حجت الاسلام موسوی مطلق: پیام عاشورا، با تمام زوایا و ابعاد خود، خوب رسانده شد / حاج محمدرضا طاهری: در کنار تو وجودم به خدا نزدیک است
وارث: مراسم عزاداری شب پنجم ماه صفر با سخنرانی حجت الاسلام سید عباس موسوی مطلق و مداحی حاج محمد طاهری و کربلایی حسین طاهری در هیئت مکتب الزهرا سلام الله علیها برگزار شد.
بنا بر این گزارش، در این مراسم حجت الاسلام موسوی مطلق به سخنرانی در خصوص مروری بر خطبه امام سجاد علیه السلام پرداختند که متن سخنرانی ایشان در ادامه آمده است
بحث امشب را اختصاص خواهیم داد به مروری به خطبه حضرت زین العابدین(ع). کربلا یک بعثت داشت و یک غدیر. بعثت کربلا صبح علی الطلوع است و تا غروب آفتاب روز عاشورا. و کسانی که در این بعثت اثر گذار بودند الحق و الانصاف حق را به خوبی ادا کردند.یعنی خود سید الشهدا(ع) و شهدای کربلا.حیات اسلام به عاشورا وابسته است.اگر سید الشدا نبود اگر عاشورا نبود اگر آن مجاهدتها نبود خبری از اسلام نبود.خود حضرت(ع) هم فرمودند که کار اسلام تمام است و نفس های آخر را می کشد.دین اسلام نیاز به یک احیا داشت . این احیا و شوک توسط حضرت ابا عبدلله الحسین(ع) وارد شد.
این سفارش را خیلی از مراجع معظم رویش تاکید کرده اند که: وقتی که میخواهید نماز بخوانید اذان تمام شد اقامه هم تمام شد، همین که خواستید اقامه ببندید دست را روی سینه بگذارید و سه مرتبه بگویید السلام علیک یا ابا عبدالله. یعنی حسین جان ما این نمازی که داریم از تو داریم.این حق شناسی است اگر حسین(ع) نبود نمازی هم نبود. هر چیزی که به اسلام مربوط هست ما باید یاد امام حسین(ع) در آن داشته باشیم.اگر آثاری از دین در زندگی خود میبینیم باید از امام حسین(ع) یاد کنیم.اگر حسین(ع) نبود، شب قدری هم نبود. نیمه شعبانی هم نبود.لذا این یک قدر شناسی است که ائمه دین(ع) به ما یاد دادند.
کربلا یک بعثت داشت و کسی که مبعوث شده بود تا در کربلا بطن و متن دین را به مردم معرفی کند، سید الشدا(ع) بود.همانطور که بعثت حضرت رسول اکرم(ص) یک غدیر داشت که باید پیام بعثت را می رساند و یک رسالت داشت و چون ما غدیر را فراموش کردیم که مشکلات اسلام بوجود آمد و اینقدر عقب افتادگی داریم و آن دستی که پیامبر اکرم(ص) بالا برد پایین آمد،آنجاست که سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت. دستی که در غدیر بالا رفت نباید پایین می آمد.درک حقیقی بعثت حضرت رسول اکرم(ص) در غدیر بود.اما غدیر کربلا که باید پیام عاشورا را میرساند، وجود مبارک حضرت زین العابدین(ع) و حضرت زینب(س) است. رسالت مهم رساندن پیام عاشورا به عده این دو بزرگوار و سایر آل البیت(ع) بود.که حقا هم از عهده انجام این رسالت به خوبی برآمدند.اگر این سفیران کربلا پیام عاشورا را کامل و صحیح نمی رساندند، حرکت سید الشهدا(ع) ناقص می ماند و به آن مقصدی که باید دست پیدا میکرد، دست پیدا نمی کرد.
پیام عاشورا خوب رسانده شد با تمام زوایا و ابعاد خود. یکی از آن موارد بیان کردن خوب و درست حادثه عاشورا بیانات اهل بیت(ع) است. چون از عصر عاشورا که اهل بیت(ع) اسیر شدند تا اربعین ، قول و فعل آنها جریان را رقم میزد. یعنی اهل بیت(ع) در دوران اسارت چطور حرف میزنند. حرفهایی که بین خود میزدند حتی گریه کردنشان و اینکه چطور رفتار میکنند، حجت بود.
در بین تمام این کارهایی که در طول مدت اسارت انجام دادند، خطبه ها یک جلوه خاصی داشت. میخواهم نمای کلی خطبه را عرض کنم. اولا تفاوت بزرگی است بین خطبه های امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در کوفه وشام. آن فضای کلی بین آنها هیچ وجه اشتراکی ندارد. در کوفه شکوه و گلایه و نفرین است چون آنجا این بزرگواران را میشناختند و نیازی به معرفی نبود. حتی زینب کبری(س) برای اینکه همه به خوبی سرزنش شوند از آن ولایت الهیه و قدرت تکوینیه استفاده میکند. وقتی که دستور داد و گفت سکوت ، همه جا سکوت حاکم شد حتی زنگوله های گردن شتران در حال حرکت هم از صدا ایستاد. نفس ها در سینه حبس شد چون دختر حضرت علی(ع) اقتدار به خرج داده و آن ولایت را اعمال کرده است.تمام مردم کوفه آنها را می شناختند و همه می دانستند که یزید با چه کسی دارد می جنگد.
اما در شام ادبیات یک ادبیات دیگر است. آنجا جایی است که مردمش بیش از چهل سال است که با اسلام اموی بزرگ شده اند نه اسلام علوی. معاویه از اول به عنوان استاندار به آنجا رفته است. بعد هم که خلیفه مسلمین شد،آن هم به جهت حمایت های پیر خرفتی چون ابو موسی اشعری. به همین جهت آنها از اسلام حقیقی هیچ چیزی نمیدانند.اسلامی که به آنجا رفته به عنوان سلطنت و پادشاهی رفته است.نزد مردم آنجا بدترین و منفورترین شخصیت امیر المومنین علی(ع) بوده است.
به جمعیت آن روز هفتاد هزار منبر بصورت واحد، المومنین علی(ع) را لعنت میکردند. طوری بود که اگر کسی در خطبه نماز روز جمعه فراموش میکرد لعن کند به کفاره این فراموشی عهد می بست که مسجد بسازد.با توجه به این سابقه تاریخی مردم،آنها آمده بودند که انزجار خودشان را از اهل بیت(ع) نشان بدهند.فرق اینها با مردم کوفه این بود که مردم کوفه این بود که توجیه نداشتند که امام سجاد(ع) میفرماید که سی هزار نفر به خاطر تقرب به خدا آمدند و جد ما را شهید کردند.اما مردم شام این نیت را نداشتند چون واقعا نمی شناختند.شهر را آذین بسته بودند. می خواستند این خانواده را تحقیر کنند و یک جنگ روانی راه بیاندازند.اینکه حضرت زینب(س) را سوار شتر کردند این احترام نبود نه بلکه تحقیر بود که او را سوار شتر بی جهاز کرده بودند.یک کاروان کاملا خسته و ستون این کاروان حضرت زینب(س) است.
وارد شهر شدند.روز جمعه ای بود.عمدا این روز را انتخاب کردند که مردم زیادی آمده باشندبرای نماز.کنار دیوار های مسجد این خاندان(ع) را نگه داشتند و داخل مسجد نبردند.مرد این کاروان امام سجاد(ع) است.وجود مقدس امام باقر(ع) هم بودند اما آن هنگام پسر بچه بودند.پیر مردی لرزان لرزان آمد و گفت خدا را شکر میکنم که شما را اینطور خوار کرد و اسلام را از دست شما راحت کرد. اما سجاد(ع) به او نگاه کرد و گفت : پیرمرد قران خواندی؟ گفت: بله فرمود: "قُل لا أَسئَلُكُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربى" کیست؟ پیرمرد گفت: نمیدانم امام(ع) فرمود آن ما هستیم. آیه خمس را بیان کردند و گفتند آن ما هستیم. آیه "انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا" را قرائت کردند و گفتند اهل بیت(ع) ما هستیم. بعد پیرمرد تازه متوجه شد که چه اشتباهی کرده عمامه اش را باز کرد و پرت کرد و شروع کرد به گریه کردن.از حضرت عذر خواهی کرد و از خدا طلب مغفرت کرد. یزید دستور داد که او را بکشند. آن پیرمرد همان روز به حضرت اباعبدالله(ع) ایمان آورد و همان روز هم شهید شد.
خاندان(ع) را وارد مسجد کردند. خطیب بالای منبر رفت و تا توانست از یزید و پدرش تعریف کرد. حضرت سجاد(ع) واکنش نشان دادند و گفتند که می خواهند صحبت کنند. اما یزید اجازه نداد. اطرافیان واسطه شدند، یزید اجازه نداد که امام(ع) روی منبر برود و حضرت سر پا ایستادند و شروع به ایراد سخن کردند. مردم آماده شنیدن بودند. حضرت(ع) شروع کردند: خداوند به ما شش چیز عطا کرده است و ما را به واسطه هفت چیز بر شما برتری بخشیده است.عطای خداوند هم جایگاه بسیار مهمی دارد.وقتی قرار باشد خداوند چیزی را به بنده عطا کند چیزی جلو دارش نیست. آن شش چیز که خدا به ما عطا کرده: علم، حلم، جوانمردی، فصاحت، محبت در قلوب مومنین و... .مجلس ساکت شد. بعد فرمودند به واسطه هفت چیز ما را بر شما برتری بخشیده است:اینکه خدا پیامبرش را از ما قرار داده است،صدیق از ما است،حمزه(ع) از ما است،حمزه(ع) آنقدر بزرگوار است که حضرت زهرا(س) بر مزار ایشان گریه میکردند و می گفتند: عموجان اگر تو بودی این نامردمان جرات نمی کردند با ما این رفتار را داشته باشند. مورد بعدی اینکه طیار از ما است، دو سبت این امت از ما است، مهدی(ع) این امت از ما است.
موضوع مهدویت برای مردم آشنا بود. چون پیامبر(ص) برای مردم صحبت کرده بودند.بعد شروع کردند فضیلت های پیامبر(ص) را بر شمردندو بیش از هفتاد فضیلت از امیر المومنین(ع) را نام بردند.مردم شروع کردند گریه کردند. در انتها امام(ع) مصائب خودشان را بیان کردندو شروع کردند به معرفی نسب خود: من پسرمکه و منی هستم.وقتی که فضایل پیامبر(ص) را ذکر کردند و مردم را آماده کردند بعد فرمودند: من پسر نبی مصطفی(ص) هستم، من پسر علی مرتضی هستم، بعد ویژگی های فضایل حضرت علی(ع) را بیان کردند، بعد فرمودند: من پسر فاطمه زهرا(س) هستم، من پسر خدیجه کبری(س) هستم، سپس شروع کردند به ذکر مصائب کربلا و به موذن فرمودند که اذان بگو . وقتی که به "اشهد ان محمدا رسول الله" رسید امام(ع) فرمود: یزید این پدر تو است یا پدر من. اگر پدر تو است که تو دروغ گفتی اگر پدر من است که تو ظالمی چرا بچه هایش اینطور اسیر هستند؟ یزید عصبانی شد و گفت اهل بیت(ع) را در خرابه جای دهند. آنها می خواستند به اهل بیت(ع) جسارت کنند اما خطبه امام سجاد(ع) آنها را نجات داد.
در ادامه این مراسم، مداح اهل بیت(ع) حاج محمد طاهری به مرثیه خوانی و عزاداری پرداختند که در ادامه آمده است:
در کنار تو وجودم به خدا نزدیک است
هرکه نزدیک شما شد به خدا نزدیک است
تو خودت حافظ من باش به یغما نروم
دام ابلیس به من در همه جا نزدیک است
اعتقاد دلم این است که در هیئت ها
دست احسان کریمان به گدا نزدیک است
شکوه گو نیست اگر غرق مصیبت شده ام
طالب وصل همیشه به بلا نزدیک است
هر چه دارم هوس کرب و بلا گریه کنم
گریه کن آه سفر کرب و بلا نزدیک است