شبهات مربوط به رسول اکرم (ص)
آیا پیامبر گرامی اسلام (ص) به شهادت رسیدند؟
پاسخ اجمالی
دلایل بسیاری از کتب روایی و تاریخی؛ چه از شیعه و چه از اهل سنت وجود دارد که شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر اکرم (ص) را تأیید می نماید، اما به این نکته نیز باید توجه داشت که اگر شهادت را همانند آنچه قرآن کریم بیان فرموده؛ به معنای کشته شدن در راه خدا و رسول تعریف نماییم، بدیهی است که مقام و منزلت شخصی "پیامبر" که کشته شدن در راه اطاعت او شهادت است، به مراتب بالاتر از مقام شهیدان خواهد بود، هرچند که آن مرد الاهی با مرگ طبیعی از دنیا رحلت نموده باشند.
پاسخ تفصیلی
پرسش شما را می توان از دو منظر بررسی کرد:
1. آیا دلیل قابل اعتمادی از کتب شیعه و اهل سنت، مبنی بر شهادت پیامبر اکرم (ص) می توان یافت، علاوه بر آن، کیفیت شهادت ایشان چگونه بوده است؟
2. آیا بر فرض این که پیامبر (ص) به شهادت نرسیده باشند، این موضوع از ارج و قرب ایشان نزد پروردگار خواهد کاست؟!
به همین ترتیب، به بررسی موارد فوق می پردازیم:
1. در ارتباط با بخش اول، باید گفت که دلایل بسیاری وجود دارد که شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر (ص) را تأیید می نمایند. این دلایل و روایات، از تواتر معنوی برخوردارند؛ یعنی هرچند که الفاظ و توصیفات آنها کاملاً با یکدیگر مشابه نیستند، اما از مجموع آنها، می توان موضوع مورد بحث را ثابت نمود. اکنون به تعدادی از این روایات با استناد به کتب فریقین اشاره می نماییم:
الف. کتاب های شیعه:
روایت اول: امام صادق (ع) می فرمایند: چون پیامبر اسلام (ص)، ذراع (یا سر دست) گوسفند، را دوست می داشتند، یک زن یهودی با اطلاع از این موضوع ایشان را با این بخش از گوسفند مسموم نمودند.[1] در این روایت، به مسمومیت پیامبر (ص) تصریح شده، اما در آن اشاره ای نشده است که آیا ایشان بر اثر این سم به شهادت رسیده اند یا خیر؟
روایت دوم: امام صادق (ع) فرمودند: "پیامبر اکرم (ص) در جریان جنگ خیبر مسموم شده و هنگام رحلتشان بیان فرمودند که لقمه ای که آن روز در خیبر تناول نمودم، اکنون اعضای بدنم را نابود نموده است و هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگر این که با شهادت از دنیا می رود".[2] در این روایت، علاوه بر تصریح به مسموم شدن رسول خدا (ص) و شهادت ایشان در پی مسمومیت، به اصلی کلی نیز اشاره می شود که مرگ تمام پیامبران و اوصیا با شهادت بوده و هیچ کدام، با مرگ طبیعی از دنیا نمی روند! روایات دیگری نیز وجود دارد که این اصل کلی را تقویت می نماید.[3] بسیاری از دانشمندان شیعه، با استفاده از این اصل کلی، نیازی به جست و جوی مورد به مورد در ارتباط با چگونگی شهادت هر کدام از معصومان (ع) احساس نمی کنند.[4] بر این اساس، هر چند دلیل متقنی بر شهادت پیامبر (ص) نیز ارائه نشود، باز هم می توان معتقد بود که رحلت ایشان طبیعی نبوده است!
ب. کتب اهل سنت:
تنها شیعیان نیستند که معتقد به شهادت پیامبر (ص) هستند، بلکه روایات فراوانی در صحاح و دیگر کتب اهل سنت وجود دارد که همین موضوع را تأیید می نماید که به عنوان نمونه، به دو مورد آن اشاره می نماییم:
روایت اول: در معتبرترین کتاب اهل سنت، نقل شده که پیامبر (ص) در بیماری منجر به رحلتشان، خطاب به همسرشان عایشه فرمودند: "من همواره درد ناشی از غذای مسمومی را که در خیبر تناول نموده ام، در بدنم احساس می کردم و اکنون گویا وقت آن فرا رسیده که آن سم، مرا از پای درآورد".[5] همین موضوع در سنن دارمی نیز بیان شده است. علاوه بر این که در این کتاب، به شهادت برخی از یاران پیامبر (ص)، بر اثر تناول همان غذای مسموم نیز اشاره شده است.[6]
روایت دوم: احمد بن حنبل در مسند خود، ماجرایی را بیان می نماید که طی آن، بانویی به نام ام مبشر که فرزندش به دلیل خوردن غذای مسموم در کنار پیامبر (ص)، به شهادت رسیده بود؛ در ایام بیماری ایشان به عیادتشان آمده و اظهار داشتند که من احتمال قوی می دهم که بیماری شما ناشی از همان غذای مسمومی باشد که فرزندم نیز به همین دلیل به شهادت رسید! پیامبر (ص) در پاسخ فرمودند که من نیز دلیلی به غیر از مسمومیت، برای بیماری خویش نمی بینم و گویا نزدیک است که مرا از پای در آورد.[7] مرحوم مجلسی نیز با نقل روایتی؛ تقریبا مشابه با این روایت بیان نموده که به همین دلیل است که مسلمانان اعتقاد دارند، علاوه بر فضیلت نبوت که به پیامبر (ص) هدیه شده، ایشان به فوز شهادت نیز نائل آمده اند.[8]
روایت سوم: محمد بن سعد؛ از قدیمی ترین مورخان مسلمان ماجرای مسمومیت پیامبر اکرم (ص) را این گونه نقل می نماید:
هنگامی که پیامبر (ص)، خیبر را فتح نموده و اوضاع به حالت عادی برگشت، زنی یهودی به نام زینب که برادر زاده مرحب بود که در جنگ خیبر کشته شد، از دیگران پرسش می نمود که پیامبر (ص) کدام بخش از گوسفند را بیشتر دوست می دارد؟ و پاسخ شنید که سر دست آن را. سپس آن زن، گوسفندی را ذبح کرده و تکه تکه نمود و بعد از مشورت با یهودیان در مورد انواع سم ها، سمی که تمام آنان معتقد بودند، کسی از آن جان سالم به در نمی برد را، انتخاب نموده و اعضای گوسفند و بیشتر از همه جا، سردست ها را مسموم نمود. هنگامی که آفتاب غروب نموده و پیامبر (ص) نماز مغرب را به جماعت اقامه فرموده و در حال برگشت بودند، آن زن یهودی را دیدند که همچنان نشسته است! پیامبر (ص) دلیل آن را پرسیدند و او جواب داد که هدیه ای برایتان آوردم! پیامبر (ص) با قبول هدیه، به همراه یارانش بر سر سفره نشسته و مشغول تناول غذا شدند ... بعد از مدتی، پیامبر (ص) فرمودند که دست نگه دارید! گویا این گوسفند مسموم است! مؤلف کتاب، سپس نتیجه می گیرد که شهادت پیامبر (ص) به همین دلیل بوده است.[9]
بدین ترتیب، از مجموع روایات نقل شده در کتب شیعه و اهل سنت، می توان نظریه شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر (ص) را تقویت نمود که در قریب به اتفاق این روایات، زمان مسمومیت ایشان، هم زمان با جنگ خیبر و توسط زنی یهودی بیان شده است.
البته برخی نقل های ضعیف دیگری نیز وجود دارد که کیفیت شهادت پیامبر (ص) و عامل شهادت ایشان را به گونه ای دیگر توصیف می نماید که اثری از این دسته روایات در کتب معتبر وجود نداشته و به همین دلیل، نمی توان بدان ها استناد نمود.
2. اما با این وجود، باید بدانیم که موضوع شهادت پیامبر (ص)، از اصول دین و یا بدیهیات آن نبوده که ایمان و اعتقاد بدان، واجب و لازم بوده و انکار آن، موجب خروج از دین شود و به همین دلیل نیز، تعداد اندکی از مسلمانان، در شهادت پیامبر (ص) تردید نموده و رحلت ایشان را ناشی از عاملی طبیعی؛ مانند بیماری ذات الجنب (سینه پهلو) و یا تب شدید دانسته اند،[10] با این که خود پیامبر تأکید نموده بود که من به برخی از این بیماری ها هرگز مبتلا نخواهم شد![11]
اما در هر صورت؛ چه این مرد بزرگ الاهی به شهادت رسیده باشند، و چه با مرگ طبیعی از دنیا رفته باشند، باید بدانیم که مقام ایشان، بسیار بالاتر و برتر از شهدای دیگر است؛ زیرا خداوند در قرآن کریم، اولاً: جایگاه پیامبران را بالاتر از شهداء بیان کرده است[12]؛ ثانیاً: شهیدان به دلیل این که در راه خدا و با پیروی از رسول او، جان خود را از دست داده اند. نزد خداوند قرب و منزلت کسب می کنند؛ بدیهی است که اگر خداوند، شهدا را به دلیل پیروی از پیامبران، شایسته رحمت و ثواب بی نهایت بداند، باید خود پیامبران از مقامی بسیار والاتر و برتر برخوردار باشند. بنابراین پیامبر ما (آن مرادی که تمام زندگی خود را وقف تلاش در راه خدا نموده تا حدی که مریدان او چنین منزلتی در درگاه الاهی پیدا کردند)، نه تنها از آن منزلت بی نصیب نیست بلکه از مقامی بسیار والاتر و برتر برخوردار است.
.....................................................................................................
[1] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 6، ص 315، ح 3، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ش.
[2] محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ج 1، ص 503، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ق.
[3] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 27، ص 216، ح 18 و ج 44، ص 271، روایت 4، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.
[4] همان، ج 27، ص 209، ح 7.
[5] صحیح بخاری، ج 5، ص 137، دار الفکر، بیروت، 1401 ق.
[6] سنن دارمی، ج 1، ص 33، مطبعة الاعتدال، دمشق.
[7] مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 18، دار صادر، بیروت.
[8] بحار الانوار، ج 21، ص 7.
[9] محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 202 – 201، دار صادر، بیروت.
[10] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 10، ص 266، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ق.
[11] همان، ج 13، ص 31؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 8، ص 193، ح 229.
[12] وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً ( نساء، 69)؛ ر. ک: ترجمه المیزان، ج 4، ص 652؛ تفسیر نمونه، ج 3، ص 460.
چرا همه پیامبران در شبه جزیرهی حجاز (عربستان) ظهور کردند و آیا درسر زمینهای دیگر مانند اروپا یا آمریکا هم پیامبرانی ظهور کردهاند؟
اصلاً چنین نیست که همهی انبیای الهی در شبه جزیرهی عربستان مبعوث شده باشند، قرآن کریم می فرماید:
( وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت)(النحل – 36)
ترجمه: و به تحقیق که ميان هر امتى پيغمبرى برانگيختيم كه خدا را بپرستيد و از طغيانگرى كنارهگيرى كنيد.
اما توجه به این نکته نیز لازم است که در گذشته، همهی نقاط زمین مانند امروز از زندگی اقوام انسانی برخوردار نبوده و حتی نقشهی آبها و خشکیها نیز چنین نبوده است. معلوم نیست که در آن زمان اقوامی در آن مناطق زندگی میکردند یا خیر. اما اگر قومی در آن دیار زندگی میکردهاند، حتماً تحت هدایت یک نبی و یا فرستادهی خداوند قرار گرفتهاند.
چگونه ممکن است پیامبری که به همه رموز جهان آگاه بوده است امی باشد؟
پاسخ اجمالی
امی به کسی گفته می شود که خواندن و نوشتن را نیاموخته باشد. به پیامبر اکرم (ص) نیز از آن جهت امی می گویند که خواندن و نوشتن را از کسی نیاموخته بود. این مسأله از نظر تاریخی مسئله ای روشن و قطعی است و برای پیامبر اسلام (ص) کمال محسوب شده، مدح و ستایش ایشان محسوب می گردد و دلیل رسالت و اعجاز آن حضرت است. زیرا اهمیت و ارزش خواندن و نوشتن به عنوان یک هنر برای آن است که انسان بتواند با استفاده از این ابزار از آراء و اندیشه های دیگران که در آثارشان بر جای مانده بهره جسته، تا بر معلومات خویش بیافزاید. کسی که خداوند علوم اولین و آخرین را یک جا به او آموخته است که تمام مردم از رسیدن به آن عاجزند چه نیازی به خواندن و نوشتن دارد؟
صفت امّی در میان صفات پیامبر (ص) از نشانه های نبوت و دلیل رسالت آن حضرت است که با این صفت دارای علم اولین و آخرین است، از غیب آسمانی و زمین خبر می داد و مردم را به راه حق و صراط مستقیم دعوت می کرد.
پاسخ تفصیلی
این سؤال از دو بخش تشکیل شده است:
1. معنای "امی" بودن پیامبر (ص) چیست؟
2. اگر أمی بودن به معنای کسی است که سواد خواندن و نوشتن ندارد، این چگونه با پیامبری که جهان هستی را می خواند و به رموز جهان آگاه بود سازگار است؟
در پاسخ بخش اول باید بگوئیم امی به کسی گفته می شود که خواندن و نوشتن را نیاموخته باشد[1]. به پیامبر اکرم (ص) نیز از آن جهت امی می گویند که خواندن و نوشتن را از کسی نیاموخته بود.[2] نه اینکه خواندن و نوشتن نمیدانست. امی بودن پیامبر اسلام (ص) از نظر تاریخی مسئله ای روشن و قطعی است، چرا که تاریخ گواه است بر این که آن حضرت چه قبل و چه بعد از مبعوث شدن به رسالت، نزد هیچ معلم و استادی خواندن و نوشتن را نیاموخته بود، زیرا از یک سو بیشتر مردم سرزمین حجاز در زمان پیامبر (ص) مردمی عامی بوده و خواندن و نوشتن را نمی دانستند و از سوی دیگر تعلیم و تعلم به عنوان یک صنعت و حرفه در میان آنان جایگاهی نداشت. از این رو تنها تعداد اندکی در میان آنها از این هنر برخوردار بوده، به طوری که تعداد آنان تنها هفده نفر ثبت شده است. بنابراین، اگر پیامبر اسلام (ص) در آن جامعه خواندن و نوشتن را پیش کسی آموخته بود، یقیناً این مسئله در میان مردم شهرت پیدا می کرد.[3]
افزون بر آن با توجه به وجود مخالفانی که در صدد بودند تا هرگونه اتهامی را به آن حضرت وارد نموده و هر نسبت ناروایی را به وی بدهند، اگر چنین مسئله ای وجود داشت طبیعی است که مخالفان از آن غافل نمی ماندند و این ادعا را می کردند که پیامبر (ص) به جهت داشتن سواد خواندن و نوشتن، این آموزه ها را از دیگران گرفته است و منشاء وحیانی ندارد.[4]
حوادث تاریخی بیانگر آن است که پیامبر اکرم (ص) حتی در مدینه بعد از مبعوث شدن به رسالت نیز نه نوشته ای را می خواند و نه با دست خویش چیزی می نوشت و جریان صلح حدیبیۀ یکی از معروف ترین این حوادث است.[5]
قرآن کریم برای این حقیقت علاوه بر واژۀ "امی" از عبارات دیگری نیز استفاده کرده است؛ مانند: "تو هرگز پیش از این کتابى نمىخواندى، و با دست خود چیزى نمىنوشتى، مبادا کسانى که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند[6] " یا در آیه دیگر می فرماید: "تو پیش از این نمى دانستى کتاب و ایمان چیست..." [7]،[8].
اما این که أمی بودن چگونه با پیامبری که به همۀ رموز جهان هستی آگاه بود سازگار است؟ در جواب باید بگوئیم گرچه در آیات مربوط به بحث، امّی بودن وصف مشترک پیامبر (ص) و دیگران ذکر شده است[9]. اما أمّی بودن پیامبر (ص) با أمّی بودن دیگران تفاوت زیادی دارد. آن چه مسلم است این است که امّی در همۀ این موارد به یک منوال نیست، چرا که در مورد قوم یهود به عنوان سرزنش و مذمت آمده و می فرماید: "و پارهاى از آنان عوامانى هستند که کتاب خدا را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمىدانند و تنها به پندارهایشان دل بستهاند".[10] و در مورد مردم عرب که می فرماید: "و به آنها که اهل کتاب هستند [یهود و نصارى] و بىسوادان [مشرکان] بگو: «آیا شما هم تسلیم شدهاید؟"[11] نیز به عنوان یک نقص به حساب می آید، ولی برای پیامبر اسلام (ص) کمال محسوب شده، مدح و ستایش ایشان محسوب گردیده و دلیل رسالت و اعجاز آن حضرت است. مثل صفت تکبر که برای پروردگار عالم صفت مدح است و برای غیر خداوند مذمت و قبح است؛[12] زیرا اهمیت و ارزش خواندن و نوشتن به عنوان یک هنر برای آن است که انسان بتواند با استفاده از این ابزار از آراء و اندیشه های دیگران که در آثارشان بر جای مانده بهره جسته، تا بر معلومات خویش بیافزاید. پیامبر (ص) که عاقل ترین و عالم ترین مردم و شریف ترین موجودات است، نیازی به معلومات بشری ندارد تا خواندن و نوشتن را فراگیرد. کسی که خداوند علوم اولین و آخرین را یک جا به او آموخته است که تمام مردم از رسیدن به آن عاجزند چه نیازی به خواندن و نوشتن دارد؟
بر این اساس برخی از مفسران گفته اند: صفت امّی در میان صفات پیامبر (ص) از نشانه های نبوت و دلیل رسالت آن حضرت است که با این صفت دارای علم اولین و آخرین است، از غیب آسمانی و زمین خبر می داد و مردم را به راه حق و صراط مستقیم دعوت می کرد.[13]
آوردن صفت امی برای پیامبر (ص) و امیین برای مردم عرب برای توجه دادن مردم به قدرت بی منتهای الاهی است که از میان مردمی جاهل و بی سواد، مردی درس نخوانده و مکتب نرفته را برانگیخت تا آیات خدا را بر آنان بخواند، از عقاید باطل پاکشان سازد و کتاب و علم و حکمت به آنها بیاموزد.[14] بنابراین، با توجه به آن که قرآن مشتمل بر علوم فراوان است، آوردن آن از سوی کسی که نوشتن و خواندن را فرا نگرفته است از معجزات الاهی به حساب می آید.[15]
برای آگاهی بیشتر، نک: دایرة المعارف فرهنگ قرآن، مدخل امی.
.................................................................................................
[1] لغت نامه، دهخدا، ج 2، ص 1901.
[2] فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 135؛ لغت نامه دهخدا، ج 2، ص 2902.
[3] فتوح البلدان، بلاذری، ص 459.
[4] برای آگاهی بیشتر، نک: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج 3، ص 205 و 206.
[5] مجموعه آثار، ج 3، ص 219.
[6] عنکبوت، 48. وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون.
[7] شوری، 52. ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمان.
[8] مجموعه آثار، ج 3، ص 228.
[9] قرآن امی بودن دیگران را به صورت جمع "امیون" در یک آیه (بقره، 78) و "امیّین" در سه آیه مطرح کرده است (آل عمران، 20 و 75؛ جمعه، 2).
[10] بقره، 78. وَ مِنهُْمْ أُمِّیُّونَ لَا یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلَّا أَمَانىَِّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّون.
[11] آل عمران، 20، وَ قُل لِّلَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ وَ الْأُمِّیِّنَ ءَ أَسْلَمْتُمْ.
[12] التفسیر الکبیر، ج 5، ص 310.
[13] کشف الاسرار، ج 1، ص 244.
[14] تفسیر نوین، ص 7.
[15] التفسیر الکبیر، ج 5، ص 380.
نکاتی چند درمورد ازدواج پیامبر و فلسفه تعدد زوجات
• پیامبر(ص) تا سن پنجاه یا پنجاه و سه سالگی غیر از «خدیجه»، همسر دیگری برنگزید.
• همه زنان پیامبر (ص) به جز عایشه بیوه بودند.
• پیش از آن که زنان با پیامبر (ص) ازدواج کنند، یک یا چند بار ازدواج نموده بودند.
• پیامبر(ص) با قبایل انصار ازدواج نکرد.
• همه زنان پیامبر(ص) پس از خدیجه به فاصله بین هجرت تا فتح مکه به عقد پیامبر درآمدند.
• همة زنان آن حضرت پیش از آن که حکم حرمت ازدواج به بیش از چهار زن نازل شود، به عقد پیامبر(ص) درآمده بودند. آیه مربوط به حرمت بیش از چهار زن، در اواخر سال هشتم هجری در مدینه نازل شد و حضرت، پیش از این تاریخ همسران خویش را به عقد خود درآورده بود و پس از این هم خداوند به پیامبرش دستور داد که اجازه ندارد زنانش را طلاق دهد و به جای آنان زنان دیگری برگزیند. (29)
این حکم از احکام اختصاصی رسول گرامی اسلام (ص) است که در جای خود بیان می شود.
پس از ذکر ین نکات، به تفسیر و تبیین حکمت ها و اهداف این ازدواج ها می پردازیم، و برای این امر از نکته های بیان شده کمک می گیریم، زیرا توجه به شرایط فرهنگی آن زمان در این تفسیر ضروری است.
با توجه به آن چه ذکر شد، بدون کوچکترین تردید می توان فهمید که همسرگزینی های پیامبر(ص) جنبه ارضای غرایز نفسانی و خوش گذرانی نداشت، زیرا:
1. اگر پیامبر(ص) در پی ارضای غرایز نفسانی بود، می باید در سنین جوانی به این کار مبادرت می کرد؛ این غریزه از آغاز بلوغ خودنمایی می کند و کم کم قوی تر می شود و از سن سی و پنج یا چهل سالگی رو به کاهش می نهد، در حالی که پیامبر اسلام (ص) تا سن بیست و پنج سالگی همسری انتخاب نکرد و پس از آن نیز با زنی که در گذشته دوبار شوهر کرده بود، و از آن دو فرزندانی داشت و پانزده سال از وی بزرگ تر بود، ازدواج کرد و تا آخرین لحظه عمر این همسر، حدود بیست و پنج سال با وی زندگی نمود، بدون آن که با زن دیگری رابطه زناشویی برقرار سازد و تا سن پنجاه و سه سالگی، جز یک همسر نداشت؛ این در شرایطی بود که تعدد زوجات در آن محیط امری عادی محسوب می شد.
پیامبر (ص) در دورة جوانی، همة آن چه موجب جلب توجه زنان می شود مانند زیبایی، شخصیت فامیلی، شهرت و ... دارا بود. با این همه حضرت در پی کام گیری از زنان نبود و در طول زندگی خویش عفیف و پاکدامن بود. این پاکدامنی و اکتفا به زنی بیوه و بزرگسال در عهد جوانی کرد.
علاوه بر این، اگر رسول گرامی اسلام (ص) در این باره کوچک ترین ضعفی می داشت، دشمنان آن حضرت برای ضربه زدن به وی، از توسل به آن فرو گذار نمی کردند. پاکدامنی و خویشتن داری پیامبر(ص) به اندازه ای آشکار بود که حتی دشمنان نیز به خود اجازه نمی دادند تا ایشان را به خلاف آن متهم نمایند.
«جان دیون پورت» (30) می گوید: «آیا ممکن است مردی که به شهرت توجهی بسیار دارد، در چنان کشوری که تعدد زوجات عمل عادی محسوب می شد، برای مدت بیست و پنج سال به یک زن قانع باشد، آن هم پانزده سال از او بزرگ تر؟! (31)
2. اگر آن حضرت زنباره بود، باید جهت گیری وی در گزینش همسر رنگ رخسارة آنان می بود و با زیباترین دوشیزگان که در اوان جوانی به سر می بردند، ازدواج می کرد، نه زنان بیوه و یتیم دار. همة زنان پیامبر(ص) ـ به جز «عایشه» ـ بیوه بودند و برخی چون ام سلمه به دلیل بزرگسالی علاقه ای به ازدواج و شوهرداری نداشت. براساس گزاراش های تاریخی، آن حضرت در حالی با «ام سلمه» ازدواج نمود که وی پیرزن بود که به ازدواج رغبتی نداشت و از شوهر درگذشتة خویش فرزند یا فرزندانی داشت. نیز آن حضرت با زینب بنت جحش پنجاه ساله یا با میمونه پنجاه و یک ساله ازدواج نمود.
3. ماهیت زندگی کسانی که با انگیزة ارضای غرایز حیوانی و کامیابی از زنان به ازدواج های متعدد رومی آوردند، این است که به زرق و برق و تجملات و زینت زنان و رفاه و مانند آن رو می آورند، در حالی که سیرة و روش زندگی رسول خدا(ص) خلاف این است. پیامبر(ص) در برابر درخواست همسران خویش درباره زرق و برق زندگی و زینت زنان، نرمشی از خود نشان نمی داد. و آنان را بین ادامه زندگی ساده با پیامبر (ص) و طلاق مخیر می کرد. (32)
علامه سید محمد حسین طباطبایی در این باره می نویسد: «داستان تعدد زوجات پیغمبر(ص) را نمی توان بر زن دوستی و شیفتگی آن حضرت نسبت به جنس زن حمل نمود؛ چه آن که برنامه ازدواج آن حضرت در آغاز زندگی که تنها به خدیجه اکتفا نمود و هم چنین در پایان زندگی که اصولاً ازدواج بر او حرام شد، با بهتان زن دوستی آن حضرت منافات دارد». (33)
4. دو نفر از زنان پیامبر(ص) کنیز بودند؛ اگر هدف پیامبر از ازدواج، لذت بردن بود، لذت بودن از این دو کنیز بدون ازدواج نیز ممکن بود؛ با این تحلیل ازدواج بی فایده بود.
بنابر آن چه ذکر شد، در تفسیر و تحلیل ازدواج های پیامبر اسلام(ص) جایی برای شهوت گرایی و میل به خوش گذرانی وجود ندارد. اهداف و حکمت این ازدواج ها را باید در انگیزه های غیرنفسانی جستجو کرد که اینک به برخی از این اهداف اشاره می کنیم.
1. اهداف سیاسی ـ تبلیغی
از جمله اهداف ازدواج های پیامبر (ص)، کسب قدرت سیاسی و اجتماعی برای تبلیغ، رشد و گسترش اسلام است.
آن حضرت به دلیل تحصیل موقعیتهای بهتر اجتماعی و سیاسی، و پیوند با قبایل بزرگ عرب و جلوگیری از کارشکنی های آنان و حفظ سیاست داخلی و ایجاد زمینة مساعد برای مسلمان شدن قبایل عرب، به برخی از این ازدواج ها روی آورد؛ در راستای این اهداف با عایشه دختر ابوبکر از قبیله تیم، حفصه دختر عمر از قبیله عدی، ام حبیبه دختر ابوسفیان از بنی امیه، ام سلمه از بنی مخزوم، سوده از بنی اسد، میمونه از بنی هلال و صفیه از بنی اسراییل پیوند زناشویی برقرار کرد. پیوند ازدواج مهم ترین پیوند اجتماعی به ویژه در محیط و فرهنگ عرب جاهلی بود.
در آن محیط که جنگ و خون ریزی و غارتگری رواج داشت، بلکه ـ به تعبیر «ابن خلدون» ـ جنگ، خون ریزی و غارتگری خصلت ثانوی آنان شده بود، (34) پیوند ازدواج بازدارنده از جنگ ها، کارشکنی ها و عامل وحدت و الفت بود. به همین دلیل می بینیم که آن حضرت با قبایل بزرگ قریش، به ویژه با برخی قبایلی که بیش از دیگران با پیامبر (ص) دشمن بودند، همانند بنی امیه و بنی اسراییل ازدواج می کند. اما با قبایل انصار که خطر این دشمنی وجود نداشت ازدواج نمی کند.
پیامبر(ص) با قبایل مختلف پیوند خویشاوندی برقرار می کند، به این ترتیب اتحاد و الفت میان قبایل و پیامبر(ص) بیشتر، و دشمنی و کارشکنی آنان نسبت به مسلمانان و دعوت پیامبر(ص) کمتر گردد.
اعراب جاهلی با همه تعصب و لجاجت، خصلتی جوانمردانه داشتند. وقتی در برابر بت سوگند می خوردند، به آن عمل می کردند؛ اگر به کسی پناه می دادند، با همة قبیله از او دفاع می کردند. آنان جنگ با دوکس را ننگ می دانستند؛ جنگ با هم قبیله و فامیل. به این ترتیب پیامبر(ص) با چند قبیله بزرگ فامیل شد و از این راه توانست بررشد و گسترش اسلام بیفزاید.
کوتاه سخن این که ازدواج های متعدد پیامبر(ص) یکی از عوامل رشد و گسترش اسلام در آن محیط به شمار می آمد و به ازدواج های پیامبر(ص) هدف سیاسی بخشید. با دقت در چند نکته، این سخن را بهتر می توان پذیرفت.
در شرایط سخت و بحرانی، رسول خدا(ص) به ازدواج های متعدد روی آورد؛ به ویژه پس از جنگ احد که نتیجة آن برای مسلمانان بسیار ناگوار بود، پیامبر (ص) پس از این جنگ به چند ازدواج مبادرت کرد.
پس از فتح مکه که نقطة پیروزی درخشان مسلمانان، بلکه نقطة عطفی در تاریخ صدر اسلام محسوب می شود، پیامبر اسلام(ص) دیگر ازدواج نکرد و آخرین ازدواج پیامبر(ص) در جریان عمرة القضا در سال هفتم هجری بود.
رسول خدا با قبایل انصار و مسلمانان مدینه که روگردانی از حمایت پیامبر (ص) در مورد آنان مطرح نبود، پیوند زناشویی برقرار نساخت، «گیورگیو» نویسندة مسیحی می نویسد: محمد ام حبیبه را به ازدواج خود درآورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان، یعنی دشمن اصلی خود شده، از دشمنی قریش نسبت به خود بکاهد. در نتیجه این وصلت، پیامبر(ص) با خاندان بنی امیه و هند زن ابوسفیان و سایر دشمنان خونین خود، جنبة فامیلی و خویشاوندی پیدا کرد، ام حبیبه عامل بسیار مؤثری برای تبلیغ اسلام در خانواده های مکه بود. (35)
2. هدف تربیتی
رسول خاتم (ص) حمایت از محرومان و واماندگان را از اصول آیین نجات بخش خویش قرار داد. آیه های قرآن به گونه های مختلف مردم را به حمایت از واماندگان، محرومان و یتیمان فرا می خواند و رسول اکرم هم در فرصت های مناسب مردم را به این کار خدا پسندانه تشویق می نمود و در عمل برای مردان بیچاره و وامانده در کنار مسجد صفه را بنا نهاد و حدود هشتاد نفر از آنان را در اینجا سکنی داد. اما دربارة زنان با توجه به موقعیت آنان، این گونه راه حل ها برای رهایی آنان از مشکلات پسندیده نبود، رسول خدا(ص) برای زنان راه حل دیگری در نظر گرفت؛ آن حضرت از فرهنگ آنان و راه حل چند همسرداری که بازتاب شرایط اجتماعی این منطقه بود، بهره جست و مردان مسلمان را تشویق نمود که زنان بی سرپرست و دارای یتیم را به فراخور حالشان، با پیوند زناشویی به خانه های خویش ببرند تا آنان و یتیمانشان از رنج بی سرپرستی و تنهایی و فقر مالی و عقده های روانی رهایی یابند.
رسول خدا (ص) تنها با زبان و گفتار مسلمانان را به این امر خدا پسندانه تشویق ننمود، بلکه در عمل نیز به تشویق مسلمانان اقدام نمود و خود در نگهداری از یتیمان و بیچارگان پیشگام شد و زنان بیوه و بی سرپرست و یتیم دار را با پیوند زناشویی به خانة خویش برد و در این کار برای دیگران الگوی پسندیده ای شد.
این بهترین راه برای حل مشکل زنان محسوب می شد؛ چرا که زنان مؤمن بی سرپرست به حکم شرع مقدس اسلام، نمی توانستند به نکاح مردان کافر در آیند. و همچنین ماندن پیش خانوادة خود که کافر بودند، به مصلحت نبود.
آری با دقت و تامل در فرهنگ آن عصر و ارزشهای اسلامی، پیامبر(ص) بهترین راه حل ممکن را برگزید؛ در حالی که دشمنان پیامبر (ص) به رهبری ابوسفیان، تلاش می کردند با طلاق دادن دختران رسول خدا (ص) مشکل اقتصادی پیامبر(ص) را بیشتر کنند، رسول خدا(ص) دختر بیوه ابوسفیان را به خانة خویش برد.
2. رهایی کنیزان
اسلام با برنامه ریزی دقیق و مرحله به مرحله، در جهت آزادی اسیران گام نهاد. رسول خدا(ص) از شیوه های خوب و متعدد برای آزادی اسیران استفاده کرد که ازدواج از جملة آن است. جویریه و صفیه کنیز بودند و پیامبر این دو را آزاد کرد؛ سپس با این دو ازدواج نمود ـ تا به این وسیله مسلمانان بیاموزد که می توان با کنیز ازدواج نمود؛ اول او را آزاد کرد سپس شریک زندگی خویش قرار داد. در ازدواج پیامبر با جویریه بسیاری از کنیزان آزاد شدند.
جویریه در غزوه بنی مصطلق اسیر شده بود و در سهم غنیمتی رسول خدا (ص) قرار گرفت. آن حضرت وی را آزاد و سپس با وی ازدواج نمود. این کار حضرت به الگویی برای یاران و صحابه تبدیل شد و آنان تمامی اسیران غزوه بنی مصطلق را که حدود دویست نفر بودند، آزاد کردند.
بنابراین، یکی از حکمت های ازدواج های متعدد پیامبر (ص) آزادی کنیزان بود. پیامبر(ص) با این کار به مسلمانان یاد داد که می توان کنیز را آزاد و سپس با وی ازدواج کرد.
در این باره گیورگیو دانشمند مسیحی می نویسد: محمد(ص) با جویریه ازدواج کرد؛ یارانش به این عمل با تعجب نگریستند و رفتار پیامبرشان را نپسندیدند، از فردای آن روز عده ای کم کم به اصل اقدام پی بردند و وقتی پیامبر(ص) یاران و جنگجویان را خواست و از آنان سؤال کرد که آیا روا می دانند که پدر زن رسول خدا (ص) برده باشد؟! سپس تمام افراد بنی مصطلق آزاد شدند. (36)
4. نجات زن و جلوگیری از غلتیدن وی در دامن بستگان مشرک و کافر برخی زنانی که مسلمان بودند، به دلیل مرگ، شهادت یا ارتداد شوهران بی سرپرست می شدند و زندگی برای آنان بسیار مشکل بود و در وضع بسیار آشفته ای به سر می بردند، همانند ام حبیبه دختر ابوسفیان. رسول خدا(ص) وقتی از مشکل وی با خبر شد، با وساطت نجاشی پادشاه حبشه با وی ازدواج کرد و در حالی که مهریه دیگر زنان پیامبر چهارصد درهم مقرر شده بود، مهریة ام حبیبه را چهار صد دینار، یعنی ده برابر مهریه دیگر زنان قرار داد که این خود نشان می دهد که پبامبر (ص) می خواست با این ازدواج وی را نجات بدهد و از غلتیدن وی به دامن بستگان مشرک و کافر جلوگیری کند و از شدت نگرانی وی، از مصیبت های رسیده بکاهد.
5. طرد سنتی از سنت های غلط جاهلی
در اسلام پسرخوانده حکم پسر واقعی را نداردو زن پسرخوانده بر مرد محرم نیست، در حالی که در جاهلیت احکام پسر واقعی را به پسر خوانده سرایت می دادند و زن وی بر مرد محرم بود، اسلام این حکم را باطل کرد. (37)
رسول خدا (ص) به دستور خداوند سبحان با زینب بنت جحش، همسر مطلقة زید بن حارثه پسر خواندة خود، ازدواج کرد تا مسلمانان به روشنی تمام بدانند که این حکم جاهلی باطل اعلام شده است؛ (38) چه بسا ممکن بود که اگر این ازدواج رخ نمی داد، زیدبن حارثه بعد از رحلت پیامبر(ص) به عنوان پسر پیامبر (ص) مطرح می شد و مسیر وراثت، امامت و خاندان پیامبر تغییر می کرد. ممکن بود که به زید بگویند تو وارث رسول خدا هستی و تو باید خلیفة مسلمانان بشوی یا خلافت حق تو است وبه هر کس می خواهی محول کن ویا... . از جمله فواید این ازدواج، افزون بر جلوگیری از خطر احتمالی مذکور این است که دو حکم و سنت جاهلی را باطل کرد؛ یکی حرمت ازدواج با همسر مطلقة پسرخوانده و دیگری سنت زشت شمردن ازدواج با همسر مطلقه یک غلام آزاد شده.
افزون بر آن چه ذکر شد، می توان امور دیگری را نیز برشمرد که از ذکر آن خودداری می کنیم.
کوتاه سخن این که ازدواج های پیامبر(ص) به دلایلی که ذکر شد، به هیچ عنوان جنبة خوش گذرانی و شیفتگی به جنس مخالف نداشت، بلکه آن حضرت ازاین ازدواج ها اهداف والایی را دنبال می کرد؛ برای نمونه:
ـ ازدواج با خدیجه به دلیل آینده، ایمان و فداکاری خدیجه و بهترین ثمره، این پیوند وجود اطهر صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) و بقای نسل آن حضرت از این طریق بود.
ـ ازدواج با سوده دختر زمعه به دلیل رفع پریشانی و نجات وی از افتادن در دامن قبیله کافر، حفظ ایمان و رهایی از آزار خانواده مشرک.
ـ ازدواج با عایشه به دلیل جلب توجه ابی بکر و تحکیم روابط با قبیله بزرگ تیم.
ـ ازدواج با حفصه به دلیل وصلت با قبیله بزرگ عدی و رفع نگرانی عمر برای بی سرپرستی دخترش حفصه.
ـ با زینب بنت خزیمه ، برای حفظ آبرو و مفتخر شدن وی به مقام ام المومنین؛ چرا که وی از زنان نیکوکار بود، به همین دلیل در جاهلیت وی را ام المساکین (مادر مسکینان). لقب داده بودند.
ـ ازدواج با ام سلمه به منظور جبران زحمتهای وی و رفع نگرانی و سرپرستی از یتیمان او.
ـ با زینب بنت ججش، به دلیل طرد و باطل کردن حکمی از احکام نادرست جاهلی، درباره زنان پسرخوانده.
ـ با جویریه به دلیل تحکیم مبانی اسلام در قبیله بنی مصطلق، آزادی اسیران جنگی به صورت داوطلبانه و تعلیم این روش که می شود کنیز را آزاد کرد و سپس با وی ازدواج نمود.
ـ با ام حبیبه دختر ابوسفیان، به جهت رفع پریشانی، سرپرستی و جلوگیری از غلتیدن وی در دامن خانواده مشرک و دشمن با مسلمانان و نیز هدف سیاسی کاستن از دشمنی آنان با مسلمانان.
ـ هدف از ازدواج با صفیه به منظور نجات زن، وصلت با بنی اسراییل، تعلیم این روش که می توان کنیز را آزاد کرد و با وی ازدواج نمود و به گفتة رشید رضا، حکمت عمومی ازدواج های آن حضرت، براساس مصالح و حکمت هایی بود که در انجام ماموریت الهی به آنها نیازمند بود و اگر هدف عیش و نوش و شهوت رانی بود، همانند ملوک و سلاطین امرای جهان، به جای این همه زنان سالخورده و بیوه، از دختران دلربا و زیباروی اختیار می کرد. (39)
نسبت های ناروا به پیامبر (ص) درباره ازدواج های آن حضرت
با توجه به مطالب گذشته به این نتیجه رسیدیم که پیوندهای زناشویی آن حضرت با اهداف و حکمت های والایی همراه بود. اما برخی از خرده گیران از نسبت های ناروا فروگذار نکردند و ضمن خرده گیری، انگیزه های دیگری برای ازدواج های آن حضرت برشمردند.
گوستاولوبون فرانسوی، شرق شناس نامدار در این باره می نویسد: «تنها چیزی که موجب انتقاد از این پیامبر بی نظیر شده است، علاقة او به زنان بود؛ با این که تا سن پنجاه سالگی به همان زن نخستین خود (خدیجه) اکتفا کرده بود، ولی این علاقه در سنین آخر زندگی او آشکار شد، و آن جناب علاقه ای که به زنان داشت، هیچ گاه پوشیده نمی داشت، زیرا از سخنان او است که می فرماید: از دنیای شما سه چیز را دوست دارم، بوی خوش، زنان و نماز که نور چشم من است.
محمد به سن زنانی که می گرفت، اهمیتی نمی داد، زیرا عایشة ده ساله را به همسری گرفت و با میمونه که پنجاه و یک ساله بود، ازدواج کرد. محبت او به زنان چنان بود که روزی چشمش به زن زید که پسر خواندة او بود بیفتاد و میلی از آن زن در دل او پیدا شد، بدین خاطر شوهرش زید آن زن را طلاق گفت که پیامبر(ص) با او ازدواج کند...». (40)
پیامبر اسلام (ص) چهار زن را در یک سال به همسری گرفت و شمار زنانی که روی هم رفته گرفت، به پانزده زن می رسد و در یک زمان شمارة آنان به یازده نفر رسید. اروپاییان خیال
می کنند این شماره زیاد است، ولی در نظر شرقی ها، افراطی در این کار نشده است و اگر پیغمبر (ص) می خواست به روش حکیم ترین و خردمندترین انبیا از نظر کتاب تورات تأسی
می کرد و می باید خیلی بیش از این زن بگیرد... و نیز می نویسد: «باید دانست موضوع تعدد زوجات چیزی نبود که محمد (ص) آورده باشد، بلکه تعدد زوجات چیزی بود که در میان ملت های آسیا با اختلاف های مسلکی و نژادی که داشتند، پیش از آمدن او مرسوم بود و اکنون نیز در میان آن ها شایع است». (41)
.....................................................................................
29. عذر تقصیر به پیشگاه محمد، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، ص 35.
30. سوره احزاب، آیه 29.
31. فرازهایی از اسلام، ص 174.
32. ترجمه مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 286.
33. محمد پیامبری که از نو باید شناخت، ص 207، به نقل از همسران رسول خدا (ص)، عقیقی بخشایشی.
34. همان، ص 181.
35. سوره احزاب، آیه 4.
36. سوره احزاب، آیه 37.
37. تفسیر المنار، ج 4، ص 370، به نقل از همسران رسول خدا (ص)، ص 77.
38. تاریخ تمدن اسلام و عرب، ص 116 به بعد.
39. همان ، ص 124.
40. سوره نحل، آیه 58.
41. وسایل الشیعه، ج 14، ص 8.