هر كه مرا در طوس زيارت كند هم درجه من در بهشت است!
حضرت فرمود: بخوان اشعارت را.
دعبل اشعار مفصلي را خواند كه برخي از آن چنين است:
مَدارس آيات خلت مِن تِلاوَة
وَ مَنزل وَحي مقفر العَرصات؛
خانه هايي كه محل نزول وحي و قرآن بود خراب شده و مثل بيابان بيصاحب افتاده و مقابل آن خانه هايي آباد شده كه صداي ساز و عربدهي شرابخواران بلند است.
اَري فَيئهم فِي غَيرهُم مُتقسما
وَ اَيديهم مِن فيئهم صَفرات؛
ميبينم اموالي كه مختص ايشان است در ميان غير ايشان تقسيم شده و دستهاي ايشان از مال خودشان خالي است.
پس حضرت رضا (ع) در اين لحظه به گريه افتاد و فرمود: آري راست گفتي، اي دعبل.
دعبل در ادامه سرود:
بَنات زياد فِي القُصور مَصونة
بَنات رَسول الله فِي الفلوات؛
دختران آل ابوسفيان و آل زياد در حجرههاي زر نگار و در كاخها محفوظند، ولي دختران رسول خدا در خرابهها جاي گرفتهاند بدون آنكه پوشش مناسبي داشته باشند.
اِذا وَتروا مَدوا اِلي وَ أراهُم
اكفا عَن الأرتاد مُنقبضات؛
هر گاه از آل محمد (ص) كسي كشته شود نميتوانند قاتل او را قصاص كنند، مانند كسي كه دستش بسته باشد.
حضرت رضا (ع) دستهاي خود را بر هم زد و فرمود: اجل منقبضات؛ آري، دستهاي ما بسته است.
آنگاه دعبل در اشعار خود گفت: «اي فاطمهي زهرا! قاعده و رسم روزگار چنين است كه اگر اعضاي يك خانواده بميرند همه را در يك محل و نزديك هم دفن ميكنند اما قبر فرزندان تو از هم دور افتاده است و هر كدام در دياري و صحرايي و دور از يكديگر دفن شدهاند. قبر بعضي در نجف است، قبر بعضي در مدينه و قبر بعضي در كربلا. اي كاش جانم پيش از گفتن اين سخنان از بدنم بيرون رفته بود.
آنگاه با ياد و نام پدر بزرگوار امام رضا (ع) شعر خود را ختم كرد و گفت:
وَ قَبر بِبَغداد لِنَفس زَكية
تَضَمُنَها الرَحمن فِي الغُرفات؛
اي فاطمه! قبر يكي ديگر از فرزندانت در سرزمين بغداد است (يعني حضرت موسي بن جعفر (ع)). او صاحب نفس پاك و پاكيزه اي است و خداوند از او در قصرهاي بهشت پذيرايي ميكند.
چون اشعار دعبل به اتمام رسيد حضرت رضا (ع) فرمود: من هم دو بيت شعر ميگويم، آنها را در آخر اشعارت بنويس.
دعبل گفت: فدايت شوم! شعر شما را در آغاز اشعارم مينويسم تا بدان تبرك جسته باشم نه در آخر.
امام رضا (ع) فرمود: به اين ترتيبي كه نام قبرها را بردي جاي اين شعر در آخر است. آنگاه اين شعر را فرمود:
وَ قَبر بِطوس يا لَها من مُصيبَة
الحت عَلي الاحشاء بِالزفرات
اِلي الحَشر حَتي يَبعث الله قائما
يَفرَج عَنا الهُم وَ الكربات
اي فاطمه! قبر يكي ديگر از فرزندانت در خراسان است، واي از اين مصيبت! غصه ها و غمها فشار آورده است به احشاء و اعضاء صاحب آن قبر تا روز قيامت، تا آن زمان كه خداوند برانگيزاند قائم آل محمد (ص) را و او غصههاي ما را از ميان ميبرد.
دعبل گفت: يابن رسول الله! اين قبري كه فرموديد در خراسان است قبر كيست؟
حضرت فرمود: قبرِ منِ غريب است. پس بدان که مرا زهر ميدهند و در خراسان دفن ميكنند و مزار من محل رفت و آمد شيعيان و زوار من خواهد شد. بدان كه هر كه مرا در طوس زيارت كند هم درجه من در بهشت خواهد بود و خداوند در روز قيامت او را خواهد آمرزيد.
آنگاه امام رضا (ع) به دعبل فرمود: «اندكي صبر كن تا من بيايم.» و برخاست و داخل خانه شد. بعد از مدتي خادمي بيرون آمد و صد دينار به او داد و گفت: مولايم فرمود اين پول را صرف مخارج خود بگردان.
دعبل گفت: «به خدا سوگند من براي پول نيامده بودم و قصيده ام را از روي طمع نگفتهام» و آن كيسه را رد كرد ولي لباسي از لباسهاي حضرت را خواست تا همواره با آن تبرك جويد.
حضرت نيز بزرگوارانه لباس عالي به همراه كيسه پر از دينار براي او فرستاد و به خادم فرمود: «به او بگو كه اين كيسه پول را نيز نگهدار كه بدان محتاج خواهي شد».
منابع:
1-علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 49: 238.
2-حسيني قمي، كرامات و مقامات عرفاني امام رضا(ع): 58-65.
/1102101305