عبرت گرفتن از کارتون! / عروسک خیمه شب‌بازی حجّت خدا باشیم!+صوت

کد خبر: 44846
ایشان نشسته بودند که یک کارتون با بچّه ببینند تا او سرگرم شود؛ امّا ولیّ خدا با دیدن یک کارتون عادی هم عبرت می‌گیرند و به ما هم یاد می‌دهند که مراقب باشید.
وارث:
لزوم قرارگیری دائم در سنگر!

تمام خواطر شیطانی به واسطه وسوسه است. اگر انسان بر خواطر نفسانی، غلبه پیدا کند؛ می­تواند بر خواطر شیطانی هم غلبه پیدا کند؛ منتها این‌ها به هم گره خورده است. یعنی خواطر نفسانی، به وسوسه شیطان، آن عدوّ قسم خورده، انسان را گرفتار می­کند.

لذا آن حالی که اولیاء خدا دائم، آن حال دارند، حال استعاذه است، حال استعاذه، در باب وساوس، از خواطر نفسانی که اگر به ذهن و قلب ورود پیدا کرد، دیگر از آن‌جا به بعد، احتمال ورود به عمل زیاد است.

اولیاء خدا می فرمایند: انسان باید یک سنگر و به تعبیری حصن حصینی برای خودش درست کند که این حصن حصین، او را در امنیّت کامل قرار بدهد و الّا گرفتار می­شود.

مثلاً اوّل چیزی که در باب وسوسه، با این خواطر نفسانی، به ذهن انسان می­آید، این است که تو با پول به فلان مقام می­رسی، یا با فلان مقام به پول زیادی می­رسی و ... . یعنی این‌چنین او را با آرزو گرفتار می­کند.

آرزو؛ راه تسلّط شیطان بر قلب غافل

 در باب آرزو، نکاتی را در جلساتی بیان کردیم، امّا خیلی عجیب است که عامل سلطه شیاطین، هم همین آرزوست.

وجود مقدّس امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، آقا علیّ‌بن‌ابی­طالب(صلوات اللّه و سلامه عليه) می­فرمایند: «الْأَمَلُ سُلْطَانُ‏ الشَّيَاطِينِ‏ عَلَى قُلُوبِ الْغَافِلِين‏»[1] آرزو، مایه سلطه شیاطین است؛ یعنی سلطه شیاطین از همین جا شروع می­شود و آن هم به واسطه این که قلب، غافل می­شود. اگر یک لحظه غفلت کنی، شیطان هم از همین آرزو استفاده می­کند و مسلّط خواهد شد. یعنی یکی از مطالب وساوس شیطان لعین و رجیم، همین اعلان آرزوست.

لذا یکی از نکاتی که اولیاء خدا از باب استعاذه تبیین می­کنند، این است که خود استعاذه، عامل می­شود که انسان، غفلت نکند و مراقب و مواظب است و دقّت می­کند که غفلت صورت نگیرد. اگر غفلت صورت بگیرد، آن موقع است که دیگر تمام می­شود.

لذا نکته­ای که اولیاء خدا باز در این باب، بیان می­کنند، این است که وسوسه، از زیان‌بارترین امراض قلبی محسوب می­شود.

اولیاء خدا بیان کردند: خواطر شیطانی، فقط از وسوسه شروع می­شود و شیطان برای این که از این طریق، مطالب دیگر را به انسان القاء کند، از ضعف نفس استفاده می­کند.

نفسی که دچار خواطر نفسانی شد و خواطر ملکی و ربوبی برای او نیامد، از آن‌جا به بعد شیطان از همین بهره می­برد و دائم در قلب او وسوسه می­کند که زیان‌بارترین امراض قلبی، همین وسوسه است.

خیلی عجیب است، وجود مقدّس، پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) نکته‌ای را در همین باب دارند، حضرت می‌فرمایند: شیطان، فقط از طریق وسوسه، بر قلوب مردم احاطه دارد و دور آن می­چرخد.

همان‌طور که در قرآن کریم و مجید الهی هم بیان شده، شیطان، فردای قیامت هم بیان می‌کند: من بر شما تسلّط نداشتم، من فقط وسوسه می­کردم، «وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»[2] و چون كار از كار گذشت و داورى صورت گرفت، شيطان مى‏گويد: در حقيقت‏ خدا به شما وعده داد، وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم و مرا بر شما هيچ تسلّطى نبود، جز اين كه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد، پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد، من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس من نيستيد، من به آنچه پيش از اين مرا در كار خدا، شريك مى‏دانستيد، كافرم، آرى، ستمكاران عذابى پردرد خواهند داشت.

پس راه فرار کردن از وسوسه شیطان چیست؟

اوّل نسخه‌ای که اولیاء خدا تبیین می­کنند، این است که آرزو را در دلتان کم کنید. اگر آرزو، کم شد، خیلی از مطالب درست می­شود.

خیلی عجیب است، یک روایت شریفه از وجود مقدّس مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌أبی‌طالب(صلوات اللّه و سلامه عليه) است که حضرت بیان می­فرمایند: «الْأَمَلُ‏ كَالسَّرَابِ‏‏»[3] آرزو همچون سراب می­ماند، «يُغِرُّ مَنْ رَآهُ» آن کسی را که این سراب را می­بیند، فریب می‌دهد و بعد از فریب دادن، دل می­بندد.

پس اوّل خصوصیّت آرزو، این است که انسان را فریب می­دهد و بعد از آن، انسان به آن، دل می­بندد و بعد از دل بستن، خلف وعده می­­کند «وَ يُخْلِفُ مَنْ رَجَاه» و جوابش را نمی­دهد.

پس اوّل دل‌بستگی ایجاد می­کند و آن کسی که به او دل می­بندد، امیدوار می­شود، امّا بعد از دل‌بستگی، خلف وعده می­کند و او را گرفتار و مأیوس می­کند «وَ يُخْلِفُ مَنْ رَجَاه».

لذا عمده خواطر نفسانی، از وسوسه است و اگر انسان مراقبه نکند، تمام خواطر نفسانی، با یک وسوسه، در انسان، محقّق می­شود.

آرزوهایی تحقّق یافتنی امّا با تسلّط شیطان!

پس انسان باید دائم به پروردگار عالم پناه ببرد و معنی حقیقی­ استعاذه که پناه بردن به خدا هست، همین است که من می­ترسم، چون شیطان دائم دور قلب من دارد می­چرخد و منتظر است من لحظه­ای غفلت کنم و آن، تسلّط پیدا کند (سلطان الشّیطان)، آن هم از طریق آرزوهای طول و دراز مادّی.

اولیاء خدا می­گویند: اگر بشود آن آرزوها هم به صورت طبیعی دنیا، محقّق شود، اصلاً باید دید هدف از آن‌ها چه بوده؛ آیا آرزویم برای خدا و یا برای این بوده که کسی از اولیاء و بزرگان به من امر کرده است؛ یا این که مثلاً آرزو دارم نماینده مجلس شوم و بعد می­دانم که اگر این کار را کنم، محقّق می­شود؟! یا آرزو دارم از طریق سواد و علم  و درس، به مدیریتی برسم و ... . لذا همین آرزو هم تسلّط شیطان است.

عند الاولیاء می­گویند: این آرزوها، ولو به صورت ظاهر، امکان تحقّقش موجود است، یعنی با دو دو تا چهارتاهای دنیوی جور در می‌آید، امّا این همان آرزویی است که شیطان می­تواند بر انسان تسلّط پیدا کند.

‌ستون‌های استعاذه

لذا اولیاء خدا نسخه‌ای را در این مورد بیان می‌کنند که چهار مورد است:

1.    انسان حتّی قبل از قرائت قرآن و تمسّک به دعا هم باید عقاید خودش را به کسی که صاحب  نفس است، عرضه بدارد و خودش را به او بسپرد تا در پناهگاه قرار گیرد.

2. انتخاب جلیس.

3. پناه بردن به قرآن. 

4. توسل و دعا.

این‌ها ‌ستون‌های استعاذه هستند؛ یعنی چهار ستونی که باید استعاذه و پناه بردن به پروردگار عالم، بر آن‌ها بنا شود.

دعا، بسیار عالی است و باید باشد، امّا اگر اوّل شما ندانی چگونه باید پیش بروی، امکان دارد با دعا هم خرابش کنی. چرا؟

اطاعت محض از اولیاء الهی؛ سبب منحرف نشدن از راه خداست

نکته­ای بیان کنم که خیلی زیباست. پرودگار عالم در آیه شریفه‌ای سوره انعام، می­فرماید: «وَ أَنَّ هذا صِراطي‏ مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏»[4] این راه من است، راه مستقیم، این راه را بیایید و از آن، تبعیّت کنید.

«فاء» بر سر «اتّبعوه» آمده؛ لذا به معنی «پس به تحقیق، از آن تبعیّت کنید»، می‌باشد. «فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ» ، از این صراط مستقیم پیروی کنید و از راه‌های دیگر تبعیّت نکنید.

تبعیّت، یعنی اطاعت عملی، با اعضا و جوارح. تبعیّت، یعنی نشان دادن اطاعت در افعال، آن هم نعل به نعل، یعنی وقتی می­گویند: این پایت را بردار و آن طوری بگذار، بگویی: چشم، این پایت را آن طور بگذار، باز هم چشم و ... .

در مثال مناقشه نیست، اولیاء خدا تمثیل به طهارت می­زنند و می­گویند: به خاطر همین است که می‌گویند: در وضو گرفتن، اوّلین شستن، واجب است، دومی، مستحب است و سومی، حرام است. لذا وقتی تبیین به بطلان می­کنند، یعنی اگر سه بار آب بریزی، دیگر خرابش کردی. نمی­فرماید: مکروه است، بلکه می‌فرماید: حرام است. حتّی اگر می­فرمود: مکروه است، باز منعی نداشت، امّا می‌گویند: حرام است و دلیل و برهانش هم این است که تبعیّت را می­خواهند که وقتی فرمودند: دو بار بس است، دیگر تمام می‌کنی یا خیر.

لذا تبعیّت یعنی این که هر چه که فرمودند، مطیع محض باشیم و کم یا زیاد نکنیم. پس باید این مطیع محض بودن را به افعال و کردار خود نشان دهیم.

در آیه مورد بحث بیان شده: «فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ» به راه‌های دیگر نروید و از آن‌ها تبعیّت نکنید؛ چون شما را از راه خدا منحرف می­کنند.

ذیل این آیه شریفه، نکاتی را بیان فرمودند، از جمله این که «وَ أَنَّ هذا صِراطي‏ مُسْتَقيماً» چیست؟ «فَاتَّبِعُوهُ» - پس به تحقیق تبعیّت کنید - چیست؟

می­فرمایند: این صراط مستقیم که باید از آن تبعیّت کرد، صراط اولیاء الله، از انبیاء، ائمّه و متخلّقین به اخلاق الله است.

پس بین چهار موردی که برای استعاذه بیان شد، اولین عنوان این است که انسان خودش را به صاحب نفسی بسپرد، تا بتواند در  پناهگاه قرار بگیرد.

حبّ و اطاعت؛ رمز پیشرفت میثم تمّار

لذا ببینید جوانی که خودش را به امیرالمؤمنین(عليه الصّلوة و السّلام) سپرد، چه عاقبتی پیدا کرد. او جوانی بود که خیلی به امیرالمؤمنین(عليه الصّلوة و السّلام) علاقه داشت، یک مرتبه آن جوان، به محضر حضرت آمد و از ایشان سؤالی کرد، حضرت جوابش را دادند. مجدّد سؤال کرد و باز هم حضرت جوابش را دادند. بعد همراه ایشان تا درب منزل رفت، حضرت فرمودند: دیگر سؤالی نداری؟ گفت: نه آقا. حضرت داخل خانه رفتند و درب را بستند.

حضرت چند دقیقه‌ای پشت درب ایستادند، بعد درب را باز کردند و دیدند او همان‌جا ایستاده و به دیوار تکیه داده است و دارد درب خانه را می­بیند - اینکه حبّ، اثر دارد، «هَلِ‏ الدِّينُ‏ إِلَّا الْحُب‏»[5]، همین است - حضرت فرمودند: گفتی: دیگر سؤال ندارم، پس برای چه ایستادی؟ گفت: آقا! همه سؤال‌ها بهانه بود که پیش شما باشم، من شما را خیلی دوست دارم. حضرت فرمودند: اگر مرا دوست داری، همین مطالبی را که گفتم، گوش کن. گفت: چشم آقا.

بعد او چه کسی از کار درآمد؟ میثم تمّار! یک جوانی که به خاطر اساس حبّش، آن‌قدر پیشرفت کرد که جزء صحابه امیرالمؤمنین(عليه الصّلوة و السّلام) شد! میثم، مدینه‌ای ندیده، پیغمبری ندیده، امّا کسی می­شود که حتّی او را بر درخت هم که به صلیب می‌کشند، دست از حبّش برنمی‌دارد. همه این‌ها به واسطه این بود که آقا به او فرمودند: مگر نمی­گویی من را دوست داری، از من اطاعت و تبعیّت کن «فَاتَّبِعُوهُ» و این مواردی را که گفتم انجام بده  که صراط مستقیم، همین است (امیرالمؤمنین(عليه الصّلوة و السّلام) است).

سلمان فارسی می­گوید: از قبل، گفته بودند که فردی به نام میثم می­آید و به واسطه همین حبّ و تبعیّت، به چنین مقاماتی می‌رسد.

سلیم‌بن‌قیس می‌گوید: امیرالمؤمنین(عليه الصّلوة و السّلام) در وصف او می‌فرماید: میثم، کسی است که وقتی او را می­بینیم، قلبمان شاد می­شود.

لذا میثم تمّار، نه جزء صحابی بوده، نه جزء خاندان رسول الله(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)، امّا کاری می­کند که با حضورش، باعث شادی قلب امیرالمؤمنین(عليه الصّلوة و السّلام) می­شود.

چگونه سبب فرح قلبی امام زمان(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) شویم؟

عزیز دلم! اگر ما هم تبعیّت کنیم، یک روزی می­شود که امام زمان(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) از دیدن ما خوشحال شود و فرح قلبی پیدا کند.

مثل شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز(روحي له الفداء و سلام اللّه عليه) که حضرت به او می­فرمایند: وقتی تو درس می­دادی، شنیدن صدای درس تو، قلب من حجّت خدا را آرام می­کرد. لذا حضرت شیخنا الاعظم(روحي له الفداء و سلام اللّه عليه) هم از باب تبعیّت است که عشق امام زمان، اخ‌السّدید و برادر جداناشدنی ایشان می‌شود.

پس یکی از مطالب در مقام استعاذه و پناه بردن از خواطر نفسانی و خواطر شیطانی به خدا و ترس از این که شیطان در اطراف قلب ما می­چرخد، این است که انسان در حصن حصین قرار بگیرد و عقاید خودش را به حضرات معصمین(عليهم صلوات المصلّين) عرضه بدارد.

در زمان غیبت آن حضرات هم، خودش را به اهل معنا بسپارد و عقایدش را به ایشان عرضه بدارد، بزرگان و اعاظمی، مثل، شیخنا الاعظم، علّامه مقدّس اردبیلی، آیت‌الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی، امام راحل عظیم‌الشّأن، آیت‌الله بهاءالدّینی، آیت‌الله بهجت، ابو العرفا، آیت‌الله العظمی ادیب(اعلي اللّه مقامهم الشّريف) و ... . لذا هر چه این اعاظم گفتند، می‌گوید: چشم، «فَاتَّبِعُوهُ».

دلیل عدم پیشرفت ما چیست؟

لذا یکی از دلایل پیشرفت نکردن ما، این است که گاهی نسخه می­گیریم، امّا تبعیّت و عمل نمی­کنیم.

مثلش این است، در مثال مناقشه نیست، مثلاً اگر کسی، خدای ناکرده مریض جسمی باشد - که إن‌شاءالله خداوند همه امراض به خصوص امراض روحی را شفای عاجل مرحمت کند - و به بهترین متخصّص مراجعه کند، آیا همین که به دکتر رفته، شفا می‌یابد؟ عزیزم! رجوع به متخصّص شفا نمی­دهد. اگر نسخه بدهد و نسخه را بگیری، باز شفا نمی­دهد. اگر دارو را هم بگیری، به صرف گرفتن دارو هم شفا نمی­دهد. بلکه باید دارو را مصرف کنی. هر چند مصرفش هم شفا نمی­دهد! چرا؟ چون درست مصرف کردن، طوری که او بیان کرده، مهم است.

یعنی اگر بیان کرده: دارویی را شش ساعت یک‌بار بخور و من سرخود بگویم: می­خواهم زود خوب شوم، پس شش ساعت را چهار ساعت یک‌بار می­خورم؛ معلوم است که نه تنها خوب نمی­شود، بلکه بیشتر بیمار می­شود.

نسخه‌ای هم که اولیاء خدا به من و شما می­دهند، همین حال را دارد. اگر مراقب نباشیم، اگر عمل نکنیم، اگر تبعیّت را باور نکنیم؛ خطورات نفسانی به واسطه وسوسه، وجودمان را می­گیرد.

لذا عزیزان من گرچه مجالس اهل‌بیت(عليهم صلوات المصلّين)، مجالس حالیّه و خیلی عالی است و حال جوان‌های عزیزی، مثل شما، این حال را به وجود می­آورد و خودش زنگار را از قلب می­گیرد و قلب را جلا می­دهد، امّا فقط خود مجلس، اثر ندارد؛ عمل به دستور، اثر دارد. پس اگر انسان، آن اثر دائمی می­خواهد، حتماً باید این تبعیّت محض را مدّنظر بگیرد.

چرا میثم، در مقابل امیرالمؤمنین، چشم و گوش بسته و مطیع محض بود؟

لذا پروردگار عالم در این آیه شریفه که تبعیّت تبیین می‌شود، فرموده است: «وَ أَنَّ هذا صِراطي‏ مُسْتَقيماً» این صراط، تو را به پروردگار عالم می­رساند و اجازه نمی­دهد نفس دون، خواطر نفسانی و شیطانی بر انسان غلبه پیدا کند. حال، این صراط مستقیم چیست؟

این صراط مستقیم، اولیاء خدا هستند. ما که خود پروردگار عالم را به خودی خود نمی­بینیم. مگر خدا نعوذبالله جسم است؟! باید به آن نسخه‌هایی که از اعمال و افعال حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين) گرفته‌ایم، عمل کنیم. لذا تبیین می­کنیم: حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين)، قرآن ناطق؛ یعنی کلام پروردگار عالم هستند.

این هم می‌گوییم ما باید به سنّت رجوع کنیم، باید بدانیم که سنّت؛ یعنی قول و فعل و تقریر معصوم(عليه الصّلوة و السّلام). اگر طبق سنّت عمل کردیم، این، تبعیّت است. آن‌وقت است که انسان می­تواند جلو برود و در مقابل خطورات نفسانی محکم شود و اجازه ندهد وساوس برای انسان بیاید.

لذا پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) نکته‌ای را ذیل مبحث تبعیّت بیان می­فرمایند که خیلی عجیب است. ایشان می­فرمایند: ابلیس ملعون، این نامرد، در هر زمانی هست و شما را گرفتار می­کند، او کاری می­کند که گاهی شما از حقّ و صراط مستقیم الهی - که اولیاء الهی هستند - تبعیّت نکنید و گرفتار شوید.

پس اوّلاً ابلیس دائم و در هر زمانی هست و بعد هم آن قدر وارد، مجرّب و زرنگ است که کاری می­کند حقّ را باطل و باطل را حقّ جلوه می‌دهد، شرّ را جای خیر و خیر را جای شرّ تبیین می­کند.

لذا دلیل تبعیّت، همین است که با این کارهای شیطان، گمراه نشود. یعنی اگر انسان تبعیّت نکند، تصوّر می­کند در حقّ است، در حالی که در باطل است.

در احوالات میثم تمّار مطالعه کردم، میثم تمّار یک جمله­ای دارد که خیلی جالب است. کسی به نام زید بن عون کوفی از او پرسید: میثم! چرا این‌قدر به امیرالمؤمنین(عليه الصّلوة و السّلام) عشق می­ورزی و هر چه می­گوید، می‌پذیری و هیچ نمی­گویی؟ یعنی به تعبیر عامیانه، چرا این‌قدر چشم و گوش بسته، عمل می‌کنی؟

میثم می­گوید: چون می­دانم امیرالمؤمنین(عليه الصّلوة و السّلام)، حصن حصین است که اگر لحظه­ای از او دور گردم، نه می­توانم خودم را نجات دهم و نه خانواده­ام را و وقتی نتوانستم نجات یابم، طبعاً من شرّ می­گردم و خیر را جای شرّ نشان می­دهم - بینید وقتی انسان تبعیّت ­کند، چه مقام معرفتی بالایی پیدا می­کند! این حرف میثم، خیلی عجیب، سنگین و قابل تأمّل است -

او مثال می‌زند و می گوید: مثلاً شیطان می­آید و مرا فریب می­دهد و می­گوید: تو کار خیر انجام دادی، برای این که این کار خیرت گسترش پیدا کند و دیگران هم به سمت آن بیایند، این را برملا کن. حال، اگر من ندانم چه زمانی باید عمل خود را آشکار، یا نهان کنم و بدین ترتیب با وسوسه شیطان، آن را آشکار می­کنم، در آن، سعادتی نیست و این، فریب شیطان است و یا گاهی در حالی که علن کردن آن عمل، سعادت است، آن را مخفی­ می­کنم که این هم باز فریب شیطان است.

یعنی این که من تمام عقایدم را به امیرالمؤمنین(عليه الصّلوة و السّلام) عرضه می­دارم و هر چه او بگوید، مطیع محضم؛ دلیل و برهانش، این است که امکان دارد این ملعون، شیطان - همان طور که پیامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمودند - خیر و شرّ را برای من عوض کند و من متوجّه نمی‌شوم که این از وساوس شیطان است.

صدقه‌ای با اذیّت و آزار!

لذا گاهی می­شود یک موقعی طرف می­آید می­خواهد دیگران را تشویق کند، ولی خدای نکرده نفس دون، خودش هم حرکت می‌کند و می­گوید: آقا! فلانی نیاز دارد، من خودم هم کمک کردم، ببینم شما چقدر کمک می­کنید.

در حالی که صدقه از صدق می­آید، یعنی باید صادق بود و نیّت آن، راست و فقط برای خدا باشد. لذا در قرآن کریم و مجید الهی هم آمده: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏»[6]، صدقات خود را با منّت گذاشتن و اذیّت کردن، باطل نکنید.

یکی از صحابی و نزدیکان به حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه عليه) خدمت حضرت، آمد و عرضه داشت: آقاجان! فلانی، گرفتار است، وضعش چنین و چنان است و ... . حضرت داشتند به حرف او گوش می­دادند، بعد برای این که حضرت فکر نکنند که او فقط اهل حرف است و عمل نمی‌کند، گفت: آقا! من هم کمکی به او کردم و این‌قدر دادم، می­خواهیم شما هم عنایت کنید و یک چیزی مرحمت بفرمایید که سبب برکت شود و مشکل او برطرف شود.

آن صحابی حضرت می‌گوید: یک‌باره حضرت روی دو زانو نشستند و سینه را جلو آوردند و صدا را بلند کردند که چرا اذیّتش می­کنی؟!

او می­گوید: من ترسیدم، گفتم: آقا! من اذیّت نکردم، من دارم می­گویم او مشکل دارد و .. .

حضرت فرمودند: همین که گفتی، اذیّت کردن اوست. مگر آیه شریفه را نخواندی که فرمودند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏».

گفتم: آقا! من که نرفتم به خودش بگویم.

فرمودند: همین که به من گفتی، درست نیست؛ چون من هر جا تو را با او ببینم، یادم می­افتد که تو به او کمک کردی و همین، اذیّت کردن او و یکی از مصادیق این آیه است.

بعد حضرت فرمودند: از تو دیگر انتظار نداشتم که بیایی و به من بگویی: من به فلانی این قدر داده­ام، شما هم کمک کن و این قدر بده، برای چه جلوی من، اسم او را بردی؟! بگو: برای کاری می‌خواهم و من به تو می­دهم.

همان‌طور که در روایات شریفه دیگری هم شنیده­اید که حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين) اکثراً از پشت درب به فقرا کمک می‌کردند. البته برای این که به ما بفهمانند و یاد بدهند، بعضی مواقع هم علن می­دادند.

امّا ما خیلی از مواقع انفاق‌های پنهانی خود را هم خراب می‌کنیم، مثلاً بعد از مدّت‌ها می‌گوییم: بله، من یادم هست فلانی می‌خواست خانه بخرد و آن موقع، مثل الآن، وضعش خوب نبود، ما هم یک چیزی دادیم و او توانست خانه بخرد. امّا همین که این‌طور بر زبان می‌آورد، آن انفاق خود را خراب می‌کند. تازه بعد هم می­گوید: البته بعداً بنده خدا تسویه کرد و پولش را داد. یعنی اوّل یک طوری می­گوید، کأنّ اگر او آن پول را نمی­داد، آن شخص نمی­توانست خانه بخرد و خانه‌دار شدنش را مدیون این است و باید بیاید شش دانگ به نام این بزند. لذا این همان چیزی است که اگر انسان نداند چگونه رفتار کند، به بیراهه می­رود.

عبرت گرفتن از کارتون! / عروسک خیمه شب‌بازی حجّت خدا باشیم!

لذا از راه‌هایی که برای مراقبت از خطورات نفسانی و شیطانی و استعاذه بیان کردیم، انتخاب جلیس و عرضه داشتن عقاید به اولیاء خدا بود.

قبلاً هم این قضیّه را که برای سال شصت یا شصت و یک است، بیان کردم، یکی از اولیاء خدا در خانه بودند، نوه‌شان را پیش ایشان گذاشته­ بودند و رفته بودند. آن بچّه کوچک، تلویزیون را روشن کرده بود و به پدربزرگش گفته بود: تو هم حتماً باید بنشینی و با هم کارتون ببینیم.

حالا توجّه کنید که اولیاء خدا چطور به مسائل اطراف خود نگاه می­کنند و به هر چیزی، از دید عبرت می‌نگرند، «فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصار»[7].

وقتی فرزندان آن ولیّ خدا آمده بودند، ایشان فرمودند: امروز ما هم کارتون دیدیم! آن‌ها خندیده بودند.

ایشان فرمودند: ما امروز پینوکیو دیدم. آن‌ها تعجّب کرده بودند که آقا چطور شده چنین چیزی را تعریف می‌کند.

بعد ایشان فرمودند: می‌خواهید بگویم داستانش چه بود؟

باز هم فرزندان تعجبّشان بیشتر شده بود و گفتند: آقا! بفرمایید.

ایشان فرمودند: حسین (نوه‌شان) می‌گفت: در قسمت قبلی پینوکیو مجدّد چوب شده بود و به سیرک رفته بود. در این قسمت در سیرک دید که یک عدّه در پشت صحنه با دست خود دارند این عروسک‌ها را بازی می‌دهند و می‌چرخانند. خلاصه متوجّه شد که شازده خانم را دارند اذیّت می‌کنند. مردم گریه می‌کردند، او هم گریه‌اش گرفت، یک‌باره پرید و رفت همه را به هم زد.

حالا فرزندان همچنان در تعجّب بودند که آقا چرا دارند این داستان را تعریف می‌کنند. بعد در آخر فرمودند: مَثَل ما، مثل این عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی است. اگر تا موقعی که در دست حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) باشیم و ما را این طرف و آن طرف ببرد، خراب نمی‌کنیم؛ امّا اگر رها شدیم، مثل پینوکیو می‌زنیم همه چیز را داغون می‌کنیم.

ایشان نشسته بودند که یک کارتون با بچّه ببینند تا او سرگرم شود؛ امّا ولیّ خدا با دیدن یک کارتون عادی هم عبرت می‌گیرند و به ما هم یاد می‌دهند که مراقب باشید؛ اگر می‌خواهید دچار وساوس نفسانی نشوید و خطورات نفسانی و شیطانی شما را گرفتار نکند؛ باید مانند عروسک خیمه‌شب بازی، دستتان در دست حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) باشد. هر جا شما را برد، بروید؛ نه هر جا که خودتان خواستید بروید. هر چه او خواست، همان شود؛ نه هر چه که خودت دلت خواست.

لذا «فَاتَّبِعُوهُ» یعنی این. وقتی فرمود: این‌طور باش، بگوییم: چشم. آن‌طور، چشم. این کار را انجام بده، چشم. آن کار را انجام نده، چشم.

اولیاء خدا تمثیل می‌زنند و می‌فرمایند، موفّق‌ترین فرد در مسئله «فَاتَّبِعُوهُ»، حضرت ابالفضل العبّاس(عليه الصّلوة و السّلام) بوده است. لذا در زیارت‌نامه ایشان عرضه می‌داریم: «السّلام علیک أیّها العبد الصّالح، المطیع للّه و لرسوله و لأمیرالمؤمنین ...». چطور بنده صالح خدا شد؟ وقتی که متوجّه شد همه چیز در اطاعت محض است. ما کاری به آن عدّه که متوجّه نیستند و نوع دیگری بیان می‌کنند؛ نداریم.

لذا مسئله اوّل در مراقبه از خطورات نفسانی و شیطانی، بحث تبعیّت محض از هادیان الهی است.

چه کسانی دارای زیان‌بارترین اعمال هستند؟

در اواخر سوره کهف، آیات شریفه‌ای در این زمینه بیان شده است که خداوند می‌فرماید: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»[8]