حجت الاسلام علوی تهرانی: رسالت قرآن چیست؟

کد خبر: 48054
جلسه تفسیر قرآن در مسجد امیر علیه السلام با سخنرانی حجت الاسلام علوی تهرانی برگزار شد
وارث: جلسه تفسیر قرآن در مسجد امیر علیه السلام با سخنرانی حجت الاسلام علوی تهرانی برگزار شد.

در ادامه متن سخنان حجت الاسلام علوی تهرانی را می خوانید:

حجت الاسلام علوی تهرانی:

مهجوریت قرآن کریم

شروع بحث ما با بیان گلایه ای از رسول اکرم صلی الله علیه و آله در قرآن کریم در سوره مبارکه فرقان آیه 30 آمده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله به وجود نازنین حق تعالی گله می کند. « وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا» پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشت: به درستی که قوم من این قرآن را رها کردند. وقتی دقت می کنیم که ما با قرآن چه کرده ایم و قرآن برای چه نازل شده است آنگاه به حق بودن این قرآن را متوجه می شویم. نشانه و نماد اماکن مذهبی این شد که سر در آن، خطوط قرآن را نوشتند یا نقاشی کردند و یا اینکه در هنگام عروسی در حین ایراد خطبه عقد دست آن دو بزرگوار قرآن می دهند. به مناسبت این استفاده های ما وجود نازنین رسول اکرم صلی الله علیه و آله بیانشان این بود که این ها قرآن را رها کردند. باید تفسیر شود.

ما قرآن را در شأنش و در مقامش با آن کاری نداریم. قرآن که کتاب زندگی ما است در هیچ جای زندگی ما نیست. اخلاق که متخذ از قرآن کریم و بخشی از آیات قرآن آیات اخلاقی است در جامعه ما ترویج ندارد این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: قرآن را رها کرده اند. اهتمام به نشر قرآن هم زیاد است ولی اهتمام به عمل در قرآن وجود ندارد. حتی تفسیر قرآن هم بما اینکه تفسیر است اهمیتی ندارد. حتی استنباط کردن به قرآن برای تفسیر به رأی این هم باز از مصادیق مهجوریت قرآن است.

تجلی رب در قرآن

قرآن باید کتاب قانون بشر باشد که اگر چنین شد آن وقت قرآن به کار گرفته شده است. حقیقت قرآن چیست؟ آیا به گفته برخی الفاظ است؟ یا حقیقت دیگری است؟ آنچه مسلم است قرآن تجلی ذات اقدس احدیت است. خدا تجلی کرده است در قرآن و عمده دلیلی که کسی نمی تواند همانندی بیاورد این است که تجلی خدا است لفظ نیست. اگر لفظ بود که بعد از 1400 سال بلاخره میشد همانندی آورد. به استناد آیه شریفه همانندی نمی توانند بیاورند. در سوره مبارکه حشر آیه 21 می فرماید: «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» هر آینه اگر ما قرآن را بر کوه نازل می کردیم تو می دیدی که کوه از عظمت این نزول می شکافت.

نزول را به تجلی برگردان می کنیم چون شبیه آن چیزی است که برای جناب موسی علیه السلام اتفاق افتاد. در سوره مبارکه اعراف آیه 143 خداوند به موسی علیه السلام می فرماید: به ملاقات ما آمد و ما با او صحبت کردیم و او از ما درخواست کرد. «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیک» خودت را به ما بنمایان. امکان ندارد که تو که پیامبر هستی هم مرا ببینی. اما یک حرکت محسوس انجام می دهیم که ببینی نمی توانی ما را ببینی. من تجلی بر کوه می کنم اگر کوه در جای خودش ایستاد تو هم می توانی ما را ببینی. وقتی خدا بر کوه تجلی کرد دو نصیب در اینجا حاصل شد نصیبی که برای زمین حاصل شد و نصیبی برای موسی که مدعو شد.

این نزول بر جبل در سوره مبارکه حشر با تجلی در سوره مبارکه اعراف هر دو تجلی رب است. پس قرآن صرف الفاظ نیست. تجلی رب است.

این در بیان نورانی امیرالمومنین علیه السلام در خطبه 147 نهج البلاغه به وضوح بیان شده است. "و خداوند که پاک و منزه است در کتابش قرآن تجلی کرد. بدون اینکه بتوانند او را ببینند و قدرت خودش را به همه مردم نشان داد." تجلی خدا است اما دیده نمی شود. به همین دلیل است که قرآن کریم برای ورود به او آدابی دارد. شما نمی توانید به واژه شیطان در قرآن بدون وضو دست بزنید با اینکه دشمن خدا است. در حالی که اگر این حقیقت از سنخ الفاظ بود چیزی شبیه حدیث قدسی می شد در حالیکه حدیث قدسی چنین آدابی را ندارد. این هم نشان می دهد که قرآن تجلی ذات اقدس احدیت است.

رسالت قرآن چیست؟

ما اگر به خدمت قرآن می آییم باید چه چیزی را از قرآن بخواهیم؟ به دنبال چه حقیقتی باید باشیم؟ رسالت قرآن هدایت است. سوره مبارکه بقره آیات 1 و 2 می فرماید: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ» خدا شناسنامه قرآن را وسط آورده است. این کتاب، کتاب هدایت است. هدایتی که در آن هیچ تردیدی وجود ندارد. رسالت دوم قرآن این است که انس با قرآن شما را هدایت می کند. یعنی اگر هدایت نکرد قرآن مهجور می شود چون در شأنش با آن برخورد نشده است.

قرآن نور است

خصوصیت سومش این است که قرآن سیر به سوی نور است. هم خودش نور است و هم سیر به سوی نور است. سوره مبارکه نساء آیه 174 می فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْکُمْ نُوراً مُبيناً» و ما به سوی شما نوری آشکار را نازل کردیم. از نور چه استفاده ای باید کرد؟ این حقیقت قرآن است که نور است و تجلی خدا است که هم "الله نور السماوات والارض" است و هم سیر به سوی نور است. در سوره مبارکه ابراهیم آیه 1 می فرماید: «الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ» الف لام راء كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكي ها به سوى روشنايى بيرون آورى به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده.

این نور حقیقتش چیست؟

مراد از این نور، چه شخصیت والایی است که مردم باید از ظلمت به سوی نور بروند؟ اگر اذن الهی بیاید ظالمین به صراط حمید هدایت می شوند. به سوی آن حقیقت نور سیر پیدا می کنید. آن حقیقت نور به سوی راه پروردگار با خصوصیت صفت عزیز و ستوده شده می رود. چیزی که در زندگی های ما وجود دارد و ازل هم بوده است تا پایان دنیا، بحث فتنه است. در بحث فتنه و اینکه تعریف فتنه چیست، فتنه هر امری است که اختلال نارسایی و اختلال در نظم امور را ایجاد می کند. آن وقت اثرش این است که انسان را دچار تردید و تزلزل می کند. در اکثر موارد روی گردان از حق و حقیقت می شوند. حال اینکه چه اموری فتنه است را خود قرآن بیان می کند. هر امری که مبهم است و باعث می شود انسان دچار تزلزل شود. این را فتنه می گویند.

با سلوک عملی می شود به نور قرآن دست یافت

در قرآن کریم می فرماید: «الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ». مفتن از قاتل شدیدتر است عقابش هم شدیدتر است. در فضای فتنه شخص قدرت تشخیص را از دست می دهد. چون فضا غبار آلود است. وقتی شما قدرت تشخیص را از دست می دهید لازمه فتنه این است که باید امر تاریکی باشد. فضای فتنه تاریک است و خروج از تاریکی به واسطه نور است و چه چیزی نور است؟ قرآن کریم.

از وجود نازنین حضرت امیرالمومنین علیه السلام است که حضرت می فرمایند: از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم که ایشان فرمودند: جبرئیل علیه السلام پیش من آمد و گفت: ای رسول گرامی به زودی در امت تو فتنه ایجاد می شود. پیبغمبر صلی الله علیه و آله پرسید: چه طور از فتنه می شود خارج شد؟ جبرئیل علیه السلام فرمود: به واسطه تمسک به قرآن با حقیقت سیر به سوی نور بودن. این نور چگونه عمل می کند؟ این نور در پی سلوک عملی حاصل می شود. شما باید سالک الی الله شوی. «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ» در مسیر کادح الی ربک قرار بگیرید و سلوک عملی را اغاز کنید کفَش نفس اماره و سقفش نفس مطمئنه است.

شما نفس مسوله دارید که در آن نفس اماره خیلی نقش دارد. "امارة بالسوء" هی می گوید اگر تو نبری کسی دیگر می برد. چون در نفس مسوله است. خب این نفس اماره در نفس مسوله کارش همین است. این سیاست عمر سعد لعنت الله علیه است که می گوید: حسین علیه السلام را می کشیم و حاکم ری می شویم و به مردم خدمت می کنیم.

مرتبه دوم نفس، نفس مُلهمه است. از مرز غرائض و تکوینیات خارج شده ای اما هنوز به مرتبه اطمینان نرسیده ای. بلکه مابین هستی. در نفس مُلهمه هستی. خداوند به واسطه الهام شما را به سعادت و خیرتان و به شرتان هدایت می کند. از درون ملهم می شوی که این خیر است و این شر است. این همان مقام نورانیت قرآن است که شما به واسطه سلوک عملی به دست می آورید. در سلوک عملی باید به خدا برسید. عالم ربانی هیچ وقت نمی گوید این ذکر را بگو تا وضع مالی ات خوب شود. عالم ربانی می گوید این ذکر را بگو تا حال نفسانی ات خوب شود. تا بفهمی اصلا دنیا دست چه کسی است.

در سلوک عملی نفس باید تزکیه شود. تقویت نفس اصلاً شعار اهل ایمان نیست. سیره عملی اهل بیت علیهم السلام را که نگاه می کنید می بینید از هیچ یک از موهبات الهی که بهشان عنایت شده است در جهت دنیوی استفاده نمی کنند. در خدمت دین که باشیم باید به تزکیه برسیم و نه به تقویت.

پس سیر به سوی نور به واسطه سلوک عملی است. اگر کسی بخواهد از نور بودن قرآن استفاده کند باید سالک باشد. اگر کسی بخواهد به سعادت و کمال برسد راهش انس با قرآن است. قرآن کریم خودش بیان می کند. در سوره مبارکه نحل آیه 89 می فرماید: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمين». این کتاب را به چه شکل فرستادیم؟ در حالیکه بیان کننده هر چیزی است. آنچه که امام از قرآن استخراج می کند به هدایت و رحمت بر می گردد و بشارت است برای مسلمین. آنچه که این علوم برای ما درست می کنند ایجاد امکاناتی در زندگی دنیا است. به حقیقت سعادت بشر به هیچ وجه کاری ندارند. در قرآن کریم هر چیزی که انسان را به سعادت برساند را بیان کرده است. هر مانعی که انسان را به سعادت نمی رساند را بیان کرده اند. هیچ چیزی در کتاب الهی در زمینه سعادت و هدایت فروگذار نگذاشته شده است.

قرآن شفاء است

رسالت دیگری که برای قرآن کریم بیان می کنند این است که قرآن کریم شفاء است. در سوره مبارکه یونس آیه 57 می فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ» ای گروه مردمان! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمد و شفاء آنچه در قلب هایتان است برای هدایت و رحمت برای اهل مومنین. قرآن شفاء است و بیماری های قلبی را درمان می کند اما برای اهل ایمان. اگر کسی مریض شود نزد دکتر می رود. اگر دکتر درست تشخیص بدهد گام اول را برداشته است آنگاه برای رسیدن به حالت بهبودی یک سیر درمانی را آغاز می کند. پس کار دکتر درمان است. درمان گاهی منجر به شفا می شود و گاهی منجر نمی شود.

قرآن کریم ادعایش این است که شفاء الصدور است. درمان نیست، شفا است. قرآن شفا است. منتها من چگونه می توانم از شفا بودن قرآن استفاده کنم؟ کسی بخواهد از حقیقت نور و هدایت قرآن استفاده کند باید فقط یک کار کند. همه چیز را به ما گفته اند ولی عمل نمی کنیم. قرآن کارهای ساده را انجام نمی دهد مثلا قلب را بالن بزند و ... این کارها ساده هستند چون تو که بشر و مخلوق هستی این ها را می توانی انجام بدهی پس ساده است و کار مهمی نیست. پس چه چیزی را درمان می کند؟

قرآن شفاء برای بیماری های قلبی

«قُلْ هُوَ لِلَّذینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفاءٌ وَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ فی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ» آن هایی که ایمان آوردند قرآن برایشان شفاء است. درمان نیست، نتیجه است. در قرآن کریم و به واسطه برخی از روایات 12 بیماری برای قلب شمرده شده است که هر کدام از این بیماری ها بحث خودش را دارد. این ها موانع پذیرش حق و حقیقت هستند. عایشه خودش روایت نقل کرده است که علی و حق با هم هستند و هرگز از هم جدا نمی شوند. اگر علی علیه السلام حق است چرا دیگر جمل را به پا کردی؟ در جمل 25000 نفر کشته شدند و خون این افراد بر عهده کسی است که خودش نقل کرده است که علی از حق جدا نمی شود. چه می شود که به این مرحله می رسد؟

ما سه مرحله داریم: شناخت حق، بیان حق، پذیرش حق. آن ها شناخت حق را داشتند چون متصل به منبع وحی هستند. بیان حق هم داشته اند. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد! ولی پذیرش حق ندارند. چرا؟ در پذیرش حق باید قلب انسان بیمار نباشد. یکی از بیماری های قلب انسان ختم القلوب است. خدا بر قلب هایشان مهر زده است. خدا نکند خدا بر قلب کسی مهر زده باشد. این خطرناک تر از بیماری گرفتگی رگ است. ممکن است کسی رگ های سالم داشته باشد ولی دچار انواع بیماری های قلب باشد. این بیماری های قساوت و ... را قرآن حل می کند. بالاترین بیماری که برای قلب وجود دارد مرگ قلب است. قلب مرده است ولی دارد راه می رود. قلب حقیقی محل اتصال انسان با خدا است. قلب انسان حقیقتی مجرد و محل اتصال انسان با خدا است. این خرابی را قرآن درست می کند.

/1102101304

 حجت الاسلام علوی تهرانی: