اشعار آیینی ویژه وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

کد خبر: 55133

وارث:" مداح خدیجه مصطفاست "مصطفی ممدوح، مداحش خداست لیک مداح خدیجه مصطفاست آنکه دامادش علی مرتضاست دختر او حضرت خیرالنساست نسل او نسل حسین و مجتباست مادر خوب همه آل عباست مادری پر منقبت پر افتخار آنکه عزت پیش پایش ریخته مال و مکنت در سرایش ریخته عشق را در دل خدایش ریخته حب احمد را سزایش ریخته گنج عصمت را بجایش ریخته کل هستی را بپایش ریخته هست این بانو کنیز کردگار نام  ام المؤمنین زیبنده اش هر کسی شیعه است باشد بنده اش میسزد عالم شود رزمنده اش هست زهرا جلوۀ تابنده اش کرده خُلقش تا ابد پاینده اش قدِّ عالم خیر در پرونده اش درس عزت داد و درس اقتدار مادر اسلام، ام الهانیه است فخر مریم، ساره، هاجر، آسیه است دختری دارد که نامش راضیه است صابره، صدیقه، زهرا، مرضیه است فاطمه، محبوبه، حورا، انسیه است مادر حوریه هم خود حوریه است هیچکس چون او ندارد اعتبار با تمام اعتبارش ای دریغ از زنان روزگارش ای دریغ وز دهان روزه دارش ای دریغ با همه صبر و  قرارش ای دریغ در زمان احتضارش ای دریغ سالها حصر و حصارش ای دریغ روز  آخر شد بکامش روزگار جبرئیل آمد، پیامش آنی است این سلام حضرت سبحانی است میزبانا  لحظۀ مهمانی است از بهشتت این کفن ارزانی است رحلتت آغاز روضه خوانی است روضه هایت کربلا را بانی است ای دو چشمت بر حسینت اشکبار تو کفن داری حسینت بی کفن خار و خاشاک بیابانش وطن بی سر و بی لشگر و عریان بدن طعمۀ صیاد و پاره پاره  تن عترتش بسته به زنجیر و رسن خیزران بر لعل و دندان و دهن کربلا و کوفه و شام و شکار میشود افشای این اسرار وای زینب و سنگ و سر بازار وای عصمت و بی شرمی اغیار وای چشمهای خیرۀ خمار وای تیرهای بدتر از مسمار وای یاد زهرا و در و دیوار وای مرهم اینهاست تیغ ذوالفقارمحمود ژولیده" ما سائل لطف فراوان خدیجه "ما سائل لطف فراوان خدیجه از کودکی خوردیم از نان خدیجه در راه دین داده همه دار و ندارش اسلام شد مدیون احسان خدیجه خرج مسلمانی ما هستی او شد پس هر چه ما داریم قربان خدیجه در راه اهل بیت هر کس خرج کرده فردای محشر هست مهمان خدیجه جور دگر شد دستگیر ما پیمبر هر جا قسم خوردیم بر جان خدیجه شکر خدا هستیم امشب روضه خوانش شکر خدا هستیم گریان خدیجه دلشوره دارد یاد فرداهای زهرا ابر بهاری گشت چشمان خدیجه انگار دیده آتش و دیوار و در را غم های زهرا برده سامان خدیجه ای وای از روزی که با پهلوی زخمی زهرا شود در عرش مهمان خدیجه ** نیمه شبی در خانه خولی نامرد صد پاره می گردد گریبان خدیجهمحمد حسین رحیمیان" داروندار حضرت زهرا خدیجه "ای همسر با غیرت طاها خدیجه ای شان تو بالاتر از بالا خدیجه روح بلندت اوج اَوْاَدْنا خدیجه تو دائم الْاِنفاق هستی یا خدیجه داروندار حضرت زهرا خدیجه شب تا سحر مشغول تسبیح و دعایی اول مسلمانِ زنِ دین خدایی تنها طرفدار حریم مصطفایی مادر بزرگِ خاندان هَلْ اَتایی همراه احمد بوده ای هر جا خدیجه دارایی ات را دادی و دلبر گرفتی بار اِلَم از دوش پیغمبر گرفتی سیب بهشتی خوردی و کوثر گرفتی زهرا که آمد رتبه ی مادر گرفتی ای که مقام تو بوَد والا خدیجه پای نبی تا لحظه ی آخر نشستی با غیرتت بت های یثرب را شکستی انفاق را هرگز به روی دین نبستی در تنگنای ظلم، حق را می پرستی در راه حق کردی فدا جان را خدیجه از اهل یثرب طعنه و دشنام خوردی خونِ جگرها در رهِ اسلام خوردی خونِ دل از زن های نافَرجام خوردی آن قدْر هم حرف بد از اقوام خوردی که دل بریدی آخر از دنیا خدیجه سجاده پای بندگی ات ایستاده اصلاً مقام توست، مِعْراجُ السَّعاده دین خدا پیمانه و عشق تو باده باید به زهرا گفت، ای محراب زاده جاری نگردد اشکهایت با خدیجه مادر که باشد، شان دختر پایدار است این چارچوبِ خانه حتی استوار است مادر نباشد، روز روشن شام تار است امشب دل زهرا برایت بی قرار است بعد تو زهرا می شود تنها خدیجه بوی جدایی می دهد هرمِ صدایت دیگر نمی آید صدای ربنایت این لحظه های آخری باید برایت روضه بخوانیم از غم کرببلایت تا چشم های تو شود دریا خدیجه امشب تمامِ بسترت را، غم گرفته اِنسیَّةُ الْحورایِ تو، ماتم گرفته با اینکه قلب حضرت خاتم گرفته شکر خدا دورِ تو را مَحرَم گرفته وای از غروب روز عاشورا، خدیجهرضا باقریان" رنگ رخ خدیجه به بستر پریده است "آنان که التفات به دنیا نکرده اند با نفس خویش ثانیه ای تا نکرده اند خود بوده اند از اول و خود نیز مرده اند در کفشهای هیچ کسی پا نکرده اند با زور غمزه و رخ زیبا و با دروغ خود را درون قلب کسی جا نکرده اند در آینه اگر به رخ خویش زل زدند غیر از خدای خویش تماشا نکرده اند چون چشم وا نکرده و خود را ندیده اند با چشم بسته هم به حقیقت رسیده اند اما من و تو بسکه در اندیشه ی خودیم با دست خویش در صدد ریشه ی خودیم آه ای خدا مدد به شما مبتلا شوم با راه های آدمیت آشنا شوم گر با شکست خویش به محبوب می رسیم کاری بکن که پیش همه برملا شوم از لحظه های بی هدف زندگی من من را بگیر تا که کمی با خدا شوم ده شب گذشت و فاصله فرقی نکرده است حتی مسیر قافله فرقی نکرده است یک ماه پیش بی تو و امروز بی خدا پایان این معامله فرقی نکرده است این شهر قبل زلزله _ این شانه ی نحیف با شهر بعد زلزله فرقی نکرده است ده شب گذشت تا که به تو نزدیک تر شوم نه اینکه با حضور تو تاریک تر شوم وقتش رسیده است مرا هم جدا کنند آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند آنانکه تا همیشه نظر کرده ی تو اند آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند آنانکه در مسیر تو از خود گذشته اند از مال خویش و هرچه که میشد گدشته اند اسلام چون که مثل علی و خدیجه داشت حل شد برای عالم و مهدی نتیجه داشت آن بانوی عزیز که عشق پیمبر است آری خدیجه است که امشب به بستر است یک سوره بیش نیست به قرآن سینه اش آن سوره با سه آیه ی کوتاه، کوثر است دنیا بدون فاطمه معنا نمی دهد بی کوثر این مسیر به ولله ابتر است نابرده رنج گنج میسر نمی شود رنج خدیجه حاصلش این ماه دختر است هم پیرو پیمبر و هم شیعه ی علی ست سلمان و حمزه ،یاسر و عمار،ابوذر است ثابت  شده به کل جهان موقع نیاز مثل علی، خدیجه خودش چند لشگر است سرمایه ی محبت زهراست دین او دینش به این دلیل از اسلام بهتر است با غصه های شعب ابیطالب آمده این دور جام فکر کنم دور آخر است بی وقت می رود به سر ماذنه بلال توی گلوی ماذنه الله و اکبر است تا دخترش بزرگ شود مثل مادری عمری به جای فاطمه حامی حیدر است بانو چه می کشید ز غم های دخترش آنجا که حد فاصل دیوار تا در است بیچاره فاطمه به که گوید ز غصه اش سنگ صبور دختر غمدیده مادر است رنگ رخ خدیجه به بستر پریده است امشب مسیر روضه به کوچه رسیده استمهدی رحیمی" آنقدر بخشیدی که دستانت، بخشندگی را هم هوایی کرد "آنقدر بخشیدی که دستانت بخشندگی را هم هوایی کرد ثروت به پاهای تو افتاد و از تو غرورش را گدایی کرد   من هم کنار آسمان بودم وقتی نماز نور را خواندی در روزهای غربت و سختی مردانه پای عشق خود ماندی   بانو کسی دیگر نمی‌گوید مردانگی در سیرت زن نیست مردانگی ها را نشان دادی مردانگی تنها به گفتن نیست   فرمود پیغمبر به یارانش باید شبیه همسرم باشید از او شنیدم در بهشت حتی قسمت شده تا مال هم باشید   تو همسرش بودی ومی مانی قدر تو بیش از دیگران باشد اصلاً برای چون تویی بانو باید کفن از آسمان باشد   باچشم خود دیدم برای او سال عروجت سال غم ها شد شکر خدا آن روزهای سخت زهرای تو ام ابیها شد   یادت میاید گفت پیغمبر خورشید برشب می‌شود غالب؟ بانو منم همرزم دیروزت یعنی علی ابن ابیطالب   امروز اینجا بر مزار تو آورده‌ام زهرا و زینب را زینب دوسالش هست و می‌داند زن می‌تواند بشکند شب را... محسن کاویانی" زل میزند با چشمهای تر به مادر "زل میزند با چشمهای تر به مادر هی فاطمه در لحظه ی آخر به مادر سرمایه اش را داد پای دین خدیجه پس در قبالش هدیه شد کوثر به مادر تاریخ می گوید چهل نامرد، در اصل؛ آنجا هجوم آورد یک لشکر به مادر تقسیم شد درد دو عالم بین این دو سیلی به حیدر خورد و میخ در به مادر زهرا هم آخر محسنش را خرج دین کرد مادر به دختر میرود، دختر به مادر از غنچه ای بعد از گذشت این همه سال حالا رسیده یک گل پرپر به مادر ام ابیها نیز ام المومنین شد چون می رسد این ارث از مادر به مادر ام المصائب زینب و مظلوم ارباب آقا به بابا می رود خواهر به مادر در کربلا سیراب گشت و با سه صورت با گریه اش خندید علی اصغر به مادرمهدی رحیمی" سنگ صبور قلب طاهایی خدیجه "سنگ صبور قلب طاهایی خدیجه آرامش پیغمبر مایی خدیجه کِی می رسد دست کسی بر رتبهء تو؟ از بسکه بالایی و والایی خدیجه خیر النساها را اگر که برشمارند قطعاً تو جزء بهترینهایی خدیجه درک مقامات تو کار هر کسی نیست چون مادر امّ ابیهایی خدیجه بر تارُک اسلام نامت می درخشد اوّل مسلمان، قبل مولایی خدیجه مثل تو را بانو! خدا کِی آفریده؟ تنها تویی که مثل زهرا پروریده بانو تو با آسیه و مریم قرینی ای آسمانی! پس چرا روی زمینی؟ اسلام با دارایی تو قد علم کرد تو اوّلین حامی این دین مبینی ما را به مجهول الهُویت ها چه کاری است؟ تنها خودت هستی که امّ المؤمنینی شعب ابی طالب تو را در خود نگه داشت تا بر همه ثابت شود تنهاترینی از حرمت داغ تو عام الحزن فرمود خیلی عزیزی،رکن ختم المرسلینی بانو برو بعد از تو خیلی سخت باشد با حیدر از زهرا خیالت تخت باشدعلی صالحی" تنها خدیجه بود كه گوهرشناس بود "وقتی كه چشم خلق خدا ناسپاس بود تنها خدیجه بود كه گوهرشناس بود تاسر نهد به پای رسول امیـن ز شوق در بارگاه عشق پُر از التماس بود این افتخار اوست كه در طول عمر خویش بابهترین پیمبرحق درتماس بود گنجینۀ معارف ایمان و منزلت آئینـه ی تجلی و پّر انعكاس بود مال و منال را به فقیران مكه داد كی در كمند نفس و طعام و لباس بود خوف و رجای او به ره دین حق گذشت از جاهلان مكه كجا در هراس بود غفلت نكرد لحظه ای از حق،خدا گواست تا آخرین نفس به جهان حق شناس بود روز و داع خویش «وفائی »از این جهان آزرده دل ،به خاطر آن باغ یاس بود سید هاشم وفایی" انگشتر عشق پیمبر را نگینی "والا مقام ! ای مادر زهرا خدیجه مادربزرگ زینب کبری خدیجه خرج خدا شد ثروتت یکجا خدیجه کوری چشم شور بعضی‌ها خدیجه ... .. انگشتر عشق پیمبر را نگینی الحق و الانصاف اُمّ المؤمنینی هم گوهر نابی و هم گوهرشناسی ای تاجر خوش ذوق ! پبغمبرشناسی تنها نه در مکّه ، در عالم سرشناسی از بیعتت پیداست که حیدر شناسی عطر علی دارد سراپای وجودت بانو! مِی ‌کوثر گوارای وجودت بوی نبوّت را که استشمام کردی بهر رواج دین حق اقدام کردی اسلام را با همتت اسلام کردی کفّار را با ثروتت ناکام کردی بوده اساس دین و آیین پیمبر اخلاق او ، اموال تو ، شمشیر حیدر عیسی غلام همسرت تا روز محشر مریم کنیز دخترت تا روز محشر عصمت نخی از معجرت تا روز محشر باقی ست نسل کوثرت تا روز محشر مِهرت برای آسمان‌ها و زمین بس داماد تو حیدر شده ، فخرت همین بس ای طاهره ! بانوی باتقوای مکّه سنگ صبور و حامی آقای مکّه بی اعتنا به طعنه ی زن‌های مکّه ای کاش نیشابور بودی جای مکّه شعب ابی طالب تو را از پا نینداخت آزار اهل شرک از تو « شیرزن » ساخت بانو سلامت می‌کنم از دور و نزدیک پیش حبیب خود در این شب‌های تاریک راحت برو راحت بیا " اُمّ الصعالیک " مکّه ندارد کوچه‌های تنگ و باریک مکّه مدینه نیست آتش پا بگیرد میخی درون سینه ی تو جا بگیرد رفتی ندیدی رکن حیدر را شکستند الواط های بی حیا در را شکستند نامردها ، پهلوی کوثر را شکستند قلب پر از مِهر پیمبر را شکستند رفتی ندیدی باغ تو بی یاسمن شد ای باکفن ! آخر حسینت بی کفن شد محمد فردوسی" یا حضرت خدیجه سلام خدا به تو "یا حضرت خدیجه سلام خدا به تو بی انتها درود فراوان ما به تو تو مادر ائمه ای ، ای مادر وجود دلهای اهل بیت همه مبتلا به تو اسلام زیر دین فداکاری شماست کرده پیامبر همه عمرش دعا به تو از این قضیه قدر تو معلوم می شود وقتی که دل سپرده چنین مصطفی به تو در لحظه های سخت در آن روزهای سخت کرده پیامبر همه اش اتکا به تو هر جا ز غصه های زمانه دلش گرفت یا درد دل به حیدر خود گفت یا به تو مدیون توست ماندن اسلام تا ابد زنده است در دل همه این نام تا ابد بغضی است در گلو که پریشان فاطمه است اشکی است در دو دیده که لرزان فاطمه است چشم از نگاه مادر خود بر نداشته مادر یک امشبی است که مهمان فاطمه است زهرا گرفته دست به دامان مادرش عالم اگر چه دست به دامان فاطمه است چشمان فاطمه شده گریان مادر و چشمان نه فلک همه گریان فاطمه است دستی که دست دختر خود را فشرده بود بی جان ولی هنوز به دستان فاطمه است پروانهء شکسته پر او محمد و شمع فراق او دل سوزان فاطمه است شمعی که ذره ذره دلش آب تر شده لحظه به لحظه فاطمه بی تاب تر شده در ماتم فراق تو بایست سر شکست وقتی نبی ز غصهء تو بال و پر شکست آیینه ها زغصه شکستند یک به یک در آن میانه فاطمه ات بیشتر شکست یک سال و داغ هجر ابوطالب و شما در زیر این دو داغ پیمبر کمر شکست با رفتن تو تازه مصیبت شروع شد از آن به بعد فاطمه ات مستمر شکست روزی رسید پشت در خانهء علی گل بود پشت در که لگد خورد و در شکست دیوار و میخ و در همه با هم یکی شدند در آن میانه سینهء زهرا اگر شکست بر قلب خانوادهء حیدر شرر زدند وقتی که ضربه پشت سر هم به در زدند حق است جان فدای شما بارها شود وقتی که دوستدار شما مصطفی شود دارو ندار خویش به پایش که ریختی میخواستی فقط کفنت یک عبا شود سهم از عبای یار به هر کس نمی رسد این افتخار بلکه نصیب شما شود ای با کفن که شد کفنت افتخار تو دلها غمین بی کفن کربلا شود ای وای اگر سری شود از پیکری جدا ای وای اگر کسی کفنش بوریا شود ای وای اگر تنی شود عریان به روی خاک ای وای اگر سری به روی نیزه ها شود مجلس همیشه مجلس دلبند فاطمه است پایان روضه روضهء فرزند فاطمه است مهدی مقیمی" سلام ای مهربان بانوی دنیا "سلام ای مهربان بانوی دنیا سلام ای بر تر از حمد و ثنایا سلام ای عالمی پیش تو دریا سلام ای مادر ام ابیها دو عالم عبد درگاه و غلامت رسیده از خداوندت سلامت تو هستی همسر احمد خدیجه نه همسر یاور احمد خدیجه تمام باور احمد خدیجه علی دیگر احمد خدیجه عزیز جان ختم المرسلینی فقط بانو تو ام المومنینی نبی را مونس و غمخوار بودی به احمد دلبر و دلدار بودی تو بانو مظهر ایثار بودی به مال خود نبی را یار بودی به مدحت بس نبی را همسری تو و زهرا و علی را مادری تو شب هجران تو بس پر شرر بود شبی تاریک و عاری از سحر بود به جان مصطفی خون جگر بود دو چشمانش ز هجران تو تر بود برای تو کفن آمد ز بالا نبودی تا ببینی بی کفن را به روی نی سر فرزند طاها تن بی سر به روی خاک صحرا میان قتلگه آوای زهرا دو چشم خواهری زین غصه دریا عزیز فاطمه دور از وطن بود سرش بر نیزه جسمش بی کفن بودناصر شهریاری" ای خو گرفته با نفست عطر احمدی " ای خو گرفته با نفست عطر احمدی ای پیشتر ز بعثت احمد محمّدی ای بارها سلام تو را بر رسول خود ابلاغ کرده ذات خداوند سرمدی چون شمع با فروغ نبوّت گداختی پیش از نزول وحی نبی را شناختی ای بر تو لحظه لحظه سلام پیمبران خاک در تو سجده گه خیل سروران پیش از پیمبری پیمبر به روی او چشم تو دید آنچه ندیدند دیگران در قلب تو کتاب کمالش نوشته بود سر خط مادریت به آلش نوشته بود بی دامن تو خنم رسل کوثری نداشت نخل بلند آرزوی او بری نداشت حتی علی که جان عزیز محمّد است در ملک بی حدود خدا همسری نداشت ای همدم رسول خدا در نزول وحی ای دامن تو مرکز نور بتول وحی تو وصل بر رسول و زهستی جدا شدی تو آفتاب بیت سراج الهدی شدی نیزار وحی مثل علی شیر مرد داشت ای شیر زن تو تالی شیر خدا شدی دارائی تو هدیه به پروردگار شد در جنگ اقتصاد نبی ذوالفقار شد تو دیگر و زنان جهان جمله دیگرند سادات عالمت پسرانند و دخترند دارائی تو تیغ علی، خلق مصطفی در پیشبرد فتح نبّوت برابرند دامان پاک تو ثمرش یازده ولی است این رتبه ات بس است یازده ولی است این رتبه ات بس است که داماد تو علی است در دور بت پرستی و تاریکی حجاز بودت رخ نیاز به درگاه بی نیاز پیش از نزول وحی الهی تو و علی خواندید با رسول خدا در حرم نماز چون تو که با رسول خدا همسری کند؟ دُرّ یتیم آمنه را مادری کند ای تکیه گاه خواجه لولاک شانه ات ای لحظه لحظه ذکر محمِّد ترانه ات بر یازده ستاره توحید آسمان روی منیر فاطمه خورشید خانه ات در بیت آفتاب مه تام کیست، تو اوّل زن مجاهد اسلام کیست، تو پیغمبر خدا به تو عرض ارادتش زهراست هم کلام تو پیش از ولادتش گوئی که با تو گرم سخن بود فاطمه حتی به لحظه های غروب شهادتش با آنکه سالها زجهان چشم بسته ای انگار دور بستر زهرا نشسته ای ای ام پاک نبی، ام مؤمنین ای مادر بزرگ امامان راستین روزی که یار هر دو جهان یاوری نداشت روزی که آن معین بشر بود بی معین مردانه ایستادی و کردی حمایتش تا ماند جاودانه چراغ هدایتش ای قامتت به قائم توحید قائمه دشمن شدند با تو دغل دوستان همه از هست خویش دست کشیدی و ذات حق بخشید گوهری به تو مانند فاطمه الحق توئی توئی تو که کفو پیمبری شایسته ای که بهر نبی کوثر آوری آزرد ای فرشته حق اهرمن تو را زخم زبان زدند به هر انجمن تو را از بس که ریخت عطر قداست پیکرت پیراهن رسول خدا شد کفن تو را از بس بلند بود مقام و جلال تو گردید سال حزن نبی ارتحال تو روح مقدّست چو به پرواز می شود درهای غم به قلب نبی باز می شود در فصل خردسالی و آغاز زندگی بی مادریِّ فاطمه آغاز می شود اشک نبی برای تو ای جان پاک، ریخت با دست خویش بر تن پاک تو خاک، ریخت با رفتن تو یار محمّد زدست رفت خورشید روزگار محمّد زدست رفت شد حمله ور به گلبن دین لشکر خزان تو رفتی و بهار محمّد زدست رفت زیبد که با هزار زبان در ثنای تو «میثم» دُرِ قصیده بریزد به پای توغلامرضا سازگار" خدیجه زوج رسول است و مادر زهرا "خدیجه زوج رسول است و مادر زهرا خدیجه گوهر یکتا و درٌ بی همتا ندیم ختم رسولان و یار پیغمبر نبود در همه عالم کسی از او بهتر خدیجه ای که پیمبر بود و را همسر خدیجه ای که چو زهرا بود و را در بر خدیجه ای که حسین و حسن نواده اوست زنی که زینب و کلثوم خانواده اوست خدیجه مادر سجاد و مادر باقر کسی که شمس و قمر بهر خدمتش حاضر خدیجه مادر بحر العلوم صادق بود جهان به گوهر علمش همیشه شایق بود خدیجه مادر موسی ابن جعفر ما بود کسی که طاقت و صبرش بسان دریا بود همو که جان به لب آورد در غل و زنجیر به زیر لب همه شب خواند سوره تکویر خدیجه مام رضا آن شه خراسان بود همو که حشمت هارون از او هراسان بود کسی که گفت به لب لااله الا هو به طوس گشت غریبانه ضامن اهو تقی نبود جز از او نقی هم از او بود ببین که ساحت این زن چه خوب و نیکو بود خدیجه را چه بگویم که ماه منظر بود خدیجه مادر اختر امام عسکر بود امام عسکر ما همچو ماه عالم گیر کسی که رام شد اندر برش پلنگ و شیر خدیجه مادر مهدی امام حاضر ماست کسی که چشم بصیرش همیشه ناظر ماست من از خدیجه چه بگویم بدین بیان قصیر گنه نباشدی از من زبان کند تقصیر به روز عشر ز ماه مبارک رمضان گرفت جسم عزیزش مغاک در دامان گرت نصیب شد ای جان گذر کن از کویش که حس کنی به مشامت تو بوی مینویش کند شفاعت سیمرغ گر به روز جزا نبا شدش غم دیگر چو جان دهد به قضاقاسم نعمتی" هنوز باقی نسل خدیجه در راه است " گذشته از همه و پشت شوهرش مانده چه مادرانه به پای پیمبرش مانده درست! سوره نسل خدیجه کوته بود ولی ادامه آیات کوثرش مانده نه داستان خدیجه ادامه خواهد داشت هنوز سوختن خانه و درش مانده به فرض اینکه شکستند دست زهرا را هنوز بستن دستان همسرش مانده نه ماجرا به همین روی سکه ختم نشد خدیجه روضه بخوان روی دیگرش مانده حسین لحظه آخر به فکر رفتن بود ولی هنوز وصایای مادرش مانده دلیل داشت صدای زنی ز خیمه رسید رباب خواست بگوید که اصغرش مانده سه شعبه آمد و در خیمه دختری میگفت ببین سکینه که چیزی ز حنجرش مانده گذشت و عمه سادات دید مردی را که رد پای سری روی خنجرش مانده رسید کار به جایی که روضه خوان غش کرد خدیجه روضه بخوان خط آخرش مانده ... هنوز باقی نسل خدیجه در راه است هنوز منتقم آل حیدرش ماندهامیر حسین آکار" نگـاه فاطمــه بر راه مانده " مهی رفتـه ، دلی پر آه مــانده شبــانه خاطرات ماه مانده خدیجه رفته و با چشم گریان نگـاه فاطمــه بر راه ماندهسید هاشم وفایی " تنها تویی که لایق عشق پیمبری "بانوی صبح هستی و خورشید دیگری خاتون آب هستی و پاک و مطهری آری به اتنخاب خدا و گواه او تنها تویی که لایق عشق پیمبری در دامن تو مادر عالم سه ساله شد شایسته از مقام تو شد شان مادری گرد و غبار راه تو معراج جبرئیل ای کاش میشد از سر این کوچه بگذری بانو شنیده ام که وخیم است حال تو در کنج خانه گشته ای از غصه بستری گرچه کتاب زندگی ات  رو به آخر است شان عیادت از تو مقام پیمبر است وقتش شده که دختر خود را صدا کنی بر روی نازدانه ات آغوش وا کنی وقتش شده که شانه به گیسوی او زنی با یک دو بوسه درد دلش را دواکنی باید دو گوشواره خود را به او دهی تا هدیه  عروسی او را  ادا کنی چیری به عمر خود ز پیمبر  نخواستی وقتش شده از او طلب یک عبا کنی ار عرش پنج تا کفن آمد برای تو خوب است پنجمین کفنش را سوا کنی رفتی و داغ  تو به دلش کوه غم گذاشت غصه شروع شد که دگر  مادری نداشت مادر نداشت حرف دلش را به او زند حرف از غمی که مانده میان گلو زند مادر نداشت در شب جشن عروسیش تا حرف دخترانه خود را به او زند مادر نداشت  پشت در او را صدا کند ناچار شد به خادمه خویش رو زند پیراهنش گرفت به مسمار و پاره شد مادر نداشت پیرهنش  را رفو زند مادر نداشت زخم تنش را نشان دهد با یک نفر دم از غم راز مگو زند زهرا که رفت نوبت زینب  دگر رسید او میدوید  و قاتل ارباب می دوید موسی علی مرادی" در بین ملائک از تو نام آورده ست "در بین ملائک از تو نام آورده ست نام از تو شکوه ناتمام آورده ست هر بار که آمده ست از سوی خدا جبریل، به محضرت سلام آورده ست دلخسته ز شهر بی‌وفا رفتی، آه آرام و قرار مصطفی رفتی، آه حتی کفنی نخواستی از دنیا از بس که سبکبار و رها رفتی، آه از چشم تر فاطمه طاقت رفته تا کرب و بلا خروش غربت رفته آنجا سخن از بی‌کفنی نیست فقط پیراهن خورشید به غارت رفته یوسف رحیمی" گرفته حال دلم در هوای مادر زهرا "گرفته حال دلم در هوای مادر زهرا دو دیده ام شده باران برای مادر زهرا هر آنچه دختر پاک و هر آنچه مادر خوب است فدای مادر زینب فدای مادر زهرا کریمه ی قم و حتی کریم شهر مدینه کرم کنند به عالم به جای مادر زهرا گرفته دست نیازم دخیل روزی امشب اگر که سر بگذارم به پای مادر زهرا خدا کند که ببخشد مرا به راه پیمبر خدا کند که بمانم گدای مادر زهرا من آمدم که خدیجه دوباره واسطه باشد میان عبد سیاه و خدای مادر زهرا اگر غلام حسینم اگر که مست اباالفضل نوشته اند مرا در دعای مادر زهرا شبیه طفل یتیمی که غرق گریه ی خویش است دلم شکسته به بزم عزای مادر زهرا قسم به چادر خاکی که من پناه ندارم به جز عبای پیمبر، عبای مادر زهرا ... اگر سر نوه اش را کنار دجله بریدند میان دشت بپیچد صدای مادر زهرامحمد امین سبک بار" جانِ تو، جانِ دخترم زهرا "حتم دارم که رفتنی هستم به خدا می سپارمت آقا خواهشِ مادرانه ای دارم جانِ تو، جانِ دخترم زهرا   حسرتِ دیدنِ عروسی او به دلم ماند،چاره ای هم نیست در شبِ خواستگاری دختر غمِ بی مادری، غمی کم نیست   مادرم، حق بده که بی تابم چشم هایم به اشک ناچار است نیستم پیش او زمانی که بین دیوار و در گرفتار است   دخترِ پا به ماهِ بی مادر دردهایی نگفتنی دارد کاش بودم، شنیده ام با او در و همسایه دشمنی دارد   گریه هایت هنوز یادم هست وقتی از آن چهل نفر گفتی جان سپردم ز درد، وقتی از لگدی بی خبر به در گفتیوحید قاسمی" مادرم! ای امام مادرها "مومنون آیه‌های قرآنند گاه مقداد و گاه سلمانند از عرب تا عجم مسلمانند همه فرزندهای بارانند یا نوه یا نتیجه‌اند همه بچه‌های خدیجه‌اند همه سایه‌اش مستدام، بر سر ماست خانه‌اش قبله‌گاه دیگر ماست نامش آرامش پیمبر ماست مادر فاطمه است، مادر ماست مادرم! ای امام مادرها به فدایت تمام مادرها گرمی آشیان پیغمبر همسر مهربان پیغمبر یاد تو در روان پیغمبر نام تو بر زبان پیغمبر خاطرات تو گرمی شب اوست یاد تو آه حسرت لب اوست زن، ولی مردتر ز هر مردی جگر کفر را درآوردی قد علم کرده پیش هر دردی تو بر اسلام مادری کردی نه فقط امّ مومنین هستی امّ اسلام، امّ دین هستی به تو جبریل احترام کند پیش پایت نبی قیام کند به تو باید خدا، سلام کند و تو را صاحب مقام کند باید اینگونه منجلی بشوی مادر همسر علی بشوی با نبی گرچه همنشین بودی قبل از اسلام بی‌قرین بودی بین زن‌ها تو بهترین بودی در زمین آسمان‌نشین بودی اشک تو ای خدیجه غرّا ریخته گریه ملائک را مثل ابر بهار گریه مکن انقدر گریه‌دار گریه مکن از بد روزگار گریه مکن مادر بی‌قرار! گریه مکن در سرت فکر کیست می دانم گریه ات مال چیست می دانم در عذار گلت چه می بینی که چنین بی قرار و غمگینی نگران هجوم گلچینی یا که رنجور دست سنگینی آه از دست... آه از آن آزار... آه از آن کوچه... آه از آن دیوار...محمد بیابانی" ای داغ تو بر سینۀ خاتم نشسته "سرمایه ات خرج مسلمانی ما شد حق مسلمانی ما با تو ادا شد دستت کلید قفل های بسته بوده پیغمبر از دستان تو حاجت روا شد اسلام بی تو بی گمان در شعب می مرد دین خدا با همتت دین خدا شد تو اجر زحمت های احمد بودی اما مزد تو بانو! حضرت خیرالنسا شد مادر بزرگی مثل تو دارد،جز این نیست زینب اگر آیینۀ زهرا نما شد ای داغ تو بر سینۀ خاتم نشسته بی تو درون قلب زهرا غم نشسته در عفتت مریم کنیز صبح و شامت آسیه خدمت می کند، هاجر سلامت مال و منال و هستی ات شد خرج اسلام احمد به حیرت مانده در نوع مرامت زهرا فقط در دامن تو رشد کرده ای مادر زهرا همین بس در مقامت طرز جهاد تو زبان زد مانده بانو خلق خدا ماندند در نوع قیامت حق است اگر در رتبه ات عمری بگوئیم دین خدا یکجا سند خورده به نامت با این که بر عرش خدایت پا نهادی رفتی و داغی بر دل زهرا نهادیمحسن ناصحی" هر مادری كه مادر زهرا نمی شود "تو كیستی كه سینه ی ما بی قرار توست چشم زمین و چشم زمان سوگوار توست كم نیست این كه مادر زهرای اطهری  سوگند می خورم كه همین افتخار توست در هر كجا همیشه كنار پیمبر و  در هر كجا همیشه پیمبر كنار توست مادر بزرگ محترم خانواده ای  داماد خانواده علی بی قرار توست دنیای تو همیشه هوایش بهاری است  در بین خانه ات نوه هایت بهار توست خیل كثیر خانه ی پیغمبر از تو بود  زهرای خانه ی نبوی یادگار توست بی خود نبی به پای كسی پا نمی شود  هر مادری كه مادر زهرا نمی شود دنباله دار عشق و اویس قرن شدی در شب دلیل گریه ی چشمان من شدی جایت اگر چه زیر كسای نبی نبود  مادر شدی خلاصه ی آن پنج تن شدی در هر نماز نافله پشت پیمبرت محو عروج هر شبی خویشتن شدی دخت علی ز چهره ی تو ارث برده است  ای مادری كه مادر ام الحسن شدی چندین كفن اگر چه محیای تو شده  مادر بزرگ یك نوه ی بی كفن شدی گریان روضه های رسول خدا شدی  گریان داغ غربت یك پاره تن شدی جبریل گفت روضه ی زخمی دوباره را  در روی خاك یك بدن پاره پاره رامسعود اصلانی" خدیجه، مادر زهرا طبیب حاذق بود "خدیجه کوه محبّت! خدیجه عاشق بود برای بودن با تو خدیجه لایق بود نخست مؤمنه ای که نبی خطابت کرد زنی که با تو به هر شیوه ای موافق بود تو خود طبیب جهان بودی و برای تو خدیجه، مادر زهرا طبیب حاذق بود اگر چه زود مسافر شد و وداع ات گفت شریک خوب تو تا آخرین دقایق بود زنی به خاطر چشم ات گذشت از همه چیز زنی که دغدغه اش گفتن حقایق بود زنی که قلب صبورش به رنج عادت داشت زنی که دشت نگاهش پر از شقایق بود خدیجه پاک و مطهّر... خدیجه مادرِ نور خدیجه کوه محبّت... خدیجه عاشق بودوحیده افضلی" ای کوثر بهشت نبی هم کلام تو "ای بانویی که زنده شد عصمت ز نام تو پیک خداست حامل عرض سلام تو ای  آفتاب لم یزلی  همنشین تان ای کوثر بهشت نبی هم کلام تو بیت الحرام معتکف مسجد شماست غار حراست چله نشین طعام تو پیراهن رسول کفن شد که گل کند تا روز حشر عطر نبی در مشام تو ای سید زنان بهشتی که می گریست چشمان سید الشهدا در مقام تو سال عزاست چون تو به پرواز می رسی ای مطلع غم همه حسن ختام تو  " تا بر فراز ماذنه ها نام مصطفی است" "ثبت است بر جریده عالم دوام تو" میثم مومنی نژاد" شب گذشته کمی خوب شد سخن می گفت "شب گذشته کمی خوب شد سخن می گفت برایم از خودش از حال خویشتن می گفت از اینکه سنگ گرفته به معجرش به سرش و یک به یک همه اش را برای من می گفت به اهل بیت پیمبر چقدر ایمان داشت کنار ما سه تن از پنج تن می گفت برایم از همه اموال و مال داشتنش برایم از کفنی هم نداشتن، می گفت درست مثل کسی که خودش خبر دارد فقط حسین حسین و حسن حسن می گفت کفن رسید به دستش ولی نشد خوشحال برایم از پسرم " شاه بی کفن" می گفت بباف دختر من پیرهن برای غریب به فاطمه ز حسین و ز پیرهن می گفت علی اکبر لطیفیان" مادر سلام حال غریبت چگونه است "مادر سلام حال غریبت چگونه است مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است حالی غریب داری و در فکر رفتنی دردی به سینه داری و حرفی نمیزنی داری برای رفتن خود چانه میزنی موی مرا به گریه چرا شانه میزنی؟ با دانه های اشک تو افطار میکنم همسایه را ز داغ تو بیدار میکنم همسایه ها برای تو پرپر نمی زنند داری تو میروی و به تو سر نمی زنند مادر بگو که مکه چه آورده بر سرت که قدخمیده میروی از پیش دخترت مادر , پدر غروب  تو را گریه می کند و خاطرات خوب تو را گریه می کند بخشیده ای تمام خودت را به آفتاب و زنده شد به مهر تو مادر ابوتراب چیزی نمانده است که دیگر فدا کنی باید برای رفتن زهرا دعا کنی حالا که پرکشیدن تو گشته باورم آیا کفن برای تو مانده است مادرم هی تشنه می شوی و مرا میزنی صدا و هی سلام میدهی امشب به کربلا گریه گرفت و مکه دوباره در آب رفت مادر وضو گرفت و دوباره به  خواب رفت مادر ,پدر تشهد خود را تمام کرد و جبرییل آمد و بر تو سلام کرد مادر جواب فاطمه را لااقل بده یا لااقل به دختر خود هم اجل بده چشم و چراغ خانه خورشید الامان رنگین کمان بیت نبوت نرو بمان اینجا که مکه است مدینه چگونه است جریان میخ آن در و سینه چگونه است اینجا بهانه نیست مدینه بهانه است آنجا جواب گریه من تازیانه است مکه اگر چه طعنه و زخم زبان زدند اینجا به دستهای علی ریسمان زدند مکه اگرچه در به روی خویش بسته اند اما مدینه پهلوی من را شکسته اندرحمان نوازنی1102101305/