چند دختر سر راه خود دیدی؟!
وارث: یک جوان از عالمی پرسید: من جوان هستم و نمیتوانم نگاه خود را از نامحرم منع کنم... چاره ام چیست؟
عالم کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد و از شخصی درخواست کرد او را همراهی کند و اگر شیر را ریخت، جلوی همه ی مردم او را کتک بزند.
جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و حتی قطره ای از شیر بیرون نریخت...
عالم از او پرسید:
چند دختر سر راه خود دیدی؟
جوان جواب داد:
هیچ... فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا جلوی مردم کتک بخورم و خار و خفیف شوم...
عالم گفت: این حکایت مومنی است که همیشه خدا را ناظر بر کارهایش میبیند...
و از روز قیامت و حساب و کتابش که مبادا در نظر مردم خار و خفیف شود بیم دارد.
/1102001307
عالم کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد و از شخصی درخواست کرد او را همراهی کند و اگر شیر را ریخت، جلوی همه ی مردم او را کتک بزند.
جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و حتی قطره ای از شیر بیرون نریخت...
عالم از او پرسید:
چند دختر سر راه خود دیدی؟
جوان جواب داد:
هیچ... فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا جلوی مردم کتک بخورم و خار و خفیف شوم...
عالم گفت: این حکایت مومنی است که همیشه خدا را ناظر بر کارهایش میبیند...
و از روز قیامت و حساب و کتابش که مبادا در نظر مردم خار و خفیف شود بیم دارد.
/1102001307