نیم نگاهی به مکاشفات معصومین وغیرمعصومین
*معنای لغوی و اصطلاحی مکاشفه
مکاشفه در لغت از «کشف» به معنای آشکار کردن و پرده از چیزی برداشتن است و در اصطلاح، رسیدن به ماوراء حجاب یا دریافت حقایق عالم مجرد توسط عارف تعریف شده است. همچنین گفته شده است که آنچه عارف، در عالم رؤیا مییابد رؤیای صادقه و آنچه در بیداری دریافت میکند مکاشفه است.
بنابراین بهطور کلی میتوان گفت که طی مکاشفه چیزی که قبلاً از نظر ما غایب بوده است، آشکار و قابل مشاهده میشود و به عبارتی از عالم غیب به عالم شهادت وارد میشود. علامه طباطبایی (ق) شهادت را امری میدانند که نزد فرد درککننده مشهود و حاضر است و این فرد به نوعی بر آن احاطه دارد، و غیب خلاف آن است. حوزه غیب و شهادت امری نسبی است و آنچه برای ما غیب محسوب میشود، میتواند برای اولیای خدا شهادت باشد.
*اهمیت مکاشفه
یکی از مسایلی که مخصوصاً امروزه طرفداران زیادی دارد، این است که به چه وسیله میشود از عالم غیب و پشت پرده باخبر شد؟ بشر تمایل دارد که از عوالم دیگر آگاهی پیدا کند. گروهی بحث از کشف و شهود میکنند و جمعی به دنبال پیر و مرشد میگردند تا چیزی بیابند. عامه مردم غالباً در اطراف کسی که ادعای شهود و کشف باطن میکند جمع میشوند.
در تاریخ، این گرایشها در اقوام و ادیان مختلف سابقه بسیار طولانی داشته است و گاهی غرضورزیها و مقاصد شیطانی هم در شکلگیری برخی نحلههای مدعی کشف و شهود، دخالت داشته و انحرافات نظری و عملی قابل توجهی را موجب شده است.
مکاشفه با اموری چون مفهوم غیب در ارتباط است که از مفاهیم بسیار کلیدی اسلام محسوب میشود، بهطوری که ایمان به غیب از ویژگیهای متقین و هدایت شدگان به قرآن، شمرده شده است. از اینرو امری است که با اعتقادات مردم ارتباط مییابد. از سوی دیگر، این پدیده، تجربهناپذیر است و بهشدت قابلیت آمیخته شدن با اوهام و مسایل غیرواقعی را دارا است؛ از اینرو راه را برای سوءاستفاده از اعتقادات مردم در ابعاد مختلف باز میکند، بهویژه که برخی ادعای بدیهی بودن و خطاناپذیری این مکاشفات را دارند.
در نتیجه در برخورد با موضوع مکاشفه باید نهایت دقت را صرف کرد؛ چراکه اولاً هر آنچه تحت عنوان کشف و شهود و اخبار از غیب، عرضه و بیان میشود، بهحق و قابل اعتماد نیست و ثانیاً چنانکه خواهد آمد، انسان برای رسیدن به این امر، مجاز به پیمودن هر راهی نیست.
*مکاشفه حق
مشاهداتی که میتوان درباره آن ادعای حقانیت کرد و آنرا نوعی درک معارف الهی دانست، از دو راه میتواند حاصل شود.
اول: تصرف ولایی معصوم و حجت خدا
انبیا و اولیای معصوم (عهم) علاوه بر اینکه خودشان به اذن خداوند از اسرار عالم غیب آگاهاند، میتوانند دیگران را نیز به قدر مصلحت، از امور غیبی آگاه کنند و میتوان گفت در میان غیرمعصومان، تنها مکاشفهای که میتوان آنرا مصون از خطا دانست، کشف و شهودی است که از جانب انبیا و اولیای معصوم و با تصرف ولایی آنها برای فرد حاصل شده باشد. این نوع مکاشفات از طریق اجازه و تصرف معصوم (ع) حتی ممکن است برای دشمنان آنها نیز رخ دهد. مکاشفه یاران امام حسین (ع) در شب عاشورا از جمله مواردی است که به خواست و تصرف امام معصوم (ع) صورت گرفته است. در اینجا نمونههایی از این قبیل مکاشفات و تصرفات، بیان میشود.
* مکاشفه اصحاب امام حسین (ع) آزمایشی شگرف و پاداشی عظیم
یکی از مهمترین مکاشفاتی که در تاریخ نقل شده است، مکاشفه اصحاب امام حسین (ع) در شب عاشورا است که در آن، یاران حضرت در معرض امتحانی بزرگ قرار گرفتند و جان خود را با خدا معامله کردند. در این شب، پس از آنکه این انسانهای پاک، مرگ قطعی در رکاب امام را پذیرفتند، امام طی یک مکاشفه، پاداش آنان را به ایشان نشان دادند و سختیهای کارزار را برایشان گوارا ساختند.
روایات متعددی در این باره نقل شده است؛ از جمله از ابوحمزه ثمالى نقل است كه امام سجاد (ع) فرمودند: «شبى كه صبح روز بعدش پدرم به شهادت رسيد، نزد ایشان بودم. حضرت به يارانش فرمود: امشب از تاريكى استفاده كنيد و برويد كه اين قوم، فقط مرا مىطلبند و اگر مرا به قتل برسانند، متوجه شما نمىشوند و شما در امان خواهيد بود. گفتند: نه به خدا! هرگز چنين نخواهد شد. حضرت فرمود: شما فردا كشته مىشويد.گفتند: سپاس خدايى را كه ما را به كشته شدن با تو شرافت بخشيد. آنگاه حضرت دعا كرد و به آنان فرمود: سرهايتان را بالا بگيريد و نگاه كنيد. اصحاب و ياران حضرت سرهاى خود را بالا گرفته، به مقام و منزلت خود در بهشت نگاه كردند، حضرت هم جایگاه هرکدام از انان به آنان نشان داد چنان که هرکدام به استقبال سرنيزهها مىرفتند و در برابر شمشير سر و سينه سپر مىكردند تا به منزلت و مقام خود در بهشت دست يابند.
*لشکریان امام هادی وخلیفه عباسی
خلیفه عباسی دستور داد لشکرش که 90000 نفر بودند، هر یک توبرهای خاک آورده، در محلی بریزند. تل بزرگی ایجاد شد. بعد حضرت هادی (ع) را بالا برد و گفت: لشکر مرا بنگر! حضرت فرمود: میخواهی من هم لشکر خود را به تو نشان دهم؟ با تصرف ولایی، خلیفه بین زمین و آسمان، از شرق تا غرب ملائکه را دید که همه مسلح بودند. خلیفه غش کرد. بعد که به هوش آمد، امام فرمود: ما به دنیای شما کاری نداریم. مشغول امر آخرت خود هستیم.
* هارون و آزار دادن امام کاظم
هارون برای آزاردادن حضرت امام کاظم (ع)، کنیزی را به زندان نزد آن حضرت فرستاد. حضرت در او تصرف ولایی کرد تا جایی که بهشت و عالم بالا را به او نشان داد.
*دست کشیدن امام برچشمان ابو بصیر وبینا شدن او
ابوبصیر، روایت کرده که به امام باقر(ع) عرض کردم من شیعه و دوست شما هستم و نابینا و ناتوان هستم، بهشت را برای من ضامن شوید. امام دست به چشم من کشید و بینا شدم، همه ائمه (عهم) را در حضور آن حضرت مشاهده کردم و سپس گفت به دور نگاه کن. به خدا جز سگ و خوک و میمون ندیدم. پس دست بر چشم من کشید، دوباره به حالت اول برگشتم.
* عبدالله سنان ودیدن حوض کوثر
نقل شده است که امام صادق (ع) در پاسخ به سؤال عبدالله سنان، طی مکاشفهای حوض کوثر را به او نشان داد و از آن نهر جاری که در اطرافش درختان و حوریان بودند، ظرفی از آب کوثر به او نوشانید. در پایان حضرت فرمود: این کمتر چیزی است که خداوند برای شیعیان ما مهیا کرده است؛ چون متوفی از دنیا میرود، روحش را به سوی این نهر میبرند و در باغستانهای آن حرکت میکند و از خوردنیها و آشامیدنیهای آن میخورد. و دشمن ما چون میمیرد، روحش را به وادی برهوت میبرند و همواره در عذاب است.
* حافظ قرآن شدن ابوعمرو فارسی
مورد بعدی، داستان حافظ قرآن شدن ابوعمرو فارسی است. یکی از خواص اصحاب حضرت امیرالمؤمنین(ع) ابوعمرو فارسی است به نام زاذان. گفت: مشغول خواندن شعر بودم، حضرت از صدای من خوشش آمد. فرمود چرا قرآن نمیخوانی؟ گفتم بیش از مقداری که در نماز خواندن لازم است، چیزی از قرآن یاد ندارم. فرمود: جلو بیا. چیزی گفت که من نفهمیدم چیست! بعد فرمود دهانت را باز کن. آب دهانش را در دهانم انداخت. هنوز قدم برنداشته بودم که دیدم قرآن را با اعراب کامل آن حفظ هستم و نیاز ندارم که از کسی درباره آن بپرسم. داستان زاذان را برای حضرت باقرالعلوم (ع)نقل کردند، فرمود: راست میگوید. امیرالمؤمنین (ع)برای او به اسم اعظم که هیچگاه رد نمیشود، دعا کرد.
*سخن گفتن به 73 زبان
از ابوهاشم نقل شده است كه گفت: خدمت امام هادى(ع)رسيدم و او به زبان هندى با من سخن گفت كه خوب نتوانستم به او پاسخ بگويم و مقابلش سطلى پر از سنگريزه بود. يك سنگريزه برداشت و آنرا در دهانش گذاشت و مدتى آنرا مكيد و بعد به طرف من انداخت. من نيز آنرا در دهانم گذاشتم. به خدا سوگند! هنوز از جاى خويش برنخاسته بودم كه به 73 زبان كه نخستين آن، زبان هندى بود، سخن گفتم.
* تصرف ولایی حضرت هادی (ع)
مدتی حضرت (ع) را در کاروانسرای گدایان و غربا منزل دادند. صالح بن سعید گفت خدمت حضرت رسیدم و از این شکل برخورد با امام ناراحت شدم و نگرانیام را اظهار کردم. فرمود: پسر سعید! تو هنوز نسبت به ما در این حد معرفتی. سپس با دست مبارک به جایی اشاره کرد که ناگهان دیدم عوض شد باغ و بستان و سبزه و حور و غلمان و... . امام فرمود ما هرجا باشیم اینها برای ما آماده است و در کاروانسرای گدایان نیستیم.
* تهذیب و جهاد با نفس و خودسازی مطابق با دستور شرع
دومین راهی که میتوان درباره مکاشفات ادعای حقانیت کرد و آنرا نوعی درک معارف الهی دانست، از راه تهذیب و جهاد با نفس و خودسازی مطابق با دستور شرع است .
قرآن، علاوه بر دعوت انسانها از راه مشاهده آثار خدا و تدبر و استدلال، انسانها را به بندگی عاشقانه و خالصانه و تهذیب نفس دعوت میکند. نتیجه این نوع بندگی و تهذیب نفس، مکاشفه و رسیدن به درجاتی از تقوا و یقین است.
*مکاشفات غیرمعصوم
در زندگی بزرگانی که به تقوا و پاکدامنی مشهور بودهاند مکاشفات فراوانی ذکر شده است. این مشاهدات اگرچه کاملاً از خطا و نسیان مصون نیستند و به درجه کمال و عبودیت فرد مشاهده کننده بستگی دارند، ولی شواهد عینی و قابل اعتمادی از امکان حصول چنین مکاشفاتی به دست میدهد.
*محدث قمی و شنیدن صدای جنازه:
مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ق)، نقل میکند: روزی برای زیارت اهل قبور به وادیالسلام نجف اشرف رفتم. در این میان ناگهان صدایی مانند صیحه شتر هنگام داغ کردن شنیدم، بهطوری که گویی زمین وادیالسلام، از صدای نعره او میلرزید. من با سرعت برای خلاص نمودن آن شتر، به آن سمت رفتم. وقتی که نزدیک شدم، دیدم شتر نیست، بلکه جنازهای را برای دفن آوردهاند، و این نعره از آن جنازه بود. من آن صدا را میشنیدم، ولی افرادی که متصدی دفن بودند اصلاً اطلاعی از آن نداشتند و با کمال خونسردی و آرامش به کار خود اشتغال داشتند!
* سیدجمال گلپایگانی و دیدن عذاب میت و گرز آتشین:
در یک شب جمعه سرد زمستانی سیدجمال گلپایگانی (ق) در یکی از حجرات تخت فولاد اصفهان، مشاهده میکند که جنازهای را به حجره میآورند و تحویل قاری قرآنی میدهند و او در کنار جنازه مشغول تلاوت میشود. سپس ملائکه عذاب میآیند و مشغول عذاب کردن آن مرده میشوند، اهل چه معصیتی بوده که چنان گرزهای آتشین بر سر او میزدند که آتش به سوی آسمان زبانه میکشیده است.
مرحوم آقا سیدجمالالدین میفرماید: این میت چنان نعره میکشید که تمام قبرستان تخت فولاد میلرزید، من تمام وجودم را وحشت فرا گرفته بود بهطوری که میخواستم این آقای قاری قرآن را متوجه این صحنه وحشتناک کنم و از او بخواهم که در را باز کند تا من بیرون بروم، ولی نمیتوانستم حرف بزنم. او با خیال راحت قرآن میخواند. خودم را کشان کشان به در رساندم و توانستم از آنجا خارج شوم. تا اصفهان پیاده آمدم و یک هفته در بستر بودم.
*روایت شیخ بهایی ازدفن یک میت
نقل است که شیخ بهایی (ق) برای دوستش تعریف میکند روز گذشته در این قبرستان میتى را دفن کردند، بوى بسیار خوشی به مشام من خورد. جوان زیبارویى را دیدم که به سمت آن قبر مىرفت. طولى نکشید که بوى متعفن و بدى به مشام من رسید. سگى را دیدم که به سوى همان قبر مىرفت. ناگهان همان جوان زیبا از طرف آن قبر برگشت ولى بسیار مجروح و زشت شده بود. کنارش رفتم و سؤال کردم. گفت من عمل صالح این میت بودم. سگ اعمال زشت و ناشایست او بود و چون گناهان او بیشتر از اعمال صالح او بود. لذا آن سگ به من حمله کرد و مرا از قبر بیرون انداخت و الآن همان سگ با او همنشین است.
*خطر مکاشفات و مشاهدات باطل
اگرچه مکاشفه صحیح، یکی از راههای شناخت و رسیدن به یقین و از جمله راههایی میباشد که قرآن برای درک معارف الهی معرفی کرده است، ولی مکاشفه باطل، خود میتواند حجاب دیگری بر سر راه وصول به حقیقت شود.
هرچند که برخی قائل به خطاناپذیری مشاهدات عرفانی شدهاند، ولی دلایل مختلفی ذکر شده است که این مشاهدات از نسیان و خطا و حتی القائات شیطانی مصون نیست.
شواهد فراوانی از نادرست بودن برخی مشاهدات، یا مورد نهی واقع شدن آن وجود دارد:
*ماجرای کافری در بغدادکه از غیب خبر میداد
کافری در بغداد از غیب خبر میداد. امام کاظم (ع) از او پرسید: این عمل جزئی از مقام انبیاست. چگونه به این مقام رسیدی؟ گفت به سبب مخالفت با نفس. امام فرمود اسلام را به نفس خود عرضه کن. گفت نفسم راضی نیست. فرمود مگر نه این است که با مخالفت با نفس به این مقام رسیدی. پس با آن مخالفت کن. آن مرد مسلمان شد. بعد از این، گاهی به مجلس امام میآمد. یک روز کسی از او خواست از نیت درونیاش خبر دهد، او نتوانست. از امام سبب پرسید. فرمود خدا هیچ عملی را بیپاداش نمیگذارد. چون با نفس مخالفت میکردی و کافر بودی، خدا علم به اسرار را به تو عنایت کرد، ولی اکنون پاداشت را ذخیره آخرتت قرار داده است.
* مرحوم سیدموسی زرآبادی و دو عالم مکاشفه
مرحوم سیدموسی زرآبادی (ق) نقل میکنند: در قزوین امام جماعت بودم و سیر و سلوک و مکاشفاتی داشتم. بهطوری که در و دیوار برایم حائلی نبود. تا اینکه یکبار در عالم مکاشفه ندایی شنیدم که تو دیگر نیازی به اعمال ظاهری نداری، برای رسیدن به مقامات بالاتر باید نماز و روزه را کنار بگذاری. گفتم این اعمال با دلیل معتبر از شرع رسیده است. من از آنها دست برنمیدارم. گفت این مقامات از تو گرفته میشود و دیدم از من گرفته شد. فهمیدم راه شیطانی بوده است. تصمیم گرفتم تا حد توان به دستورات شرعی عمل کنم؛ پس از مدتی به مقاماتی رسیدم که حال قبلی در مقابل آن، قطرهای از دریا بود.
*پیامدهای سوء آگاهی از غیب
در این مکاشفات، از یکسو امکان راهیابی خطا و نسیان و القائات شیطانی وجود دارد و از سوی دیگر، این مشاهدات نیاز به مقدمات فراوانی دارند و لازم است که فرد مکاشفهکننده ظرفیت لازم برای ادراک این حقایق را داشته باشد. به همین دلایل گاهی تلاش برای دستیابی به این مشاهدات مورد نهی واقع شده است. در واقع دستیابی به این حقایق، بدون کسب آمادگی، یا به هر دلیل دیگری، ممکن است بیفایده باشد و یا دارای تبعات اجتماعی منفی (مثل مورد1) یا ضرر شخصی (مثل مورد 2و3) باشد و یا از اولویت برخوردار نبوده و فرد را از مسیر بهتری منصرف کند (مثل کارهای خارقالعادهای که مرتاضها و صوفیها انجام میدهند).
* حضرت جوادالائمه (ع) از جدش حضرت علی (ع)نقل میفرماید: که مردم اگر از باطن یکدیگر خبر داشتند، یکدیگر را دفن نمیکردند!»
* مولوی در مثنوی داستانی را نقل میکند که صرفنظر از واقعی بودن یا نبودن، زندگی انسانها را در حالتی وصف میکند که از علم غیب آگاه هستند و طبیعتاً در امور غیبی مداخله میکنند.
اصل داستان این است که مرد جوانی نزد حضرت موسی آمد و گفت: ای موسی! میخواهم زبان حیوانات را بیاموزم و از گفت و شنود حیوانات عبرت بگیرم. موسی گفت: این کار به صلاح تو نیست؛ زیرا که خطراتی برایت دارد. جوان گفت: ای موسی! در شأن تو نیست که مرا از آرزویم محروم کنی. از خداوند بخواه که به من زبان خروس و سگ را بیاموزد. که اگر همین دو زبان را بیاموزم راضی میشوم. موسی به خدا عرض کرد: ای خداوند بزرگ، اگر من زبان حیوانات را به او بیاموزم بسی زیان دارد و اگر نیاموزم سخت دلگیر و ناراحت میشود. خداوند به موسی گفت: زبان حیوانات را به این مرد بیاموز، چون ما از هر که پیش ما دعایی کند و آرزویی نماید، رو نمیگردانیم.
حضرت موسی به آن مرد گفت: برو که خواهشت برآورده شد. مرد شاد و خوشحال به خانه رفت، صبح زود بیدار شد و به انتظار ایستاد تا هرچه زودتر زبان مرغ و سگ را بشنود. وقتی خدمتکار صبحانه آورد، یک تکه نان از دستش افتاد و خروس جست و آنرا برداشت تا بخورد، سگ غرولند کرد و گفت: عجب خروس بدی هستی، تو میتوانی گندم و جو بخوری و من نمیتوانم، آن وقت یک تکه نان را هم نمیگذاری من بخورم؟ خروس گفت: غصه نخور، در عوض فردا روز خوشحالی است؛ برای تو گوشت از همه چیز لذیذتر است، فردا اسب صاحبخانه خواهد مرد و تو میتوانی هرچه دلت خواست گوشت اسب بخوری. صاحبخانه تا این را شنید اسب را به بازار برد و فروخت و خوشحال بود از این که ضرری به مالش نخورده است.
روز دیگر وقت صبحانه، صاحبخانه یک تکه نان پیش سگ انداخت و خروس پیشدستی کرد و آنرا برداشت. سگ گفت: دیروز گفتی اسب میمیرد، ولی نشد و ارباب اسب را فروخت. خروس گفت: من دروغ نگفتم، قرار بود بمیرد، ولی صاحبخانه آنرا فروخت و اسب در خانه خریدارش مرد. در عوض امروز خرش میمیرد و تو گوشت فراوان میخوری. مرد جوان چون این سخن را شنید، خر را به بازار برد و فروخت. روز سوم، وقت صبحانه سگ به خروس گفت: تو هر روز حرفی میزنی و مرا به وعدهای دلخوش میکنی؛ دیروز گفتی خر میمیرد ولی نشد و ارباب خر را برد و فروخت. خروس به سگ گفت: ولی فردا غلام ارباب خواهد مرد و نانهای زیادی در جلوی سگ خواهند ریخت. ارباب این سخن را شنید و غلام را نیز فروخت و بسیار خوشحال بود از اینکه زبان مرغ و سگ را میداند و توانسته است از سه واقعه جلوگیری کند.
روز دیگر سگ به خروس گفت: این دروغهایی که میگویی چیزی جز مکر و فریب نیست . دیروز گفتی غلام ارباب خواهد مرد، ولی نشد و ارباب غلام را برد و فروخت. خروس گفت: برحذر باش از این که بگویی من دروغ میگویم؛ زیرا ما خروسهای اذانگو راستگو هستیم، طلوع آفتاب صادق و وقت بیداری را میگوییم. آن غلامی را که ارباب فروخت نزد خریدار مرد. او جلوی ضرر به مالش را میگیرد و بیخبر از آن است که جانش را بر سر این کار خواهد گذاشت. اما زرنگی او زیاد عاقبت ندارد. در عوض امروز ارباب خواهد مرد و بستگان او گوسفندان زیادی را میکشند و تو به حق خودت میرسی.
مرد جوان به مجرد اینکه این سخن را از زبان خروس شنید به طرف خانه موسی راه افتاد و گفت: ای موسی به دادم برس، روزگارم سیاه شد. من یقین دارم که بلایی به سرم خواهد آمد. حال چه کنم؟ من نمیخواهم بمیرم. موسی گفت: من به تو گفتم زبان حیوانات برایت ضرر دارد ولی تو به حرف من گوش نکردی. آن ضرری که میخواست به مالت بخورد، سپر بلای تو بود و چون تو جلوی آنرا گرفتی، خودت سپر بلا شدی. در این موقع حال آن مرد بد شد و لحظهای بعد جان سپرد. موسی رو به خداوند کرد و گفت: ای خدای بزرگ به دانایی و بزرگی خودت او را ببخش. خداوند به موسی گفت: ما به خاطر تو او را بخشیده و زندهاش میکنیم.
* کلام آخر....
یکی از بزرگترین و سختترین امتحانهای الهی که تأثیر بزرگی در تاریخ بشریت داشته است، فداکاری امام حسین (ع) و یارانشان در روز عاشورا است. یاران امام در شرایطی حاضر به ماندن کنار ایشان شدند که خبر کشته شدن خود را بیهیچ تردیدی، از طریق امام معصوم دریافت کرده بودند. با گرفتن چنین تصمیم خطیری لیاقت این را پیدا کردند که با تصرف امام معصوم، جایگاه خود را در بهشت مشاهده کنند و بدین طریق، تحمل شمشیرها، نه برایشان دردناک، که شورانگیز گردید. نگارنده در تعظیم یکی از فضایل این بزرگمردان، که یکی از نمونههای شهود راستین در تاریخ است، نکاتی را در پیرامون این ویژگی بررسی کرده است.
مکاشفه راهی است که انسان بهوسیله آن چیزهایی را میبیند که در حالت عادی قادر به درک آن نبوده است. این مشاهدات، الزاماً شهود واقعیات نبوده و در معرض خطر خطا و سهو و القائات شیطانی است. بهعلاوه، حتی در صورت صحیح بودن، نمیتوان گفت که همواره برای مشاهدهکننده مفید خواهد بود. از سوی دیگر با توجه به تأثیری که میتواند بهطور بالقوه در درجات کمال و تقوا داشته باشد، یکی از درجاتی است که در قرآن به تحصیل آن از طریق بندگی خالصانه و تهذیب نفس سفارش شده است.
با این اوصاف، اقدام به ریاضتها و روشهای مغایر با شریعت مقدس، ناروا بوده و نفعی به حال صاحبش نخواهد داشت. بهعلاوه جز شهودی که از طریق تصرف معصوم صورت گرفته است، هیچ شهودی یقینآور نیست و استناد به مشاهدات دیگران، خالی از تردید نیست، هرچند که در افراد مهذب و باتقوا، این مشاهدات میتواند تا حد زیادی انکشاف از عالم غیب باشد.
/1102001307