پاسخ به شبهاتی که در فاطمیه وجود دارد
آن چه كه از برخى از روايات استفاده مىشود: حضرت فاطمه سلام الله عليها نزديك در ورودى منزل نشسته بود و با ديدن عمر و همراهان وى، در را به روى آنان بست.
مرحوم عياشى در تفسير، شيخ مفيد در الإختصاص و... نوشتهاند:
عمر گفت: برخيزيد تا پيش او (علي) برويم، پس ابوبكر، عمر، عثمان، خالد بن وليد، مغيرة بن شعبة، ابوعبيد جراح، سالم مولى ابوحذيفة، قنفذ و من به همراه او راه افتاديم، چون نزديك خانه رسيديم، فاطمه آنان را ديد و لذا در را بست و شك نداشت كه بدون اجازه وارد نخواهند شد، عمر در را با لگد شكست، سپس وارد خانه شدند و علي را بيرون آوردند در حالى كه به خاطر اين پيروزى الله اكبر مىگفتند.
حضرت صديقه شكى نداشت كه جمعيت بدون اذن داخل منزل نخواهند شد؛ چون نص قرآن است كه بدون اجازه وارد خانه كسى نشويد:
يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُيُوتًا غَيرَْ بُيُوتِكُمْ حَتىَ تَسْتَأْنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلىَ أَهْلِهَا ذَالِكُمْ خَيرٌْ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.
و از طرفى خانه انبياء احترام ويژهاى دارد كه كسى حق ورود بدون اجازه ندارد:
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاتَدْخُلُواْ بُيُوتَ النَّبِىِّ إِلا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ. الأحزاب /53.
اى افرادى كه ايمان آوردهايد! در خانههاى پيامبر داخل نشويد مگر به شما داده شود.
شكى نيست كه خانه حضرت صديقه طاهره خانه پيغمبر محسوب مىشود همانطورى كه در تفاسير متعدد اهل سنت ذيل آيه شريفه:
فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُو يُسَبِّحُ لَهُو فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْأَصَالِ. النور/36.
در خانه هايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود. در آن [خانه] ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مىكنند.
*** افزون بر اين تصور اين بود كه با توجه به موقعيت حضرت زهرا (سلام الله عليها) و احترام رسول اكرم صلى الله عليه وآله مردم با ديدن حضرت صديقه خجالت بكشند و متعرض نشوند همچنان كه عدّهاى با شنيدن صداى حضرت صديقه برگشتند.
نتیجه
اولاً: صديقه شهيده، پشت در نرفت؛ بلكه جلوى در ايستاده بود كه با ديدن عمر و همراهان او به داخل خانه رفت و در را بست؛ پس اصلا حضرت زهرا سلام الله عليها پشت در نرفته بودد تا اين اشكال پيش بيايد؛
ثانياً: حتى اگر اين مطلب صحت نيز داشته باشد و حضرت پشت در رفته باشد، به دليل اين كه عين همين قضيه براى رسول خدا صلى الله عليه وآله پيش آمده و آن حضرت به همسران خود دستور دادهاند كه در را باز نمايند، اين اشكال دفع مىشود.
چرا بنی هاشم و انصار امام علی(ع) از حضرت دفاع نکردند؟
استغاثه علي عليه السلام به درگاه حق:
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَمَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَأَكْفَئُوا إِنَائِي وَأَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي حَقّاً كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَيْرِي وَقَالُوا أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَفِي الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ وَلَا ذَابٌّ وَلَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَيْتِي فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِيَّة....
خدايا براى پيروزى بر قريش و يارانشان از تو كمك مىخواهم كه پيوند خويشاوندى مرا بريدند، و كار مرا دگرگون كردند و همگى براى مبارزه با من در حقى كه از همه آنان سزاوارترم، متحد گرديدند و گفتند: حق را اگر توانى بگير، و يا اگر تو ر از حق محروم دارند، با غم و اندوه صبر كن و يا با حسرت بمير. به اطرافم نگريستم، ديدم كه نه ياورى دارم، و نه كسى كه از من دفاع و حمايت مىكند، جز خانوادهام كه مايل نبودم جانشان به خطر افتد.
نهج البلاغه، خطبه 217.
تظلّم ودادخواهي علي عليه السلام:
روى كثير من المحدثين انه عقيب يوم السقيفة تالم وتظلم واستنجد واستصرخ حيث ساموه الحضور والبيعة وانه قال وهو يشير الى القبر (يا بن ام إن القوم استضعفوني وكادوا يقتلونني)، وانه قال وا جعفراه ولا جعفر لى اليوم واحمزتاه ولا حمزة لى اليوم.
بسيارى از روايت کنندگان نقل کردهاند که او ( حضرت علي عليه السلام) پس از ماجراى سقيفه اظهار ناراحتى كرد و حق خود را خواسته و کمک طلبيد و فرياد کشيد؛ زيرا در نزد وى حاضر نشدند و بيعت نکردند. و او در حاليکه رو به سوى قبر رسول خدا کرده بود گفت:" اى فرزند مادرم، اين قوم، مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند" و فرمود: واى جعفر من امروز جعفر ندارم؛ واى حمزه؛ من امروز حمزه ندارم!!!.
جواب طبق مبناى اهل سنت: بني هاشم و انصار از فرمان رسول خدا اطاعت كردند
اهل سنت براي مشروع جلوه دادن خلافت خلفا رواياتي را در كتابهايشان نقل كردهاند كه طبق آنها رسول خدا صلي الله عليه وآله به اصحاب و ياران خود دستور داده است كه از خلفاي بعد از آنها اطاعت نمايند ؛ هر چند كه ميدانند ، آنها سنت رسول خدا را اجرا نميكنند ، مال و اموال مردم را غارت ميكنند و به جاي هدايت مردم به سوي خداوند آنها را به سوي ضلالت و گمراهي سوق ميدهند.
هرچند كه ما به جعلي بودن اين روايات يقين داريم؛ اما از آنجايي كه اين روايات در صحيحترين كتابهاي اهل سنت آمده است، از باب جدال احسن و قاعده الزام خصم ، به آنها تمسك كرده و ميگوييم : بني هاشم و انصار و باقي اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله با اين كه ميدانستند ابوبكر ، عمر و ... غاصب خلافت هستند ، سنت رسول خدا را اجرا نميكنند ، اموال مردم (از جمله فدك و ...) را غارت ميكنند و ... با اين حال به فرمان رسول خدا گوش دادند و به خاطر مصالحي از قيام عليه آنها خودداري كردند .
آیا خانه های مدینه درب های چوبی داشتند؟
يكى از شبهاتى كه اخيراً برخى از وهابيها آن را با مانور فراوان و سر وصداى زياد مطرح كردهاند شبه نبود درب یا سقف در خانه های مدینه گذشته است. اما با بررسى روايات موجود در كتابهاى شيعه و سنى اين نتيجه به دست مىآيد، كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله خانههاى مدينه داراى درهاى چوبى بوده است.
علامه سيد جعفر مرتضى در پاسخ اين روايت مىگويد:
فأمير المؤمنين إذن يصف حالة الفقر المدقع الذي كان يعاني منه أهل البيت ( عليهم السلام )، ويذكر إيثار رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) حتى أهل النعم والأموال بما يتوفر لديه منها، مع ملاحظة: أن أبواب أهل البيت ( عليهم السلام ) بيوتهم كانت من جريد النخل الذي هو أصل السعفة بعد جرد الخوص عنها، أما غيرهم ( عليهم السلام ) فكان لبيوتهم ستائر، وكانت أبوابها من غير جريد النخل أيضا، ومنها الأخشاب لا مجرد ستائر ومسوح كما يدعون.
خداوند در قرآن كريم به صحابه و ديگر مسلمانان اجازه مىدهد كه از خانههايى كه كليد آن در اختيار آنان هست ، غذا بخورند . بىترديد خانهاى كه در چوبى و يا آهنى نداشته باشد، داشتن كليد براى آن بىمعنا خواهد بود:
لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَلا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْمَريضِ حَرَجٌ وَلا عَلى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ ... أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَديقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَميعاً أَوْ أَشْتاتاً. (النور / 61 .)
بر نابينا و افراد لنگ و بيمار گناهى نيست (كه با شما هم غذا شوند)، و بر شما نيز گناهى نيست كه از خانههاى خودتان [بدون اجازه خاصّى] غذا بخوريد و همچنين خانههاى پدرانتان ... يا خانهاى كه كليدش در اختيار شماست، يا خانههاى دوستانتان، بر شما گناهى نيست كه به طور دستهجمعى يا جداگانه غذا بخوريد .
استدلال به روايت و فرمايش علي عليه السلام: « لا سُقُوفَ لِبُيُوتِنَا وَ لا أَبْوَابَ» اهل سنت را به مقصودشان نمىرساند؛ زيرا: اولاً: طراح شبهه سخن علي عليه السلام را ناقص نقل كرده است؛ به گونهاى كه خواننده احساس مىكند كه اهل بيت عليهم السلام منزل مسكونى به شكل متعارف نداشتهاند؛ چون خانهاى كه نه سقف دارد و نه دَر و نه ديوار، قابل تصور نيست؛ در حالى كه متن حديث چنين است: نحن اهل بيت محمد (ص) لا سقوف لبيوتنا ولا أبواب ولا ستور ( در نقل شيخ مفيد، ستور به معناى ديوار آمده است) الا الجرائد وما اشبهها.
جمله پايانى اين حديث گوياى استفاده از چوب حاصل شده از برگههاى درخت خرما است؛ چون جريده به معناى چوب باقى مانده پس از تراشيدن اضافات آن است كه با بستن آن چوبها كنار يكديگر براى پوشش و ديوار كشى و در ورودى و غير آن استفاده مىشده است؛ بنابراين از اين روايت و روايات ديگر استفاده مىشود كه خانه اهل بيت عليهم السلام از جمله خانه فاطمه زهرا و علي عليهما السلام مانند خانههاى افراد ديگر داراى در ورودى بوده است كه باز و بسته مىشده و از استحكام مخصوصى هم برخوردار بوده است.
آیا خانه حضرت فاطمه (س) برای تهدید به آتش زدن شده است؟
طبق نقل طبرى و ابن أبى شيبه، عمر قسم مىخورد كه اگر اجتماع كنندگان در خانه اميرمؤمنان عليه السلام براى بيعت با ابوبكر بيرون نيايند، خانه را با اهلش به آتش خواهد كشيد و حضرت زهرا سلام الله عليها نيز سخن عمر را براى اميرمؤمنان عليه السلام و زبير يادآور شده و به خداوند سوگند مىخورد كه عمر به قسم خود وفا خواهد كرد:
وَايْمُ اللَّهِ مَا ذَاكَ بِمَانِعِيَّ إِنِ اجْتَمَعَ هؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ أَنْ آمُرَ بِهِمْ أَنْ يُحْرَقَ عَليْهِمُ الْبَيتُُ، قَالَ فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاؤُوهَا فَقَالَتْ: تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِي وَقَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَيَحْرِقَنَّ عَلَيكُمُ الْبَيْتَ، وَايْمُ اللَّهِ لَيُمْضِيَنَّ مَا حَلَفَ عَلَيْهِ.
به خدا سوگند، گردآمدن اين افراد در خانه تو مانع از آتش زدن خانه نخواهد شد. هنگامى كه عمر رفت، علي (ع) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر به علي و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مىدهد!.
و از طرف ديگر اين مطلب قطعى است كه اميرمؤمنان عليه السلام به تهديدهاى عمر توجهى نكرد و حاضر به بيعت نشد.
محمد بن اسماعيل بخارى مىنويسد:
فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِى بَكْرٍ فِى ذَلِكَ فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِىِّ، صلى الله عليه وسلم، سِتَّةَ أَشْهُرٍ... وَلَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُر.
حضرت فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر غضب نمود، با وى قهر كرد و با او سخنى نگفت تا از دنيا رفت، آن حضرت پس از پيامبر (ص) شش ماه زندگى كرد... و علي (ع) در اين شش ماه با ابوبكر بيعت نكرد.
بنابراين سوگند عمر كه اگر بيعت نكنيد خانه را به آتش خواهم كشيد موضوعى قطعى و يقينى است و از طرفى اميرمؤمنان عليه السلام براى بيعت حاضر نشد؛ پس عمر تهديد خود را عملى كرده و خانه را به آتش كشيده است.
شاهد ديگر اين مطلب، روايتى است كه بلاذرى در همين باره نقل مىكند:
فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيلة. فتلقته فاطمة علي الباب فقالت فاطمة: يابن الخطاب! أتراک محرّقا عليّ بابي؟! قال: نعم.
چون علي عليه السلام با ابوبكر بيعت نكرد، عمر با شعله آتش به طرف خانه فاطمه (عليها السلام) رفت. فاطمه (عليها السلام) پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آيا تو مىخواهى خانه مرا آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى!.
مسعودى شافعى در كتاب اثبات الوصيه تصريح مىكند كه عمر خانه را به آتش كشيده است:
فهجموا عليه و أحرقوا بابه و استخرجواه منه كرهاً وضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً.
... پس قصد خانه علي كردند و بر او هجوم آوردند و خانهاش را آتش زدند و او را به زور از خانه بيرون آوردند، سرور زنان ( فاطمه(س) ) را بين ديوار ودر فشار دادند تا فرزندش محسن به شهادت رسید.
عدم رضايت صديقه شهيده سلام الله عليها از شيخين، اصل و اساس مشروعيت خلافت آنها را زير سؤال مىبرد؛ چرا كه ثابت مىكند تنها يادگار رسول خدا، برترين بانوى دو عالم، سيده زنان اهل بهشت با خلافت ابوبكر و عمر مخالف و از دست آنها ناراضى و خشمگين بوده است و طبق روايات صحيح السندى كه در صحيحترين كتابهاى اهل سنت آمده است، رضايت فاطمه رضايت رسول خدا و خشم او خشم رسول خدا است.
از اين رو عالمان اهل سنت دست به كار شده و روايتى را جعل كردهاند تا ثابت كنند كه شيخين پس از آن كه دختر رسول خدا را به خشم آوردند، در واپسين روزهاى زندگى آن حضرت به عيادت ايشان رفته و از او درخواست رضايت كردند و فاطمه زهرا سلام الله عليها نيز از آنها راضى شد.!
سند روايت مرسل است؛ چرا كه شعبى از تابعين است و خود شاهد ماجرا نبوده و اين روايت همان اشكالى را دارد كه اهل سنت به روايت بلاذرى و طبرى مىكردند.
بر فرض اين كه مرسلات تابعى مورد قبول باشد، باز هم نمىتوان روايت شعبى را پذيرفت؛ زيرا شعبى از دشمنان اميرمؤمنان عليه السلام و ناصبى بوده است؛ چنانچه بلاذرى و ابوحامد غزالى به نقل از خود شعبى مىنويسند:
عن مجالد عن الشعبي قال: قدمنا على الحجاج البصرة، وقدم عليه قراء من المدينة من أبناء المهاجرين والأنصار، فيهم أبو سلمة بن عبد الرحمن بن عوف رضي الله عنه... وجعل الحجاج يذاكرهم ويسألهم إذ ذكر علي بن أبي طالب فنال منه ونلنا مقاربة له وفرقاً منه ومن شره....
در شهر بصره همراه عدهاى بر حجاج وارد شديم گروهى از قاريان مدينه از فرزندان مهاجر و انصار كه ابوسلمه بن عبد الرحمن بن عوف نيز در جمع آنان بود، حضور داشتند. حجاج با آنان مشغول گفتگو بود يادى از علي بن ابوطالب كرد و از او بدگويى نمود و ما نيز به خاطر رضايت حجاج و در امان ماندن از شرّ او از علي بدگويى كرديم ....
غضب فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر از آفتاب روشن تر و غير قابل انكار است. بخارى در صحيحترين كتاب اهل سنت از تداوم غضب و قهر فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر، سخن گفته است.
در كتاب أبواب الخمس، مىنويسد:
فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ.
فاطمه دختر رسول خدا از ابوبكر ناراحت و از وى روى گردان شد و اين ناراحتى ادامه داشت تا از دنيا رفت.
چرا حضرت فاطمه (س) را شبانه دفن کردند؟چرا قبر فاطمه(س) پنهان است؟
دفن شبانه، نماز بدون حضور و اطلاع خليفه، قبر پنهان، اسرارى است كه در درون خود پيامها دارند. درست است كه فاطمه اين چنين خواست و اين گونه وصيت كرد؛ ولى چه اتفاقى افتاده است كه زهرا سلام الله عليها وصيت تاريخياش را با اين در خواستها به پايان مىبرد؟!!
مگر نه اين است كه خشم و ناراحتياش را نسبت به دشمنانش اظهار مىكند و در واقع چندين پرسش را در برابر نگاههاى تيز بين مورخان و آيندگان مىگذارد تا به پرسند: چرا قبر فاطمه پنهان است؟ و چرا دختر پيامبر شبانه و پنهانى دفن شد؟ و چرا علي عليه السلام بدون اطلاع ابوبكر و عمر بر وى نماز خواند؟ چرا قبر فاطمه پنهان است؟
آري، فاطمه وصيت كرد كه او را شبانه دفن نموده و هيچ يك از كسانى را كه بر وى ستم كردهاند، خبر نكنند، و اين بهترين سند براى شيعه است تا ثابت كنند كه صديقه شهيده مظلوم از دنيا رفته و از افرادى كه بر وى ستم كردهاند، هرگز راضى نشده است.
روايات فراوانى در كتابهاى شيعه و سنى بر اين مطلب دلالت دارد كه به اختصار چند روايت را ذكر مىكنيم:
مرحوم شيخ صدوق در علت دفن شبانه آن حضرت مىنويسد:
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام لِأَيِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فَاطِمَةُ (عليها السلام) بِاللَّيْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ قَالَ لِأَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لا يُصَلِّيَ عَلَيْهَا رِجَالٌ [الرَّجُلانِ].
علي بن ابوحمزه از امام صادق عليه السلام پرسيد: چرا فاطمه را شب دفن كردند نه روز؟ فرمود: فاطمه سلام الله عليها وصيت كرده بود تا در شب وى را دفن كنند تا ابوبكر و عمر بر جنازه آن حضرت نماز نخوانند.
مرحوم صاحب مدارك رضوان الله تعالى عليه مىگويد:
إنّ سبب خفاء قبرها ( عليها السلام ) ما رواه المخالف والمؤالف من أنها ( عليها السلام ) أوصت إلى أمير المؤمنين ( عليه السلام ) أن يدفنها ليلا لئلا يصلي عليها من آذاها ومنعها ميراثها من أبيها ( صلى الله عليه وآله وسلم ).
علت مخفى بودن محل دفن فاطمه سلام الله عليها آن گونه كه مخالف و موافق نقل كردهاند اين است كه آن حضرت به اميرمؤمنان عليه السلام سفارش كرد تا او را شبانه دفن كند تا آنان كه او را اذيت كرده و از ارث پدرش محروم كرده بودند بر وى نماز نخوانند.
محمد بن اسماعيل بخارى مىنويسد:
وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عليها.
فاطمه زهرا سلام الله عليها، شش ماه پس از رسول خدا (ص) زنده بود، زمانى كه از دنيا رفت، شوهرش علي عليه السلام او را شبانه دفن كرد و ابوبكر را با خبر نساخت.
عبد الرزاق صنعانى مىنويسد:
عن بن جريج وعمرو بن دينار أن حسن بن محمد أخبره أن فاطمة بنت النبي صلى الله عليه وسلم دفنت بالليل قال فرَّ بِهَا علي من أبي بكر أن يصلي عليها كان بينهما شيء.
فاطمه دختر پيامبر شانه به خاك سپرده شد، تا ابوبكر بر وى نماز نخواند؛ چون بين آن دو اتفاقاتى افتاده بود.
و در ادامه نيز مىگويد:
عبد الرزاق عن بن عيينة عن عمرو بن دينار عن حسن بن محمد مثله الا أنه قال اوصته بذلك
از حسن بن محمد بن نيز همانند اين روايت نقل شده است؛ مگر اين كه در اين روايت قيد شده است كه خود فاطمه اين چنين وصيت كرده بود.
/1102101305