حجت الاسلام عالی: پیوند ایمانی، محکم ترین پیوند است

کد خبر: 44804
مراسم شب هشتم ماه صفر با سخنرانی حجت الاسلام عالی و مداحی حاج حسن خلج در بیت الحسین علیه السلام برگزار شد

وارث: مراسم شب هشتم ماه صفر با سخنرانی حجت الاسلام عالی و مداحی حاج حسن خلج در بیت الحسین علیه السلام برگزار شد.

در ادامۀ خبر متن سخنرانی حجت الاسلام عالی را می خوانید:

حجت الاسلام عالی:

صلح بین مومنان

در آیه 9 و 10 سوره حجرات دستوراتی را یاد می دهد که در هنگام تفرقه و دعوا و نزاع بین مومنین باید چه کرد؟

در آیه 9 می فرماید: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما» وظیفه اولی مومن این است که اگر می بینند بین مومنی با مومن دیگری دعوا و نزاعی رخ داده است یا بین طائفه ای با طائفه دیگر از مومنان نزاعی رخ داده است باید بین آن ها برقراری صلح و آرامش کنند.

اسم اسلام هم از سلم و آرامش آمده است. حتی سفارش شده است که اگر دیدید دو مومن دعوا و نزاعی دارند آبرو گرو بگذارید. در روایت است که هر چیزی زکاتی دارد زیبایی زکاتش حیا است، علم زکاتش این است که آن را پخش کند، آبرو زکاتش این است که آن را در جایی که می بیند اختلافی بین بعضی ها هست آبرو گرو بگذارند و خرج کنند.

حتی در روایات ما آمده است که اگر برای اصلاح بین مومنین آدم دروغ بگوید در این جا اشکالی ندارد. این روایت در اصول کافی است که می فرماید: «المصلح لیس بکاذب»1 کسی که اصلاح می دهد، کارش دروغ نیست. انقدر صلح دادن بین مومنین سفارش شده است که می شود قسمش را بشکند. اگر کسی وصیت تفرقه انگیزی کرده است مثلا گفته است فلان گروه در مراسم تشییع من شرکت نکنند، آن وصی ای که عاقل است نباید این وصیت را انجام بدهد.

اهل بیت علیهم السلام وقتی می دیدند جایی نزاعی است پول خرج می کردند تا آن نزاع و دعوا حل شود. در کوفه مرافعه ای بین مومنین بود و مفضل بن عمر آن ها را به خانه اش برد و با 400 درهم مصالحه ای بین آن ها برقرار کرد. وقتی که مرافعه شان حل شد به آن ها گفت: این پول برای من نیست، امام صادق علیه السلام پولی به من داده بودند و فرموده بودند: هر گاه بین مومنان دعوا و مرافعه ای شد این پول را خرج کن، بگذار با هم صلح کنند. این مطلوب خدا است.

امیرالمومنین علیه السلام در جنگ ها به این آیه عمل می کردند. در جنگ جمل که علیه امام علی علیه السلام به پا کرده بودند، امام برای اینکه نشان بدهند به این آیه عمل می کنند به یارانشان فرمودند: چه کسی حاضر است به آن ها بگویند دست از این نزاع بردارند و هیچ کسی حاضر نشد برود و فقط یک جوانی به نام مسلم مشاجعی بلند شد و به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد که آقا من بروم؟ حضرت باز هم گفتند تا یک ریش سفیدتر برود. دوباره فرمودند و هیچ کسی به هر دلیلی قبول نکرد. آن جوان گفت: من می روم. حضرت فرمودند: احتمال شهادت دارد؟ آن جوان گفت: من برای همچین چیزی آمده ام. حضرت امیر علیه السلام قرآن را به دستش داد و فرمود: آن ها را به قرآن قسم بده تا دست از این کارهایشان بردارند.

آن جوان رفت و قسم داد و او را به شهادت رساندند. امیرالمومنین علیه السلام که دیگر حجت را برای آن ها تمام کرده بودند در این جا شروع به جنگیدن کردند.

خرج کردن آبرو

وظیفه اولیه یک مومن این است که هر جایی که ببیند بین دو گروهی نزاعی در می گیرد آبرو خرج کند و وسط بیاید. البته به شرط اینکه بلد باشد و تجربه داشته باشد. قرآن در آیه 129سوره نساء می فرماید: «وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً» اگر بتوانی صلح بدهی رحمت نازل می شود. شکی نیست که اول از همه عنایت به واسطه می شود.

مرحوم علامه مجلسی رضوان الله تعالی یک شاگردی داشتند که خیلی کمک علامه در جمع آوری کتاب بحارالانوار کرد. یکی از بهترین شاگردانش سید نعمت الله جزائری2 بود که خیلی با هم رفیق بودند. با هم قرار گذاشته بودند که هر کسی که زودتر از دنیا رفت بیاید و به دیگری بگوید که آن طرف چه خبر است. مرحوم علامه مجلسی زودتر از دنیا رفت و سید نعمت الله جزائری می گوید وقتی مراسم تشییع و تدفین برگذار شد من سر قبرش رفتم و خیلی گریه برای ایشان کردم. چون ایشان باب الائمه در زمان خودشان بودند. بعد از گریه یک حالت خواب به ایشان دست داد. دیدم علامه مجلسی در برزخ خدا به او جایگاه عظیمی داده است. به خودش آمد و فهمید که ایشان از دنیا رفته است. به استاد گفت: ما با هم قرار گذاشتیم که هر کسی که از دنیا رفت از آن عالم خبر دهد.

علامه گفت: من هنگام مرگ خیلی درد می کشیدم، از خدا خواستم دردم را کم کند یک ملکی را دیدم که پایین پای من آمده است و دست به پایم می کشد و می گوید دردت کم شد و من دردم کم تر شده بود. دستش را بالاتر کشید تا سینه ام ادامه داد و کم کم تمام بدنم را دست کشید. یک لحظه دیدم روحم از بدنم جدا شده است و اطرافیانم برایم گریه می کنند. هر چه من به آن ها می گفتم تازه راحت شدم ولی هیچ کسی نمی شنید. وقتی من را دفن کردند شب اول قبر از من پرسیدند بنده ما چه برایمان این طرف آورده ای؟ می گوید من یک مرتبه چیزی به ذهنم آمد گفتم من بین مومنین صلح دادم. علامه مجلسی خیلی کارها و خدمات انجام داده بود ولی اولین چیزی که به ذهنشان آمد این بود. بعد گفتند: روزی ظهر از مسجد به خانه می آمدم و هوا خیلی گرم بود دیدم تعدادی از بازاری ها یک بازاری دیگر را دوره کرده اند و از او طلبکار هستند.

او هر چه قسم می خورد که من طلب شما را می دهم آبرویم را نبرید آن ها گوش نمی کردند. علامه این صحنه را دیدند و فرمودند: من خانه ام در این نزدیکی است. به آنجا برویم. آن ها را به خانه شان بردند و گفتند: چقدر طلب دارید؟ گفتند: مقداری است که او مدت ها است آن را نداده است. آن مرد بدهکار گفت: من به خدا قسم نداشته ام که بدهم. علامه می گوید: من به آن ها گفتم طلبتان را می دهم. پول را به آن ها دادند و آن ها رفتند. آن شخص از علامه خیلی تشکر کرد و ایشان را دعا کرد و گفت: این ها به قصد آبرو ریزی آمده بودند. شما آبرویم را خریدید.

علامه به شاگردش گفت: من اولین چیزی که یادم آمد و مرا رها کردند و همه چیز به من دادند این کار بود که انجام داده بودم. البته علم ایشان سر جای خودش است. پاداش علم در مراتب بالاتر آخرت است. اشک برای ابا عبدالله علیه السلام اول کار در موقع احتضار به درد می خورد. خیر رساندن به مومنین خیلی مهم است.

محدث قمی3 می گوید من در بین مستحبات خیلی گشتم بعد از زیارت و اشک برای سیدالشهدا علیه السلام چیزی بالاتر از اصلاح بین مومنین ندیدم.

در هر حال این اولین وظیفه در این آیه است که بیان شده است. در ادامه آیه 9 سوره حجرات می فرماید: «فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَي الْأُخْري‏ فَقاتِلُوا الَّتي‏ تَبْغي‏ حَتَّي تَفي‏ءَ إِلي‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ» و اگر یکی بر دیگری تجاوز نمود با آن گروه که تجاوز می کند بجنگید تا به فرمان خداوند بازگردد، پس اگر بازگشت میانشان به عدالت صلح برقرار نمایید ، و همواره دادگری کنید، که خداوند دادگران را دوست دارد.

یک گروه متجاوز بر دیگری است و اگر یکی بر دیگری تجاوز کرد به آن گروه مظلوم کمک کنید، با آن ستمگر مقاتله کنید. برای برقراری عدالت مقاتله کنید تا دست از آن ستمش بردارد.

اگر آن ستمگر دست از ستمش برداشت بینشان را اصلاح کنید ولی به عدل. او باید جبران خسارت ها را بکند.

در آیه 10 سوره حجرات می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» جز این نیست که همه مؤمنان با هم برادرند، پس (در تمام اختلافات) میان دو فرد یا دو گروه برادرانتان اصلاح نمایید و از خدا پروا کنید شاید مورد ترحم قرار گیرید.

یکی از ظرافت های عجیب دین ما است. که چه پیوندی می تواند انسان ها را به هم متصل کند که به حقوق یکدیگر احترام بگذارند. اخلاق را رعایت کنند. اوج اخلاق اسلامی در این آیه است.

آن چیزی که پیوند واقعی برقرار می کند این است که مومن با مومن برادر است و به برادرش خیانت نمی کند. پیوند ایمانی محکم ترین پیوندها است که اخلاق و ایمان را به هم مرتبط می کند. اینکه سعدی در آن شعر معروف خودش گفته است:

بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

این حرف ایشان خیلی دقیق نیست. ایشان گفته است همین که انسان باشند کمک یکدیگر می کنند. صرف اینکه انسان بودن کافی باشد که بینشان پیوندی برقرار باشد این نیست.

آن چیزی که می تواند پیوند باشد مومن بودن است. امام صادق علیه السلام فرمودند: مومن برادر مومن است. مثل یک پیکر، اگر یکی از اعضا (یک مومن) به درد آید درد او به دیگران هم سرایت می کند.

در اصول کافی روایتی آمده است که درباره جابر جعفی از اصحاب بسیار با عظمت امام صادق و امام باقر علیه السلام است. جابر خدمت امام باقر علیه السلام رفت و گفت: من بعضی از وقت ها آن چنان گرفته می شوم که دلیلی ندارد و خانواده ام هم این را می فهمند. امام باقر علیه السلام فرمودند: «يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ طِينَةِ الْجِنَانِ وَ أَجْرَى فِيهِمْ مِنْ رِيحِ رُوحِهِ فَلِذلِكَ المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ»4 خداوند گل مومنین را از گل بهشت آفریده است. از شعاع روح خودش در او دمید. لذا چون گل همه ما یکی است و روحی که دمیده شده است هم یکی است مومنین با هم برادر هستند.

امام باقر علیه السلام فرمودند: چون مومنین این چنین هستند برای همین با هم برادر هستند و سرشتشان یکی است. یک مومنی در جای دیگر مصیبتی دارد و غم او به دل تو هم می نشیند. گرفتگی ات بخاطر همین است.

بر عکسش هم هست می فرمایند: هرگاه شیعیان ما محزون باشند ما هم محزون هستیم. هرگاه شیعیان ما خوش باشند ما هم خوش هستیم.

پیوند ایمانی، محکم ترین پیوند است. اگر این فرمول را در جامعه شیعی باور و عملی کنیم (البته غیر شیعیان هم محترم هستند) خیلی به یکدیگر احترام می گذاریم.

امیرالمومنین علیه السلام در نامه شان به مالک اشتر فرمودند: انسان ها دو دسته هستند: با برادر دینی تو هستند یا انسان شبیه به تو هستند. ولی مومنین چیز دیگری هستند. اگر در جامعه مومنین باور کنیم که رابطه ما از برادر خونی محکم تر است که قرآن هم آن را می فرماید، خیلی احترام به هم می گذاریم. چقدر اخلاق بین ما رعایت می شود. چقدر مواظب هستیم به هم خیانت نکنیم.

فرمول خدا این است که برادری را بین خودتان حس کنید یک فرمول دیگر هم هست که وحیانی و آسمانی نیست یک فیلسوف انگلیسی که 45 سال پیش فوت کرد این فرمول را گفته است. از نظر او دین هیچ کاربردی ندارد. فرمولی که او می گوید که رعایت اخلاق مادی در جامعه شود این است که اگر من بخواهم گوساله همسابه را بدزدم و رعایت حال او را نکنم. او گاو مرا می دزدد. پس باید رعایت او را بکنم. یعنی در جامعه اگر بخواهیم راحت زندگی کنیم باید رعایت حال هم را بکنیم.

اگر این حرف ها را کنار هم بگذاریم می بینیم چند اشکال بزرگ است. این که او می گوید من گوساله همسایه را نمی دزدم تا او نیاید و گاو مرا بدزدد برای وقتی است که همسایه ام بداند من چیزی از او دزدیده ام. این رعایت اخلاق نیست. اگر خبر داشته باشد من دزدیده ام می آید و مال مرا می دزدد. در خلوت ها که کسی نمی بیند دیگر کسی مانع او نیست. اخلاقی که دین می گوید این است که اگر به او ضربه بزنی به خودت ضربه زده ای. از چشم خدا می افتی. خدا که تو را می بیند تو دیگر خلوت نداری. اگر مومن باشد در خلوت ترین خلوت ها هم حقوق دیگران را رعایت می کنی.

در قضیه حضرت یوسف علیه السلام که زلیخا از او درخواست فعل حرام کرد تعبیر قرآن این است: «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ»5 زلیخا قصد او را کرد و یوسف هم قصد او را می کرد اگر ایمان نداشت. یعنی یک چیز مانع حضرت یوسف علیه السلام شد که می دانست خدا او را می بیند.

اشکال دوم حرف آن فیلسوف که می گوید من گوساله او را بر نمی دارم چون او گاو مرا بر می دارد این جا است وقتی است که زور داشته باشد. اگر زور نداشت و ضعیف بود دیگر نمی ترسی. آن وقت دیگر اخلاق رعایت نمی شود و قلدری می شود. همین کاری که در دنیا دارند می کنند. اگر زور همسایه مساوی تو باشد او رعایت می کند.

اخلاقی که دین می گوید این است که می گوید او برادر دینی ات است ولو ضعیف است و خبر هم ندارد، اخلاق تو آن جایی است که با برخورد با آدم ضعیف نشانش بدهی. اگر در مقابل قوی نشان دهی از ترس او است.

امیرالمومنین علی علیه السلام موقعی که حاکم بودند بیرون دارالعماره می آمدند و در گرمای ظهر می نشستند و نگهبان می گفت: برای چه بیرون آمده اید؟ همان جا بنشینید اگر ارباب رجوعی آمد او را پیش شما می آورم. حضرت می فرمودند: حالا که کسی آن جا نیست. اینجا می آیم چون شاید کسی بیاید و مشکلی داشته باشد و نتواند بالا بیاید. ایشان به دنبال ضعیف می گشتند.

اشکال سوم به حرف آن فیلسوف هم این است که اخلاق مادی را دارد ترویج می کند که می گوید من حقوق او را رعایت می کنم که خودم راحت باشم. این اخلاق، اخلاق منیت است. یعنی برای راحتی خودم رعایت می کنم. رشد و تعالی ندارد. آدم هنوز در حصار منیت خودش است. اخلاق دینی می گوید رعایت برادر دینی ات را بکن و در چشم خدا بزرگ می شوی و رشد می کنی. هر چه به خدا قرب پیدا کنی وجودت قوی تر می شود. اخلاق ایمانی رشد می آورد و آدم را بزرگ می کند.

چهارمین اشکال بر نظریه آن فیلسوف است این است که او می گوید رعایت دیگری را بکن تا او رعایت تو را بکند. این اخلاق صمیمیت و امنیت بین افراد نمی آورد. طبق آن نظریه تا وقتی حواسمان به یکدیگر است احساس امنیت می کنیم. می دانم که اگر سرم را آن طرف کنم و غفلت کنم او سرم را کلاه می گذارد. اخلاق مومنین طوری است که کاری ندارد که او می بیند یا نمی بیند. در هر حال رعایت او را می کند. لذا من از شما احساس امنیت می کنم. می دانم اگر خواب هم باشم شما به من ضربه ای نمی زنید.

در جامعه مومنین اگر کسی خطایی در حقت مرتکب شد او را طرد نمی کنی. مومن ذاتش خوب است، شیطان بر او مسلط شده است. اگر خطایی مرتکب شد او را طرد نکن و کینه از او به دل نگیر. تو هم عمل اشتباه داری. آن وقت اگر کسی اشتباهی کرد کینه ای از او به دل نمی گیرد.

امام صادق علیه السلام از کوچه ای رد می شدند یک شخصی مشروب خورده بود و کوزه شرابش در دستش بود صورتش را آن طرف کرد که حضرت او را نبیند و این بخاطر معرفتی بود که او داشت. امام صادق علیه السلام فرمودند: گناه هم که می کنید از ما رو بر نگردانید. ما که شما را طرد نمی کنیم.

سید هنگری از شعرای عجیب و غریب محب اهل بیت علیهم السلام است. در یک دوره ای شراب هم می خورد. امام صادق علیه السلام درباره او فرمودند: اگر او یک پایش می لغزد پای دیگرش در محبت ما استوار است. همان پای ثابتش او را نجات داد و از خوبان روزگار شد.

/1102101304

حجت الاسلام عالی:

پی نوشت:

1.     

اصول کافی ، ج 3 ، ص 298.

2.     

جزایری‌، سید نعمت‌اللّه‌، فقیه‌، محدّث‌ و ادیب‌ امامی‌ قرن‌ یازدهم‌ و دوازدهم‌ می‌باشد. وی‌ سرسلسله خاندان‌ مشهور علمی‌ و دینی‌ سادات‌ جزایری ‌ بود که‌ سه‌ قرن‌ در منطقه خوزستان ‌، به‌ویژه‌ شوشتر ، خدمات‌ ارزنده‌ای‌ کردند.

3.     

در سال ۱۲۹۴ ق. شهر قم شاهد تولد کودکی سعادتمند بود. پدر او حاج محمدرضا قمی نام آن طفل سپید بخت را عباس گذاشت و او را آن گونه که شایسته بود تعلیم و پرورش داد. حاج محمدرضا قمی مردی کاسب بود که مردم او را نیک مردی با تقوا و آشنا به مسائل دینی می‌شناختند و برای یادگیری احکام دین به نزد وی می‌رفتند. و این باعث گردیده بود که فرزند عزیزش در فضایی اینچنین تنفس کند. فضایی که در آن عطر قرآن و اخلاص با نفسهای گرم خانواده در هم ریخته بود.

4.     

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 166

5.     

سورة يوسف – الآية 24