سیره علمی امام رضا (ع)
دوراني که امام رضا(ع) در آن مي زيست عصر شکوفايي علم و سرازير شدن علوم مختلف ملل سرزمين ها و تداخل فرهنگي مردمان آن روزگار بود. در اين زمان پيشرفت علوم باعث پيدايش افکار و عقائد انحرافي و مشرب هاي فکري گوناگون کلامي و فلسفي شده بود که همين امر چالشي جدي دربرابر عقائد و آموزه هاي ناب اسلامي و شيعي به شمار مي رفت. امام رضا(ع) با درک اين خطرات و تهديدها از فرصت پيش آمده نهايت بهره برداري رابه عمل آورد و به روشنگري هاي فراوان در زمينه تبيين عقائد اسلامي و نماياندن راه مستقيم الهي اقدام نمود که در مقاله حاضر به گوشه هايي ازآنها پرداخته شده است.اينک با هم آن را ازنظر مي گذرانيم .
عصر رونق علمي
در روزگاري که امام رضا عليه السلام مي زيست مسائل علمي خاص رونق گرفته و با امور سياسي و اجتماعي به هم تنيده بود. امام در اين زمان ازنظر سياسي کاملاً محدود و قيام هاي اجتماعي عليه حاکمان عباسي روبه فزوني گذاشته و بحران هاي فکري و سياسي بر جامعه حاکم بود.
عوامل مختلفي در نشاط علمي عصر امام رضا(ع) مؤثر بود ازجمله بحران هاي فکري و ورود ملل مختلف به اسلام و وجود فرقه هاي مذهبي که با افکار مختلف سؤالات خود را به ساحت اسلام عرضه مي کردند. ازطرفي سرزمين اسلامي وسيع بود و مهاجرت ها از مليت هاي مختلف در اين جغرافياي بزرگ آزاد بود، که سبب تبادل افکار به شکل گسترده اي مي شد. اين افکار براي پاسخ يافتن، بيشتر به مکتب ائمه(ع) رجوع مي کرد و پاسخ مي گرفت و از سرچشمه علوم به توليد علوم مختلف منجر مي شد. چنانکه در صدر اسلام پس از پيامبر(ص) امير مؤمنان(ع) تنها فردي بود که از عهده پاسخ واقعي پرسشگران برآمد.
در دوره عباسيان بيان مسائل کلامي و عقلي و فلسفي پررونق و گرايش عمومي در جامعه به عقل گرايي بيشتر بود. معتزله در اين بستر اجتماعي شکل گرفت و مورد حمايت خليفه عباسي واقع شد. اين گرايشات، جامعه را نيز تحت تأثير قرار مي داد تا مردم نيز به اين علم گرايش داشته باشند. امام رضا(ع) نيز در اين دوره شيعه را از جهات تعقل، تقويت مي کرد.
از عبدالسلام هروي نقل شده که به مأمون اطلاع دادند، امام رضا(ع) مجالس کلامي تشکيل داده و بدين وسيله مردم شيفته آن بزرگوار مي شوند. مأمون به محمدبن عمر طوسي مأموريت داد تا مردم را از مجلس آن حضرت طرد نمايد. پس از اين قضيه امام به مأمون نفرين کرد .
از مسائل مهم انديشه علمي اسلام که قرن ها برسر آن،ميان علما اختلاف بود، عقل گرايي در مسائل ديني است که سبب پيدايش فرقه هاي متعددي در جهان اسلام شده است. در عصر امام رضا(ع) نيز منازعات معتزله و اشاعره و فرقه هاي ديگر رواج داشت، بيت الحکمه تأسيس و باترجمه آثار يونانيان افکار فلسفي و عقلي به جهان اسلام وارد شد و همين امر علماي اسلامي را به تکاپو واداشت تا پاسخ اين شبهات و سؤالات را بيابند.
دوره مأمون اوج منازعات کلامي بود. بعد ازمأمون نيز اين بحث ها تا قرن ششم و هفتم در بين علما و دانشمندان وجود داشت. معتزله تأثيرات علمي و فکري در جهان اسلام به وجود آوردند، عقل گرايي معتزلي به نوبه خويش جامعه اسلامي را در مقابل افکار وارداتي مسلح نمود، اگرچه افراط و تفريط نيز در کار آنها سبب مي شد آسيب هاي فکري داشته باشند. در کل رويکرد مناسبي در مقابل سلفي گري خشک و متصلب و قشري گري در اسلام بود و بهترين پاسخي بود که در اين زمان از سوي جمعي از دانشمندان اسلامي براي رويارويي با اين جريان انجام گرفت. درواقع اعتزال در جهان اسلام واکنشي براي رفع نيازهاي زمان بود.
اما حقيقت اين است که جهت گيري عملي و علمي ائمه بود که با انديشه هاي سلفي و انحرافي به شدت برخورد و مبارزه مي کرد. امام رضا(ع) در اين دوره از اسلام اصيل و انديشه هاي ناب پيامبر اکرم(ص) دفاع کرد، و با استفاده از ابزارها و مقتضيات زمان، اين وظيفه الهي خود را عملي کرد. انديشه هاي کلامي (مثل اعتزال) در اين دوره رواج و رونق داشت، اما انحرافات فراوان در آنها وجود داشت که به نام دين تمام مي شد، لذا امام با اين زمينه مي خواست تصوير روشني ازاسلام ناب براي مردم ارائه کند، که ازچند روش بهره برد:
الف- روش علمي:1-پاسخگويي به شبهات علمي و عقيدتي مردم در زمينه هاي مختلف 2-برگزاري جلسات علمي و تربيت شاگردان و نخبگان که حافظ و ناشر ميراث علمي و عملي معصومان بودند 3-شرکت در مناظرات علمي و کلامي که با حضور رهبران مذاهب و اديان فراهم مي شد.(2)
ب) روش عملي: 1-دفاع از امامت در برابر واقفيان (کساني که امامت امام رضا را قبول نکرده و باور به زنده بودن امام کاظم(ع) داشتند) 2-مواضع کلامي در برابر مأمون 3-ارتباط با مردم و حضور در جمع آنها. آنچه منظور نظر اين نوشته است نقش امام رضا(ع) در ترويج عقائد کلامي است که به نکاتي در اين خصوص اشاره مي شود:
مباحث کلامي امام رضا(ع)
آفرينش
برخي از ماديون براي آفرينش، آفريننده اي قائل نيستند و اساس افکار آنها بر روي همين فکر و انديشه شکل مي گيرد لذا درباره تمام مسائل بر محور مادي بحث و نظر مي دهند چنانکه مکاتب سرمايه داري امپرياليستي امروز نيز چنين تحليلي از هستي دارند.
در عصري که آن حضرت زندگي مي کرد عده اي بر اين نظريه معتقد بودند. لذا مباحثي پيشامد مي نمود و آن حضرت نظر خود را درباره مبادي جهان و علل حدوث و آفرينش بيان مي فرمودند، اين گروه در آن دوره به زنادقه معروف بودند.
روزي جماعتي از زنادقه به حضور حضرت رسيدند و درباره خداوند سؤال کردند و حضرت آنها را مجاب فرمود و درباره مسائل فلسفي نظير اين و کيف و ادراک و حس، درمورد خداوند بحث و درباره نظم حاکم بر آفرينش و وجود انسان و کهکشان سخن گفتند.
فردي درباره حدوث عالم در آفرينش سؤال کرد آن حضرت پاسخ داد تو پيش از اين نبودي و خود مي داني که خودت را هستي ندادي و وجود خود را مديون کسي هستي که او نيز محتاج به يک آفريننده است.
مسائلي ازاين قبيل درباره آفرينش و خلقت و حدوث و قدم عالم سؤال مي کردند و آن حضرت پاسخ مي داد اينها از مسائل عقلي و فلسفي بودند که براثر ترجمه دانش هاي يوناني در جامعه بروز کرده بود و براي مردم تازگي داشت، اگرچه اين مباحث در کلام معصومين پيشين وجود داشت ولي چندان مطرح نبود و امام همه را احيا کرد.
رؤيت خدا
درباره رؤيت خداوند نيز که از مباحث جدي و پرسرو صداي فرق مختلف بود. رواياتي از حضرت نقل شده ازجمله ابومره روزي به حضور حضرت رسيد و سؤال کرد: ما رؤيت خداوند وکلام او را تقسيم کرديم بين انبياء: موسي و محمد.
حضرت فرمود: اين ايده، هرگز درست نيست، او را چشم ها نبيند و علوم نتواند احاطه کند.
با استناد به آيه 109 سوره طه، فرمود: اگر چشم، او را ببيند ماهيت بايد داشته باشد، يعني علوم او را احاطه خواهد کرد، چشم بايد او را هرگز نبيند بلکه با قلبش آياتي از خداوند را مشاهده نمايد.
در اين بحث آن حضرت به ماهيت با عبارت (صورت البشر) و احاطه علم به کيف و اين اشاره فرموده است. امام با استدلال برهاني بر اينکه اگر خداوند به چشم ديده شود لازم مي آيد که محدود به زمان و مکان باشد و خدائي که محدود و داراي جسم باشد، بايد عوارضي که بر جسم عارض مي شود مثل پيري و مرگ به او نيز وارد شود، در اين صورت با انسان فرقي نخواهد داشت. بنابر اين ذات از اين نسبت ها پاک است. چون چيز قابل مشاهده داراي ماهيت مي شود که بايد عوارض ماهيت بر او عارض گردد، لازمه ديگر جسمانيت و رؤيت، شرک است که بايد خداوند شريکي داشته باشد در حالي که قرآن کريم و معارف ديني، خداوند را بري از شرک و جسمانيت و رؤيت دانسته اند، بنابر اين افکار قائلين به رؤيت خداوند باطل و خرافه و نقيض قرآن و سيره و گفتار نبوي است.
امام رضا با اين موضع گيري با استدلال و برهان فلسفي و کلامي به ابطال اين نظريات پرداخت.
نادرستي تصور جسم و مکان براي خداوند
برخي از فرقه هاي کلامي اهل سنت، مثل اهل حديث مي گفتند خداوند در عرض نشسته و مقداري نيز جاي (به اندازه چهار انگشت) براي پيامبر در کار خدا باقي مي ماند تا در آن بنشيند. اين نظريه را ابومسلم از اهل حديث ارائه مي کرد که نمونه اي از عقايد سخيف بود.
درباه عرش خداوند نيز نظريه خاصي داشتند. وقتي اين مسائل در محضر حضرت رضا (ع) مطرح شد، به شدت برخورد کرد و فرمود: «من شبه الله بخلقه فهو مشرک و من و صفه بالمکان فهو کافر و من نسب اليه ما نهي عنه فهو کاذب» (7) هر کس خدا را به مردم شبيه کند مشرک است و هر کس براي او مکان قرار دهد کافر و هر کس به او نسبت هاي ناروا بدهد دروغگو است.
در پايان کلام نيز با تلاوت آيه 105 سوره نحل به قرآن کريم استناد فرمود.
يکي از شيوه هاي پاسخگويي به شبهات که امام رضا به کار مي گرفت استناد به قرآن و کلمات و سيره پيامبر اکرم (ص) و خطبه هاي اميرالمؤمنين (ع) بود که براي سؤال کننده قانع کننده و قابل قبول بود.اهل حديث براي خداوند اعضا تصور مي کردند، امام عليه (عليه السلام) با رد اين تصورات تفسير درستي از مسئله رؤيت ارائه کرد که اگر مخالفت امام نبود اسلام نيز مثل دين مسيح منحرف مي شد و پيامبر مثل مسيح، پسر خدا ناميده مي شد. (ريشه هاي بت پرستي در اسلام توسط ائمه خشکانده شده است
قضا و قدر و جبر و اختيار
اين مسئله، از جمله مسائل مهم و ريشه دار دوره امام رضا (ع) بود که از صدر اسلام وجود داشت. امويان جبر را توسعه مي دادند و طرفدار جبر بودند، لذا اهل حديث نيز که ريشه آنها در زمان امويان شکل گرفته بود غالبا طرفدار اين انديشه بودند.
معتزله در مقابل آنها قائل به تفويض و اختيار کامل بودند، امام (ع) در اين خصوص، به حديثي از امام سجاد و موضع امام صادق (ع) استناد کرد و ديدگاه اهل بيت را مطرح و مفهوم آنرا براي آنان بيان کرد.
محمد بن ابي نصر بزنطي پرسيد، برخي از شيعه قائل به جبر و برخي به تفويض (اختيار) شده اند، حضرت در پاسخ به او فرمود بنويس : «به نام خداوند بخشنده مهربان. فرمود: علي بن الحسين. اي فرزند آدم به مشيت من و به قدرت من فرائض را انجام مي دهي و با نعمتي که به تو داده ام (قدرت) به گناه من اقدام مي کني تو را بينا و شنوا قرار داده ام، گناهان از تو و به اختيار توست، نيرويي که به تو دادم حسنات را بوسيله آن انجام مي دهي و نسبت دادن کارهاي نيک به شايسته است چون من قدرت را در تو براي اعمال خير داده ام تا بوسيله نيروي الهي به تعالي برسي و به غايت آفرينش راهي يابي نه اينکه با معاصي از هدف و غايت آفرينش باز ماني...»
امام (ع) در مقابل جبريه موضع سرسخت مي گرفت و مي فرمود: «کساني که جبري هستند به آنها زکات و صدقات ندهيد و شهادتش را نپذيريد.»
و در کلامي ديگر مي فرمايد: هر کس قائل به جبر و تشبيه باشد (مشبهه)، کافر و مشرک است ما در دنيا و آخرت از او بيزاريم. به خاطر اينکه اينها فاسد العقيده مي شوند، لذا شهادتشان مشروع نيست از اينرو شهادت آنها باطل است.
فلسفه موضع گيري ائمه در برابر افکاري نظير جبر اين است که انسان را از حالت انفعال و سازش با ظلم و زندگي ذلت بار خارج مي کند و لذا مي کوشيدند بفهمانند که انسان برسرنوشت خود، مختار و در دگرگون ساختن جامعه و پيشرفت آن. نقش مستقيم دارد که مضمون آيه کريمه :«ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا مابانفسهم... (رعد) مي باشد. با در نظر گرفتن پيامدهاي سياسي و اجتماعي جبر براي انسانيت با آن مخالفت مي کردند.
در زمينه جبر و تفويض دهها روايت مهم که در بردارنده مواضع امام رضا (ع) در مقابل اين انديشه است به ما رسيده است. اگر روشنگري هاي امام نبود، نه تنها اسلام از بين مي رفت، بلکه با تفاسير غلط، قرآن نيز در معرض تحريف قرار مي گرفت.
بدين سان مي بينيم تمام اصول مسلم اسلام از توحيد و قرآن و نبوت و معاد توسط ائمه حراست شد در حالي که هيچ يک از مدعيان خلافت پيامبر اين وظيفه را انجام نداده و نمي توانستند انجام بدهند، چون توانايي نداشتند، لذا خلفاي واقعي پيامبر ائمه اند، که اگر در راس حکومت و سياست بودند، مسلما جهان اسلام گرفتار اين همه معضل و بحران نبود.
علوم ائمه نيز با محدوديت کامل ترويج مي يافت، چون از طرف حکومت ها محصور بودند و هيچ کس با آزادي نمي توانست به حضور آنها برسد و سوالات ديني خود را پاسخ بگيرد، همه ائمه تحت نظارت شديد و مراقبت هاي خلفاي اموي و عباسي بودند. علت غيبت امام زمان (عج) همين جو اختناق بود. لذا از ولادتش جز معدودي آگاه نشدند.
ايمان و کفر و مراتب ايمان
يکي از مباحثي که در عقايد فرقه ها مطرح شده و آنها بدون توجه به فضيلت ايمان، با علوم ناقص خود درباره آن نظر داده اند، مسئله ايمان است. برخي گفته اند بين ايمان وکفر جايگاهي است که نه کفر است نه ايمان. برخي گفته اند ايمان داراي مراتب و برخي آن را غير قابل ترقي و نقصان دانسته اند. از اينرو ائمه عليهم السلام هر يک به مناسبت ضرورت و اقتضاي حال، در اين باره روايات فراواني ذکر کرده اند که در منابع شيعه، اين بحث بعنوان يک باب مجزا و يک بخش مهم ذکر شده است.
مرحوم مجلسي بخش هايي از بحار الانوار خود را به اين موضوع اختصاص داده است.
تاريخچه ورود اين مباحث بصورت مجادله از مرجئه شروع شده، آنها بدون تامل در آيات قرآن گرفتار تناقض در اين مسئله و تاخر عمل از ايمان و مباحثي از اين قبيل شدند، لذا اين مسئله يک بحث دامنه داري در انديشه اسلامي شد و هر يک از فرقه ها، در اين زمينه به ارائه نظريات خود پرداختند.
رواياتي نيز از امام رضا(ع) درباره اين بحث وارد شده که شيعه و مسلمانان را به رأي صواب در اين مسئله هدايت فرمودند، آن حضرت، ايمان را مقدم و افضل از اسلام و داراي درجاتي دانسته که براي کسب هريک از درجات، عمل لازم است. ذکر خصايص مؤمن و کسي که به درجه ايمان رسيده ازجمله مواردي است که براي تبيين ايمان و درجات آن بکار برده شده. حضرت در تعريف ايمان با استناد به روايات رسول الله (ص) چنين فرمودند: ايمان شناخت قلبي و اقرار زباني و عمل به ارکان است
نبوت
يکي از موضوعات و مباحث مهم علم کلام پس از مباحث توحيد، نبوت است که علماي اسلام در آن آراي مختلف داشته اند، مباحث کلامي امام در اين باب دو دسته است: 1-نبوت عامه 2-نبوت خاصه. در بحث عامه از مسائلي نظير وجود نبي، تعريف نبي، عصمت نبي، نبوت عامه و نبوت خاصه، معجزات پيامبران و نسخ اديان و مسائل ديگر بحث مي شود.
از مهمترين مسائل کلامي که مورد اختلاف بين فرقه هاي اسلامي است «عصمت» انبياء است، معتزله درباره عصمت انبياء معتقدند که انبيا در دوره قبل از بعثت، گناه کبيره انجام مي دهند و برخي از معتزله عقيده دارند که گناه صغيره را پس از بعثت نيز مجازند مرتکب شوند.
ازجمله بزرگان معتزله ابوعلي جبائي و قاضي عبدالجبار هستند که طرفدار اين نظريه ها مي باشند اشاعره که قوشجي از بزرگان آنهاست عقيده دارند که انبياء پس از بعثت از ارتکاب معاصي کبيره و صغيره منع شده اند. ولي گناهان صغيره غيرعمدي از آنها پس از بعثت ازآنها سرمي زند. برخي از فرقه هاي اهل سنت معتقدند که پيامبر، پس از بعثت نيز مرتکب گناه مي شود. آنان اين نظر يه ها را با قصد تبرئه برخي از صحابه و بني اميه ارائه داده اند تا افرادي چون معاويه و... را که مورد نفرين پيامبر بودند تبرئه کنند.
شيعه در اين باره عقيده دارد که پيامبر اکرم(ص) قبل و بعد از بعثت از کبيره و صغيره چه عمداً و چه سهواً معصوم است. چون قائل شدن به عدم عصمت که معتزله و اشاعره به آن راه رفته اند، پيامدهاي فراوان دارد. پيامدهاي اين نظريات، تمامي دست آوردهاي انبياء را مي تواند زيرسؤال ببرد. لذا شيعه اين عقيده را باتوجه به براهين منطقي و عقلي و با استفاده از پشتوانه هاي نقلي با استدلال، قبول مي کند و طرفدار آن است، چون ائمه (ع) اين روش را در مقابل شيعه قرار داده اند. آنها از مفاسدي که بر اين انديشه ها مترتب بود آگاه بودند و مي دانستند تمام اصول اسلام را با اين افکار مي توان به زير سؤال برد، چنان که مي بينيم مستشرقين با اين افکار چه اهانت ها به قرآن و پيامبر مي کنند و عده اي مريض و مغرض از اين انکارها سود مي برند.
از امام رضا(ع) روايات زيادي در باب نبوت عامه وارد شده، بخشي از آنها درباره اثبات نبوت و ذکر انبياي بزرگ الهي است که به بيان خصوصيات آنها پرداخته و درباره نسخ کتاب هاي آسماني آنها باوجود اسلام و رسالت انبياي اولوالعزم نيز رواياتي وارد شده که ازجمله، پيامبران بزرگي چون آدم تا نوح، ابراهيم، اسماعيل، يوسف، موسي، يوشع، دانيال، خضر، سليمان، عيسي و پيامبر اکرم(ص) موردتوجه است. امام رضا(ع) به پيامبر اسلام و ويژگي هاي آن حضرت بيشتر مي پردازد و با طرح مسائلي، استمرار نبوت را در خاندان پيامبر تبيين مي کند.
پاسخ به شبهات در زمينه عصمت انبياء
درباره عصمت انبياء شبهات زيادي در محضر امام به صورت پرسش مطرح و امام به آنها پاسخ داده اند:
روزي مأمون از امام پرسيد: شما که انبياء را معصوم مي دانيد، معناي اين آيه چيست؟ فعصي آدم ربه فغوي. حضرت فرمود: اين داستان قبل از پيامبري آدم بوده است و اين گناه کبيره نيست. مأمون سؤال خود را درباره عصمت ابراهيم، موسي و ديگر انبياء ادامه داد و از امام رضا(ع) پاسخ هاي بسيار قانع کننده اي شنيد باتوجه به اينکه مأمون گرايش به اعتزال داشت، اين سؤال و جواب، تمام عقايد معتزله را درباره عدم عصمت انبياء ابطال نمود و مأمون فهميد آن چه را که براي خود درپيش گرفته (اعتزال) باطل و گمراه است.
پاسخ هايي که حضرت رضا(ع) به مأمون داد، مستند به آيات قرآن بود و سؤالات مأمون نيز از تفاسير آياتي بود که ظاهرا آنها شبه عدم عصمت پيامبران را نشان مي داد لذا حضرتش آنها را به زيباترين بيان وشيواترين استنادات قرآني پاسخ فرمودند، و مأمون به شگفتي فراوان از پيش حضرت خارج شد. در حاليکه روايتي از پيامبر درباره فضيلت خاندان امامت و رسالت زمزمه مي کرد.
برتري خاندان پيامبر(ص)
رواياتي که از امام رضا(ع) درباره پيامبر اکرم وارد شده ناظر به برتري آن حضرت و خاندان آن حضرت از تمام موجودات و انبياء است، و اينها به خاطر شبهاتي بود که امويان و عباسيان درباره اهل بيت مطرح مي کردند و خاندان پيامبر و ائمه را با افراد عادي مقايسه مي نمودند. آن حضرت روايتي نقل مي کند، از امير مؤمنان(ع) که از پيامبر سؤال کردم، يا رسول الله تو برتري يا جبرئيل فرمود: يا علي خداوند پيامبران را برتر از ملائکه و مرا برتر از انبياء قرار داده و برتري بعد از من از آن تو و جانشينان تو (از ائمه معصوم) است و ملائکه خدمتگزار ما و دوستان ما هستند، حاملان عرش که تسبيح خدا مي گويند از جانب کساني که ولايت ما را قبول کرده اند استغفار مي کنند.
اي علي اگر ما نبوديم آدم وحواء و بهشت و دوزخ و آسمان ها و زمين آفريده نمي شد. ما بدين جهت از ملائکه برتريم که از نظر معرفت خداوند و تسبيح و تهليل او از آنها سبقت جسته ايم چون اولين چيزي که خداوند آفريد ارواح ما بود که به وحدانيت خدا و ستايش او سخن گشوديم...
پاسخ به شبهات امامت
اولين اختلاف در اسلام پس از رحلت رسول اکرم(ص) پيرامون مسئله امامت وخلافت بود و برسر همين مسئله مردم دو دسته شدند: فرقه اي پيروي علي(ع) کردند و شيعه علي ناميده شدند، و فرقه اي راه ديگر گرفتند و تابع خلفاء و ديگران شدند. پس از گذشت زماني از دوران خلفا بر سر اين مسئله اختلاف شد که جانشين پيامبر را خليفه بايد دانست يا امام؟
مسئله دوم نيز پيش آمد و آن اينکه مرجع مسائل علمي پس از پيامبر چه کساني هستند؟ آيا خلفا، علماي زمانشان بودند، و مي توانستند مثل پيامبر تمام سؤالات ديني را پاسخ بدهند و هم شأن و داراي مقام معنوي مثل پيامبر باشند؟ يا مردم به کسي ديگر مراجعه مي کردند؟ ويا اگر خلفا پاسخ مي دادند، چگونه پاسخ مي دادند و منبع پاسخگويي آنها چه بود؟
تاريخ نشان مي دهد، سؤالات علمي را پس از پيامبر غير از علي(ع) کسي قادر به پاسخگويي نبود!
لذا يکي از مباحث اختلاف برانگيز علمي و غيرعلمي (سياسي) اين بحث بود و خون هاي بسياري برسر اين مسئله ريخته شد. درحالي که پيامبر اکرم(ص) اين بحران ها را پيش بيني کرده و براي آن راه حل نشان داده و اهل بيت خود را بهترين راه نجات از تفرقه معرفي کرده بود که ناديده گرفتند. امام رضا(ع) نيز مثل جدش امير مؤمنان براي دفاع از امامت و جايگاه اهل بيت در عصر خود به اقتضاي مباحث کلامي در زمينه هاي مختلف، مباحثي مطرح کرد و به شبهات عصر خود و همه اعصار پاسخ داد که به نمونه هايي اشاره مي شود:
ضرورت وجود امام در زمين
وجود امام در زمين ضروري است. در اين زمينه از امام رضا(ع) سؤالات مکرري شد و از سوي واقفه که فرقه اي از شيعه بود شبهات فراواني درباره امامت آن حضرت و استمرار امامت و غيبت امام و مسائل ديگر امامت مطرح گرديد، آن حضرت همه را پاسخ دادند.
بحث امامت و حجت و ضرورت آن در روي زمين که در قرآن از آن به خلافت الهي تعبير شده، مباحث کلامي اي بود که از سوي شيعه و غيرشيعه از امام پرسيده شد و آن حضرت در پاسخ آنها با تأکيد مي فرمود زمين بدون امام نبوده و نخواهد بود. در غير اين صورت اهل خود را فرو مي بلعد. بدون حجت الهي ادامه حيات براي هستي مقدور نيست، چون خداوند نظم هستي را چنين قرار داده. تعداد پانزده روايت از امام رضا(ع) درباره ضرورت و وجود امام و حجت در زمين رسيده است .
رواياتي که از امام درباره امامت وارد شده ناظر به مسائل مختلفي است از قبيل اينکه: فرق بين پيامبر و امام و جايگاه ائمه چيست و هرکس که امام زمان خود را نشناسد در مرگ جاهلي از دنيا خواهد رفت. امامت، خليفه پيامبر است و ودايع رسالت و علوم او در پيش امام است.
در اين باره کسي از امام رضا(ع) سؤال کرد آيا شمشير رسول خدا در پيش شما است؟ آن حضرت به صراحت جواب نوشت؛ در پيش من است.
همچنين درباره اينکه اطاعت از ائمه مثل اطاعت از پيامبر، واجب است و دفاع آن حضرت از امامت خويش در مقابل واقفه
عصمت امام
يکي از مسائل در باب امامت، که در روايات امام رضا(ع) مطرح شده عصمت امام است. چون امام جانشين پيامبر در ميان امت است و عصمت نبي ضروري است. جانشين نبي نيز بايد مثل خودش، با آن ويژگي باشد لذا عصمت امام نيز ازجمله مسائلي بود که بين فرقه هاي اسلام موردبحث و اختلاف بود.
علماي بزرگ اهل سنت، عصمت را در امام شرط نمي دانند، چون اماماني که آنها به آن قائلند، معصوم نيستند. فرقه اي از اهل سنت امامت را در قريش و فرقه اي به امامت مفضول با وجود فاضل قائل شدند تا خلافت ابوبکر و ديگران را توجيه کنند. معتزله نيز به اين نظريه معتقد بودند. آنها آراء خود را براساس توجيه ماوقع بنياد نهادند درحالي که انديشه سياسي اسلام، براساس آن چه که در قرآن و پيامبر(ص) ترسيم شده بايد تبيين شود. نه براساس آن چه که ديگران انجام داده اند و واقع شده.
شيعه عقيده خود را در امامت از ائمه با استناد به نص پيامبر و قرآن کريم مي گيرد؛ ائمه نيز اين انديشه را در طول تاريخ صيانت نموده اند. در عصر امام رضا(ع) ازجمله مباحث مطروحه همين بحث بود که آن حضرت باتوجه به اين جو با شيوه ثابت خود، شبهات وارده بر دين و امامت را پاسخ مي فرمودند، از اين رو آن حضرت در رواياتي طولاني، اوصافي براي امام ذکر مي کند که در هيچ مخلوقي يافت نمي شود.
کليني از عبدالعزيز روايت کرده: روز جمعه در مسجد جامعه مرو بوديم درباره امامت و فرقه فرقه شدن مردم صحبت شد. که حضرت با تبسم وارد شد و شروع کرد به تشريح امامت و مطرح کردن بحث غدير و اوصاف امامت با اين جملات «... الامام يحل حلال الله و يحرم حرام الله و يقيم حدود الله... البدر المنير... المطهر من الذنوب و المبراء عن العيوب... واحد دهره... ولا يوجد منه بدل ولا له مثل ولا نظير مخصوص بالفضل کله من غير طلب منه له و لا اکتساب...»
حضرت در اين حديث به بيان اختيارات و ويژگي هاي امامت مي پردازد: از جمله 1-حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام مي نمايد (قدرت تشريع و قانون گذاري) 2-اقامه حدود الهي مي کند (برقراري حکومت و ايجاد تشکيلات لازم براي اين امر چون اقامه حدود) 3-امام بسان ماه تابان است 4-پاک از گناهان (عصمت) 5-نظيري ندارد (هر زمان يک امام وجود دارد) 6-فضايلش اکتسابي از ديگران (غيرامام) نيست.
نصب امام توسط پيامبر به دستور خدا
در ميان فرقه هاي اهل سنت اين نظريه رواج داشت که خليفه توسط اجماع امت يا شوري و... از ميان قريش يا ... انتخاب مي شود و فرقه هايي از شيعه نيز قائل به امامت مفضول باوجود فاضل بودند. شيعه از ديرباز با استناد به قرآن کريم و آيه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک... و اليوم اکملت لکم دينکم و رضيت لکم الاسلام دينا..» معتقد است که پيامبر در واقعه غدير اين دستور خدا را به اجرا گذاشت.
از جمله موضوعاتي که امام رضا(ع) به آنها پرداخت، تأکيد بر واقعه غدير و امامت و فضايل امير مؤمنان بود که باتوجه به نياز جامعه و فراهم شدن فضاي مناسب در ميان مردم مباحث مطرح مي کرد و به اثبات حقانيت خلافت علي(ع) در مقابل نظريه تقدم مفضول بر فاضل مي پرداخت. چنان که نقل شده مأمون نيز اين بحث را با علماي اهل سنت مطرح و آنها را در اين زمينه با اقامه ادله برهاني ساکت و نظر آنها را باطل و برتري و امامت اميرمؤمنان علي(ع) را بر آنان اثبات کرد.
امام رضا(ع) در مقابل ناصبين، واقفيه، زيديه و فرقه هاي منحرف از شيعه و فرقه هاي کلامي اهل سنت مثل اهل حديث و معتزله رواياتي را که از پيامبر(ص) درباره دوستي و ولايت و امامت و برتري و وجوب اطاعت امير مؤمنان بود، مطرح و تشريح مي فرمود و بيشتر اين مباحث در فرصت استثنايي حضور امام در مرو به وجود آمد، که حضرت توانست اصل امامت را مطرح و امامت و حجت بودن خود بر اهل زمان را به صراحت بيان کند، چنان که در حديث، سلسله الذهب، پس از بيان توحيد مسئله امامت خويش را مطرح و خود را از شرايط ورود به حصن الهي دانست که مردم گمان مي کردند پس از توحيد، نبوت و بعد از آن خلافت راه درستي است که انتخاب کرده اند. امام اين گمان را باطل نمود و امامت را شرط اصلي تحقق توحيد وماندگاري راه رسالت بيان کرد.
از امام رضا(ع) در زمينه اثبات اساس امامت که از علي(ع) آغاز مي شود 73 روايت نقل شده علاوه بر آن که در مناظرات و پاسخ به سؤال ها اين مسئله را مطرح و در هر فرصت اين اصل را بيان مي فرمود.
امام عليه السلام در احاديث خود به ترتيب از امامت عامه و اصل امامت مشروع، امامت خاص و ويژگي هاي امير مؤمنان و ساير ائمه سخن مي گفت و آشکارا خود را امام معرفي مي کرد درحالي که زمينه در دوره هاي قبل به اين صراحت فراهم نشده بود و لقب رضا به آن حضرت، به اين مناسبت از طرف پيامبر اکرم(ص) داده شده است چون مقبول همه است؛ حتي مخالف بزرگي چون مأمون به امامتش اعتراف کرد. (امامتش بر همه امت حتي غيرمسلمانان هم ثابت شد
ساير مباحث امامت (تعداد ائمه و ساير ويژگي ها)
طرح مباحث کلي امامت و بيان عدد ائمه که 12 نفر هستند با تصريح به اسم و القاب با نام مادرشان توسط امام رضا(ع) در راستاي اثبات امامت و رد گروه هاي انحرافي و فرقه هاي باطل بود که خلفا و مصاديق ديگري براي ائمه تصور مي کردند. امام در برخي از بيانات، نقش امام در جامعه را تبيين کرده و از اين طريق محوريت امامت را ثابت مي کند. درباره اين موضوع شيخ صدوق علاوه بر اينکه در کتاب مهم اکمال الدين احاديثي ذکر کرده، در کتاب شريف عيون اخبار الرضا تعداد زيادي روايت درباره امامان دوازده گانه و ويژگي هاي آنها آورده است.
روشي که امام رضا(ع) براي حفظ انديشه شيعه به کار گرفت و با انديشه هاي کلامي انحرافي مبارزه نمود، هم سرکوب بود و هم مطرح کردن انديشه امامت و هم خاموش نمودن آتش فتنه هايي که براي امامت و انديشه تشيع مهيا کرده بودند. چنين روشي در طول تاريخ نظير ندارد که جامع و مانع باشد. مأمون خود معتزلي مذهب و مدافع اعتزال بود امام او را هم از نظر علمي مردود کرد و هم از نظر علمي زمينه اي را براي قبول کردن ولايتعهدي ايجاد کرد که مأمون محکوم به غصب خلافت شد و امامت و خلافت به عنوان حقي غصب شده توسط گذشتگان (امويان و عباسيان) مطرح گرديد. امام در اين باره چنين فرمود: مأمون حق ما را شناخت و چيزي که ديگران انکار مي کردند به من برگرداند و واگذار کرد و اين خلافت بزرگ را به من واگذاشت اگر زنده بمانم، در اينجا امام علاوه بر مطرح کردن حقانيت خويش در امر حکومت که مأمون آن را برگردانده بود، به حيله مأمون نيز اشاره مي فرمايد (اقدام به کشتن امام) گرفتن اعتراف از دستگاه خلافت بر اينکه امامت حق مسلم اوست و خلافت و امامت متعلق به کسي است که او مصون از هر نوع لغزش است، هدفي بود که امام در ماجراي ولايتعهدي تعقيب مي کرد و موفق هم شد، از اين رو براي اشاعره و معتزله و تمام فرقه هاي شيعه نيز روشن شد که خليفه، امام نيست و خلافت (مأمون و ديگران) حقي است غصب شده توسط آنها (عباسيان) که امام به آن رسيد و مأمون به عنوان غاصب معرفي شد. بدين نحو امام با مديريت بي نظير در اين بحران به سرکوب عقيده هاي باطل درباره امامت موفق شد.
اين يک موضع صريح و آشکار از طرف امام در رد تمام افکار باطل درباره امامت بود. امامت اساسي ترين مسئله از مسائل کلامي است و بسياري از علماي اهل سنت بر اين باور بودند که خلافت با امامت يکي است و خلفاي عباسي و اموي در حقيقت امام هستند و منشاء اين مسئله را حل و عقد و شوري و قهر و غلبه و قدرت و استيلاي نظامي و... تلفي کرده، و اطاعت آنها را واجب مي دانستند. مأمون با طرح مسئله ولايتعهدي در فکر از بين بردن امامت بود ولي موضع گيري امام، نتيجه معکوس به بار آورد و براي اهل تاريخ روشن شد که مسير خلافت و مدعيان خلافت راه باطل رفته و حق اهل بيت پيامبر را ضايع نموده اند.
مناظرات کلامي امام با رهبران مذاهب ديگر
امام رضا(ع) علاوه بر رفع نيازمندي هاي فکري و علمي شيعه و پيروان خود و زدودن شبهات از چهره اسلام اصيل و دفاع از ارکان اصلي دين و اصول آن مثل توحيد، نبوت، قرآن و امامت و... در مناظرات کلامي و علمي براي هدايت آنها شرکت مي فرمود. اگرچه مأمون در برگزاري اين جلسات اهداف ديگري را دنبال مي کرد که هرگز به آنها دست نيافت ولي حضرت در پي اهداف الهي خويش و انجام وظايف امامت بود. از اين رو با آنها به مهرباني و نرمي و با استناد به کتاب هاي آسماني و زبان خودشان، استدلال مي فرمود؛ و از براهين عقلي مورد پذيرش عقول استفاده مي کرد و از کتاب هاي آسماني اهل کتاب پاسخ آنها را مي داد و بر آنان چيره مي شد.
البته هدف امام شکست دادن و چيرگي بر دانشمندان نبود بلکه چون خورشيد روشنايي مي داد و روشنايي و فروغ ذاتي براي همه انسان ها برابر است اگر چه ميزان دريافت انسان ها و در معرض شعاع نور بودن مهم است، اما شکست خورده واقعي اين مناظرات و مصاف هاي علمي کسي بود که به دنبال چيره شدن بر امام بود. و آن غير از مأمون و جريان مقابل امامت نبود.
اين جلسات علمي با راهنمايي و برنامه ريزي فضل بن سهل وزير ايراني مأمون انجام مي گرفت که با حضور رهبران اديان: يهود، مسيح، صابئين، زردشت (مجوس) طبيب رومي، متکلمين اسلامي مثل سليمان مروزي متکلم بزرگ خراسان ملت هاي ديگر... برگزار مي شد و نتايج علمي و تمدني بسيار پربار براي جهان اسلام داشت.
موضوعات بحث حضرت بر محور مباحثي مثل: 1.نبوت ، 2.توحيد ، 3.کتاب هاي آسماني مثل انجيل ، 4.نبوت پيامبر خاتم(ص) ، 5.معجزات پيامبران ، 6.حقانيت دين زردشت7.آفرينش و خلقت کرد ، 8.مسئله بداء و اراده و مشيت و... بود.
در اين مناظرات، حضرت پيروز شده و پيروان اديان و مذاهب متحير از علوم جوشان حضرت در برابر امام خاشع شده و گاهي به اسلام مشرف مي شدند و در زمره يکي از بهترين مدافعان اسلام و پيرو مکتب اهل بيت قرار مي گرفتند؛ مثل عمران صابي.
در اين دوره امام رضا(ع) به نحوي سرآمد دانشمندان جهان شد که لقب عالم آل محمد(ص) گرفت و اين لقب را مردم و اهل زمان و تمام دانشمندان معاصر به خاطر شايستگي و برجستگي بي نظير علمي و اخلاقي به امام دادند. بدين گونه امامت، تنها نور فروزان خدا در زمين جهت نجات بشريت از گمراهي و ذلت شناخته شد.
اگر نبود نور پرفروغ امامت در مقابل انديشه هاي انحرافي، اسلام با گرفتار شدن در دام انديشه هاي سلفي، وضعي بدتر از مسيحيت داشت و جز نامي قشري و خشک و احکامي متصلب و تشريفاتي و ظاهري، چيزي از آن باقي نمي ماند و هرگز ديني نبود که در مقابل استعمارگران و غارتگران و... به مبارزه و مقابله برخيزد. و ملت ها را براي مبارزه و ستيز با ظلم، بسيج کند.
پس از آنكه امام رضا(ع) بعد از پدر،مسئوليت رهبرى و امامت را به عهده گرفت،در جهان اسلام به سيرو گشت پرداخت و نخستين مسافرت را از مدينه به بصره آغاز فرمود تا بتواند به طور مستقيم با پايگاههاى مردمى خود ديدار كند و درباره همه كارها به گفتگو پردازد.عادت او چنين بود كه پيش از آنكه به منطقه اى حركت كند،نماينده اى به آن ديار گسيل ميداشت تا مردم را از ورود وى آگاه كند تاوقتى وارد ميشود،مردم آماده استقبال و ديدار او باشند.سپس با گروههاى بسيار بزرگ مردم اجتماع بر پا ميكرد و درباره امامت و رهبرى خود با مردم گفتگو مى فرمود.آنگاه از آنان ميخواست تا ازو پرسش كنند تا پاسخ آنان را در زمينه هاى گوناگون معارف اسلامى بدهد.سپس ميخواست كه با دانشمندان علم كلام و اهل بحث و سخنگويان،همچنين با دانشمندان غير مسلمان ملاقات كند تا در همه باب مناقشه به عمل آوردند و با او به بحث و مناظره پردازندپس از پايان كار به مردم كوفه خبر ميداد كه تا سه روز ديگر نزد آنان خواهد بود و با پايگاههاى خود تماس ميگرفت و با بحث كنندگان و متكلمان و يهود و نصارى و كسانى كه در آن زمان در جهان اسلام يك خط فكرى داشتند،تماس ميگرفت تا در هر باب گفتگو كنند.به گروه اخير از آنروى توجه مى فرمود و به جنبش و افكارشان اهميت ميداد كه از راه ترجمه ها و مجادله هاى كلامى،توجه جهان اسلام را بخود جلب كرده بودند.
امام(ع)در اين مسافرتها با همه گروهها و مكتبهاى علمى،بحثها وگفتگوهاى رنگارنگ ميداشت.محمد بن عيسى تقطينى گويد:«مسائلى كه از امام(ع)مى پرسيدند گرد آوردم،به هيجده هزار مساله رسيد كه به آنها پاسخ گفته بود.» «ابراهيم بن عباس صورى »مى گويد:«هرگز نديدم كه از رضا(ع)پرسشى كنند و او پاسخ آنرا نداند.»
پدران رضا(ع)،به همه اين فعاليتهاى آشكار مبادرت نميكردند.آنان شخصا به مسافرت نمى رفتند تا بتوانند بطور مستقيم و آشكار با پايگاههاى مردمى خود تماس حاصل كنند.اما در مورد امام رضا(ع)مسئله امرى طبيعى بود.زيرا درين مرحله پايگاههاى مردمى بسيار شده بود و نفوذ مكتب امام على(ع) از نظر روحى و فكرى و اجتماعى در دل مسلمانان كه با امام به طورآگاهانه و هميارى عمل ميكردند افزايش يافته بود. اما حادثه اى روى داد:گروهى از ياران امام(ع)ميان اين تحول ودگرگونى ظاهرى كه در خط پدران او بود،با شرايط و اوضاع جديد،نتوانستند رابطه اى برقرار كنند و ازين روى بود كه اعتراضاتى به امام وارد مى آوردند.
علاوه بر بحث و مناظره خود حضرت با گروهها و مکتبهاي مختلف ، مامون نيز در سياست مزورانه ى خود عليه امام،توطئه هاى ديگرى انديشيده بود،او كه از عظمت مقام معنوى امام در جامعه رنج مى برد مى كوشيد با روبرو كردن دانشمندان با آن حضرت،و به بهانه ى بحث و مناظره ى علمى و استفاده از دانش امام،شكستى بر آن گرامى وارد سازد تا شايد بدين وسيله از محبوبيت او در جامعه بكاهد،و در نظر مردم امام را بيمايه و بيمقدار سازد،اما اين خدعه و مكر مامون نتيجه يى جز افزايش عظمت امام و شرمسارى مامون نداشت،و آفتاب دانش الهى امام در مجالس علمى چنان مى درخشيد كه خفاش مزورى چون مامون را هر بار در آتش حسد كورتر مى ساخت. «شيخ صدوق »فقيه و محدث بزرگوار شيعه كه پيش از هزار سال پيش مى زيسته است، مى نويسد: «مامون از متكلمان گروههاى مختلف و گمراه افرادى را دعوت مى كرد،و حريص بر آن بود كه آنان بر امام غلبه كنند،و اين بجهت رشگ و حسدى بود كه نسبت به امام در دل داشت،اما آن حضرت با كسى به بحث ننشست جز آنكه در پايان به فضيلت امام اعتراف كرد و به استدلال امام سر فرود آورد...» «نوفلى »مى گويد:مامون عباسى به «فضل بن سهل »فرمان داد سران مذاهب گوناگون هم چون «جاثليق » (رئيس اسقفان مسيحى) و«راس الجالوت » ( رئيس علماى يهود) و بزرگان «صابئين » (فرشته پرستان يا ستاره پرستان يا كسانيكه به نوبت و شريعتى ايمان نداشتند )و«هربذ اكبر»(معرب «هربد»است و به خادم آتشكده و قاضى گبران و آتش پرستان گفته مى شودو پيروان زرتشت)، و«نسطاس رومى »(پزشك رومى) و متكلمان (كسانيكه در علم عقائد مهارت داشتند) را جمع كند،«فضل »ايشان را گرد آورد...
دعوت مامون از امام به مجلس مباحثه بزرگان اديان
مامون به وزير خود، فضل بن سهل، دستور داد صابي - بزرگ صائبين - و هربذ اکبر - بزرگ آتش پرستان - و علماي زرتشت و نسطاس رومي و علماي اديان ديگر را جمع کند تا با آنها سخني را در ميان بگذارد.
فضل بن سهل همهي آنها را جمع کرد. مأمون به آنها گفت:« من پسر عمويي دارم که ميخواهم با او مناظره کنيد. فردا صبح همه شما نزد من حاضر شويد.»
فضل نوفلي روايت ميکند که:
ما نزد حضرت رضا عليه السلام نشسته بوديم که ياسر، خادمش، وارد شد و عرض کرد:« آقاي من! مأمون خدمت شما سلام ميرساند و ميگويد فردا علماي اديان مختلف نزد ما جلسهاي تشکيل ميدهند؛ شما هم تشريف بياوريد.»
واکنش امام عليه السلام
امام فرمود:« به مأمون سلام برسان و بگو من منظور تو را ميدانم و انشاء الله فردا صبح در مجلس تو خواهم بود. »
وقتي ياسر رفت، امام به من فرمود:« آيا ميترسي آنها دلايل مرا رد کنند و مرا محکوم نمايند؟»
من گفتم:« فدايتان گردم! بله؛ چون آنها اهل مجادله و انکار هستند و هر چه را شما بگوييد قبول ندارند. اگر بگوييد خدا يکي است، ميگويند چرا؟ اگر بگوييد محمد صلي الله عليه و اله و سلم رسول خداست، ميگويند رسالتش را ثابت کن. و بالاخره هر دليلي بياوريد با مغلطه و سفسطه رد ميکنند. از آنها بپرهيزيد!» امام فرمود: « مأمون از کار خود پشيمان خواهد شد. من با علماي توراتبا تورات خودشان، با علماي انجيل با انجيل خودشان، با علماي زبور با زبور خودشان، با صائبين به زبان عبراني، با هرابذه به فارسي، و با علماي رومي به زبان رومي استدلال خواهم کرد و همهي آنها را مجاب خواهم نمود. و لاحول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.» فردا صبح حضرت رضا عليه السلام وضو گرفت و از منزل خارج شد. وقتي وارد مجلس شد، ديد علماي اديان و عدهاي از بنيهاشم و بزرگان و کارگزاران حکومتي نزد مأمون نشستهاند. با ورود امام، مأمون و همه حاضرين به پا خاستند.
بامداد ديگر امام به مجلس آنان آمد...،«راس الجالوت »عالم يهودى گفت:ما از تو به جز از تورات و انجيل و زبور داود و صحف ابراهيم و موسى نمى پذيريم (راس الجالوت يهودى بود و به انجيل ايمان نداشت ولى به آن آشنائى داشت و مى خواست از اينراه نيز امام را در حضور مسيحيان بيازمايد تقاضا كرد كه امام به انجيل نيز استدلال كند) ،آن حضرت قبول كرد،و با آنان به تورات و انجيل و زبور براى اثبات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به تفصيل استدلال فرمود،آن گرامى را تصديق كردند و نيز با ديگران بحث كرد و چون همه خاموش ماندند فرمود:«اى گروه اگر در ميان شما كسى مخالف است و پرسشى دارد بى شرم و بيم بگويد». «عمران صابى »كه در بحث و علم كلام بى نظير بود گفت:اى دانشمند!اگر نه اين بود كه خود به پرسيدن دعوت كردى پرسشى نمى كردم،زيرا من به كوفه و بصره و شام و جزيره رفتم،و با متكلمان آن سرزمينها سخن گفتم،كسى را نيافتم كه وحدانيت خداى را بر من ثابت كند... امام عليه السلام به تفصيل برهان اثبات خداى واحد را براى او بيان فرمود، (برهان مفصل و ژرفى كه امام عليه السلام در آن مجلس بيان فرمود در كتاب «توحيد صدوق » ذكر شده است)عمران قانع شد و گفت:سرور من،دريافتم و گواهى مى دهم كه خدا چنان است كه شما فرمودى،و محمد بنده ى اوست كه براى هدايت و با دينى درست بر انگيخته شده،آنگاه به قبله رو كرد و به سجده در افتاد و اسلام آورد.متكلمان چون سخن «عمران صابى »را شنيدند ديگر چيزى نپرسيدند،و در پايان روز مامون برخاست و با امام عليه السلام به درون خانه رفتند،و مردم پراكنده شدند.
مناظره امام رضا (ع) با جاثليق عالم بزرگ مسيحي
هنگامي که علي بن موسي الرضا (ع) وارد بر مأمون شد . او به فضل بن سهل ، وزير مخصوصش دستور داد که پيروان مکاتب مختلف را مانند جاثليق ( عالم بزرگ مسيحي ) و رأس الجالوت ( پيشواي بزرگ يهوديان ) و رؤساي صائبين و هربز اکبر ( پيشواي بزرگ زردشتيان ) و نسطاس رومي ( عالم بزرگ نصراني ) و همچنين علماي ديگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را .
هدف مأمون از اين کار اين بود که به پندار خويش مقام امام (ع) را در انظار مردم پايين بياورد ، به گما