سوره ای که روایتگر داستان «احسَنَ القَصَص» است

کد خبر: 50131
حضرت یوسف از انبیای الهی و سوره یوسف، مکی است.
وارث :این سوره به جز چند آیه از ابتدا و انتهای آن، به داستان حضرت یوسف(ع) اختصاص دارد. نام آن حضرت در کل قرآن 27 بار و در این سوره به تنهایی 25 بار آمده است. در آیه سوم این سوره، قصه یوسف(ع) «احسَنَ القَصَص» یعنی نیکوترین سرگذشت نامیده شده است. در هیچ سوره‌ای از قرآن کریم داستانی اینگونه مفصل بیان نشده است.

در آیه هفتم می‌خوانیم:


(به راستی در ]سرگذشت[ یوسف و برادرانش برای پرسندگان نشانه‌ها ]و عبرتها[ است.)
نقل شده است که یهود به بزرگان قریش گفتند: «از محمد بپرسید: چه شد که آل یعقوب از شام به مصر منتقل شدند و قصه یوسف چه بود؟» حضرت بدون اینکه از کسی شنیده باشد و یا از کتابی خوانده باشد، داستان را برای آنان بازگفت.(1)
ظاهرا یهود که داستان حضرت یوسف(ع) را به صورت مفصل در تورات خوانده بودند و از آن باخبر بودند، برای آزمایش پیامبر اکرم(ص) و یا برای اینکه مردم را نسبت به پیامبری آن حضرت بی‌اعتماد کنند، با همکاری مشرکین قریش که دشمن سرسخت اسلام بودند، این سورا را از آن حضرت پرسیدند.
با تأمل در آیات این سوره روشن می‌شود که حضرت رسول(ص) از این داستان قبلا اطلاعی نداشتند. به دنبال پرسش مشرکین قریش و در جوابشان این سوره نازل شد و آن حضرت با وحی الهی در جریان جزییات ماجرا قرار گرفتند.(2)
با توجه به این امر، وقتی پیامبر گرامی اسلام(ص)، داستان را برای آنان به صورت کامل بازگو فرمودند، در واقع نشان روشنی بر نبوت آن حضرت آشکار و بدین وسیله حجت بر مشرکین و یهود تمام می‌شد. این نکته‌ای است که آیه 7 بیانگر آنست. آری در این داستان نشانه‌هایی برای پرسیدگان است و نیز نشانه‌هایی از قدرت و حکمت الهی.


در داستان حضرت یوسف(ع) به صورت روشن و آشکار دیده می‌شود:
او در کوکی با خوابی که دید، مورد محب خاص پدرش حضرت یعقوب(ع) قرار گرفت. از این رو برادرانش بر وی حسد بردند و طبق نقشه‌ای ظالمانه او را در چاه دور افتاده‌ای افکندند. کاروانیانی که در طلب آب بودند، دلو خود را در درون چاه انداختند و خداوند بدینسان یوسف را از چاه نجات داد. در مصر، در مقابل پول ناچیزی به عنوان غلام فروخته شد، اما بدین طریق به خانه عزیز مصر راه یافت و مورد لطف و محبت و اطمینان وی قرار گرفت. زن آن خانه در رابطه با یوسف قصدی ناروا داشت، اما او به لطف و عنایت پروردگار، خود را از پلیدی گناه دور داشت. آن زن وی را نزد همسرش متهم ساخت، ولی چیزی نگذشت که خودش نزد زنان اعیان و اشراف مصر اقرار به پاکی او کرد. دوباره اتهام خود را دنبال کرد تا او را به زندان افکند، لیکن همان زندان و تعبیری که از خواب سلطان نمود، موجب قرب و احترام او در دستگاه سلطان شد و خزانه‌دار وی گردید. او که روزی پیراهن خون آلودش باعث نابینایی پدرش یعقوب(ع) شد، در نوبتی دیگر، پیراهنش باعث بینایی پدر گردید.


پس از آنکه یوسف، خواب پادشاه را به صحیح‌ترین وجهی در زندان تعبیر نمود، پادشاه دستور داد تا یوسف را به نزد او ببرند. اما وی از زندان خارج نشد و درخواست اعاده حیثیت کرد. پس از شهادت زنان به پاکی یوسف(ع) و اعتراف همسر عزیز مصر به گناه خویش و شهادت به راستگویی او، آن حضرت فرمود:
«این ]درخواست اعاده حیثیت[برای آن بود که ]عزیز[ بداند من در نهان به او خیانت نکرده‌ام و خداوند نیرنگ خائنان را به جایی می‌رساند.
و من نفس خود را تبرئه نمی‌کنم، چرا که قطعا و یقینا نفس آدمی ]پیوسته[ به بدی فرمان می‌دهد، مگر آنکه پروردگارم رحمت آورد، که پروردگار من آمرزنده و مهربان است.»
و مَلِک گفت: «او را نزد من آورید تا وی را خاص خود کنم.» پس چون با او سختن راند، گفت: «تو امروز نزد ما دارای جایگاهی بلند و امین ]و مورد اعتماد[ هستی.»(3)
یوسف پاک و صدیق با سخنان خویش نه تنها خطر عظیم نفس اماره را بیان می‌کند، بلکه از آنجا که غرق در توحید است، این پاکی و عدم خیانت را به خویشتن نسبت نمی‌دهد، بلکه آن را از رحمت پروردگار مهربان خویش می‌داند. با این بیان هم خطر بزرگ نفس اماره را گوشزد می‌کند و هم در میان آن مردم که بت‌پرست بودند، خداپرستی را تبلیغ می‌کند و نیز نعمت پروردگار را بر خویشتن، یادآور می‌شود.

1-رجوع کنید به تفسیر جوامع الجامع، ج2، ص 177.
2- رجوع کنید به سوره یوسف، آیه 3.
3- سوره یوسف، آیات 52 تا 54.
کتاب گلستان سوره‌ها – ص 79

/1102101305