ایثار نسبت به همسایه ورشکسته

کد خبر: 48254

وارث :یکی از فرزندان جناب شیخ رجبعلی خیاط نقل می کند :پدرم یک شب مرا از خواب بیدار کرد و دو گونی برنج ازمنزل برداشتیم ، یکی را من حمل کردم و دیگری را خودش.بردیم در خانه پولدارترین فرد محل خودمان،ضمن تحویل آن به صاحب خانه گفت: داداش یادت هست انگلیس ها مردم را بردند در سفارت خانه خود و به آنها برنج دادند و در عوض هر یک دانه ی آن یک خروار گرفتندو باز هم آنها را رها نمی کنند!

با این شوخی برنج ها را تحویل او دادیم و برگشتیم.صبح آن روز پدرم مرا صدا زد و گفت: محمود یک چارک برنج نیم دانه بگیر و دو ریال هم روغن دنبه،بده به مادرت تا برای ظهر دم پختک درست کند.

در ان هنگام اینگونه حرکات پدر برای من سنگین و نامفهوم بود،که چرا آنچه برنج در منزل هست را به پولدارترین فرد محل می دهد در حالی که برای نهار ظهر باید برنج نیم دانه بخریم. بعد فهمیدم این بنده خدا ورشکست شده و روز جمعه میهمانی مفصلی در خانه داشت.

/1102101305