آیه های مرتبط با ولایت فقیه کدام است؟

کد خبر: 43913
وارث: پرسش :

آیه هایى که در مورد ولایت فقیه در قرآن است رو اگر ممکن است بنویسید.

پاسخ :

اگر چه کلمه ولایت فقیه- که یک اصطلاح فقهى است در قرآن به کار نرفته است ولى مفهوم و معناى آن، از مجموعه آیات قرآن کریم، به روشنى به دست مى‏آید. مرورى بر آیات کلام الله مجید نشان مى ‏دهد که لااقل حدود ۲۰۰ آیه شریفه از قرآن کریم- مستقیم و غیرمستقیم خطوط کلى حکومت و ولایت در جامعه را نشان مى‏دهد. نتیجه‏اى که از بررسى و دقت در این آیات به دست مى‏آید، این است که: مسلمانان، تنها باید از انسان‏هاى دانشمند و عالم به احکام دین- که علاوه بر همه توانایى‏ها و شرایط عقلى و عرفى حکومت، داراى حد نصاب تقوا و عدالت هم باشند پیروى و اطاعت کنند. بنابراین از نظر اسلام فاقد چنین شرایط و ویژگى‏هایى حق حاکمیت و صلاحیت قرار گرفتن در منصب حکومت را ندارد و این همان روح و محتواى اساسى «ولایت فقیه» است.(۱) توضیح بیشتر: ۲۳۶۹۵ بر اساس تصریح بسیارى از فقهاى بزرگ شیعه، اصل ولایت فقیه، مورد اتفاق یا حداقل از نظرات مشهور بین فقیهان شیعه است. مرحوم نراقى از علماى قرن (۱۲۴۵ ه) مى‏نویسد: «ولایت فقیه فى الجمله بین شیعیان اجماعى است و هیچ یک از فقها فى الجمله در ولایت فقیه اشکال نکرده است». نراقى، احمد، عوائد الایام، ص. ۱۸۶ ابن ادریس از فقهاى قرن ششم هجرى مى‏نویسد: «ائمه همه اختیارات خود را به فقهاى شیعه واگذار کرده‏اند». ابن ادریس، سرائر، ج ۲، ص. ۲۵ صاحب جواهر (متوفاى ۱۲۶۶ ه) مى‏فرماید: «کسى که در ولایت فقیه وسوسه کند، طعم فقه را نچشیده است و معنا و رمز کلمات معصومین (ع) را نفهمیده است». جواهر الکلام، ج ۲، ص. ۳۹۸ امام خمینى (ره) نیز در این زمینه مى‏فرماید: «موضوع ولایت فقیه، چیز تازه‏اى نیست که ما آورده باشیم بلکه این مسأله از اول مورد بحث بوده است.
حکم میرزاى شیرازى در حرمت تنباکو، چون حکم حکومتى بود… همه علما تبعیت کردند… مرحوم کاشف الغطاء بسیارى از این مطالب را فرموده‏اند… مرحوم نراقى همه شئون رسول الله را براى فقها ثابت مى‏دانند. آقاى نائینى نیز مى‏فرمایند: این مطلب از مقبوله عمر بن حنظله استفاده مى‏شود… این مسأله تازگى ندارد…». امام خمینى (ره)، ولایت فقیه، صص ۱۱۳-. ۱۱۲ بنابراین عمده اختلاف‏ها، در حدود و ثغور آن و اختیارات ولى فقیه و چگونگى اثبات آن مى‏باشد. و از نظر عملى نیز بسیارى از فقهاى بزرگ در صورت وجود شرایط لازم به این اصل عمل کرده اند: پیشینه عملى ولایت فقیه را مى‏توان در موارد بسیار زیادى- حتى در عصر پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) اثبات کرد زیرا مسلمانان از همان صدر اسلام، با دو مسأله اساسى روبه‏رو بوده‏اند:. ۱ غیبت پیامبر (ص) و حضور نداشتن ایشان در بسیارى از شهرها. ۲ نیاز مبرم مسلمانان به احکام و دستورهاى سیاسى و فردى. بنابراین پیامبر گرامى (ص) به افرادى نیاز داشت تا در غیبت ایشان، احکام را براى مردم تبیین و جامعه اسلامى را اداره کنند. این مسأله در دوران امامان معصوم (ع) نیز وجود داشت. لذا علاوه بر اینکه در سیره نظرى آن بزرگواران مشاهده مى‏کنیم که با الهام از قرآن، به حلّ این مسأله پرداخته‏اند در سیره عملى خود نیز- در مواردى که نیاز بوده با تکیه بر شرایط مهم رهبرى (قدرت و توانمندى، امانت‏دارى، علم و آگاهى به احکام و دستورات الهى و…) اقدام به تعیین افراد واجد شرایط مى‏کردند مانند: حذیفه بن یمان به عنوان ولى فقیه اول مدائن، سلمان فارسى به عنوان ولى‏فقیه دوم مدائن، عمار بن یاسر به عنوان ولى فقیه کوفه، مالک اشتر به عنوان حاکم و ولى فقیه مصر. در زمان غیبت هم فقهاى بزرگوار اسلام، با تکیه بر آیات و روایات و ادله عقلى- که فقیه واجد شرایط را در غیبت معصوم (ع) براى اداره و رهبرى جامعه اسلامى منصوب نموده‏اند همواره در صدد تشکیل حکومت اسلامى و اجراى احکام و تعالیم آن در جامعه و تحقق آرمان‏هاى آن بوده‏اند.
البته زمانى که زمینه‏ها و شرایط دست‏یابى بدین مهم به طور کامل فراهم نبود، آنان به مرتبه‏اى مناسب با اقتضاى شرایط محیطى بسنده کرده و در پى تحقق زمینه لازم براى تشکیل حکومت اسلامى بوده‏اند. اینک به طور مختصر به تجلّى اعمال ولایت فقیه در حد مقدور از سوى برخى از مشهورترین فقها مى‏پردازیم:. ۱ شیخ مفید در ابتداى غیبت کبرى به عنوان ولى فقیه آن زمان مطرح بود.. ۲ سید رضى و سید مرتضى یکى پس از دیگرى، به مدت ۳۳ سال امارت حاجیان و نقابت سادات (اهل بیت) و منصب قاضى‏القضاتى را در زمان القادر بالله و بهاء الدوله دیلمى بر عهده داشتند.. ۳ خواجه نصیر الدین طوسى با ورود به دربار هلاکوخان، زمینه‏ساز خدمات ارزنده‏اى به دین و تشیع شد.. ۴ سید بن طاووس در زمان خود طبق مقتضیات زمان، در مسائل سیاسى دخالت مى‏کرد و در صورت نیاز و امکان، تصدّى بعضى از آنها را بر عهده مى‏گرفت.. ۵ محقق کرکى با نزدیک شدن به دربار پادشاهان صفوى، نقطه عطفى در عملى ساختن نظریه «ولایت فقیه» به وجود آورد تا جایى که شاه طهماسب ضمن اذعان به ولایت محقق کرکى به عنوان نایب امام زمان، ریاست عالى مملکتى را به او تقدیم کرد و محقق از این راه گام‏هاى ارزنده‏اى در بسط و اجراى احکام عالى اسلام، در سطح کشور برداشت. موسوى بهبهانى، على، حکیم استرآباد، میرداماد، ص ۱۱-. ۱۰٫ ۶ علامه مجلسى، منصب شیخ الاسلامى را پذیرفت و از این راه خدمات شایانى به اسلام کرد. وى از نفوذ صوفیه کاست و تشیع را ترویج داده، دربار را بدان سو کشاند.. ۷ شیخ بهائى با تکیه بر ولایت فقیه، سمت شیخ الاسلامى شاه عباس را پذیرفت تا مردم را طبق نگرش ائمه معصومین (ع) تربیت و فقه جعفرى را اجرا کند.. ۸ شیخ جعفر کاشف الغطاء ولایت بر جامعه را حق خود مى‏دانست و بر این اساس، مقام فرماندهى جنگ (ایران و روس) را در اختیار فتحعلى شاه قرار داد.
کشف الغطاء، ج ۲، ص. ۳۹۴٫ ۹ مولا احمد نراقى، ولایت‏فقیه را در همه زمینه‏هاى سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و… مبسوطالید مى‏دانست و حاکمیّتى غیر از حاکمیت فقیه در جامعه را به رسمیت نمى‏شناخت. وى ضمن برقرارى رابطه نزدیک با فتحعلى شاه، سعى مى‏کرد از او یک سلطان عادل بسازد ولى هیچ گاه ولایت بالاستقلال وى را به رسمیّت نشناخت.. ۱۰ شیخ فضل الله نورى- که «ولایت در زعامت سیاسى» را از آن فقیهان آل محمد (ص) مى‏دانست همواره در مسائل سیاسى پیشگام بود. وى توانست حاکمیت احکام اسلامى را بر نظام حقوقى و سیاسى مملکت از طریق نظارت شرعى فقیهان تثبیت کند.. ۱۱ آیت‏الله بروجردى با تکیه بر ولایت فقیه- تا آنجا که شرایط محیطى اجازه داد در مسائل سیاسى و اجتماعى مداخله کرده، جلوى بسیارى از انحرافات رژیم پهلوى را گرفت. نتیجه: از بررسى پیشینه تاریخى «ولایت فقیه» چند انگاره مشخص مى‏شود: یکم. اصل ولایت فقیه نه تنها به زمان غیبت کبرا بلکه به نزول وحى و زمان صدر اسلام و عصر حضور ائمه اطهار (ع) باز مى‏گردد. بنابراین مسأله یاد شده، از لحاظ نظرى و عملى، بسیار متقدم بر زمان وقوع انقلاب اسلامى است و در زمان ما در عرصه عمل، عینیت و تجلّى و جایگاه مناسب خویش را به دست آورده است. دوّم. هر یک از صاحب نظران، بر اثر مهیا نبودن زمینه کامل، به عملى شدن ناقص ولایت فقیه بسنده مى‏کردند. راز نزدیک شدن علماى تراز اول شیعه به دربار برخى از سلاطین را مى‏توان در راستاى امید به تجلى عملى ولایت فقیه- هر چند در عرصه‏اى محدود ارزیابى کرد. سوّم. آنچه امروزه به صورت یک نظریه، از سوى حضرت امام (ره) و بسیارى از فقهاى بزرگوار ارائه شده و مبناى نظام جمهورى اسلامى قرار گرفته است تطورات و ادوار مختلفى داشته است. این اندیشه در خط سیر تاریخى- تدریجى خود، مراحل تکوین و تکامل را پیموده است تا اینکه در قرون اخیر- به ویژه از قرن سیزدهم به بعد صورت توسعه‏یافته آن، به عنوان یک نظریه سیاسى کامل آشکار شده است.
براى آشنایى با پیشینه نظریه ولایت فقیه از سه دیدگاه مى‏ توان به آن نگاه کرد: ۱- دیدگاه منابع فقه‏

سابقه نظریه ولایت فقیه در منابع فقهى به قرن چهارم هجرى مى‏رسد. شیخ مفید (ره) (۳۳۳ یا ۳۳۸- ۴۱۳ ه) در کتاب مقنعه (ص ۸۱۲۸۱۰) به تصریح مسأله ولایت فقیه را مطرح مى‏سازد. او ولایت فقیه را نشأت گرفته از ولایت امامان معصوم (ع) و به نصب آنان مى‏داند. فقهاى پس از او نیز مانند: شیخ ابوالصلاح حلبى (م: ۴۴۷ ه) ر. ک: الکافى فى الفقه، ص ۴۲۲ ابن‏ادریس حلى (م: ۵۹۸ ه) ر. ک: السرائر، ص ۵۳۷ محقق حلى (م: ۶۷۶ ه) ر. ک: شهید ثانى، مالک الافهام، ج ۱، ص ۵۳ (در شرح عبارت محقق حلى) محقق کرکى (م: ۹۴۰ ه) ر. ک: محقق کرکى، رسائل المحقق الثانى، ج ۱، ص. ۱۴۲ مقدس اردبیلى (م: ۹۹۰ ه) ر. ک: مجمع الفوائد و البرهان، ج ۴، ص. ۲۰۵ و تقریباً همه فقهاى نام‏دار شیعه پس از قرن دهم این مسأله را در کتاب فقهى خود مطرح کرده‏اند. که در این زمینه مى‏تواند به کتاب ولایت و دیانت استاد هادوى تهرانى (ص ۶۶- ۹۴) رجوع کنید. ۲- دیدگاه منابع نقلى دین (قرآن و سنت)

از این دیدگاه پیشینه طرح مسأله ولایت فقیه به زمان صدر اسلام یعنى سخنان پیامبر اکرم (ص) باز مى‏گردد. آن براى نمونه: حضرت فرمود: اللهم ارحم خلفائى قیل یا رسول الله من خلفائک قال الذین یأتون من بعدى یروون عنى حدیثى و سنتى خداوند خلفاى مرا رحمت کند عرض شد اى رسول خدا خلفاى شما چه کسانى هستند، فرمود: آنها که بعد از من مى‏آیند و حدیث و سنت مرا نقل مى‏کنند(۲) حضرت على (ع) نیز فرمود: العلماء حکام على الناس(۳) سخنان امام صادق (ع) در مقبوله عمربن حنظله(۴) و دیگر امامان نیز مستند نقلى ولایت فقیه است و هر چه به زمان ائمه متأخر (ع) نزدیک‏تر مى‏شوید این مسأله شدیدتر و جدى‏تر مطرح مى‏شود تا این که در زمان امام زمان (عج) با تصریح هر چه تمام‏تر در نامه معروف خود چنین مى‏نویسد که و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الى رواه حدیثنا فانهم حجتى علیکم و انا حجه الله علیهم(۵). ۳- دیدگاه کلامى‏

دلیل کلامى ولایت فقیه به گونه‏اى است که ولایت را نه تنها براى فقیه به معناى اصطلاحى آن ثابت مى‏کند بلکه قبل از آن ولایت را براى معصومین (ع) و حتى قبل از آن براى انبیاء به اثبات مى‏رساند. گذشته از این که سنت خلافت در پیامبران نیز بوده است. چه خلافت در حال حیات مانند خلافت هارون از حضرت موسى (ع) هارُونَ اُخْلُفْنِى فِى قَوْمِى‏
۷: ۱۴۲،(۶) و چه خلافت پس از مرگ مانند خلافت آل ابراهیم از او فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ اَلْکِتابَ وَ اَلْحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً
۴: ۵۴،(۷). البته این گونه خلافت‏ها به نام ولایت فقیه شناخته نمى‏شود ولى نکته و ملاک ولایت فقیه در آن موجود است. در زمان حکومت حضرت على (ع) نیز افرادى چون مالک اشتر که هم دانش کافى از دین و هم توانایى لازم براى اجرا را داشت به ولایت منصوب شدند که از آن به نائب خاص تعبیر مى‏شود مانند نواب خاص امام زمان (عج) در زمان غیبت صغرى. نتیجه آن‏که: پیشینه نظریه ولایت فقیه از دو ناحیه به قبل از زمان غیبت مى‏رسد: ۱- از ناحیه دلیل و مدرک ولایت فقیه که ولایت فقیه را به معناى اصطلاحى آن ثابت مى‏کند. ۲- از ناحیه ملاک ولایت فقیه که نه تنها در زمان امامان معصوم (ع) و پیامبر (ص) بوده بلکه قبل از آن درباره همه پیامبران و جانشینان آنان نیز صادق بوده است. براى آگاهى بیشتر ر. ک: پیشینه تاریخى ولایت‏فقیه احمد جهان بزرگى، پژوهشگاه اندیشه اسلامى. توجه به این نکته لازم است که گاه گمان مى شوند که تنها مدرک اسلامى بودن یک مسائله مطرح شدن آن به صورت صریح در قرآن کریم است و هر آنچه با قطع نظر از این که عقل و سنت نیز هر یک دلیل و مدرک معتبرى در کنار قرآن است و اسلام را مى توان و بلکه باید از مجموع هر سه منبع (قرآن، سنت و عقل) شناخت به توضیح این مسائله مى پردازیم که قرآن کریم که روشن گر راه هدایت است برخى از امور را خود به طور مستقیم و بدون واسطه بیان کرده است مانند کلیات بسیارى از احکام و برخى از امور را به طور غیر مستقیم و با واسطه پیامبران بیان کرده است ولى خودش به این واسطه تصریح کرده است.
قرآن کریم تبیین هدایت خود را بر عهده پیامبر مى گذارد ((و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و این قرآن را به سوى تو فرو فرستادیم تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى))، (نحل، آیه ۴۴) و نیز فرمود ((ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا آنچه را رسول خدا براى شما آورد بگیرید و آنچه را نهى کرد خوددارى کنید))، (حشر، آیه ۷). از این آیات به دست مى آید که خداوند متعال فرامین رسول خود را نازل منزل و قائم مقام خود کرده است پس هر چه را پیامبر خداگفت مى توان با استناد به این آیات سخن غیر مستقیم قرآن دانست درست مانند این که مالک خانه از دو طریق مى تواند کلید همه اتاقهاى خانه را به شخصى بدهد یکى این که مستقیما همه کلیدها را به او بدهد و دیگر این که کلید یک اتاق را بدهد و کلید اتاقهاى دیگر را در آن اتاق بگذارد و محل آن را نیز به آن شخص بگوید در هر دو طریق مى توان گفت آن شخص کلید همه اتاقها را از مالک خانه گرفته است. بااین سخن مى توان عمل به همه روایات معصومین (ع) را عمل به قرآن و سخن آنان را سخن قرآن دانست پس ادله روایى مسائله ولایت مطلقه فقیه که در همه کتب مربوط به ولایت فقیه آمده است بیگانه از استناد به قرآن نیست. به هر روى قبل از پاسخ، ذکر دو مقدمه لازم است: مقدمه اول: ولایت مطلقه از سه طریق قابل اثبات است: الف) دلیل عقلى محض: یعنى بدون استناد به هیچ آیه و روایتى. ب) دلیل نقلى محض: یعنى فقط از آیه و روایت و بدون مدد از دلیل عقلى. ج) دلیل تلفیقى: یعنى از مجموع دلیل عقلى و نقلى. هر یک از این سه طریق به تفصیل در کتب مربوطه مطرح شده است ولى در این پاسخ فقط بخش قرآنى آن (یعنى استناد ولایت فقیه به قرآن) مطرح مى شود.
مقدمه دوم: در ولایت مطلقه فقیه ولایت به معنى زعامت، رهبرى و حکومت اسلامى و اطلاق آن بدین معنا است که دایره اختیارات در ولایت فقیه اختصاص به یک حوزه خاص از مسائل اجتماعى ندارد بلکه هر حوزه اى را که دخالت حکومت در آن لازم است شامل مى شود پس فقیه مى تواند در تمامى این حوزه ها با رعایت ضوابط و قوانینى که اسلام تعیین کرده تصمیم گیرى و اجرا کند. ولایت مطلقه فقیه هرگز بدین معنا نیست که فقیه در تصمیم گیرى و اجرا هیچ قید و شرطى ندارد و رعایت هیچ ضابطه اى بر او لازم نیست این معناى باطل از ولایت مطلقه توسط هیچ فقیهى ابراز نشده فقط توسط ناآگاهان یا غرض ورزان شده است پس اطلاق در ولایت به معناى گستره ولایت بر همه حوزه هایى است که دخالت حکومت در آن لازم است بدین معنا اختیارات همه حکومت هاى متعارف در سطح جهان امروز مطلقه است زیرا بقاى هیچ حکومتى بدون اجازه و دخالت در همه حوزه هاى حکومتى امکان پذیر نیست البته هر حکومتى در جهان براى تصمیم گیرى و اجرا رعایت ضوابطى را بر خود لازم مى داند در حکومت ولایت فقیه نیز این ضوابط از سوى دین تعیین شده است. پس از ذکر این دو مقدمه به اصل پاسخ مى پردازیم: براى اثبات ولایت مطلقه فقیه از قرآن باید مسائل زیر را از قرآن به دست آورد: ۱- اصل حکومت و ولایت در اسلام. ۲- اطلاق ولایت. ۳- شرایط حاکم یعنى اسلام و ایمان، عدالت آگاهى به اسلام (فقاهت)، کفایت. مسائله اول، اصل حکومت در اسلام: لزوم حکومت در هر جامعه اى از بدیهیات و نیازى به دلیل ندارد در اینجا فقط به آیاتى که ولایت پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) را ثابت مى کند اشاره مى کنیم. ((النبى اولى بالموئمنین من انفسهم)) (احزاب آیه ۶) پیامبر نسبت به مردم از خود آنان سزاوارتر است پس اگر تصمیمى درباره آنان گرفت اطاعت از آن بر مردم لازم است ((و ماکان لموئمن و لا موئمنه اذ اقضى الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم)) (احزاب آیه ۳۶) هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارند هنگامى که خدا و پیامبرش مطلبى را لازم بدانند اختیارى از خود در برابر خدا داشته باشند و مجموع آیاتى که امر به اطاعت از پیامبرکرده است (آل عمران آیه ۳۲ و ۱۳۲) (مائده آیه ۹۲) (انفال آیه ۲۰) (نور آیه ۵۴ و ۵۶) (محمد آیه ۳۳) (مجادله آیه ۱۳) (تغابن آیه ۱۲) و درباره ولایت امامان معصوم (ع) نیز فرمود:
((انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوئتون الزکاه و هم راکعون)) (مائده آیه ۵۵) همانا ولى شما خداوند است و پیامبر او و موئمنانى که نماز را بر پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند این آیه به اتفاق همه مفسرانى که (شیعه و سنى) براى آن شائن نزول ذکر کرده اند در حق على بن ابیطالب (ع) نازل شده است ((اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم)) (نسائ آیه ۵۹) از خداوند و پیامبر و اولو الامرتان اطاعت کنید مسائله دوم: اطلاق ولایت: آیاتى که در مسائله قبل ذکر شد هیچ یک اطاعت از پیامبر و اولواالامر را مقید به مورد خاص یا موضوع خاص نکرده است و آن را به صورت مطلق بیان فرموده است. در آیه دوم اطاعت هر حکمى که خدا و رسول کردند بر مردم لازم شمرده شده است. در آیاتى که امر به اطاعت از پیامبر و اولواالامر شده است نیز هیچ قیدى براى آن ذکر نشده است پس از این آیات اطلاق در ولایت ثابت مى شود. از آن جا که حکومت در جامعه اسلامى از ضروریات است و اختصاص به زمان رسول الله یا زمان حضور معصوم ندارد از این آیات مى توان اطلاق ولایت را براى حاکم اسلامى در هر دوره اى ثابت کرد. مسائله سوم شرایط حاکم و ولى: شرط اول: اسلام و ایمان. خداوند مى فرماید: ((لن یجعل الله للکافرین على الموئمنین سبیلا خداوند هرگز کافران را بر موئمنان سلطه نمى دهد))، (نسائ آیه ۱۴۱) و ((لایتخذ الموئمنون الکافرین اولیائ من دون الموئمنین و من یفعل ذالک فلیس من الله فى شى ئ موئمنان نباید کافران را به جاى موئمنان دوست و ولى خود بگیرند و هر کس چنین کند از لطف و ولایت خدا بى بهره است))، (آل عمران آیه ۲۸). شرط دوم: عدالت در مقابل ظلم است. خداوند حکومت و ولایت ظالمین را نمى پذیرد پس حاکم و ولى باید عادل باشد.
فرمود: ((ولاترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار به ستم پیشگان گرایش نیابید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید))، (هود آیه ۱۱۳) و این رکون در روایات به رکون دوستى و اطاعت تفسیر شده است، (تفسیر على بن ابراهیم ج، ۱ ص، ۳۳۸) و در شرط امامت به حضرت ابراهیم فرمود: ((قال انى جاعلک للناس اماما قال و من ذریتى قال لاینال عهدى الظالمین)) (بقره آیه ۱۲۴) خدا فرمود: من تو را پیشواى مردم گماردم گفت: و از فرزندان من؟ فرمود: عهد من به ستمکاران نمى رسد شرط سوم: فقاهت. حاکم اسلامى باید عالم به احکام اسلام باشد تا بتواند آنها را اجرا کند در زمان پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) این علم از سوى خداوند به آنان داده شده است و در زمان غیبت امام معصوم (ع) داناترین مردم به احکام یعنى فقها این علم را دارند قرآن درباره شرط علم مى فرماید: ((افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لایهدى الا ان یهدى فمالکم کیف تحکمون آیا کسى که به راه حق هدایت مى کند سزاوارتر است ک از او پیروى شود یا کسى که راه نمى یابد مگر آن که راه برده شود شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى کنید؟))، (یونس، آیه ۳۵). فقیه کسى است که با تخصصى که سالها در تحصیل آن کوشش کرده خودش مى توان احکام اسلام را از قرآن و سنت و عقل و اجماع به دست آورد و غیر فقیه کسى است که این تخصص را ندارد و باید احکام اسلام را از فقیه بیاموزد. اشکال: غیر فقیه مى تواند احکام اسلام را از فقیه بگیرد و حکومت کند پس لازم نیست خودش فقیه باشد. پاسخ: اولا، آگاهى هاى لازم از اسلام براى حکومت اختصاص به فتوا ندارد تا گفته شود غیر فقیه از فقیه تقلید مى کند بلکه در بسیارى از موارد فقیه باید با توجه به ملاک هاى ترجیح در تزاحم احکام و یا تشخیص موارد مصلحت به حکم حکومتى صادر کند و حکم حکومتى خارج از دایره فتوا و تقلید است.
صدور حکم حکومتى در تخصص فقیه است. ثانیا آیا غیر فقیه اطاعت از فقیه را در همه موارد بر خود لازم مى داند؟ یا فقط در مواردى که خود تشخیص مى دهد از فقیه اطاعت مى کند در صورت دوم هیچ ضمانت بر اطاعت از فقیه وجود ندارد و در صورت اول در واقع آن فقیه ولایت دارد و این شخص مجرى از سوى او به شمار مى آید این با ولایت فقیه منافاتى ندارد. اشکال: در این آیه اطاعت از ((من یهدى الى الحق)) سزاوارتر از ((من لایهدى الایهدى)) معرفى شده است و در تطبیق آن بر مورد ما اطاعت از فقیه را سزاواتر از اطاعت غیر فقیه مى داند. این است که پس اطاعت غیر فقیه نیز با وجود فقیه مقبول است گرچه اطاعت از فقیه بهتر است (مانند این سخن را ابن ابن الحدید در شرح خود بر نهج البلاغه ج، ۹ ص، ۳۲۸ نسبت به مقایسه امام على (ع و خلفاى پیش از او مى گوید) پاسخ: این سزاواتر بودن سزاوارى در حد الزام است یعنى فقط باید از او پیروى کرد به قرینه اینکه در ذیل آیه مردم را توبیخ مى کند که چرا از ((من یهدى الى الحق)) پیروى نمى کنید ((فما لکم کیف تحکمون)) این سزاوارى در حد الزام در واقع معناى صفت تفصیلى را ساقط مى کند مانند آیه ((واولوا الارحام بعضهم اولى ببعض)) (احزاب آیه ۶) که در بحث ارث است و وجود هر طبقه مانع از ارث طبقه دوم مى شود. آیات بیشمار دیگرى نیز وجود دارد که فضیلت عالمان را بر غیر عالمان بیان کرده است، (زمر، آیه ۹). شرط چهارم: کفایت: یعنى توانایى شایستگى در اداره امور جامعه که از آن به مدیر و مدبر بودن نیز تعبیر مى شود. حضرت یوسف فرمود: ((قال اجعلنى على خزائن الارض انى حفیظ علیم گفت مرا بر خزائن این سرزمین بگمار که من نگهبان امین و کاردانم))، (یوسف، آیه ۵۵).
درباره داستان حضرت موسى و دختر شعیب نیز فرمود: ((ان خیر من استئجرت القوى الامین بهترین کسى که مى تواند به کارگیرى (اوست که) تواناى دستکار است))، (قصص، آیه ۲۶). در داستان عفریت جنى و حضرت سلیمان (ع) نیز از قول آن عفریت فرمود: ((و انى علیه لقوى امین من بر این کار تواناى درستکارم))، (نمل آیه ۳۹). از مجموع این آیات به دست مى آید اگر کسى کارى و پستى را به عهده مى گیرد باید توانایى و صلاحیت لازم براى آن را داشته باشد. از مجموع آیاتى که در این موضوعات ذکر شد مى توان تصویرى کلى از سیماى حاکم از دیدگاه قرآن به دست آورد در منطق قرآن حکومت و زمامدارى تنها شایسته کسانى است که از صلاحیتهاى علمى و اخلاقى و توانمندى هاى لازم برخودار باشند. به دست آوردن این تصویر در زمان غیبت امام معصوم (ع) بر ولایت مطلقه فقیه تطبیق مى کند. از طرف دیگر حکومت اسلامى حکومت قانون خداست ((و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون و آن بدون حاکمیت دین شناسى و متخصص مستعد در اجراى احکام الهى (فقیه عادل و جامع الشرایط) امکان پذیر نیست))، (مائده، آیه ۴۴). براى مطالعه بیشتر مستندات قرآنى ولایت مطلقه فقیه و حکومت اسلامى به منابع زیر رجوع کنید: ۱- نگاهى به مبانى قرآن ولایت فقیه على ذوعلم موئسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر پاییز. ۷۹ ۲- پیام قرآن ج ۱۰ قرآن مجید و حکومت اسلامى آیت الله مکارم شیرازى مدرسه امام على بن ابى طالب قم. ۱۳۷۴ یک. ولایت فقیه در قرآن‏

اگر چه کلمه ولایت فقیه- که یک اصطلاح فقهى است در قرآن به کار نرفته است ولى مفهوم و معناى آن، از مجموعه آیات قرآن کریم، به روشنى به دست مى‏آید. مرورى بر آیات کلام الله مجید نشان مى‏دهد که لااقل حدود ۲۰۰ آیه شریفه از قرآن کریم- مستقیم و غیرمستقیم خطوط کلى حکومت و ولایت در جامعه را نشان مى‏دهد. نتیجه‏اى که از بررسى و دقت در این آیات به دست مى‏آید، این است که: مسلمانان، تنها باید از انسان‏هاى دانشمند و عالم به احکام دین- که علاوه بر همه توانایى‏ها و شرایط عقلى و عرفى حکومت، داراى حد نصاب تقوا و عدالت هم باشند پیروى و اطاعت کنند. بنابراین از نظر اسلام فاقد چنین شرایط و ویژگى‏هایى حق حاکمیت و صلاحیت قرار گرفتن در منصب حکومت را ندارد و این همان روح و محتواى اساسى «ولایت فقیه» است.(۸) دو. ولایت فقیه در سیره پیامبر (ص)

بررسى سیره عملى و نظرى پیامبر اکرم (ص) مبیّن این واقعیت است که یکى از مهم‏ترین کارهاى آن حضرت، استحکام تداوم رهبرى به وسیله «نخبگان دینى» بر اساس دستورات الهى بود. بر اساس تعالیم پیامبر اکرم (ص)، ولایت «عالمِ به احادیث و روایات»- که حضرتشان آنان را «فقیه» مى‏نامید باید بر جامعه تحقّق یابد. به همین سبب مى‏فرمود: «اى مردم جانشینان من کسانى‏اند که پس از من احادیث و سنت مرا بیان مى‏کنند».(۹) و نیز فرمود: «الفقهاء امناء الرسل» «فقیهان امانت داران پیامبرانند»(۱۰) و «انّ العلماء ورثه الانبیاء…» «عالمان وارثان انبیا هستند…»(۱۱) و…. پیامبر اکرم (ص) در مرحله نخست، برترین فقیهان و نخبگان یعنى، معصومان (ع) را جانشینان خاص و در مرتبه دوم، فقیهان غیر معصوم را جانشینان عام خود معرفى فرمود. بنابراین نخستین بار پیامبر اکرم (ص) «ولایت» و «ولایت فقیه» را از جهت نظرى و عملى پایه گذاشت و فرمود: «اگر زمام امر ملّتى به شخصى واگذار شود که در بین آن ملّت، عالم‏تر از او وجود داشته باشد، وضع آن ملّت همیشه رو به انحطاط و سقوط مى‏رود تا زمانى که مردم، از آن راهِ رفته باز گردند و زمام امر را به دست داناترین خود بسپارند».(۱۲) پیامبر اکرم (ص) نخبه بودن و صلاحیت رهبرى را در علم و عالم بودن به کتاب و سنت الهى مى‏داند و این شرط حتى در انتخاب کارگزاران، فرمانداران و مقامات پایین‏تر نیز باید مراعات شود. در غیر این صورت به اسلام و مسلمین خیانت شده است.(۱۳) پیامبر (ص) اگر چه مى‏توانست دانشمندان دیگرى را- که علم تاریخ، حقوق و سیاست، طبّ، اقتصاد، صنعت، و… دارند جانشین خود و حاکم بر مردم کند ولى به شناخت شریعت اسلامى تکیه کرد و فرمود: «من استعمل عاملاً من المسلمین و هو یعلم ان فیهم اولى بذلک منه و اعلم بکتاب الله و سنه نبیّه فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین»(۱۴) «کسى که کارى از مسلمانان را به عهده گیرد، در صورتى که مى‏داند فرد مناسب‏ترى براى آن موضوع وجود دارد که به کتاب خدا و سنّت پیامبر داناتر است، به درستى که به خدا و رسول او و همه مسلمانان خیانت کرده است».
بعد از پیامبر اکرم (ص)، ائمه اطهار (ع) نیز به مسأله ولایت فقیه اهمیت ویژه‏اى دادند و بر نقش فقه و فقاهت در اداره و رهبرى جامعه اسلامى تأکید کردند. امام على (ع) مى‏فرماید: «ایها الناس اِنّ احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه»(۱۵) «اى مردم به درستى که شایسته‏ترین مردم به این امر (حکومت)، قوى‏ترین مردم و عالم‏ترین آنان به دستورات خداوند در امر حکومت است». علاوه بر این روایات متعدد دیگرى نیز از امامان معصوم (ع) در زمینه ولایت فقیه وجود دارد که به جهت اختصار از ذکر آنها خوددارى مى‏شود.(۱۶) سه. ولایت فقیه و اندیشمندان اسلامى‏

از ابتداى عصر غیبت، فقیهان و اندیشمندان اسلامى، به دلیل احساس نیاز بیشتر در مورد رهبرى جامعه اسلامى، با استناد به قرآن و روایات معصومین (ع) به مسأله «ولایت فقیه» اهمیت داده و در آثار مختلف خود، به این موضوع پرداخته‏اند. بررسى این آرا و نظریات به خوبى نشان مى‏دهد که فقیهان و اندیشمندان اسلامى، از ابتدا در مورد اصل ولایت فقیه اتفاق نظر داشته‏اند. مرحوم نراقى (م ۱۲۴۵ ه) مى‏نویسد: «ولایت فقیه فى الجمله بین شیعیان اجماعى است و هیچ یک از فقها فى الجمله در ولایت فقیه اشکال نکرده است».(۱۷) ابن ادریس (از فقهاى قرن ششم هجرى) مى‏نویسد: «ائمه همه اختیارات خود را به فقهاى شیعه واگذار کرده‏اند».(۱۸) صاحب جواهر (م ۱۲۶۶ ه) مى‏گوید: «کسى که در ولایت فقیه وسوسه کند، طعم فقه را نچشیده است و معنا و رمز کلمات معصومین (ع) را نفهمیده است».(۱۹) امام خمینى (ره) نیز در این زمینه مى‏فرماید: «موضوع ولایت فقیه، چیز تازه‏اى نیست که ما آورده باشیم بلکه این مسأله از اول مورد بحث بوده است. حکم میرزاى شیرازى در حرمت تنباکو، چون حکم حکومتى بود… همه علما تبعیت کردند… مرحوم کاشف الغطاء بسیارى از این مطالب را فرموده‏اند… مرحوم نراقى همه شئون رسول الله را براى فقها ثابت مى‏دانند. آقاى نائینى نیز مى‏فرمایند: این مطلب از مقبوله عمر بن حنظله استفاده مى‏شود… این مسأله تازگى ندارد…».(۲۰) پاره‏اى از منابع فقهى اندیشه ولایت فقیه از ابتداى غیبت کبرى عبارت است از:- شیخ مفید (۳۳۳- ۴۱۳): المقنعه، ص ۸۱۰- ابوالصلاح حلبى (م. ۴۴۷ ه): الکافى فى الفقه، ص ۴۲۲- ابن ادریس حلى (م. ۵۹۸ ه): السرائر، ص ۵۳۷- محقق کرکى (م. ۹۴۰ ه): رسائل، رساله صلاه الجمعه، ج ۱، ص ۱۴۱- محقق حلى (م. ۶۷۶ ه): مسالک الافهام (شرح شهید ثانى بر کتاب محقق حلى)، ج ۱، ص ۵۳- مقدس اردبیلى (م. ۹۹۰ ه): مجمع‏الفوائد والبرهان، ج ۴، ص ۲۰۵- حسینى عاملى (م. ۱۲۲۶ ه): مفتاح الکرامه (کتاب القضاء)، ج ۱۰، ص ۲۱- ملا احمد نراقى (م. ۱۲۴۵ ه): عوائد الایام، ص ۱۸۷- میرفتاح مراغى (م.
۱۲۶۶ ه): عناوین، ص ۳۴۵- شیخ محمد حسن نجفى (م. ۱۲۶۶ ه): جواهر الکلام، ج ۱۶، ص ۱۷۸- شیخ مرتضى انصارى (م. ۱۲۸۱ ه): المکاسب، ص ۱۵۴ و القضاء و الشهادات، ص ۲۴۳- حاج آقا رضا همدانى (م. ۱۳۲۲ ه): مصباح الفقیه، کتاب الخمس، ص ۱۶۰- سید بحرالعلوم (م. ۱۳۲۶ ه): بلغه الفقیه، ج ۳، ص ۲۲۱- آیت‏الله‏بروجردى (م. ۱۳۸۲ ه): البدر الزاهر (تقریرات درس خارج)، ص ۵۲- شیخ مرتضى حائرى (م. ۱۳۶۲ ه): صلوه الجمعه، ص ۱۴۴- امام خمینى (م. ۱۳۶۸ ه): کتاب البیع، ج ۲، ص ۴۸۸ و… نتیجه آنکه مسأله لایت فقیه از جهت نظرى، عمرى به درازاى اصل اسلام و بویژه فقه شیعه دارد و به هیچ روى، نمى‏توان آن را نظریه‏اى جدید به حساب آورد. و بالاخره اینکه جهت آشنایى با سایر نظراتى که در مورد دامنه اختیارات ولى فقیه وجود دارد به منابع ذیل مراجعه نمایید: بررسى تطبیقى نظریه هاى ولایت فقیه، شریف لک زایى، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى جهان‏بزرگى، احمد، درآمدى بر تحول نظریه دولت در اسلام پیشینه و دلایل ولایت‏فقیه، امام خمینى و حکومت اسلامى جهان بزرگى، احمد، پیشینه تاریخى ولایت‏فقیه. دین و دولت در اندیشه اسلامى، محمد سروش، قم: بوستان کتاب. ذوعلم، على، نگاهى به مبانى قرآن ولایت فقیه مکارم شیرازى، آیت‏الله ناصر، آیات ولایت در قرآن..
(۱) جهت اطلاع بیشتر در این زمینه ر. ک: ذوعلم، على، نگاهى به مبانى قرآنى ولایت فقیه.
(۲) (شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، باب النوادر، حدیث ۵۹۱۹، ج ۴، ص ۴۲۰، تحقیق على اکبر غفارى)
(۳) (آمدى، غررالحکم و درر الحکم، حدیث ۵۰۶)
(۴) (کلینى، الاصول من الکافى، کتاب فضل العلم، باب اختلاف الحدیث، حدیث ۱۰، ج ۱، ص ۶۷)
(۵) (شیخ صدوق، کمال الدین، باب ۴۵، حدیث ۴، ج ۲، ص ۴۸۴، وسائل الشیعه، ابواب صفات القاضى، باب ۱۱، حدیث ۹)
(۶) (اعراف، آیه ۱۴۲)
(۷) (نساء، آیه ۵۴)
(۸) جهت اطلاع بیشتر در این زمینه ر. ک: ذوعلم، على، نگاهى به مبانى قرآنى ولایت فقیه.
(۹) من لا یحضر الفقیه، ص. ۵۹۱
(۱۰) کافى، ج ۱، ص. ۳۹
(۱۱) همان، ص. ۳۴
(۱۲) مجلسى، علامه محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۰، ص. ۱۴۳
(۱۳) الغدیر، ج ۸، ص. ۲۹۱
(۱۴) همان.
(۱۵) طبرسى، الاحتجاج، ص. ۱۸۲
(۱۶) براى آگاهى بیشتر درباره ادله روایى ولایت فقیه ر. ک: امام خمینى، ولایت فقیه، صص ۴۸-. ۱۱۴
(۱۷) نراقى، احمد، عوائد الایام، ص. ۱۸۶
(۱۸) ابن ادریس، سرائر، ج ۲، ص. ۲۵
(۱۹) جواهر الکلام، ج ۲، ص. ۳۹۸
(۲۰) امام خمینى (ره)، ولایت فقیه، صص ۱۱۳-. ۱۱۲

منبع : نرم افزار پرسمان ۳

/1102001307