اشعار مذهبی ویژه میلاد امام سجاد(ع)
الهی قمشه ای
چون زد ايزد خيمه هفت آسمان را
آفريد اقليم پيدا و نهان را
آفريد آن شاهد يكتاى عالم
عالمى آيينه، حسن جاودان را
با نظام علم ربّانى رقم زد
از عنايت خوشترين نظم كيان را
ناز پنهان خواست حُسْنَش را و ليكن
عشق پيدا ساخت آن حسن نهان را
عشق چون از طلعت سلطان عالم
برگرفت آيينه روشن روان را
در ازل شاهنشه ملك ابد خواند
آيت حق، آن امام انس و جان را
سيد سجّاد و سلطان صفا را
شاه ايمان كشور كَوْن و مكان را
قبله اهل سجود و ركن ايمان
آن كه سبقت برد پاكان جهان را
برد گوى سبقت از خوبان عالم
آدم و نوح و خليل پاك جان را
در روانش صد فروغ از نور سبحان
در جمالش صد نشان آن بىنشان را
طاعت و زهد و ثناى صبح و شامش
كرد حيران قدسى عرش آشيان را
پرتو مشكات و مصباح جمالش
ساخت روشن كعبه و دير مغان را
نغمه سُبّوح و قُدّوس ثنايش
در نشاط آورد فوج قدسيان را
دفتر راز و نياز بىمثالش
دفتر عشق است عقل نكته دان را
آن صحيفه سرّ سجّادى است كاشف
راز عشق آن امام راستان را
ز آن صحيفه آيت سجّاد بيند
ديده اهل صفا، راز نهان را
درس عشق آموخت اوراق زبورش
همچنان داود مرغ بوستان را
بلبل خوش نغمه داود عترت
كرد پر شور و نشاط اين گلستان را
عارفان از پرتو درس و دعايش
يافتند اسرار علم كن فكان را
باغ دلها را خوش اوراق كتابش
داد زينت همچو گل باغ جهان را
در دعا راز و نيازش عاشقانه
داد تعليم حقايق انس و جان را
چون خرامد سرو بالايش به رضوان
محو حُسْن خود كند حور جنان را
چنگ زن آن عروة الوثقاى حق را
و آن سفينه رحمت و نوح زمان را
گوهر حكمت بسى ريزد بيانش
چون گشايد بر سخن شيرين زبان را
نور سرمد خواه از آن خورشيد ايمان
تا زدايد ظلمت وهم و گمان را
در مناجات و دعا سوز و گدازش
آتش افروزد به دل پير و جوان را
گريه ها و ناله شبهاى تارش
شعله زد بر دل سپهر و اختران را
چون به شام از جور چرخ كجرو آمد
نطق شه آتش به دل زد شاميان را
ناله زد يا لْيْتَ امّى لَم تَلِدْنى
سوخت ز آه آتشين خلق جهان را
كاش ويران گشت شام و خلق شومش
مىنديد از آل عصمت ميهمان را
شهر ياران را به ويران كرد مهمان
آن يزيد سفله واى اين ميزبان را
لعن ايزد بر ستمكاران عالم
رحمت و الطاف بىحد نيكوان را
تا «الهى» دولت وصل تو يابد
در قيامت، وز خطا خط امان را
شعر چراغ دیده عباد
واعظ قزوينى
ز شوق، اهل نظر میدوند بر در و بام
زكات حُسن ستانند تا ز ماه صيام
ز نور ديده در و بامها چراغان است
براى مقدم اين ماه، آفتاب غلام
مه مبارك رخسار ميمنتْ مقدم
مه سعادتْ آغاز مغفرتْ انجام
چه ماه؟ آن كه برد حسن حيرت افزايش
ز كار، دست و دل خلق روزگار تمام
زند به چرخ شكر خنده گاه از گل صبح
كشد به خاك گه از ناز حُسن، طرّه شام
به رويش از شب قدر است عنبرين خالى
كه باشد از دل و جانش هزار ماه، غلام
از اين جهت شب قدر است نام او كه بود
چو روز روشن از او قدر اهل بيت كرام
چنان عزيز، كه خلق از رعايت ادبش
كنند خنده چو گل بىصدا در اين ايّام
زهى مبارك ماهى، كه بسته است كمر
پى نجات گنه پيشگان ز خاص و ز عام
همين براى اميد سياهرويان بس
كه نور تابدش از ماه نو ز جبهه شام
عجب خجسته هلالى، كه با كمال شرف
دو تا نموده قد و مىكند به خلق سلام
هلال نيست، بود خيل روزهداران را
براى صيد غزالان فيض، حلقه دام
نه ماه نو، كه ز تأثير باد نوروزى
گلى است از چمن فيض، ناشكفته تمام
بود به اين همه قدر و كمال، اين مه نو
غلام حلقه به گوشى كه شد هلالش نام
غلام حلقه به گوش كه؟ بر گزيده حق
كه بود سال درازش تمام ماه صيام
چراغ ديده عُبّاد، حضرت سجّاد
كه آفتاب چو مه نور از او نمايد وام
ز ذكر واقعه كربلا نياسودى
دلش كه مقرى تسبيح ناله بود مدام
ز تندباد جلال خدا تن زارش
چو موج قلزم رحمت هميشه بىآرام
چو خوشه، زرد، ولى دانهكش ضعيفان را
چو گل، شكسته، وليكن شكفته روى مدام
غريب، ليك وطن سايهاش غريبان را
يتيم، ليك پدر ز التفات بر ايتام
ز حلم كرده به هم يار، جرم و بخشش را
به علم داده جدايى، حلال را ز حرام
چو چشم خويش، كف او مدام در ريزش
چو بحر همّت خود، دل هميشه بىآرام
فگنده بار علايق ز خويش، تا كه كشد
به خانه فقرا، آب و نان به دوش مدام
ز بس خضوع، شدى آب در نماز، اگر
براى سجده نبودى ضرور هفت اندام
عدوى او كه دماغش ز دود جهل پر است
به حشر كى رسدش بوى مغفرت به مشام؟
سخن رسيد به سر منزل دعا واعظ
عنان بكش كه نه اين راه را بود انجام
قلم مناز به بازوى خود، كه ممكن نيست
رسد به پايه قدرش كمند طول كلام
غرض از اين همه، اظهار بندگى است مرا
وگرنه من كيم آن قدر كو، و مدح كدام؟
سزاى درگه او نيست تحفهيى در كف
مرا به غير دعا، و السلام و الاكرام
بود به جيب مكان، تا چو مهر صفحه خاك
بود به دست زمان، تا چو سبحه شهر صيام
برد به خاك درش سجده، جبهه عالم
كند به ذكر خوشش دور، سبحه ايّام
شعر ولادت امام زین العابدین علیه السلام
یوسف رحیمی
پَر قنداقه ات مسيحا شد
يار گهواره ي تو موسا شد
خوش به حالت كه بر دو چشم ِحسين
اولين بار چشم تو وا شد
عطر گيسوت تا بهشت آمد
يوسف عاشق شد و زليخا شد
جبرئيل از حضور تو سرمست
با اذان عليِّ اعلا شد
رويت عباس با ادب بوسيد
و حسن غرق در تماشا شد
گره ي كور داشتيم اما
از دعاي صحيفه ات وا شد
دل ما شهر عشق آباد است
عشق هم خانه زاد سجاد است
با تو همسايه ي خدا هستيم
سر سجاده ي دعا هستيم
بچه هاي محله ي عشقيم
ما همه اهل روستا هستيم
روستاي شما بهشت است و
روي بال فرشته ها هستيم
مادر تو ست مادر اين خاك
همه ذريّه ي شما هستيم
ما در اين سرزمين پهناور
از شماييم و كيميا هستيم
شكر در سرزمين مادريت
سالها زائر رضا هستيم
شكر ِارباب از همين ايليم
حضرت عشق با تو فاميليم
مادر تو عروس آل عباست
شاه بانوي كشور زهراست
نذرشان كرده ايم و ميبينيم
با تو حاجات ما هميشه رواست
به بقيعت قسم كه ميسازيم
حرمت را كه كعبه ي دلهاست
حرمت را شبيه صحن رضا
با دو گلدسته اي كه تا به خداست
گنبد و طاق و حوض و فوّاره
چار ايوان كه غرق آب طلاست
صحن هايي كه لب به لب زائر
با ضريحي كه گِرد آن غوغاست
ما ابوحمزه ايم ، اَدِّبني
يا الهي و لا تُعدِّبني
روزگاري رسيد و جانت سوخت
روي اين خاك آسمانت سوخت
روزگاري رسيد و در پيشت
خيمه ات ، بام و آشيانت سوخت
چشم تو ديد در دلِ گودال
صحنه اي را و استخوانت سوخت
خواستي تا بخيزي اما حيف
نشد و پاي ناتوانت سوخت
خيمه ي شعله ور سرت افتاد
سر و دستان و گيسوانت سوخت
زنده ماندي ميان آتش و دود
اين هم از لطفهاي زينب بود
در منقبت امام سجاد علیه السلام
دکتر قاسم رسا
از مهين بانوى ايران سر زد از خاك عرب
آفتابى كز جبينش میدرخشد نور رب
زان عرب نازد كه اين شاهى است تازى دودمان
زان عجم بالد كه اين ماهى است ايرانى نسب
حبّذا شاهى كه محكم شد از او كاخ كمال
فرخّا ماهى كه روشن شد از او مهد ادب
حجّت حقّ، رحمت مطلق، على بن الحسين (ع)
درّة التاج شرف ماه عجم شاه عرب
شمع بزم حقپرستان بود و مجذوب خدا
آن چنان كز ياد حق غافل نبودى روز و شب
گه ز اشك اشتياق وصل در سوز و گداز
گه ز آه آتشين هجر اندر تاب و تب
زينت پرهيزگاران بود در زهد و عفاف
زان خدا سجّاد و زين العابدين دادش لقب
آن شنيدستم كه در عهد وليعهدى، هشام
رهسپار كعبه شد با مردم شام و حلب
خواست تا بوسد حجر را گشت مانع ازدحام
شد ز جمعيّت برون كاسايد از رنج و تعب
ديد ناگه صف ز هم بشكست و ماهى شد پديد
كافتاب از تابش صبح جمالش در عجب
ماه گرد كعبه مىگرديد و خلقى گرد ماه
سنگ را با بوسهاى سيراب كرد از لعل لب
چون هشام آن عزّت و قدر و جلال و جاه ديد
از شرار آتش كين و حسد شد ملتهب
زان ميان يك تن از او پرسيد اين آزاده كيست؟
كاين چنين بر دامن مطلوب زد دست طلب؟
كرد در پاسخ تجاهل، گفت: نشناسم كه كيست؟
زان تجاهلها كه بر اعجاز احمد، بولهب
چون فرزدق آن سخندان گرامى از هشام
اين سخن بشنيد، شد آشفته خاطر از غضب
گفت: گر نامش ندانى با تو گويد نام او
گر بپرسى خاك بطحا را وجب اندر وجب
از زمين و آسمان و آفتاب و مشترى
زهره و پروين و ماه و كهكشان و ذوذنب
مروه و بيت و صفا و زمزم و ركن و مقام
مىشناسندش نكونام و نسب اصل و حسب
ميوه بستان زهرا قُرةُ العين حسين (ع)
آن كه شد پيدايش او آفرينش را سبب
كوكب صبح هدايت آن كه نور عارضش
كرد محو از ساحت دين ظلمت و جهل و شغب
خسرو ملك فصاحت آن كه در قدر و بهاست
خطبههاى دلپذيرش درة التاج خطب
چون نسيم نوبهاران ساحت جان را «رسا»
هر دم از طبع نشاط انگيز مىبخشد طرب
ولادت حضرت سجاد علیه السلام
مرآت ولایت ۵ – غلامرضا سازگار
عید میلاد است عید میلاد است
عید میـلاد امــام سجــاد است
شهربانـو! قــرص قمـر آوردی
پســری ماننــد پـــدر آوردی
این پسر فخر آبـاء و اجداد است
عید میـلاد و امـام سجاد است
عید میلاد است عید میلاد است
عیـد میـلاد امـام سجـاد است
****
این چراغ دل روح عبادات است
جـان ثـارالله سیدسادات است
باعث خلـق عالـم ایجاد است
عیـد میـلاد امام سجـاد است
عید میلاد است عید میلاد است
عیـد میـلاد امـام سجـاد است
****
صلـواتالله بـر قـد و بـالایش
بـا تماشـای جمــال زیبـایش
قلب زهرا و قلب حسین شاد است
عیـد میـلاد امام سجـاد است
عید میلاد است عید میلاد است
عیـد میـلاد امـام سجـاد است
****
پنجم شعبان جهان شده گلشن
ابیعبـدالله چشم و دلت روشن
گلشن توحید زین پسر آباد است
عیـد میـلاد امـام سجـاد است
عید میلاد است عید میلاد است
عیـد میـلاد امـام سجـاد است
****
همـه عالــم در ظـل ولای او
همه مرهون لطف و عطای او
مهر او ما را لطف خداداد است
عید میـلاد امـام سجـاد است
عید میلاد است عید میلاد است
عیـد میـلاد امـام سجـاد است
****
این پسر مدحش کلام قرآن است
در مناجــاتش پیــام قـرآن است
سخن مدحش فزون ز اعداد است
عیــد میــلاد امـام سجـاد است
عید میلاد است عید میلاد است
عیـد میـلاد امـام سجـاد است
در مدح حضرت زینالعابدین علیه السلام
مرآت ولایت ۵ – غلامرضا سازگار
ای دعـا گشتـه دعـا بـا نفـس روحفزایت
وی اجـابت زده هنگـام دعـا بوسه به پایت
چشم اربـاب کـرم از همهسو باز به دستت
دست اربـاب دعـا بستـه بـه دامـان ولایت
عاشق خُلق نکویت همه جا دوست و دشمن
دشمن و دوست کند از دل و جان مدح و ثنایت
کثـرت خلـق الهـی همـه از یمـن وجودت
وسعت مـلک خداونـد بود صحن و سرایت
مصحف تو که زبـور و صحف آل رسول است
وحـی مُنزَل بُـوَد ای روح مناجـات، دعایت
تـو گـل سرسبـد گلشـن کشتـی نجــاتی
رخ گـل انداختــه از بوسـۀ مصباح هدایت
گــره از کـار فـروبستــۀ عالم تـو گشایی
گرچه بسته است به زنجیر، ید عقدهگشایت
ملک و جن و بشر، ارض و سما گوش، سراپا
تا دل شب شنوند از لب جانبخش، صدایت
حلقـۀ سلسلهها یکســره در حلقۀ ذکرت
به فلک مـیرسد از حلقـۀ زنجیـر، ثنایت
گل لبخند تو بر سنگ لب بام، عجیب است
با وجودی که کند سنگ عدو گریه برایت
تو پیـامآور خــون گلـوی خـون خـدایی
بـوده در کربوبلا مقتل خون غار حرایت
هیجده داغ بـه دل داشتـی و باز شکفتی
ای زده صبر و رضا خنده به لبخنـد رضایت
جای تو همچو خداوند بـود در دل مؤمن
ظاهراً دید عـدو گوشۀ ویران شده جایت
میدمـد از نفس روحفـزا بــوی حسینت
میزند مـوج ز فریـاد درون خون خدایت
نسلهـا یکسره چشماند به دیـدار جمالت
نسلهـا یکسره گوشاند بـه آوای رسایت
سعی تـو بــوده ره قـرب الــیالله تعالی
کربلا مـروه شـده، شـام بلا بـود صفایت
به پدر حکم شهادت به تو فرمان اسارت
بـا حسینبنعلـی بـود یکـی جام بلایت
با وجودی که دو بازوی تو در سلسله بسته
بـود از چـار طـرف دیدۀ سائل به عطایت
بستـه درهای جهان بر تو و پشتِ درِ بسته
ملک و جن و بشـر، یکسره هستند گدایت
این عجب نیست که چون پای به محرابگذاری
ذات معبـود دهــد سیــد عبــاد، نـدایت
نه عجب گر ملک العرش کند سرمۀ چشمش
آن غبـاری کـه ز صحـرا بنشیند به ردایت
«میثم» و سایۀ لطف تـو و فـردای قیامت
ای پنـاه همـه در روز جــزا ظـل همایت
در ولادت سیدالساجدین علیه السلام
مرآت ولایت ۵ – غلامرضا سازگار
باز در بحـر ولایـت گهـری پیـدا شد
ابر، یکسو شد و قرص قمری پیدا شد
گلشن عشـق و امیـدِ پسـر فاطمه را
اللهالله! چــه مبـارک ثمـری پیدا شد
یکصدا خندهزنان اهل سماوات و زمین
همـه گفتنـد حسین دگـری پیـدا شد
یاحسین ای پسر فاطمه چشمت روشن
ذکر و تسبیح و دعا را پدری پیـدا شد
یم توحید به جوش آمد و در دامن آن
صدفی گشت عیان و گهری پیـدا شد
همه خوبان جهان یکسره کردند اقرار
که ز خوبان جهان خوبتری پیدا شد
روی حق روی نبی روی امامان یکسر
همـه در صورت زیبـاپسری پیدا شد
مژده ای اهـل تـولا شـب میلاد آمد
جان بگرید به کف حضرت سجاد آمد
سورۀ نـور حسینبـنعلـی سیمـایش
دو جهـان شیفتۀ حسن جهـانآرایش
چشم مادر به تماشای جمالش روشن
جـای گلبوسۀ بابا بـه همۀ اعضایش
نقش فرقان محمد خط و خال و حسنش
جـای پیشانـی جبریل به خاک پایش
شجـر نـور بــود آیتــی از جلـوۀ رخ
ملک العرش بـود بنـده و او مولایش
این همان سورۀ طور است و کتاب مستور
که بـود قـلب حسینبنعلی سینایش
پای داوود پیمبـر بـه زمین میچسبد
گـر بـه هنگـام تضـرع شنود آوایش
نور بر عرش کند سر ز مناجات شبش
روح بخشـد بر وی با دم روحافزایش
پای تا سر قـد و بـالای علی را بیند
چشم بابا بـه تمـاشای قد و بالایش
معنی پنج کتاب است نهان در نفسش
چـارده سـورۀ نـور است رخ زیبایش
به جـلال و شـرف و قدر ندارد همتا
در همه عالم چون خالق بیهمتایش
نه عجب عالم اگر گردد فرمانبر او
ابر بـارد بـه منـاجات غـلام در او
****
روی او مصحف قدر و شرفش پیغمبر
گوهـر چـار یـم نـور و یـم هفت گهـر
استـلام حجـرش کـور کند چشم هشام
کعبـه دور سـر او گـردد بـا حجر و حجر
میتـوان در غل و زنجیـر بگیرد چو علی
بــا دو انـگشت یـداللّهــی در از خیبــر
کـرم و جــود بـود سائــل پشـت در او
شـرف و قـدر به خـاک قـدمش آرد سر
حلقۀ سلسلـه در حلقـۀ فرمان وی است
سنـگ بـر لـب بامنــد از او فرمــان بر
این خلیلی است که با هر سخنش بت شکند
احتیاجش نه بـه دست است نه بازو نه تبر
اوست آن بنده که چون پای نهد در محراب
در نمـاز شبش از هـوش رود مـرغ سحر
این توانمند خطیبیست که در مسجد شام
بر سـر تخت ستـم بشکنـد از خصم، کمر
این رسولیست که بوده است چهل معراجش
سـوی معبـود بــه دنبـال سـر پـاک پدر
چه روی ناقۀ عریـان چه به ویرانۀ شام
این امام است امام است امام است امام
****
این امامیست که همگام امام شهداست
پدر حلم و رضا و پسـر خـون خداست
موج در موج بـود لنگـر کشتـی نجات
گام در گام همه شعلۀ مصباح هداست
در عنایت کمـی از کفۀ جـودش عالم
در حقیقت نمی از قطرۀ علمش دریاست
طاعت خلق سماوات و زمین بیمهرش
به خـدا روز قیـامت سنـد بیامضاست
این خدا نیست خدا نیست خدا میداند
طلعت غیـب در آینـۀ رویش پیـداست
بــیجهت سـدِّ رهِ زائــر او گردیدنـد
حـرم حضـرت سجاد، بقیـع دل ماست
این علیبنحسین است که با فریادش
همه جا کربوبلا و همه دم عاشوراست
تـا خدایی خداونـد، امـام است به خلق
بـه خدایـی خدایی که جهان را آراست
«میثما!» از سخن مدح، فراتر خوانش
این کتابیست که هرگز نبود پایانش
سرود دیگر امام سجاد علیه السلام
مرآت ولایت ۴ – غلامرضا سازگار
عید میلاد علیبنالحسین آمد
یا محمّد بر حسینت نور عین آمد
یا حضرت سجاد عیدت مبارک باد
****
ای به خیر مقدمت ملک خدا گلشن
ای به ماه عارضت چشم حسین روشن
یا حضرت سجاد عیدت مبارک باد
****
این پسر باشد تمام هست ثارالله
مصحف ختم رسل در دست ثارالله
یا حضرت سجاد عیدت مبارک باد
مادر ایران بهین قرص قمر زادی
شهربانو بر حسین امشب پسر زادی
یا حضرت سجاد عیدت مبارک باد
****
تو وصی چارم پیغمبری مولا
هم حسینی هم حسن هم حیدری مولا
یا حضرت سجاد عیدت مبارک باد
****
دست حق باب المرادی یابن ثارالله
زینت کل عبادی یابن ثارالله
یا حضرت سجاد عیدت مبارک باد
****
گرچه تو یار من استی من تو را دارم
هر چه هستم در دلم مهر تو را دارم
یا حضرت سجاد عیدت مبارک باد
سرود میلاد امام سجاد علیه السلام
مرآت ولایت ۴ - غلامرضا سازگار
ای یوسف زهرا امام سجاد
ای بر همه مولا امام سجاد
قبلـۀ دلهــا یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
****
تو چارمین امام عالمینی
تو بهترین دستهگل حسینی
در دست بابایا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
****
جان همه جهانیان نثارت
از طرف خدا در اختیارت
دنیــا و عقبــایا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
****
تو رهبر و امام ساجدینی
فرزند زهرا زینالعابدینی
روح تـــولا یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
****
سلام حق به حسن بیمثالت
نور الهی از مه جمالت
شـد متجــلا یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
****
مهر تو در درون سینه دارم
زیارت شهر مدینه دارم
از تــو تمنــایا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
****
یوسف زهرا نگهی به ما کن
از کرم و لطف و عطا روا کن
حـاجت مـا رایا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
در ولادت امام سجاد علیه السلام
مرآت ولایت ۴ – غلامرضا سازگار
ای شمس ولایت! قمرت باد مبارک
ای بهر کرامت! گهرت باد مبارک
ای پنجم شعبان! سحرت باد مبارک
ای مادر ایران! پسرت باد مبارک
آیینـۀ حسن ازلــی زادهای امشب
در کعبۀ توحید، علی زادهای امشب
****
بنگر به سرِ دست، جمال ازلی را
چارم وصی احمد و نجل سه ولی را
خورشید فروزندۀ انوار جلی را
رخسار علیبنحسینبنعلی را
دیدار حسین دگرت باد مبارک
میلاد گرامی پسرت باد مبارک
این فرشنشینی است که خود عرش مقام است
این حمد و رکوع است و سجود است و قیام است
این قائمۀ دائمۀ هفت نظام است
این نجل سه مولا پدر هشت امام است
ما را نه همین در حرمش روی نیاز است
بر دامن او دست هـمه خلـق، دراز است
****
قرآن حسینبنعلی مصحف رویش
جان دو جهان بسته به یک تار ز مویش
خورشید برد سجده به خاک سرکویش
حق است اگر خضر چکد ز آب وضویش
انـوار خـدا مـوج زنـد در جلواتش
از خالق و از خلق درود و صلواتش
****
این یوسف زهرا پسر یوسف زهراست
در چرخ ولایت قمر یوسف زهراست
در بحر امامت گهر یوسف زهراست
در سلسله پیغامبر یوسف زهراست
در قافلـه مـولاست همـه قافلـهها را
در سلسله یار است همه سلسلهها را
****
در هر طپش قلب بوَد ذکر خدایش
پیوسته دعا منتظر حال دعایش
دلهای حسینی همگان صحن و سرایش
گلبوسۀ جبریل به خاکِ کفِ پایش
والله اگــر حکـم ز داور بستاند
داند که در از قلعۀ خیبر بستاند
****
فرزند شهادت، پدر صبر و شکیب است
مولای وجود است، نگویید غریب است
بیمار نخوانید، طبیب است، طبیب است
مانند علی نیز خطیب است، خطیب است
گفتار رسایش چو شنیدند صحابه
گفتند علی خوانَد در کوفه خطابه
ای بوسه زده خون خدا بر دهن تو
ای مثل نبی وحی الهی سخن تو
تو شمع و همه خلق جهان انجمن تو
یوسف شده دلباختۀ پیرهن تو
دریاست جگر تشنۀ اشک بصر تو
گردیده اجابت همه جا دور سر تو
****
یاس نبوی، لالۀ حمرا به تو نازد
نخل رطب و سینۀ صحرا به تو نازد
بر نیزه سر یوسف زهرا به تو نازد
هم فاطمه، هم زینب کبرا به تو نازد
در عیـن اسـارت بـه همه خلق امیری
خصم است اسیر تو که گفته تو اسیری
****
اوصاف تو بیرون بوَد از حد و شماره
هر لحظۀ تو در نظر ماست هزاره
از ماست اطاعت، ز تو یک لحظه اشاره
عالم همه بر جود تو دارند نظاره
زنجیر به فرمان تو پیچید به دستت
بالله قسـم نـام اسیـر است شکستت
****
بیاذن تو بر تو نرسد سنگ لب بام
گر حکم کنی شام شود تیرهتر از شام
در سلسله صدسلسله با یک نگهت رام
معراج چهل روزۀ تو برتر از اوهام
پیغامبــر خـــون امــام شهــدایی
هر سو که کنی روی در آغوش خدایی
****
ای ملک خداوند تعالی حرم تو
ای عالم هستی همه ظرف کرم تو
جان یافته عیسای مسیحا ز دم تو
خوبان دو عالم همه خاک قدم تو
«میثم» که بوَد دست گداییش به سویت
آیینــۀ دل شستـه بـه خـاک سر کویت
ولادت حضرت سیدالساجدین علیه السلام
مرآت ولایت ۴ – غلامرضا سازگار
باز یاران عید دیدار جمال یار شد
باز فصل رؤیت مهر رخ دلدار شد
باز مُلک کبریا شد غرق در دریای نور
باز میلاد حسینبنعلی تکرار شد
جان به کف گیرید جانان میرسد از کوه نور
دیده بگشایید اینک لحظۀ دیدار شد
چشم ثارالله روشن شد به رخسار علی
دامن شعبان، بهار از این گل رخسار شد
بر گل رخسار، لبخندت مبارک یاحسین
لیلۀ میـلاد فرزنـدت مبــارک یاحسین
مرحبا ای ماه شعبان آفتاب آوردهای
آفتاب روی حق را بینقاب آوردهای
شهربانو این که در آغوش بگرفتی علیاست؟
یا دوباره احمد ختمیمآب آوردهای
بوی عطر احمدی بر آسمان سر میکشد
بلکه بر گلهای زهرایی گلاب آوردهای
بر حسینبنعلی زادی علیبنالحسین
یا مگر از کعبه امشب بوتراب آوردهای
مـادر ایـرانِ اهـلالبیت، مــام نُه امام
ای عروس فاطمه از فاطمه بادت سلام
این پسر سر تا قدم جان حسینبنعلی است
این پسر نور است و فرقان حسینبنعلی است
این پسر یک باغ لاله از بهشت فاطمه است
این پسر روح است و ریحان حسینبنعلی است
این به روی شانۀ باباست قرص آفتاب
این به روی دست، قرآن حسینبنعلی است
این پسر یاسین و طاها، این پسر والشمس و طور
این پسر نور است و فرقان حسینبنعلی است
نـور هـم گردیـده مبهـوت رخ نورانیش
جای لبهای علی پیداست بر پیشانیش
مرغ شب هر شب بوَد محو مناجات شبش
ذات ربالعالمین مشتاقِ یارب یاربش
هر نفس دارد هزاران ذکر در عمق وجود
بلکه آنی نام معبودش نیفتد از لبش
شب که در محراب مشغول مناجات و دعاست
آسمان پیچد به خود در شعلۀ تاب و تبش
جان من جان همه ذریه و ام و ابم
خاک درگاه وی و ذریه و ام و ابش
با مناجاتش دل شب، دیده را دریا کنید
در مضـامین دعایش وحی را پیدا کنید
اوج پروازش سماوات و نمازش بر زمین
روح در آغوش حق بر دامن خاکش جبین
بسکه زینت داد در حال نمازش بر نماز
از خدا آمد ندایش «انت زینالعابدین»
شب که از خوف خدا تا صبح چشمش میگریست
زنده میشد یاد شبهای امیرالمؤمنین
خط او مشی من است و مهر او دین من است
دین همین است و همین است و همین است و همین
بــا ولای او سرشتــه از ازل آب و گِلم
وای اگر یک لحظه مهر او نباشد در دلم
ای به زنجیر اسارت ملک هستی را امیر
حلقۀ زنجیرها در حلقۀ عشقت اسیر
ای خدا را شیر ای فرزند شیر کبریا
شیری و در حلقۀ زنجیر هم شیر است شیر
پای تو بر ناقۀ عریان به چشم آسمان
دست تو در حلقۀ زنجیر ما را دستگیر
من نمیگویم خدایی، بندهای چون بندهای؟
هم کریمی هم عظیمی هم سمیعی هم بصیر
عبد ذات کبریایی کبریایی میکنی
در مقام بندگی کار خدایی میکنی
گوش جانها پُر بوَد پیوسته از آوای تو
شام میلرزد هنوز از خطبۀ غرای تو
از سرشگ چشم گریانت وضو گیرد نماز
ای وضوی بندگی از خون ساق پای تو
خطبۀ ناب تو را نازم که در طشت طلا
گفت بابا آفرین بر منطق گویای تو
از زمین کربلا تا شام از بالای نی
چشم ثارالله بودی بر قد و بالای تو
تــو ســوار ناقـۀ عریـان حسین دیگری
هم حسینی هم حسن هم احمدی هم حیدری
ای بیابان بقیعت وسعت دلهای ما
پیشتر از آفرینش رهبر و مولای ما
هم فروغ ماه رویت خوبتر از آفتاب
هم خیال باغ حسنت جنةالاعلای ما
ذکر تو توحید ما تهلیل ما تکبیر ما
حبّ تو ایمان ما دنیای ما عقبای ما
نیست در صحرای محشر وحشتی از تیرگی
تا درخشد پرتو مهر تو از سیمای ما
وصف تو ذکر خوش لیل و نهار «میثم» است
مهـر تـو روز جـزا دار و نــدار «میثم» است
در ولادت حضرت امام زین العابدین علیه السلام
مرآت ولایت ۲– غلامرضا سازگار
نسیـم آورَد بـوی عطــر بهــاران فضـا گشتـه خـرّم چو روی نگاران
سمــا ســرختر از رخ لالــهرویان زمیـن سبزتــر از خــط گلعـذاران
ملـک مشـک افشانـد از عطر گیسو فلک بر زمین بارد اختـر چـو بـاران
ندا مـیدهد مـرغ شـب لحظهلحظه که روشن شده چشمِ شبزندهداران
جمـال خــدا را بــه بیـت ولایت بیاییــد یــاران ببینیــد یــاران!
عروس محمّد علی زاد امشب
ولیِ خـدا را ولـی زاد امشب
الا ای همـه خلق عالم خدا را خدا خوانده امشب شما را شما را
برآییــد از پــردۀ تیرگــیها ببینیـد بـیپرده روی خـدا را
در آغوش فُلک نجات دو عالم ببینیـد روشـن چـراغ هدا را
ببینیـد در لیلــۀ پنجِ شعبان رخِ چارمیـن حجّتِ کبریــا را
بگردیـد دور حریـم جمــالش ببینید هم مروه را هم صفا را
امام شهیدان که جان است جان را
گرفتـه در آغـوش، جان جهان را
دل عالمـی بستــه بــر تـار مویش ز شمس الضحی برده دل ماهِ رویش
حیات است مرهون عیـن الحیاتش بقا قطرهای کوچک از آب جـویش
تو گویـی کـه از صبـح روز ولادت دمد وحی صاعـد ز نـای گلــویش
ننوشیــده مــی، ساقیـان بهشتی فتادنـد مستانــه پــای سبـویش
نبـرده است تنهـا دل دوستـان را که دشمن بوَد کشتۀ خلق و خویَش
خصالش محمّد کمالش محمّد
جلالش محمّد جمالش محمّد
سـلامُ علـی آلِ طاهــا و یاسیــن به این خلق و این خوی و این عزّ و تمکین
رخش مصحف فاطمه، حُسن،قرآن پُر از«قدر»و«واللیل»و«والشمس»و«والتین»
درود الهــی بــر آن خُلـق نیکو سلام محمّد بر آن خوی شیرین
نماز از خضوعش بـه پـرواز آید دعا از نفسهای او بستـه آذین
به سجـادهاش آسمان آورد سر به ذکر دعایش خدا گوید آمین
سلام خدا بر خضوع و خشوعش
قیام و قعود و رکوع و سجودش
درود خداونــد حــی جلیلــش به قدر و کمـال و جمال جمیلش
عجب نیست در مسلخ عشق و ایثار اگـر بوسـه بـر دست آرد خلیلش
عجـب نیست کز عرشۀ عرش اعلا طـواف آرد از چــارسو جبرئیلش
سلاطین غلامش، خواتین کنیزش طوایـف مریـدش، قبایل دخیلش
حجـر شاهـد عـزت و اقتــدارش هشـام ابـن عبدالملکها ذلیلش
بسا تخت شاهی فرو رفت در گل
کجا حاکم گِل شود حاکم دل؟
(ذلـت هشــام و عــزت امام)
«هشام» استلام حجر تا نماید در آن ازدحــام خــلایق نشایــد
نه قدری که از وی شـود قدردانـی نه کس بود تا کس بر او رهگشایـد
بـه ناگــاه دیدنــد آمــد جوانــی کـه پیوستـه او را حَجر مـیستاید
گشودنــد حُجّــاج از چـار سو، ره کـه آن شاهـد حسـن یکتـا بیـاید
یکی خواست تا سر به پایش گذارد یکـی رفـت تـا جـان نثارش نماید
یکی گفت نامش چه باشد هشاما
-حسد را نگر- گفت: نشناسم او را
به ناگه «فرزدق» خروشید در دم که: ایـن است نجل رسول مکرم!
تو چون میکنی در مقامش تجاهل؟ من او را به از خویشتن میشناسم
نمـاز اسـت بـی او گنـاه کبیره ثواب است بی او خطـای مسلّم
تعـالیم اسـلام از اوست جـاری قوانین توحیـد از اوست محکم
چراغـی است بـر قلـۀ آفرینش امام است بـر جملۀ خلـق عالم
سلام و رکوع و سجود است از او
قنوت و قیـام و قعود است از او
امامـی اسـت کـو را امـم میشناسد کریمی اسـت کو را کرم میشناسد
صفا، مروه، مسعی، حجر، حجر، زمزم طـواف و مطـاف و حـرم مـیشناسد
بیابـان مکـه، منـا، خیـف، مشعر سمـاوات و لوح و قلم مـیشناسد
زمین میشناسد، زمان میشناسد عرب میشناسد، عجم میشناسد
یم و قطره و ماه و خورشید، او را بـه ذات الهــی قسـم میشناسد
سلام خدا بر اب و جد و مامش
مسلمان بود هر که داند امامش
(سخن با مولا)
سلام ای سلام خـدا بـر سـلامت! درود ای کـلام الهــی، کــلامت!
تو هم سجده؛ هم سیدالساجدینی که قلب حسین است بیتالحرامت
مسلمـان نباشم نبـاشم نبـاشم ندانـم اگـر بـر خـلایق امـامت
سلام خدا بـر سجـود و رکوعت درود خـدا بـر قعــود و قیـامت
حجر بر در خانهات قطعه سنگی مقـام آورد سـر بـه پای مقامت
تو حَجّی صلاتی زکاتی جهادی
تو ممدوح بـا نامِ زین العبادی
تو در تیرگــیها سـراج المنیری تو همچون پیمبر، بشر را بشیری
سمـاوات و عرشند در اختیـارت تـو آزادۀ عالمـی، کـی اسیـری؟
تو در کنـج ویرانهها هـم بهشتی تو در زیــر زنجیرهـا هـم امیری
به پای تو سر کرد خم «سربلندی» تو تنها به نزدِ خدا سر به زیری
یمِ هشت بحری و درِّ سـه دریا ولـی خداونــد حــیّ قدیـری
تو «قدر» و «تبارک» تو «فرقان» و «نوری»
تو عیسـی تـو گردون تو موسی تو طوری
تو با خطبهات شام را شـام کردی تو همچون علی فتح اسـلام کردی
تو از شـام، پیغـام خـون خـدا را به هر عصر و هر نسل، اعلام کردی
تو بـر روی دشمـن نمـودی تبسّم تو حتی به «مروان» هم اکرام کردی
تو دل پیش زخـم زبانهـا گشودی تو دعـوت ز سنـگِ لبِ بـام کردی
تو در کوفه یک لحظه دخت علی را بـه اوج خروشیــدن آرام کــردی
تو با صبر و با حلم و با استقامت
بـه قـرآن بقـا دادهای تا قیامت
تو زمزم،تو مروه،تو سعی و صفایی تو فرزنـد کعبـه، تـو خیـف و منایی
تو قرآن، تو احمد، تو حیدر، تو زهرا تـو در حُسـن، آیینـۀ مجتبــایی
امامـی و، پیغمبــری از تـو زیبد کــه تنهــا پیــامآورِ کــربلایی
کلامت بوَد وحیِ صاعد چه گویم تــو از پــای تـا سر کلامِ خدایی
دعـا بــر دهـان و لبت بوسه آرد همانــا همانــا تــو روح دعـایی
چه بهتر که «میثم» ثنای تو گوید
بـرای تـو خوانـد، بـرای تو گوید
سرود میلاد امام سجاد علیه السلام
مرآت ولایت ۲– غلامرضا سازگار
میـلاد زیـن العابـدین است عید امام الساجدیـن است
زهرا و حیدر مسرور و دلشاد
آمد به دنیا امام سجّاد
ای عتــرت پـــاک پیمبـر ای شیعه زهـرا و حیــدر
شادی نمائید شد عید میلاد
آمد به دنیا امام سجّاد
یا فاطمه چشم تو روشن بیـت الـولا گردیده گلشن
حق بر حسینت یک دسته گل داد
آمد به دنیا امام سجّاد
رشک جنان شد دشت و صحرا عروسِ ایـرانیِ زهـرا
وجـه خـدا را وجهـی دگـرزاد
آمد به دنیا امام سجّاد
روشن دل اهل یقین است عیـد امــام العـارفین است
اهـل حقیـقت تبـریکتـان بـاد
آمد به دنیا امام سجّاد
هستـی مــا بـــود ولایـش تفسیـر جـانبخش دعایـش
دل بـا دعـایش حق را کند یاد
آمد به دنیا امام سجّاد
دعای او صفای جان است حـرز تمـام شیعیــان است
مــا را نمـاید پیـوسته امــداد
آمد به دنیا امام سجّاد
ولادت حضرت سید الساجدین علیه السلام
مرآت ولایت ۲– غلامرضا سازگار
محیـط نــور را نـــور آفــریـدند
سپـاه شـور را شور آفریدنـد
به خورشید ولایت ماه دادند
بگـو نــورِعلـینـــور آفــریدنـد