حجت الاسلام علوی تهرانی:عالی ترین مرحله ارتباط با اهل بیت (ع) تشبه است+ گزارش تصویری
وارث: مراسم شب شهادت امام حسن عسکری علیه السلام با سخنرانی حجت الاسلام علوی تهرانی و مداحی حاج سید مجید بنی فاطمه در مسجد حضرت امیر علیه السلام برگزار شد.
در ادامه متن سخنان حجت الاسلام علوی تهرانی را می خوانید:
![حجت الاسلام علوی تهرانی: حجت الاسلام علوی تهرانی:](/files/fa/news/1394/9/29/217236_568.jpg)
مروری بر مباحث گذشته
تمسک به اهل بیت علیهم السلام سه گام دارد: گام اول به استناد آیه 23 سوره شوری که می فرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» با ضرورت و وجوب محبت به اهل بیت علیهم السلام آغاز می شود. ضرورت عشق ورزیدن امری قلبی است. آن گاه برای محب اهل بیت به استناد روایات 10 علامت را ذکر کرده اند. گام دوم و مرحله دوم از این اعتصام و تمسک وجوب، اطاعت و پیروی کردن است. این را هم به استناد این آیه شریفه: «یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُول وَأُولی الأمرِ مِنْکُمْ»1 اینکه اولی الالباب چه کسانی هستند را به استناد روایات در آوردیم. این ها که پیرو و مطیع اهل بیت علیهم السلام هستند به حسب روایات علامت دارند و روایت جابر جعفی که امام صادق علیه السلام به او فرمودند که 13 علامت بود. مرتبه اول محب بودند. کسانی که در مسیر اطاعت باشند شیعه می شوند و 13 علامت را بیان کردیم.
آنچه در این جلسه می گوییم این است که عالی ترین مرحله ارتباط با اهل بیت علیهم السلام آنچه که فراتر از اطاعت و محبت است این مرحله است که تشبه به اهل بیت علیهم السلام پیدا کردن است. یعنی ما در زندگی جوری باشیم که ما را که می بینند یاد اهل بیت علیهم السلام بیفتیم. این دیگر فقط در مسئله رفتار نیست. ما وجودمان یادآور آنها بشود. این را تشبه می گویند.
تشبه به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)
در سوره مبارکه احزاب آیه 21 می فرماید: « لَقَد كانَ لَكُم في رَسولِ اللَّهِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ» و به تحقیق برای شما در رسول خدا صلی الله علیه و آله، سرمشق و اسوه ای برای اقتدا است. دیدن ظاهری منظور نیست، بلکه آن چیزی که در سیره ایشان آمده است منظور است که تدبر کنیم و خود را شبیه ایشان کنیم.
قرآن کریم به طور کلی پیامبر صلی الله علیه و آله را الگو معرفی می کند. انسان دارای دو نوع زندگی است. یک زندکی بر مبنای غریضه است که در این وجه مشترک با حیوان است. این نوع از زندگی او ارزشی ندارد. یک بخش از زندگی انسان زندگی ارزشی است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: این ها دارای زندگی ارزشی و فضیلتی هستند که این زندگی مبتنی بر خواسته های فطری است. در جای خودش ثابت شده است که یکی از تمایلات فطری انسان کمال طلبی است.
ضرورت الگوپذیری
انسان ها در هر جای عالم که باشند اگر فطرتشان شکوفا باشد به دنبال کمال هستند. کمال طلبی خصیصه ارزشی انسان است. به همین جهت انسانی که به دنبال کمال است آنچه را که دوست می دارد، ذاتاً انسان کامل است. فطرتاً انسان کامل را دوست دارد و او را الگوی خودش قرار می دهد. پس پیروی از الگوهایی که قرآن کریم معرفی می کند یک بحث فطری است. باید انسان از حیات حیوانی خود فراتر رفته باشد تا به دنبال کمال باشد. وقتی به دنبال کمال بود، موجود کامل را هم دوست دارد. وقتی خودمان را با موجود کامل مقایسه می کنیم آن موجود کامل باید برتر و دست نایافتنی باشد. اگر من کسی را الگوی خود قرار می دهم آن شخص باید دست نایافتنی باشد.
به دلیل اینکه در موازنه و سنجش انسان با الگوها سه حالت پیش می آید: حالت اول این است که آن موجود کامل و آن الگو با من برابر است. من که می خواهم پیروی و اقتدا کنم با آن الگو برابر هستم. شق دوم این است که آن الگو از من پایین تر است. شق سوم هم این است که آن الگو از من بالاتر باشد.
دو شق به حکم عقل و عقلا باطل است. در آن جایی که آن الگو با من مساوی باشد قابل اقتدا نیست و در اصطلاح می گویند ترجیح مرجح. یعنی چرا من از او پیروی کنم. او از من پیروی کند. عقلا هم همچین موجودی را تقبیح می کند. اگر پایین تر باشد که باطل است. این می شود ترجیح مرجوح و این هم به حکم عقل و عقلا باطل است. موجودی را که پایین تر است را من بالا آورده ام. پس فقط یک شق می ماند و آن هم الگویی است که دست نیافتنی باشد. اگر کسی پرسید که چرا امیرالمومنین علیه السلام باید الگوی ما باشد شما باید بگویید به حکم عقل امیرالمومنین علیه السلام باید الگوی ما باشد. امیرالمومنین است که برتر است. او باید برتر باشد.
پس اصل پیروی به حکم فطرت است و اینکه از چه کسی پیروی کنید به حکم عقل و عقلا است و باید از ما برتر باشد. کسی که از ما برتر است را چه کسی باید معرفی کند؟ خود انسان باید او را انتخاب کند یا خالق انسان باید او را معرفی کند؟
آن موجود برتر را باید خدا معرفی کند به خاطر اینکه قوای ادراکی انسان ضعیف است و انسان علاوه بر اینکه نمی تواند طرف مقابل را درست بشناسد، نیازها و خواسته های خودش را هم نمی تواند به طور کامل انجام دهد.
خدا می گوید: من پیغمبر صلی الله علیه و آله را الگو قرار می دهم شما باید از او تأسی کنید. او را هم قرص و محکم قرارش می دهم. می گویم: خودتان را مقدم بر فرمایشان پیغمبر نکنید، «مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى»2. من در مورد هیچ موجود دیگری این حرف ها را نمی زنم ولی در مورد پیامبرم می گویم هر چه گفت آن را اخذ کنید چون از روی هوی و هوس حرف نمی زند. همه اش وحی است. آنچه پیامبر به عنوان پیام ارسال می کند منطبق بر آن قاعده وحیانی اش است. نکته بسیار مهم این است که وقتی ما این ها را فهمیدیم که باید به دنبال الگو باشیم و الگوی حسنه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، تمام رفتارها در سیره پیامبر وجود دارند. کتاب های در این زمینه سیره پیامبر، کتاب محجة البیضاء فیض کاشانی و سیره نبوی کاظم مدیر شانه چی است. از ظریف ترین نکات تا بالاترین امور در آن ها آمده است. آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند بر اساس ذوق شخصی نیست، بر اساس ذوق و دستور وحیانی است.
بنابراین اگر ما در سیره عملی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می بینیم که ایشان سه چیز را نمی خوردند به دلیل تعامل اجتماعی با مردم است و نباید کسی را اذیت کرد. آن سه چیز سیر و پیاز و تره بودند. تا اینجا دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله ثبت و ضبط شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله بر اساس طبعشان حرف نمی زدند بلکه بر اساس وحیشان سخن می گفتند. خدا ایشان را به عنوان الگو معرفی کرده است. اما چرا ما ایشان را به عنوان الگو نمی پذیریم؟ مشکل ما چیست؟ حرف دقیق این است که خدا پیامبرش را به عنوان الگو معرفی کرده است و خود همین الگو هم می فرماید: «من تشبه بغیرنا فلیس منا»3 کسی که شبیه دیگری باشد از ما نیست. چرا گفتار و رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله در زندگی هیچ کدام از ما نیست. ما به دنبال شفاعت پیامبر هستیم به دنبال عنایت و زیارت پیامبر هستیم ولی هرگز به دنبال این نیستیم که شباهتی به پیامبر صلی الله علیه و آله پیدا کنیم.
دلیل پیروی نکردن از الگو
عالی ترین مرحله ارتباط با اهل بیت علیهم السلام تشبه است. آنچه که ما برایش سر و دست می شکنیم تشرف است. اگر کربلا رفتن اتفاقی بعدش پیش می آمد باید همه کسانی که کربلا می روند از اولیاء خدا باشند. باید اتفاقی در درون من اتفاق بیفتد که اگر به کربلا رفتم کربلایی شوم.
اشکال ما شیعیان این است که تعصب بر حقانیتمان نداریم. دلیل اینکه الگو نمی پذیریم را خدا در قرآن زیر همان آیه ای که پیامبرشان را الگو معرفی می کنند فرمودند: «لقد کان لکم فی رسولاللّه اسوة حسنة لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الأخر و ذکر اللّه کثیرا». «لمن کان یرجوا اللّه» کسی که به خدا اعتقاد داشته باشد. یعنی موحد باشد. در کجای زندگی ما خدا نقش دارد؟ «و الیوم الأخر» دومین خصوصیت این است که اعتقاد به معاد داشته باشد. ما واقعا می ترسیم از خدا؟ خدا معاد را قرار داده است تا عدالتش را به رخ بکشاند. اگر خدا بخواهد عدالتش را به رخ بکشد که پدر ما در می آید. اعمال ما آخرت ما را می سازد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «لَوْ کَانَ لِرَجُلٍ عَمَلُ سَبْعِینَ نَبِیّاً، لَاسْتَقَلَّ عَمَلَهُ مِنْ شِدَّةِ مَا یَرَی»4 اگر کسی به قدر هفتاد پیغمبر عمل (صالح) دارد باید آنها را به چیزی نشمرد. قیامت من را عمل می سازد. ولی عین خیالم نیست، پس به آخرت اعتقادی ندارم. امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «کفی بالمرء غفلة ان یضیع عمره فیما لا ینجیه»5 برای غفلت آدمیزاد همین بس که زندگی اش را در مسیری قرار داده است که نجاتش نمی دهد. پس اگر پیامبر صلی الله علیه و آله بخواهد الگو باشد باید اعتقاد به مبدأ یعنی خدا و اعتقاد به معاد یعنی آخرت داشته باشد و دائم الذکر باشد. نه اینکه تسبیح به دست بگیری و در مجالس بنشینی.
اگر پیامبر صلی الله علیه و آله الگوی ما شد سبک زندگی ما سبک زندگی دینی می شود. زیر ساخت زندگی دینی اعتقاد به مبدا و معاد و ذکر خدا است. گمراه ترین موجود شیطان است. شیطان خدا را به عنوان توحید در خالقیت قبول دارد. می گوید تو هستی که ما را خلق کرده ای. توحید در ربوبیت را هم قبول دارد. شیطان در توحید در عبودیت مشکل دارد و ما هم در توحید در عبودیت مشکل داریم. برخی از ما دو شق اول را نداریم ولی این عبودیت را داریم. خدا را عبادت می کنیم و بندگی می کنیم ولی زندگیمان دینی نیست. حال چه کسی زندگی اش دینی شد؟
راه های تشبه به پیامبر (ص) و امیرالمومنین (ع)
یک روایت از رسول اکرم صلی الله علیه و آله راجع به عالی ترین شخصیت در بین صحابه اش که فقط در مورد یک نفر است و در مورد هیچ کس دیگری این حرف را ندارد. امیرالمومنین علیه السلام که اهل بیت ایشان هستند و در این تقسیم بندی ها نیستند. فقط در مورد سلمان فرموده اند که: «سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ»6 یعنی سلمان تشبه به ما پیدا کرده است. کسی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و گفت: شما خیلی از سلمان سخن می گویید. وصف او را از شما زیاد شنیده ایم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: اولاً نگو سلمان فارسی، بلکه بگو: "سلمان محمدی". حضرت فرمودند: می دانی ما چرا این قدر سلمان را دوست داریم؟ به خاطر سه خصوصیت او است. خصوصیت اولش موجب شد که «مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ» شود. حضرت فرمودند: «لِثَلَاثِ خِصالٍ، إِحْدَاهَا إِيثَارُهُ هَوَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) عَلَى هَوَى نَفْسِهِ، وَ الثَّانِيَةُ حُبُّهُ الْفُقَرَاءَ وَ اخْتِيَارُهُ إِيَّاهُمْ عَلَى أَهْلِ الثَّرْوَةِ وَ الْعُدَدِ، وَ الثَّالِثَةُ حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ الْعُلَمَاءِ. إِنَّ سَلْمَانَ كَانَ عَبْداً صَالِحاً حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِين.»7 ترجیح دادن خاص علی بن ابیطالب علیه السلام بر خودش، نه امر غلی بن ابیطالب علیه السلام. اگر کسی امر و نهی علی بن ابیطالب علیه السلام را اطاعت کرد شیعه می شود. اما خواستی که به زبان نیاید ولی اطاعت شود تشبه می شود. سلمان نگاه می کرد می فهمید درخواست علی بن ابیطالب علیه السلام چیست. در مصاحبت سلمان با امیرالمومنین علیه السلام به جای اینکه جای دو رد پا باشد یک ردپا بیشتر نبود. از او پرسیدند چرا این طور شد؟ گفت: من صبر کردم پایشان را بلند کنند و من پایم را جای پای او گذاشتم. تا این حد تشبه پیدا کرده بود. پس ما باید روح دین را بفهمیم و پیروی کنیم تا تشبه پیدا کنیم. امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: امور زندگی ات جز از ما نگیر تا از ما باشی. این یعنی تسلیم ما باش تا از ما باشی.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: شبیه ترین شما به من نیکو خلق ترین شما است. حُسن خلق زمینه چهار علم است که باید آن را یاد بگیریم: معرفت النفس، تربیت، اخلاق، سلوک عملی. کسانی که این مسیر را طی می کنند شبیه اهل بیت علیهم السلام می شوند. با نماز و روزه فقط اطاعت کرده ای.
امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «أَلاَ وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَيَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ. أَلاَ وَإِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَي مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ، وَمِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ. أَلاَ وَإِنَّکُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَي ذلِکَ، وَلکِنْ أَعِينُوني بِوَرَعٍ وَاجْتِهَادٍ وَعِفَّهٍ وَسَدَادٍ.»8 من از دنیا با دو قرص نان سیر می شوم. (یعنی به دنبال زیاده روی در دنیا نیستم.) شما نمی توانید این طور زندگی کنید ولی می توانید ورع داشته باشید. ورع یعنی توقف کردن در مقابل شبهات. (نه توقف در حرام) در حد کفاف زندگی اش را اداره می کند. خصوصیت آخر این است که به دنیا بغض داشته باشی و آنگاه به امامت تشبه پیدا می کنی.
امام حسن عسکری (ع)
امام حسن عسکری علیه السلام یک پیکی دارند که نامه هایی که برای بلاد اسلامی داشتند را ابولادیان می فرستاد. امام او را صدا زدند و به او فرمودند: نامه ای می نویسم و تو به مدائن می بری و این نامه ها را به این افراد می دهی و منتظر می شوی تا جوابش را بگیری. او نامه ها را می برد و حضرت به او می فرماید: وقتی که بر می گردی 15 روز بعد است و آن زمان من در میان شما نیستم. به حضرت عرض کرد: یا بن رسول الله اگر شما نباشید جواب نامه ها را به چه کسی بدهم؟ حضرت فرمودند: به جانشین و نائبم. پرسید: جانشین شما چه کسی است؟ فرمود: کسی که بر من نماز می خواند و نامه را از تو بگیرد و راجع به کیسه به تو توضیح بدهد. ابوالادیان نامه را برگرداند و وقتی برگشت دید که شهر سامرا غرق در عزا است. در منطقه سکونت امام عسکری علیه السلام آمد و دید که در خانه حضرت باز است و دید که جعفر کذاب برادر امام دم در ایستاده است. او با خودش گفت: اگر جعفر امام شده باشد وضعیت امامت به هم خورده است. جعفر عرق خور و قمار باز است. از درون خانه جعفر را صدا زدند که بیاید و بر امام نماز بخواند.
جعفر بالای سر جنازه حضرت رفت و قرار گرفت و تا خواست تکبیرة الاحرام بگوید دیدند که یک آقازاده پنج ساله آمدند و عبا بر روی دوششان بود. آمدند و با دست بر سینه عمویشان زدند و فرمودند: بروید که بر این نماز من احق و شایسته هستم. خیال او راحت شد که جعفر نیست. اولین نشانه را دید که ایشان نماز خواندند. بعد از نماز حضرت به او فرمودند: مرد بصری نامه هایی را که پدرم نوشته بود را جوابش را آوردی؟ دومین نشانه را هم گرفت. سومین نشانه را که کیسه بود را اصلا نمی دانست چیست؟ دید که عده ای از مردم قم به شهر سامرا رفته اند و سراغ نائب امام می خواستند بروند. به جعفر می گویند: نامه هایی را برای امام آورده ایم و عهدمان با امام این بود که ایشان می فرمودند: این نامه ها از طرف کیست. خود امام قبل از اینکه نامه ها را در بیاوریم جزئیات را به ما می فرمودند، تو هم باید به ما بگویی.
جعفر عصبانی شد و گفت: این چیزها علم غیب می خواهد، ما که علم غیب نداریم. نائب امام علیه السلام از سرداب بیرون آمدند و به آن ها سلام کردند و فرمودند که هر کدام از نامه ها برای چه کسی است و آن کیسه ای که همراه شما است درونش هزار سکه است که ده تای آنها قلابی است. آنجا همه شهادت دادند که امام او است و جعفر عصبانی شد و به معتصم نامه داد که اگر نجنبی کار از دست می رود. نایب امام عسکری علیه السلام معلوم شد که چه کسی است. معتصم به خانه امام حسن عسکری علیه السلام حمله کرد و سربازها درون خانه ریختند و ابوالادیان می گوید: کنار خانه ایستاده بودم و دیدم که این آقازاده از خانه بیرون آمدند بدون اینکه کسی متوجه شود و عبایشان را بر دوش کشیدند و رفتند و این آغاز غیبت صغری بود.
/1102101304
پی نوشت:
1.
آیه 59 سوره نساء
2.
آیه 3 سوره نجم
3.
نهج الفصاحه 509 / ح 2413.
4.
ورام ابن ابی فراس؛ مجموعة ورام (تنبیه الخواطر)؛ مکتبه فقیه، قم، اول./ جلد 74 بحارالانوار علامه مجلسی
5.
شرح غررالحکم، ج4، ص585.
6.
بحار الانوار، ج 10، ص 121؛ ج 11، ص 148 و 313؛ ج 17، ص 170؛ ج 18، ص 19؛ ج 20، ص 188 و 198؛ ج 22، ص 326، 329، 348، 373، و 385؛ ج 30، ص 223؛ ج 37، ص 331 و... روايت مفصّلى راجع به آخرالزمان از سلمان نقل شده است. ر.ك: بحار الانوار، ج 6، ص 305 ـ 309؛ تفسير قمى، ج 2، ص 303 ـ 308.
7.
امالی شیخ طوسی/ص133 ، بحارالأنوار ج22 ص327
8.
نهج البلاغه نامه چهل و پنجم