عاقبت شوم تکبر و غرور بی جا

کد خبر: 52042

وارث :روزی حضرت عيسى(ع)از صحرايى ميگذشت.


در راه به عبادت‏گاهى رسيد که عابدى در آن ‏جا زندگى ميکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.

در اين هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آن‏جا گذشت. 

وقتى چشمش به حضرت عيسى(ع) و مرد عابد افتاد، پايش سست شد و از رفتن باز ماند و همان ‏جا ايستاد و گفت: 

خدايا من از کردار زشت خويش شرمنده ‏ام. اکنون اگر پيامبرت مرا ببيند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدايا! عذرم را بپذير و آبرويم را مبر.

مرد عابد تا آن جوان را ديد سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدايا! مرا در قيامت با اين جوان گناه‏کار محشور مکن.

در اين هنگام خدا به پيامبرش وحى فرمود که به اين عابد بگو:
ما دعايت را مستجاب کرديم و تو را با اين جوان محشور نميکنيم، چرا که او به دليل توبه و پشيمانى، اهل بهشت است و تو به دليل غرور و خودبينى، اهل دوزخ.

منبع: کيمياى سعادت، ج ۱، ص ۱۰۵

/1102101305