ضمن رساندن خبر شهادت قیس بن مسهر، و آگاه کردن امام از احوال کوفیان، پیشنهاداتی نیز به آن حضرت داد که مورد پذیرش او قرار نگرفت. طرماح سپس با اجازه امام به سوی عیال و قبیله خود رفت، اما هنگامی که برگشت در همین منزلگاه خبر شهادت امام را شنید.

2.     

عبیدالله بن حر جعفی مردی شجاع و از هواداران عثمان بن عفان بود. هنگامی که عثمان کشته شد، عبیدالله گفت: خداوند می داند که من عثمان را دوست دارم و حتماً او را یاری خواهم کرد، اگر چه مرده باشد. بنابراین به معاویه پیوست و در جنگ صفین در شمار سپاهیان او جنگید.

3.     

احمد بن محمّد بَزَنطی یک از راویان و محدثان مورد اعتماد سه امام همام و از اصحاب اجماع بوده است.

4.     

صعصعه فرزند صوحان فرزند حجر و کنیه‌اش «ابوطلحه» یا «ابوعمرو» بود و نسبتش با پانزده واسطه، به «عبدالقیس» از بزرگان قبیله «ربیعه» می‌‌رسید و از همین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جهت به او «صعصعه بن صوحان عبدی» گفته‌اند.