حجت الاسلام علوی تهرانی: بهره گیری از تعالیم انبیا، انسان را به تعادل می رساند
وارث: جلسه هفتگی تفسیر قرآن در مسجد امیر علیه السلام با سخنرانی حجت الاسلام علوی تهرانی برگزار شد.
در ادامه ی خبر متن سخنان حجت الاسلام علوی تهرانی را می خوانید:

وجوب یادگیری تفسیر
یکی از مراتب انس و اهلیت با قرآن، عمل کردن به قرآن است. برای عمل به قرآن، نیازمند فهم قرآن است. برای فهم قرآن باید سراغ علم تفسیر برویم. رفتن به تفسیر واجب است، چون مقدمه ی عمل است. فقط که نباید به آیات الاحکام عمل شود، که مجتهد جامع الشرایط حوزه، کسی که عمری را می گذارد تا بتواند در زمان انسداد علم، که دست ما از امام زمان عجل الله تعالی فرجه کوتاه است، کمک کند و به سادگی برای هر کس حاصل نمی شود. قدرت بر اجتهاد داشتن، حد پایینی نیست. بخشی از آیات قرآن، آیات الاحکام است. به بقیه هم باید عمل شود.
علم اخلاق در سایه ی بی مهری
متاسفانه در جامعه ی ما درباره ی یک سری مسائل اهمال می شود. یک مساله علم اخلاق است، در حالی که علم اخلاق جزء بایسته های دین است. باید به دنبال آن برویم. به همین دلیل جامعه دچار سقوط ارزش ها شده است، چون اخلاق در آن جریان ندارد. اخلاق، یک علم است و باید به مردم یاد داد. آنچه در جامعه ی ما بیشتر نسبت به اخلاق جریان دارد، جنبه ی انحرافی دارد، بیشتر به تصوف، صوفی گرایانه پرداخته می شود. خطر بزرگ بحث های اخلاقی، در جامعه ی ما اهمیت بیشتر به تصوف است تا تشیع. ذائقه ی من تکذیب همه ی این ها است. بحث های اخلاق این طور نیست. روش های عالمانه داعیا الی نیست، داعیا الی الله است. جامعه ی ما خیلی به دنبال بحث های اخلاقی نیست. چون یک شایستگی است نه بایستگی. اما در بحث تفسیر بایسته و لازم است به دنبال تفسیر بروید، و واجب است به قران عمل کنید.
اثبات وحیانی بودن قرآن و صیانت از تحریف
برای عمل به قرآن لازم است، در ابتدا به قرآن اعتماد داشته باشیم. از دو جهت این اعتماد حاصل می شود: 1- اینکه آیا براستی این قرآن از جانب خدا است. 2- و اگر از جانب خدا است، آیا تحریف هم نشده است. 3- اینکه آیا امان فهم قرآن وجود دارد، یا نه. پس اثبات وحیانی بودن قرآن ، صیانت از تحریف و امکان فهم آن از مقدمات تفسیر است.
قرآن چطور کتابی است. مخالفین قرآن، 9 منشا برای قرآن ذکر کرده اند. یک عده گفتند سخن شاعر، کاهن، ساحر، دیوانه یا شیطان است. اما خود قرآن، منشأ خود را از وحی می داند. اما تعریف وحی، وقتی می گوییم حقیقتی وحیانی است، یعنی دارای سه مولفه است: 1- پنهانی است 2- صریح است 3- القای دانش است. موارد استعمالی وحی در قرآن 8 مورد است. وحی به زنبور عسل، وحی به انسان و... وحی ای که منظور ماست، وحی رسالی است. وحی رسالی، یا وحی نبوی یعنی "پیامی از سوی خدا به طایفه ای خاص از انسان ها". بنابراین هیچ پیامبری از طایفه ی جن نداریم. این پیام همان دستوری است که برای به سعادت رسیدن بشر به واسطه انبیاء فرستاده شده است. قرآن چنین پیامی از ناحیه ی خدا، به وجود پیامبر برای سعادت انسان. در دو حوزه تفکر و نگرش, عمل و کنش. ناظر به بعد نظری و عملی. یا در حیطه یومنون بالغیب، ان اشکرلی، یومنون بالله و الیوم الاخر و... ای آیات در حیطه ی نگرش و کنش است.
یکی از موضوعات در اصول اعتقادی بحث نبوت است. از ضرورت عقلی و نقلی بحث می شود. تعداد انبیا چند نفر است؟ 2 دسته روایات داریم که هر دو صحیح و معتبر هستند. ضرورت وجود انبیا، بحث عقلی است. از اهداف رسالت در حوزه بحث می شود. به نوعی ضرورت بعثت هم محسوب می شوند.
قیام به قسط از اهداف رسالت
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ1» ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم ، و با آنها کتاب ( آسمانی ) و میزان ( شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه ) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است ، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری می کند بی آنکه او را ببینند خداوند قویّ و شکست ناپذیر است!
عامل به قسط شدن، یکی از اهداف انبیا بوده است. بهره گیری از تعالیم انبیا، انسان را به تعادل می رساند. انبیا نه اهل افراط هستند، نه اهل تفریط. لذا امیرالمومنین می فرماید: «لا تَرَی الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً»؛ همیشه جاهل یا افراط گر و تجاوزکار و یا کندرو و تفریط کننده است
مراتب افراط و تفریط در نفس
کسانی که دست پرورده انبیا هستند، قایم به قسط هستند، اهل افراط و تفریط نیستند. انسانها در 3 مرتبه نفس، قوه شهویه، قوه غضبیه و قوه ی ناطقه یا عاقله باید در حد اعتدال باشند. نه افراط و تفریط. افراط در قوه ی ناطقه، "خِّب" (حيله گري)، تفریط آن "بَلَه" (كم خردي) ابلهی است. در قوه ی غضبیه، افراط "سبوعی و درندگی"، و تفریط " جُبن ". در قوه شهویه که غیر از قوای جنسی است، افراط "شَرَه"، و تفریط "خمود" است. قوه ی جنسی یکی از زیر مجموعه های قوه ی شهویه است. اگر انسانها به حد اعتدال این قوا، یعنی به مرتبه ی حكمت، شجاعت، عفت، برسد، مصداق آیه ی شریفه خواهد بود. یعنی قایم بالقسط می شود و اعتدال در همه چیز خواهد داشت. انبیا برای رساندن انسان به این مرحله، فرستاده شده اند. نه فروید می تواند انسان را به این نتیجه برساند و نه هیچ شخص دیگری، فقط انبیا ء می توانند.
انواع وحی
تمام امتیاز انبیا به این است که، متصل به خدا هستند. »وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»2* و ( برای تحکیم روابط خود با خلق ) پیش از تو نیز نفرستادیم جز مردانی را که به آنها وحی می کردیم ( نه فرشتگان و نه زنان و نه اجنّه را ) ، پس از اهل ذکر ( از متخصّصین دینی عصرتان ) بپرسید اگر نمی دانید ( تا بدانید که ارسال پیامبر اسلام تعجب آور نیست) .یعنی با تمام انبیا به واسطه وحی با خدا در ارتباط بودند. «إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسى وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً» 3*. ما بر تو وحى فرستادیم همانطور که بر نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم و همانطور که بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبرانى که از فرزندان یعقوب بودند و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحى نمودیم و به داود کتاب زبور دادیم. یعنی وحی را برای انبیاء میفرستیم، و همه شایستگی دریافت وحی نبوی را ندارند. هدایت غریزی که مثلا به زنبور عسل داده است، وحی نبوی نیست، وحی به معنای عام است. این پیام برای سعادت بشر و تضمینی است. خدا در قرآن می فرماید: «وَ ماکَانَ لِبَشرٍ اَنْ یُکَلِّمَهُ اللهُ إِلاَّ وَحْیاً اَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌ حَکِیمٌ»* و شایسته ی هیچ انسانی نیست که خداوند متعال با او سخن گوید، مگر از راه وحی، یا از پشت حجاب و یا نزول فرمان به واسطه رسولی (از فرشتگان عالم بالا)، تا به امر خدا هرچه او خواهد وحی کند و البته او بلند مرتبه و حکیم است.
وحی ارسالی عامل رساندن پیام خدا به انبیاست
وحی از وراء حجاب
این بشر هم فقط انبیا هستند. وحی ارسالی دارای اقسامی است. مثلا در قرآن آمده: من وراء حجاب. یعنی وحیی که از پس پرده ی غیب (پشت حجاب) شنیده شود، مانند سخن گفتن خداوند با حضرت موسی علیه السّلام در کوه طور از ورای درخت.
وحی از طریق فرشتگان
روش دوم، وحیی که در آن فرشته ای واسطه ی نزول وحی باشد که از طرف خداوند با پیامبرش سخن می-گوید. و بدانید مجردات و فرشتگان جنسیت مذکر و مونث نداشته اند. در ملکوت جنسیت وجود ندارد. اگر کسی جنسیت برای ملائک قائل باشد، همان نظریه ی بت پرستی را در نظر گرفته. ملک زن نیست. گاهی ارتباط خدا با انبیا با فرشته ملک است. «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاء»
فرستاده در اینجا یعنی ملک، یعنی فرشته الهی پیام خدا را می آورد. اکثر انبیا هم به این روش پیام را دریافت کرده اند. جبرئیل حدود 60 هزار بار خدمت حضرت رسول آمده است. در این روش پیامبر مستقیم با فرشته صحبت می کرد، از طریق سیستم شنوایی.
وحی بر قلب نازنین پیامبر
روش سوم وحی این است که، به قلب پیامبر نازل میشده است. «وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِن * نزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ* .عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ» 4 منظور از روح الامین همان جبرئیل است. که به قلب پیامبر القا میشده است.
چهارمین شکل وحی، القا در عالم خواب است. وحی رسالی فقط اختصاص به انبیا داشت ولا غیر. وحی در عالم خواب نظیر آن است که برای حضرت ابراهیم اتفاق افتاد. «قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى» پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى كنم، نظر تو چيست؟!5
تعریف دستور منامیه
وحی برای انبیاست، اما پیام الهی برای امام معصوم هم نازل میشود. نظیر آنچه که به امام حسین علیه السلام رسید. امام حسین علیه السلام فرمود: انی اری فی المنام ...اخرج الی العراق . جدم رسول الله در خواب دیدم که فرمود به سمت عراق برو. دستور منامیه است. دستور منامیه فقط برای امام معصوم و انبیاست که الزام آور است. نظیر امام معصوم کسی وجود ندارد. پس خوابهای من و شما و افراد غیر معصوم حجت نیست.
اما شکلی از وحی وجود دارد که فقط مخصوص حضرت فاطمه سلام الله علیهاست. و آن صحبت کردن بدون پرده و مستقیم با خداست. دلیلش هم این است که موسی به خدا عرض کرد: خدا شرح صدر به من بده. یعنی از نظر سعه وجودی مرا وسیع کن. اما درباره حضرت پیامبر آمد: الم نشرح لک صدرک. که تو کجا و دیگران کجا. برای پیامبر دیدار بی واسطه و بی پرده 2 بار اتفاق افتاد. این سعه وجودی موجب این دیدار میشود. محمد دیده و موسی ندیده. فقط حضرت علی علیه السلام توانست حق پیامبر را ادا کند.
وحی تجلی
در ملاقات با جبرئیل 4 مرحله داریم. البته فقط با توفیق الهی است که میتوان جبرئیل را شناخت . در حديثى از امام صادق ع آمده است: كه فرمود: «ما علم رسول اللَّه (ص) ان جبرئيل من قبل اللَّه الا بالتوفيق»؛ پيامبر (ص) نمىدانست جبرئيل از طرف خدا است مگر از طريق توفيق الهى.5
ديگر اين كه هنگامى كه جبرئيل بر آن حضرت (ص) نازل مىشد بسيار مؤدبانه و توأم با احترام بود، چنان كه در حديثى از امام صادق ع آمده است: «ان جبرئيل اذا أتى النبى قعد بين يديه قعدة العبيد، و لا يدخل حتى ليستاذنه»؛ هنگامى كه جبرئيل خدمت پيامبر (ص) مىآمد هم چون بندگان در برابر حضرتش مىنشست و هرگز بدون اجازه وارد نمى شد!6
از بعضى از روايات استفاده مى شود هنگامى كه وحى بر پيامبر (ص) از طريق فرشته نازل مى شد حال پيامبر عادى بود، اما هنگامى كه ارتباط مستقيم و بدون واسطه برقرار مى گشت، پيامبر (ص) سنگينى فوق العادهاى احساس مى كرد، تا آن جا كه گاه مدهوش مى شد، چنان كه در توحيد صدوق از امام صادق (ع) نقل شده كه از حضرتش پرسيدند: «الغشية التي كان تصيب رسول اللَّه (ص) اذا نزل عليه الوحى؟ قال ذلك اذا لم يكن بينه و بين اللَّه احد، ذاك اذا تجلى اللَّه له»
آن حالت مدهوشى كه به پيامبر ص به هنگام وحى دست مىداد چه بود؟ فرمود: اين در هنگامى بود كه در ميان او و خداوند هيچ كس واسطه نبود و خداوند مستقيما بر او تجلى مىكرد!7
مدهوشی پیامبر به این دلیل بود، که خدا با پیامبرش بی پرده صحبت میکرد. یعنی خدا بر پیامبر تجلی میکرد. حضرت موسی هم بیهوش شد. به این نوع وحی، وحی تجلی گفته می شود.
تجلی ذات
تجلی ذات همان مکاشفه است، خواه کشف قلبی (رؤیت خداوند به چشم سِرّ در دنیا) باشد خواه کشف عینی (رؤیت خداوند به چشم سَر در آخرت. در حدیثی داریم: چون پيغمبر صلّي الله عليه وآله به سِدرة المنتهي رسيد، جبرئيل از وي عقب ماند. رسول الله به وي گفت: آيا در اين موضع مرا تنها و بدون معين واميگذاري؟! جبرائيل گفت: به سمت جلو راه را در پيش بگير! قسم به خدا به جائي رسيدهاي كه هيچكس از خلق خدا قبل از تو نرسيده است! پس من از نور پروردگارم ديدم، و ميان من و او فقط «سُبْحه» فاصله افكند. من گفتم: فدايت شوم! مراد از «سُبْحه» چه چيز است؟! حضرت با سرش اشاره به زمين كرد و با دستش به سوي آسمان و ميگفت: جلال پروردگارم! جلال پروردگارم! سه بار.»
أقول: مراد از سُبحه، جلال است همانطور كه در روايت، تفسيرش وارد است. و سُبحه دلالت دارد بر تنزّه خداوند از مخلوقاتش، و مرجعش به همان معني اوّل است. و محصّل ذيل روايت آنستكه رسول اكرم صلّي الله عليه وآله پروردگارش را با ديدار آياتش ديدار كرده است7.
در کل آیات و روایات را که بگردید، نام 26 پیامبر وجود دارد. اغلب آنها در منطقه خاورمیانه بودند. ممکن است کسی سوال کند انبیا 26 تا یا 124 هزار پیامبر بوده است. در قرآن تصریح شده: ما از بین همه ی انبیایی که فرستادیم، قرار نیست داستان همه ی انها را بیان کنیم بلکه بخشی از داستانهای آنان را بیان میکنیم. «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ» ما پیش از تو رسولانى فرستادیم، سرگذشت گروهى از آنان را (در قرآن) براى تو بازگو کرده ایم، هر چند سرگذشت گروهى دیگر را براى تو بیان ننمودیم 8
پاسخ به یک شبهه
بنابراین نمی شود اشکال کرد که چرا فقط در خاور میانه، پیامبر آمده. بلکه هرجا اجتماع بشری وجود داشته، چه شهری چه روستایی، ولو اندک بوده، پیامبر برای آن قوم وجود داشته است. اما در تاریخ اساسا ذکر انبیا نیامده است. مگر یک پیامبر، هیچ پیامبری هویت تاریخی ندارد. وقتی به زندگی زرتشت رجوع میکنیم بین 500 قبل از میلاد تا 6000 بعد از میلاد بوده است. در تاریخ چیزی که واقعیت داره درباره ی زندگی انبیا وارد نشده. حضرت مریم که در عهدین ذکر شده گناهکار بوده، اما مریم در قرآن یکی از سیده النساءالعالمین است. بنابراین وقتی برای تشخیص هویت بزرگان به تاریخ نگاه میکنیم، یا چیزی وجود ندارد، یا به اشتباه معرفی کرده اند. اما در کتب آسمانی گذشتگان میبینیم به خطا رفته اند. برای ما انقدر بهشت رفتن را عادی و ساده کرده اند، فکر میکند نعمتهای بهشتی مثل چالوس خودمان است. موجودی که تعالی پیدا نکرده، محال است که به بهشت برود. بهشت نفخ تعالی بشر است.
باید قرآن را به زندگی هایمان وارد کنیم. پله ی بالارفتن شما خواندن قرآن است. از شما میخواهند بخوانید. تا قرآن را با خودتان عجین نکنید، نمیتوانید بخوانید و بالا بروید. وجودمان باید قرآنی شده باشد.
استدلال طلبی، مطابق فطرت آدمی است
در زمانهای مختلف مدعین نبوت و امامت وجود داشته است. هر کسی که آمد ادعای نبوت کرد، نپذیرید. اگر ادعایی را بدون دلیل پذیرفتید خلاف فطرت است. باید برای نبوت هم دلیل آورد. پیامبران برای اثبات نبوت، معجزه است. پس اگر معجزه در فرآیند خودش اتفاق بیفتد، در راستای اثبات نبوت است. مردم دلشان میخواهد با خوبان ارتباط برقرار کنند. برای اینکه خوب باشند باید از دنیا بگذرند، اما مردم نمی توانند از دنیا بگذرند، به همین دلیل به دنبال افراد خوب هستند تا روی آنها تاثیر بگذارند. تمام مرید و مرید بازی ها به این دلیل است. چون خوب بودن واقعی کار بسیار سختی است، پس به دنبال افراد خوب هستند تا خوب شوند. میخواهند کسی را مراد خودشان کنند، تا خودشان خوب باشند.
قرآن معجزه نبوت برای مردم امروز
حال در سال 570 میلادی در جزیره العرب، در شهر مکه شخصیت عالی مقامی به دنیا آمده اند و در سال 610 ادعای نبوت می کند. یتیم عبدالله می گوید من رسول الله هستم. دلیلت چیست؟ می گوید من معجزه دارم. پیامبر ما 86 معجزه داشتند. یکی از آنها قرآن است. دلیل اعجاز قرآن این است، که پیامبر ما تا روز قیامت پیغمبر است. پیامبر برای مردم آمده است، نه فقط برای مردم عرب و نبوتت تا روز قیامت است. پیامبران قبلی فقط برای قوم خودشان بودند. برای ما که پیامبر را ندیده ایم نیز باید معجزه باشد تا به نبوت ایشان ایمان بیاوریم. مثلا شق القمر و... برای مردم آن زمان معجزه بود. برای نسل امروز قرآن معجزه است.
پی نوشت:
1- سوره حدید آیه 25
2- سوره ی نحل آیه 43
3- سوره ی نسا آیه 143
4- سوره شوری آیه 51
4- سوره صافات آیه 102
5- توحید، صدوق، ص 242، ح 2.
6- کمال الدین و تمام النعمه، صدوق، ص 86.
7- توحید، صدوق، ص 115، ح 15؛ بحارالانوار، ج 18، ص 256، ح 6.
7- الميزان في تفسير القرءَان» ج 19، ص 34 تا ص 36
8- سوره ی غافر آیه 78