شعر/ســـالها منتـــظر آمدنـــش زیــــنب بود..
بـاد از جــانـب صـــحرا خـــبری آورده آسـمان قـید نزولش خدمه باران است ابرهامان همه در معرض اشک شوق اند و زمیـن چـشم به راه قـدم بـاران اسـت بر روی خـاک پر وبـال ملـائـک پـهن اسـت از مـسـیر گــذر اُمِّ بـنین آمــده انــد هـمه دور سـر ایـن مـاه پسـر می گـردند دسـت بـوس پـسر اُمِّ بـنین آمـده انـد در توان چه کسی هست که با آمدنش خلق را وجه ی او سر به سجود آورده فاطــمه بـنت اسـد اُمِّ اسـد گــردیــده کودکــی هــای علــی را بـه وجــود آورده خــانه با آمدنــش رونق بـــسیار گــرفت باغ را عــطر گل یـــاس بـــهاری کـــرده ســـالها منتـــظر آمدنـــش زیــــنب بود روی او فــــاطمه ســـرمایه گــذاری کرده نه فقـــط شیـــعه به او بــاب الحـوائج گوید از دخیل نگــهش گـَـبر مســـلمان گــردد دســــت او پنجـره فولاد همه ادیان است او اشـــاره کــند ایران هـمه سلمان گردد شعر از مصطفی صابر خراسانی