آیا توسل به اولیای الهی با توحید سازگار است؟

کد خبر: 46300
یکی از شبهات وارده این است که آیا توسل به اولیاء الهی با توحید سازگار است یا خیر؟
وارث : هرگز منظور از توسّل این نیست که چیزی را از شخص پیامبر یا امام مستقلا تقاضا شود بلکه منظور این است که با اعمال صالح یا پیروی از پیامبر وامام، یا شفاعت آنان و یا سوگند دادن خداوند به مقام و مکتب آنها (که خود یک نوع احترام و اهتمام به موقعیّت آنها و یک نوع عبادت است) از خداوند چیزی را بخواهند این معنی نه بوی شرک می دهد و نه بر خلاف آیات قرآن است .همچنین از آیات قرآن به خوبی استفاده می شود که وسیله قرار دادن مقام انسان صالحی در پیشگاه خدا و طلب چیزی از خداوند به خاطر او، به هیچ وجه ممنوع نیست و منافات با توحید ندارد، در آیه 64 سوره نساء آمده است: اگر آنها هنگامی که به خویشتن ستم کردند (و مرتکب گناهی شدند) به سراغ تو می آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش می کردند و تو نیز برای آنها طلب عفو می کردی، خدا را توبه پذیر و رحیم می یافتند.

با این حال از روایات متعددی که از طریق شیعه و اهل تسنن در دست است به خوبی استفاده می شود که توسل هیچگونه اشکالی ندارد، بلکه کار نیکی محسوب می شود، این روایات بسیار فراوان است و در کتب زیادی نقل شده و به عنوان نمونه به چند قسمت از آنها که در کتب معروف اهل تسنن اشاره می شود.
در کتاب «وفاء الوفاء» تألیف دانشمند معروف سنی «سمهودی» چنین می خوانیم که: مدد گرفتن و شفاعت خواستن در پیشگاه خداوند از پیامبر (ص) و از مقام و شخصیت او، هم پیش از خلقت او مجاز است و هم بعد از تولد و هم بعد از رحلتش، هم در عالم برزخ و هم در روز رستاخیز سپس روایت معروف توسل آدم را به پیامبر اسلام (ص) از عمر بن خطاب نقل کرده که: آدم روی اطلاعی که از آفرینش پیامبر اسلام در آینده داشت به پیشگاه خداوند چنین عرض کرد: یارب اسئلک بحق محمد لما غفرت لی؛ خداوندا به حق محمد (ص) از تو تقاضا می کنم که مرا ببخشی.
سپس حدیث دیگری از جماعتی از راویان حدیث از جمله «نسائی» و «ترمذی» دانشمندان معروف اهل تسنن به عنوان شاهد برای جواز توسل به پیامبر در حال حیات نقل می کند که خلاصه اش این است: مرد نابینایی تقاضای دعا از پیامبر برای شفای بیماریش کرد، پیغمبر به او دستور داد که چنین دعا کند: اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمة یا محمد انّی توجهت بک الی ربی فی حاجتی لتقضی لی اللهم شفعه فیّ؛ خداوندا من از تو به خاطر پیامبرت پیامبر رحمت تقاضا می کنم و به تو روی می آورم ای محمد! به وسیله تو به سوی پروردگارم برای انجام حاجتم متوجه می شوم خداوندا او را شفیع من ساز.
سپس در مورد جواز توسل به پیامبر (ص) بعد از وفات چنین نقل می کند که مرد حاجتمندی کنار قبر پیامبر (ص) آمد و نماز خواند و چنین دعا کرد: اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبینا محمد (صلی الله علیه وآله) نبی الرحمة ، یا محمد انی اتوجه الی ربک ان تقضی حاجتی؛ خداوندا من از تو تقاضا می کنم و به وسیله پیامبر ما محمد (ص) پیغمبر رحمت به سوی تو متوجه می شوم، ای محمد من به وسیله تو متوجه پروردگار تو می شوم تا مشکلم حل شود.
نویسنده کتاب «التوصل الی حقیقة التوسل» که در موضوع توسل بسیار سختگیر است 26 حدیث از کتب و منابع مختلف نقل کرده که جواز این موضوع در لابلای آنها منعکس است، اگر چه نامبرده سعی دارد که در اسناد این احادث خدشه وارد کند، ولی واضح است که روایات هنگامی که فراوان باشند و به حد تواتر برسند جایی برای خدشه در سند حدیث باقی نمی ماند و روایاتی که در زمینه توسل در منابع اسلامی وارد شده است مافوق حد تواتر است و از جمله روایاتی که نقل می کند این است که: «ابن حجر مکی» در کتاب «صواعق» از «امام شافعی» پیشوای معروف اهل تسنن نقل می کند که به اهل بیت پیامبر توسل می جست و چنین می گفت:
آل النبی ذریعتی  وهم الیه وسیلتی ارجوبهم اعطی غداًبید الیمین صحیفتی؛ خاندان پیامبر وسیله منند آنها در پیشگاه او سبب تقرب من می باشند. امیدوارم به سبب آنها فردای قیامت نامه عمل من به دست راست من سپرده شود.
همچنین از ابن حجر در کتاب «الخیرات الحسان» نقل می کند که «امام شافعی» در ایامی که در بغداد بود به زیارت ابوحنیفه می رفت و در حاجاتش به او متوسل می شد. در تفسیر «آلوسی» قسمت های زیادی از احادیث فوق را نقل کرده و پس از تجزیه و تحلیل طولانی و حتی سختگیری درباره احادیث فوق در پایان چنین می گوید: بعد از تمام این گفتگوها من مانعی در توسل به پیشگاه خداوند به مقام پیامبر(ص) نمی بینم چه در حال حیات پیامبر و چه پس از رحلت او. بعد از بحث نسبتاً مشروحی در این زمینه، اضافه می کند: توسل جستن به مقام غیر پیامبر در پیشگاه خدا نیز مانعی ندارد به شرط اینکه او حقیقتاً در پیشگاه خدا مقامی داشته باشد.

با این حال لازم است به چند نکته اشاره شود

1 . منظور از توسل این نیست که کسی حاجت را از پیامبر یا امامان بخواهد بلکه منظور این است که به مقام او در پیشگاه خدا متوسل شود و این در حقیقت توجه به خدا است، زیرا احترام پیامبر نیز به خاطر این است که فرستاده او بوده و در راه او گام برداشته و ما تعجب می کنیم از کسانی که این گونه توسل را یک نوع شرک می پندارند در حالی که شرک این است که برای خدا شریکی در صفات و اعمال او قائل شوند و این گونه توسل به هیچ وجه شباهتی با شرک ندارد.
2 . بعضی اصرار دارند که میان حیات و وفات پیامبر و امامان فرق بگذارند، در حالی که گذشته از روایات فوق که بسیاری از آنها مربوط به بعد از وفات است  از نظر یک مسلمان، پیامبران و صلحاء بعد از مرگ «حیات برزخی» دارند، حیاتی وسیع تر از عالم دنیا همانطور که قرآن درباره شهداء به آن تصریح کرده است ومی گوید آنها را مردگان فرض نکنید آنها زندگانند.
3 . بعضی نیز اصرار دارند که میان تقاضای دعا از پیامبر و بیان سوگند دادن خدا به مقام او، فرق بگذارند، تقاضای دعا را مجاز و غیر آن را ممنوع بشمارند در حالی که هیچگونه فرق منطقی میان این دو دیده نمی شود.
4 . «وهابیها» با لجاجت خاصی کوشش دارند تمام احادیثی که در زمینه توسل وارد شده است تضعیف کنند و یا با اشکالات واهی و بی اساس آنها را به دست فراموشی بسپارند، آنها در این زمینه چنان بحث می کنند که هر ناظر بی طرفی احساس می کند که قبلا عقیده ای برای خود انتخاب کرده، سپس می خواهند عقیده خود را به روایات اسلامی تحمیل» کنند و هرچه مخالف آن بود به نوعی از سر راه خود کنار بزنند، در حالی که یک محقق هرگز نمی تواند چنین بحث های غیر منطقی و تعصب آمیزی را بپذیرد.
5 . روایات توسل به حدّ تواتر رسیده یعنی به قدری زیاد است که ما را از بررسی اسناد آن بی نیاز می سازد، علاوه بر این در میان آنها روایت صحیح نیز فراوان است با این حال جایی برای خرده گیری در پاره ای از اسناد آنها باقی نمی ماند.
منابع:


1ـسمهودی، وفاء الوفاء، ج 3: 1371-1373.


2-التوصل الی حقیقة التوسل: 215 ، 329، 331.


3ـمکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 4: 366.


4-مکارم شیرازی، یکصد و هشتاد پرسش: 61.


/1102101305