حرفهای میانداری دلباخته رقیه(س): اهل شعر کوششی نیستم
وارث: میاندار هیئت است، اما در شعر آئینی نیز دستی بر آتش دارد. سروده دلنشین و شورانگیز او «سه قرن» زبانزد خاص و عام شد و جدای از مخاطبان معمول این اشعار تحسین اساتید این عرصه را هم برانگیخت، تا آنجا که حاجعلی انسانی به استقبال آن رفت. کمتر هئیتی را میتوان یافت که با شعر آئینی و بالاخص عاشورایی سر و کاری داشته باشد، اما «سه قرن» را نخوانده یا نشنیده باشد. «مصطفی متولی» متولد سال 58 در محله جوادیه تهران و تحصلاتش دیپلم ریاضی است. میگوید: بزرگترین اتفاق زندگیاش آشنایی با سیدمحمد جوادی، ذاکر، شاعر و نغمهزن نامآشنای تهران بوده است.
آنچه می خواند گفتگویی با سید محمد جوادی و مصطفی متولی است که در دو بخش تنظیم شده است. بخش اول شامل سخنان مصطفی متولی است که به موضوعات گوناگونی چون چگونگی ورود خود به دستگاه امام حسین(ع)، آداب میانداری در هیئت، اصول و الگوهای میانداری در گذشته و امروز، حال و هوای تولد «سهقرن»، تأثیر نفس پاک در جاودانه شدن و جاودانه ماندن آثار حسینی، جایگاه و مقام نوکران امام حسین(ع)، آداب هیئتداری، ارتباط هیئت و سیاست، تفاوت نوکری و بندگی و... اختصاص یافته است:
به عنوان سؤال نخست مختصری از بیوگرافی و چگونگی ورود خود به عرصه مداحی بفرمائید.
من اصلا یادم نمیآید که از چند سالگی هئیتی شدم. آن چیزی که در خاطرم هست این است که من هنوز مدرسه نمیرفتم. قدیمیترین تصویر ذهنی من از هیئتها دهه اول محرم جوادیه، خیابان صالحنیا، مسجد حضرت ابوالفضل(ع) است. از آنجایی که مسجد ما پرچم زیاد داشت، همیشه شبها قبل از اینکه در مسجد نوحه بخوانند و دسته سینهزنی بیرون بیاید، دغدغه این را داشتیم که در دسته سینهزنی، به ما پرچم میرسد یا نه؟ این قدیمیترین تصویر من از هیئت رفتن است.
بعد از اینکه کمی سنمان بالاتر رفت، به جز هئیت خودمان، با هئیت محمد طاهری که در محل مجاور ما -نازیآباد- بودند، آشنا شدیم. دهه 70 در محل «شهید مذهبشناسان» دهه اول محرم را هیئت میگرفتند. سال 72 بزرگترین اتفاق زندگیام رخ داد و آن هم آشنا شدن با آقای جوادی بود.
کمی از رفاقت خود با آقای جوادی بگویید؛ ایشان را از کی و کجا میشناسید؟
بهتر این است که بگویم من با ایشان آشنا شدم. سال 72 بود که آقای جوادی میآمد مسجد محل ما و مداحی میکرد. نمیدانم چه اتفاقی افتاد، اما یقین دارم امام حسین(ع) زمینه ارتباط ما را فراهم کرد. با آقای جوادی که آشنا شدم سرعت هئیتی شدنمان بالا رفت و مسیر پیش رو بیشتر از قبل طی شد. هئیتهایی که با ایشان میرفتم، فضای مرا متحول کرد. هرجایی که ایشان میرفت، من خودم را به آقای جوادی وصل میکردم.
هیئتهایی که اوایل با آقای جوادی بیشتر میرفتیم، ماه رمضانها مجمع هئیت آقای سازگار و حاج علی انسانی بود. دیده بودم حاج علی انسانی در تلویزیون میخواند و برادرم از ایشان زیاد تعریف میکرد. از بچگی هم به هئیت حاج منصور ارضی میرفتم. هئیتهایی که با آقای جوادی میرفتیم بیشتر شعرمحور و هئیتهای استخواندار قدیمی تهران بود. در نهایت پس از آشنایی با ایشان مسیر هیئت رفتن من عوض شد و فهمیدم شاید تا الان نیتمان برای هیئت رفتن درست نبوده و ایشان من را در این مسیر تربیت کرد.
در اذهان چنین تصور میشود که میانداری مستلزم روحیهای خشن و توأم با انضباط و تحکم است، اما عرصه شعر آن هم شعر آئینی روحیهای لطیف میطلبد و شما این دو را باهم جمع کردهاید. شما هم میاندار هستید و هم شاعر؛ از ورود خود به عرصه میانداری و از آداب و احکام آن بگوئید، چطور شد که وارد این عرصه شدید و اساتید و مشوقان شما چه کسانی بودند؟
من هیچ وقت فکر نمی کردم میاندار بشوم. در هئیتهای محله یادم هست برای سینهزنی که کوچه تشکیل میدادند، اجازه نمیدادند که من در ردیف سینهزنان هم بایستم و همیشه مشکل من این بود چرا نباید در ردیف سینهزنان بایستم و سینهبزنم؟ آقای ناظمی قدیمیترین دوستم بود که از اول این مسیر همراه هم بودیم. یادم هست پنج سالگی با هم در مهدیه تهران کلاس قرآن میرفتیم. او دو سال از من بزرگتر بود، همیشه باهم بودیم. نقطه اشتراک من و آقای جوادی، آقای ناظمی بود. ایشان قبل از اینکه مداح شوند، میاندار هئیت ما بودند. یک بار من شنیدم یکی گفت: بگویید مصطفی امشب «مظلوم» بکشد. با هم هماهنگ کردند موقعی که واحد میخواندند، به من گفتند امشب «مظلوم» میکِشی؟ من هیچ آمادگی نداشتم اما با جسارت گفتم: بله. به وسط هئیت رفتم، وقتی واحد تمام شد «مظلوم» کشیدم.
پیش از آن این فضا را از دور دیده بودم، اما آنجا نخستین بار بود که این فضا را از نزدیک تجربه کردم. وقتی به هئیت آقای طاهری میرفتیم 50درصد رفتنام به خاطر آقای طاهری و 50درصد دیگر هم به خاطر آقای عسگری میاندار هیأت بود. علاقه زیادی داشتم که به حرکاتشان نگاه کنم. ولی فکرش را هم نمیکردم که یک روز خودم میاندار شوم و اصلاً چنین چیزی در ذهنم نبود. به مدد امام حسین(ع) «مظلوم» کشیدم و دودمه هم دادم، از آن به بعد به عرصه میانداری وارد شدم. شاید این حرف خیلی هم خوب نباشد و یک جور ضعف محسوب شود، اما من استادی به آن معنا نداشتم که در مقابلش زانو بزنم. در این عرصه الگوهای خیلی خوبی داشتم و سعی کردم از اخلاق و منش در کار، از افرادی همچون آقایان عسگری، سیدابوالفضل کاظمی، مجتبی توسلی و اکبر سیرپوشان الگوبرداری کنم.
در وادی میانداری، استاد خیلی مطرح نیست که کسی در میانداری استاد خاصی داشته باشد. در ابتدای میانداری باید تقلید کرد، چون اول یک چارچوبی باید رعایت شود. در این چارچوب نمیشود سلیقه شخصی را اِعمال کرد، یک سنت و آداب و رسومی وجود دارد و این سنت که به ما رسیده، خیلی مهم است. اولش برای یادگیری چارچوب میتواند تقلید کند. مثلاً اگر کسی به عنوان میاندار دوم داخل کوچهای که در هیئت ایجاد میشود برود، باید حواسش به میاندار اولی باشد. نباید تا قبل اینکه اولی سینه بزند، دومی شروع کند. وقتی بزرگترش که میاندار اولی است در جمعیت باشد، میاندار دوم نباید در کوچه راه برود و از جمعیت جواب بگیرد.
درباره سابقه میانداری از دیرباز تاکنون در هیئات بگوئید که چه سیری را طی کرده است و دیگر آنکه تعامل میاندار با مداح در هیئت چگونه باید باشد؟
در قدیم یک چیزی به اسم ناظم هئیت وجود داشت که حیطه اختیاراتش بیشتر از میانداری بود، اما الان میاندار داریم. حتی مداح با ناظم هیئت باید هماهنگ باشد، مثلا در ساعت شروع و خاتمه کار باید هماهنگ باشد. میانداری یکی از جزئیات اموری بود که ناظم انجام میداد، اما به مرور از بین رفته است. الان چیزی به اسم مداحی و میانداری ایجاد شده است. الان بحث میانداری صرفا این شده است که سینهزنان در سینهزنی سامان داده شوند و در میان هیأت کوچه باز شود، میاندار جواب بگیرد، «مظلوم» بکشد و دودمه بگوید و به عبارت دیگر اختیار چندانی ندارد. میاندار حلقه ارتباط بین مداح و مستمعین است. یعنی اگر ارتباط بین مداح و میاندار درست نباشد؛ ممکن است سینهزنی خراب شود. میاندار اگر وظیفه هماهنگی بین گریهکنان جلسه را داشته باشد، گاهی نقطه شروع گریه کردن را در جلسه میزند. چون خیلیها منتظر شروع گریه کردن میاندار هستند. باید تعامل داشته باشند که اوج این تعامل هم در بحث سینهزنی است.
اما درباره سابقه میانداری هم باید بگویم که فکر نمیکنم چیز مکتوبی در زمینه میانداری داشته باشیم. اما محمد عسگری از قول سیدابوالفضل کاظمی میگفت که داماد آقای بختیاری، حاج حسین سلیمی بود و پدر ایشان در بازار میاندار هئیت بودند. کاظمی گفته بود این مدل میانداری که الان به آن میپردازیم برای ایشان است. ایشان هم میگفت که آن را از کربلاییها یاد گرفته است؛ البته ما شکل سینهزنیهایمان را هم از کربلاییها گرفتهایم. اینطور شنیدهام که آقای مرزوق و ناظمی سبک میانداری و سینهزنی را از آنجا دارند، ولی از اینکه سابقه آن به چه سالی برمیگردد دقیقا مطلع نیستم.
مقداری درباره دودمه و اقسام آن بگویید و اینکه سرودن دودمه چه تفاوتی با شعر دارد؟
برخی شعرا خوب شعر میگویند، اما آنطور که باید دودمه نمیگویند. شاعر هر چقدر هم که میخواهد عاطفی بگوید، ولی شاعرانگی خود را حفظ میکند. حالتی در دودمه گفتن است که کار را سخت میکند، آن حالت این است که شاعر خودش باید سینهزن باشد تا سلیقه مستمع را بداند، کلماتی که در دودمه میآید خیلی مهم است و باید هیئتی باشد. حداقل ده بار در عمرش دودمه گفته باشد و سینهزنی کرده باشد.
دودمه میتواند حماسی، روضه یا عاطفی باشد. حوزه موضوعی دودمه بسیار وسیعی است. مثلا دوستان امسال به ما توصیه میکردند دودمه حماسی بگوییم؛ خیلی خوب درآمد و شنیدم خیلی جواب داده است. مثلاً این دودمه برای حضرت قاسم است که حالت حماسی دارد گفتیم: دم اول: «پسر ارشد شیر جملانداز منم؛ قاسم بن الحسنم»؛ دم دوم: «آمدم گردن یلهای عرب را بزنم؛ قاسم بن الحسنم» و این هم دودمه حماسی برای حضرت اباالفضل(ع) است: دم اول: «اذن میدان بده پایان بدهم غائله را؛ بشنو این هلهه را»؛ دم دوم: «تو بخواهی بخدا میکشم این حرمله را؛ بشنو این هلهله را».
به نظر شما سرّ ماندگاری دودمههای قدیمی مانند «بر مشامم میرسد هر لحظه...» یا «ای ساقی لبتشنگان...» چه بوده و چگونه است که برخی از این دودمهها چند ده سال و بلکه یک قرن در اذهان و افواه مردم میماند و ورد زبان آنان میشود، اما بسیاری از دودمهها تنها متعلق به یک محرم است و ماندگاری آن آثار را ندارد؟
قطعاً همینطور است. علت به شاعر برمیگردد. گفتهاند یک بار هئیت قفل شده بود و حاج ناظم با دودمهای شورانگیز قفل هیئت را باز کرده بود. گاهی شده است که یک نوحه را کسی مثل حاج ناظم نه برای گریه کردن و سینهزنی بلکه همینطوری خواندهاند، اما هئیت را به هم ریخته است. نفسی که در پشت کار بوده و در کار قدیمیها موجود بود، اخلاص بوده است که تأثیرش خیلی بیشتر از دودمههایی است که منِ نوعی میگویم و دیگر به این فکر نمیکنم که این دودمهها یکسال بعد فراموش میشود. اما دودمهای مثل «امشبی را شه دین در حرمش مهمان است، مکن ای صبح طلوع...» و «روز عاشوراست امروز، کربلا غوغاست امروز...» یا «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...» این اثر را دارد که مردم تا قیامت هم با آن سینه بزنند.
خودم را هیچوقت در این جایگاه نمیبینم که روزی دودمهای بگویم که ماندگار شود؛ چون این اخلاص را ندارم و راز ماندگاری «اخلاص» است. شاید اصلاً فردی که این دودمه را ساخته و بار اول با آن سینه زدهاند نیت ماندگاری نداشته است؛ فقط خواسته وظیفه نوکریاش را به جا بیاورد اما یقین دارم تا قیامت با این سینه میزنند. دلیلش اخلاص و صفای باطنی است که قدیمیها داشتند.
پیرغلامان هرچه بیشتر میسوزند و خاک میخورند در مجلس تأثیر بیشتری میگذارند، از نظر شما چطور این اتفاق چطور میافتد؟ دستگاه امام حسین(ع) چه چیزی دارد که هرکس در این وادی هر چه خاک بیشتری بخورد، نفسش تأثیرگذارتر میشود؟
من یقین دارم در زندگی نوکران صاحب نفس، بارها پیش آمده است که برحسب اتفاقی مجبور بودهاند میان امام حسین(ع) و چیز دیگری، یک انتخاب انجام دهند و میماندند که نظر امام حسین(ع) را انتخاب کنند یا چیز دیگری را؛ من یقین دارم این افراد در چنین مواقعی امام حسین(ع) را انتخاب کردهاند که صاحب نفوذ شدهاند. گفتنش راحت است اما اگر قرار باشد وسط کار انتخاب کنند که امام را برگزینند یا دنیا را، سخت است که از همه چیز جز امام حسین(ع) دل بکنند. یکجورهایی غیر ممکن است؛ کسانی که در قدیم صاحب نفس بودهاند در این مسیر استخوان خرد کردهاند.
معمولا هر یک از شاعران، ذاکران، نوحهخوانان و روضهخوانان متأثر از شرایط روحی، عاطفی و شخصیتی به یکی از ذوات مقدسه اهل بیت(ع) ارادت بیشتری دارند، شما نسبت به کدام یک از این حضرات ارادت و توجه خاص دارید؟
بیشتر از همه برای حضرت رقیه(س) شعر گفتهام؛ اما هیچ علت خاصی نداشته است، رزقی بوده که خودشان برای من حواله کردهاند. اصلا اهل کوششی شعر گفتن نیستم. کوششی گفتن خیلی خوب است آن را هم رد نمیکنم؛ اما من اگر آن اتفاقی که باید، برایم نیفتد اهل شعر گفتن نیستم؛ مثلا شب 19 رمضان برای حضرت علیاکبر(ع) شعر گفتهام؛ یا صبح 20 ماه رمضان، این شعر را برای امام حسین(ع) و محرم را بعد از سحر در خواب گفتم: «وقتی غمت همیشه به عالم مقدس است/ هر ماه مثل ماه محرم مقدس است» بعد از خواب تکمیلاش کردم. اینها دست خودم نبوده و هرچه شده عنایت خودشان بوده است.
یک شعری هم هست؛ یادم نیست که در چه حال و هوایی بودم که آن را سرودم، سه بند برای ولادت حضرت رقیه(س) است. حرف و حدیثهایی درباره حضرت رقیه(س) مطرح بود نه اینکه این شعر برای مقابله با آن حرفها باشد نه؛ اما دلم خواست برای حضرت رقیه(س) سه ترکیب بند بگویم:
«صبح ولادتش همه جا عطر سیب داشت/ گل بانویی که ایل و تباری نجیب داشت
نیلوفر عفاف به قنداقهاش دخیل / گلبوسه نسیم ز عطرش نصیب داشت
میآمد از طراوت گلخانهی خدا/ بیخود نبود رایحهای دل فریب داشت
شیرین زبان قافلهی نازدانهها / تنپوشی از حریرِ پرِ عندلیب داشت
روح فرشتهپرورش از قبلِ خلقتش/ با ذکر نامِ فاطمه(س) انسی عجیب داشت
تنها سه ماه آخرِ عمرِ سه سالهاش/ اندازه «سه قرن» فراز و نشیب داشت»
حاج علی انسانی از شعر«سه قرن» شما استقبال کردهاند. در بخشی از سخنانتان گفتید اشعارتان را جوششی میگویید. این جوشش از کجا نشأت میگیرد؟ فرد باید چه مختصات و مشخصاتی را در خود جمع کند تا شایسته عطا و گزینش اهل بیت(ع) بشود؛ به بیان دیگر و به تعبیر هیئتیها و کسانی که منتسب به نوکری دستگاه امام حسین(ع) هستند، چه آدابی را باید رعایت کنند تا مورد گزینش ایشان قرار گیرند؟
من یکی از کوچکترین شاگردان آقای انسانی هستم و منت بر سر من گذاشتهاند که از این شعر استقبال کردهاند. نیت من این بود که چون برای حضرت رقیه(س) حرف و حدیثهایی پیش آمد، سه بند بگویم. من اصلا فکر نمیکردم که بزرگوارانی مثل حاج علی انسانی به آن توجه کنند و بنده را مورد تفقد قرار دهند. همان شعر جوششی هم نیاز به کوشش دارد. وقتی شعر جوششی میآید مقداری که از شعر گفتن میگذرد، شاعر روی ابیات، لغات و... وسواس پیدا میکند و کوششی نیاز است تا مضمون را پختهتر کند، بدون کوشش اصلا نمیشود.
من همیشه نگاهم به شعر این بوده است، که در جایگاهی نیستم که بخواهم شأن اهل بیت را معرفی کنم. معرفتی ندارم فقط دارم از آنها دم میزنم ولی سعیام این است وقتی چند کلمه با وزن و قالبی خاص کنار هم مینشانم و به اسم شعر به مردم میدهم، لااقل کسر شأن اهل بیت نباشد. حالا اینکه آنها در منِ نوعی چه میبینند نمیدانم. خواسته آدم مهم است ولی همیشه جایگاه سوالی برای من باقی مانده است که چه میشود که امام حسین(ع) به ما لطف میکند؟
توفیق داشتم در میان ذوات مقدسه بیشتر برای حضرت رقیه(س) شعر بگویم. در میان روضهها جدا از روضه حضرت زهرا(س) که جای خاصی دارد بیشتر با روضه حضرت علی اکبر(ع) ارتباط برقرار میکنم.
خیلی وقتها خدا را شکر میکنیم که در دنیا و مملکتی شیعه به دنیا آمدهایم و این هم به برکت و لطف دستگاه امام حسین(ع) بوده است و خیلی از همنسلیهای ما از موهبت شیعه بودن و حب اهل بیت در دلها، که بزرگترین سرمایه بشر است، غافل هستند. بسیاری از بزرگان معتقد بودند و تذکر میدادند که حواستان به این موهبت باشد، آن را ارزان نفروشید که از برکت همین موهبت خیمه امام حسین(ع) برافراشته مانده است؛ نظر شما در این باره چیست؟
من همیشه خدا را برای چند چیز شکر میکنم: اول اینکه خداوند لطف کرده است که در ایران متولد شده و ایرانی هستم. این امکان وجود داشت که در کشورهای دیگر دنیا متولد شدم؛ دوم خدا را شکر که مسلمان هستم، این لطفی بوده است که به واسطه پدر و مادرمان به ما رسیده و من تلاشی نکردهام که مسلمان باشم؛ خیلیها در ایران هستند و مسلمان نیستند، الحمدلله که در دین اسلام شیعه هستم. بعد از آن شکر میکنم که در میان این شیعیان هیئتی هستیم. امام حسین(ع) به ما لطف کرده که شیعه هیئتی شدهایم. بعد از آن همیشه شکر میکنم که به لطف امام حسین(ع) در میان هیئتیها حزباللهی هستیم. الان خیلیهای دیگر هم هیأتی هستند، اما با این نظام و شهدا کاری ندارند؛ اصلا قبول ندارند امام خمینی(ره) این بساط را احیا کرد و پرچم دار ما مقام معظم رهبری است.
من اعتقاد دارم اینکه شیعه و هیئتی هستم به واسطه و برکت خون شهدا است و ماندگاریاش به خاطر این است که سعی میکنم چشمم به کلام رهبری باشد. سعی میکنم به چیزی که ایشان میخواهد عمل کنم. شاید خیلی موفق نبودهام اما لااقل دغدغه این را دارم که صاحب ما ایشان است. خیلیها برای امام حسین(ع) هیئت میگیرند و خودشان میدانند و اربابشان. اما من از آن قشر هیئتیها نیستم که قمه توی سرم بزنم و افتخار کنم که جلوی حرف سیدعلی خامنهای ایستادهام، شاید تهِ دلم دوست داشته باشم در هئیت خیلی کارها را انجام دهم، ولی میگویم بزرگتر دارم.
رهبر انقلاب نه تنها مرجع و رهبر من بلکه رهبر تمام مسلمین عالم است، ما رهبر انقلاب را ولی امری میدانیم که نائب امام زمان است و به این افتخار میکنیم. خدا را شکر که امام حسینی و سینهزن هستم و معتقد هستم که میدانم کار باید به دست رهبری باشد و انقلاب را در راستا و ادامه نهضت امام حسین(ع) میدانم؛ گرچه متأسفانه معدودی از آقایان هیأتی اینطور نیستند؛ ما حزباللهیِ هیئتی هستیم.
سؤال بعدی درباره نسبت هیئت و دستگاه امام حسین(ع) با سیاست است؛ برخی از نوحهخوانان و ذاکران به بهانه دوری از سیاست و اهل آن، از خواندن اشعاری درباره انقلاب، شهدا و دفاع مقدس پرهیز میکنند و ادعایشان این است که دستگاه اهل بیت(ع) ربطی با سیاست ندارد. نظر شما در این باره چیست؟
فکر میکنم کسانی که بساط امام حسین(ع) را از امام خمینی(ره)، شهدا و مقام معظم رهبری جدا میکنند یا از خیلی جاها خط میگیرند یا در جهل خودشان غرق هستند که اینگونه رفتار میکنند. فکر نمیکنم افتراقی میان بساط اهل بیت(ع) و امام حسین با بحث نظام مقدس جمهوری اسلامی باشد. من نمیدانم چرا این موارد را از هم جدا می کنند. برخی آقایان میگوید ما از امام حسین(ع) دم میزنیم و دوست داریم در طول سال برای امام حسین(ع) عزاداری کنیم؛ من از این آقایان سوال دارم در عصر حاضر چه کسی بیشتر از مقام معظم رهبری به این بحث میپردازد و چه کسی به اندازه ایشان دغدغه امام حسین(ع) را دارد؟ از تمام مراجع تقلیدی که الان هستند، دغدغه ایشان برای امام حسین(ع) بیشتر است.
اگر کمی عمیقتر فکر کنیم به این نتیجه میرسیم که شاید این افراد از جایی خط میگیرند. شاید ناخواسته باشد و ندانند. اما دارند شعار ضد انقلابی میدهند که از صهیونیست، انگلیس و وهابیت است. من اهل تحلیل نیستم، اعتقاد شخصی من این است که اصلا افتراقی بین سیاست، هیئت و انقلاب نیست، اگر هم کسی به این مسئله دامن میزند ناخواسته آب در آسیاب دشمنان اهل بیت(ع)، آمریکا صهیونیست و وهابیت میریزد.
شعر دفاع مقدسی هم گفتهاید؟
بله چندتایی برای شهدا شعر گفتهام
بزرگان ما و از جمله رهبر معظم انقلاب خطاب به شعرای آیینی تأکید کردهاند که از خواندن شعرهای متوسط و ضعیف در شأن اهل بیت(ع) پرهیز کنند و البته ایشان در جای دیگر فرمودهاند که هیچ اشکالى ندارد از شعرى با زبان مردم البته با مضمون درست و صحیح استفاه شود. نظرتان در این زمینه چیست و علت ماندگاری اشعار بزرگانی چون محتشم، نیّر تبریزی، عمان سامانی، آیتالله غروی اصفهانی و... چیست؟
برای این ماندگاری و قدبلندی شعر باید زحمت کشید، مطالعه کرد و وسواس به خرج داد؛ گاهی مضامین بسیاری به فکر آدم میرسد و فرد میتواند 50 غزل پشت هم بگوید، اما قانع نبودن به خطورات اولیه مهم است، باید در این میان وسواس به خرج داد. باید شعر را به یک بزرگتر، عالم یا استادی نشان داد تا ایرادات را متوجه شد.
تعریف شما از نوکری برای اهل بیت(ع) چیست؟ و نوکری اهل بیت(ع) چه نسبت و ارتباطی با بندگی خداوند دارد؟
نوکری جزئی از بندگی است، ما نوکری کسی را میکنیم که تمام تلاشش این بود که در آخرین لحظهای که به گودال افتاد گفت: «خدایا راضی شدی؟» که تازه به بندگی برسد. ما نوکری آقایی را می کنیم که بنده تمامعیار خدا و نماد بنده خدا بودن است، نوکری میکنیم تا شاید به درجه بندگی برسیم. نوکری پیشینه بندگی و مقدمه بندگی کردن است.
/ف104