مبعوث شدن انبیای الهی مقدمه بعثت رسول رحمت (ص)
بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بشر را از چه موانع فکری عبور داد که پرونده نبوت ختم و نیاز بشر به ارسال رسل برطرف شد؟
در زیارت مربوط به شب مبعث (که در آن از خدای متعال مسألت میکنیم و این مبعث شریف را واسطه اجابت دعا به درگاه الهی قرار میدهیم) تعبیری برجسته است و از مبعث با عنوان تجلی اعظم الهی یاد میکند؛ یعنی گرچه همه مخلوقات الهی تجلی مظهر صفات خدا هستند، اما تجلی اعظم فقط یک مصداق دارد و آن بعثت رسول خاتم
(صلی الله علیه و آله) است.
اما در بُعد اعظم بودن این تجلی باید گفت، خدای متعال آنچه را برای هدایت بشر در طول تاریخ لازم بوده، بواسطه پیامبر
(صلی الله علیه و آله) و بعثت ایشان به بشریت ابلاغ کرده است، از این رو میشود چنین ادعا کرد که بعثت همه انبیای الهی مقدمهای برای این بعثت بوده و اینکه اسلام دین خاتم و کاملترین ادیان معرفی میشود، بیش از پیش عظمت بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را مشخص میکند.
نوید این بعثت برای سبک زندگی آن است که اسلام هم در سعادت فردی و ارتباط انسان با خدا و خود، دارای تعالیم روشن است هم در ارتباط انسان با سایر انسانها، طبیعت و سایر موجودات که اگر ما به صورت جامع به همه دستورهای آن عمل کنیم، شاهد کاملترین، معنویترین و برترین نوع سبک زندگی خواهیم بود.
اگر برترین و کاملترین سبک از زندگی با بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله)
و ظهور اسلام به بشر عرضه شده، پس چرا انسانِ امروز دچار جاهلیت مدرن و چالشهایی است که آرامش را از او سلب کرده است!؟
در روایت است که وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله) مبعوث شدند، شیطان عرصه را بر خود تنگ دید و از شرایطی که بر او و ایادیاش اتفاق افتاده، نگران و ناراحت شد، طبیعتاً این مسأله مقدمهای شد که شیاطین از جمله جن و انس حس کنند که به تلاش بیشتری برای گمراهی بشر نیاز است، از این رو، دستگاه ابلیس در طول تاریخ تلاش کرده و میکند تا فرهنگ طغیان، دنیاپرستی و زندگی مستقل از خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) را هر چه بیشتر وسعت و عمق ببخشد و نهادینه کند، از این رو، مظهر بارز بسط نظام شیطانی در قالب آنچه به عنوان تمدن غرب در دنیای معاصر با آن مواجهیم، ملاحظه میشود. البته در تمدن غرب هم در لایه علم و هم در لایه فناوری و محصولات فرهنگی، گزارهها و محصولاتی هستند که برای جامعه اسلامی قابلیت استفاده دارند و نیز تجربیاتی هستند که به ما درس میدهند، اما برایند تمدن غرب تقویت خداپرستی نیست، بلکه میبینیم بشر هرچه متأثر از این فرایند تمدنی زیسته، از خدا دورتر شده و به خوداتکایی یقین یافته و این چنین با بحرانهای اخلاقی، خانوادگی و بیعدالتی و ظلم فراگیر روبه رو شده است.
اگرچه در این میان تجربههای مثبتی هم دیده شده، اما رویکرد غالب این است؛ از این رو، شیطان و ایادی او این قدرت را دارند که فرهنگ خداگریزی را در مقابل فرهنگ انبیا وارد زندگی بشر کنند، این ورود حتماً از مجاری کامل عینی و با تسخیر نفوس و تفکر و الگوهای رفتاری و ارتباط اجتماعی انسانها و نیز جریان یافتن فرهنگ مادی در تغییر سلایق و در نتیجه آن الگوهای مصرف و سبک زندگی رخ میدهد؛ بنابراین طبیعی است از طریق ایجاد شرایط عینیِ دنیاپرستی، فرهنگ دنیاپرستی را نهادینه کنند و در مقابل دستگاه انبیا، جبهه مخالف و معارض را تشکیل دهند.
آیا ایجاد و حمایت از گروههای تکفیری در درون اسلام که به نام اسلام تیشه به ریشه این مکتب زده و تفاسیر و افکار شیطانی خود را به نام دین عرضه میکنند نیز در راستای روح دین گریزی و منحرف کردن آرای جهانی از هدایتگری و نجات بخشی اسلام است؟
یکی از راههای ایجاد انحراف از مسیر صحیح بندگی، ایجاد تفاسیر و رفتارهای غلط در جبهه اسلام بوده است و این فقط به داعش و امثالهم در دوره معاصر محدود نمیشود، بلکه از زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و به تصریح آیات قرآن منافقان بودهاند و خاصیتی نداشتهاند جز آنکه بتدریج اسلام وارونه و دستکاری شده را در درون جامعه اسلامی تفسیر و نهادینه کنند. از این رو، شاهد صحنههای دردناک در تاریخ اسلام هستیم حتی فراتر و تلختر از آنچه امروز میبینیم، برای مثال عاشورا به مراتب تلخ تر است از آنچه امروز توسط داعش رقم میخورد؛ زیرا سپاه یزید به نام اسلام بر حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) فرزند پیامبر
(صلی الله علیه و آله) شوریدند و این نشان میدهد، دستگاه ابلیس از ابتدا میکوشیده اسلام تحریف شده را به مسلمانان تحمیل کند و اسلام ناب را به انزوا بکشاند.
اما بنابر شواهد موجود، اسلام ناب توانسته گامهای جدیدی بردارد، نفوذ بیشتری داشته باشد و کارآمدی عینی خود را در اداره جامعه آن هم در دنیای پُرتلاطم امروز نشان دهد و این برای نظام سلطه پدیده ای غیرقابل تحمل است، بنابراین علاوه بر فشار بیرونی که بوده و هست، کوشیده از درون بدلی برای اسلام صحیح بویژه نوع انقلابی (جمهوری اسلامی نمونه آن محسوب میشود) معرفی کند، اما این چهره ای که با نام اسلام و در قالب داعش و مانند آن نشان داده شده، به قدری بیمنطق، خشن و رکیک است که حتی ایادیشان در ظاهر مجبور به ابراز تبرّی از آنها هستند.
آیا اسلام توانایی تمدن سازی و هماوردی با تمدن غربی که خود را منجی بشر معرفی میکند، دارد؟
جمهوری اسلامی ایران پدیده مبارکی است؛ برای پاسخ به این پرسش که آیا جامعه ای میتواند با توان انسانی و امکانی محدود و با دشمنان بسیار در سراسر دنیا و به رغم هجمههای روزافزون گوناگون اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در قالبهای سخت و نرم و تلاش برای نمایش ناکارآمدی اش و در عین نوپا بودن، اقتدار و حیات داشته باشد؟ ما با غیرت و انگیزه دینی توانسته ایم نزدیک به چهار دهه مقابل این فشارها مقاومت کنیم و در مواضعی پیشروی هم داشته باشیم، هر چند در درون کشور بویژه در عرصه اقتصادی و فرهنگی دچار نارساییهایی هستیم، اما با این حال برایند قدرت نظام اسلامی ما توانسته چهره کریه نظام استکباری را بیش از پیش آشکار کند و آنها مجبور شدند، چهره منفور و خشونت طلب خود را به ایران و دیگر کشورهای اسلامی نشان دهند. البته ما همچنان در مسیر تمدن اسلامی در حرکتیم و ایجاد دولت اسلامی مقدمه ورود به تمدن اسلامی است، هر چند نظام ما در این مرحله تکاملی به سر میبرد، اما هستند اندیشمندانی که افقهای بلندتری را میبینند و برای دهها سال آینده میاندیشند و متوجه الزامات دانشی و نرم افزار تمدنی هستند، اگر نظام استکبار از ما به خشم آمده و احساس ترس میکند، باید منتظر باشد در فردایی که تمدن نوین اسلامی بیش از حال حاضر تجلی مییابد، بیشتر منافعش مورد تهدید قرار بگیرد.
آیا آموزههای اسلام توان کمک به پروسه تولید علوم انسانی اسلامی را که به تولید الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و در نهایت ساخت تمدن نوین اسلامی یاری میرساند، دارد؟ اصلا چنین انتظاری منطقی است؟
این اتفاق باید بیفتد، اگر مبعث پیامبر(صلی الله علیه و آله) تجلی اعظم الهی است؛ یعنی هدایت تام بواسطه مبعث و محصول آن یعنی ابلاغ اسلام و ائمه اطهار(علیهم السلام) به عنوان شارحان وحی انجام میشود؛ این هدایت تام وقتی محقق میشود که بتوان آموزههای اسلامی را حداقل در قالب تعیین پیش فرضها و اهداف علوم انسانی اسلامی جاری کرد و بر این اساس به تولید علوم انسانی اسلامی دست یافت. بر اساس این علوم به الگوی پیشرفت و به پشتوانه این الگو به برنامههای تمدنی نایل آمد و در آن صورت است که میتوان قدرت جدید خلق کرد؛ البته در خلق این قدرت از جمله سیاسی، اقتصادی و فرهنگی صرفا از ابزارهای موجود و تجربه شده بشر بخصوص در غرب استفاده نمیکنیم، چنانکه در انقلاب اسلامی این اتفاق افتاد وگرنه بنابر محاسبات ظاهریِ مرسوم در نظام کارشناسی دنیا این انقلاب به پیروزی نمیرسید، چه برسد به مقاومت 40 ساله و پیشروی در عرصههای علمی، نظامی و ... بنابر این، در این موفقیتها اگر پشتوانه فرهنگیِ نظام اسلامی؛ یعنی تکامل معرفت دینی، اسلامی سازی علوم و تولید الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را قوی نکنیم، با مشکلات جدی روبهرو میشویم.
/1102101305