۳ درخواستی که در روز سیزدهم از خدا داریم

کد خبر: 55348
دنس و اقذار در مرحله اول گناهان است که خیلی کثیف است. فرمود هر گناهی که می‌کنی، یک سیاهی در دلت ایجاد می‌شود. دو یا سه تا چهار تا و اگر زیاد گناه کردی تمام دلت را می‌گیرد و دلت ختم می‌شود. فرمود زود توبه کنید نگذارید گناه بماند.
وارث: دعاهای هر روز ماه مبارک رمضان، دعاهایی لقمه شده، کوتاه و فشرده است. ادعیه ماه مبارک رمضان از حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) صادر شده و منبع آن کتاب زادالمعاد و بلدالامین است. علامه امینی(ره) در صفحه 214 کتاب زادالمعاد می‌نویسد: از ابن عباس روایت شده که رسول گرامی اسلام برای هر روز از ماه مبارک رمضان دعای مخصوص و با فضیلتی و پاداش فراوان ذکر کرده‌اند.

بر این دعاها شرح‌هایی نوشته شده است از جمله مرحوم حجت‌الاسلام سیدعلی نجفی که در نیمه‌های شب‌های ماه مبارک رمضان سال 1409 هجری قمری در مسجد قندی تهران ایراد شده است.

حجت‌الاسلام سیدمحمدعلی نجفی یزدی در سال 1326 هجری شمسی در شهر عارف‌پرور نجف اشرف به دنیا آمد. نامش را به نام مولایش امیرالمؤمنین (ع) علی گذاشتند. پدرش سیدمحمد باقر روحانی بزرگوار و اهل علم بود و جدش سیدعبدالحی در یزد صاحب کرامات بود. وی تحصیلات مقدماتی خود را در نجف گذراند و در 17 سالگی به ایران آمد، ابتدا در مجلس درس آیت‌الله مجتهدی شرکت کرد و سپس از درس اخلاق آیت‌الله حق‌شناس بهره جست و درس‌های اخلاقی پرشور و برنامه‌های سلوکی آیت‌‌الله حق‌شناس او را جذب کرد. پدرش مکرر به عتبات عالیات سفر می‌کرد در یکی از این سفرها سیدعلی که با پدر همراه بود در حرم حضرت علی (ع) در سن 19 سالگی به دست پدر، معمم شد.

سیدمحمدعلی نجفی یزدی مدتی را در تهران در بیت علامه امینی زندگی کرد. آیت‌الله امینی (ره) همیشه در مقابل این سید عظیم‌الشأن از جای خود برمی‌خواست و دست او را به احترام مقام سیادت می‌بوسید.

وی به زیارت جامعه، مناجات شعبانیه و مناجات خمسه عشر علاقه فراوانی داشت و آن روزها که هنوز خواندن دعای عرفه در فضای باز مرسوم نشده بود این مجلس را برگزار می‌‌کرد.

سیدمحمدعلی نجفی یزدی در سال 1371 هجری شمسی در حالی که بیش از 46 بهار از زندگی‌اش نگذشته بود به دیار باقی شتافت.

گزیده‌ای از شرح دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان را در ادامه می‌خوانیم:

«اللهمّ طَهّرنی فیهِ من الدَنَسِ والأقْذارِ وصَبّرنی فیهِ على کائِناتِ الأقْدارِ ووَفّقْنی فیهِ للتّقى وصُحْبةِ الأبْرارِ بِعَوْنِکَ یا قُرّةَ عیْنِ المَساکین».

خدایا پاکیزه‌ام کن در این روز از چرک و کثافت و شکیبائیم ده در آن به آنچه مقدر است شدنى‌ها و توفیقم ده در آن براى تقوى و هم ‌ نشینى با نیکان به یاریت اى روشنى چشم مستمندان.

خدایا، در این روز مرا از دَنَس، چرک و اقذار و کثافات پاکیزه کن و مرا بر کائنات الأقدار و قدرهایی که حتماً لباس وجود خواهد پوشید و چاره‌ای از آن نیست، صابر گردان. مرا در این روز به تقوا و پرهیزکاری و مصاحبت با ابرار و نیکان موفق بدار، به یاری‌ات ای قرة عین مساکین که چشم بیچارگان به تو روشن است.

چند مطلب مهم در این دعا هست. قسمت اول طَهّرنی، قسمت دوم صَبّرنی و قسمت سوم وفقّنی است. اینها سه دعا هستند که هر سه هم خیلی مهم هستند.

دنس و اقذار که واویلا از دنس و اقذار! وجود ما وجودی است که دنس و اقذار به آن می‌چسبد، بعضی چیزها یک جاذبه‌ای دارند، فرض کنید مثل آهن‌ربا که چگونه آهن را جذب می‌کند، وجود ما هم خود به خود جاذب دنس و اقذار است. خود وجود اجزا ندارد و به کسی نسبت ندارد. حقیقت هستی عاری از هر شکل و رنگ و بو و تعلقی است، اما وقتی که وجود محدود شد، موجودات پیدا و تفکیک شدند و نتیجه اینکه از وقتی که به وجود آمدیم، سهم ما نداری است.

انسان، ترکیبی از نور و ظلمت

وجود مطلق که فیض حضرت حق است و به عبارتی وجه‌الله است، فرقش با موجودات مقید این است که آن یک وجود و نور مطلق است و ما ترکیبی از نور و ظلمت و وجود و عدم هستیم، که این بدترین نوع ترکیب است، چون اصولاً ترکیب نشان فقر است. ذات مقدس الهی مرکب نیست، یعنی جزء ندارد، برای اینکه اگر جزء داشته باشد، در ذاتش نیاز خوابیده است و نیاز به جزء خودش خواهد داشت. ما الان یک موجود مرکب هستیم، به ذره ذره اجزای خودمان نیاز داریم، فقر تمام وجودمان را پر کرده است. این جزء به آن جزء و آن جزء هم به این جزء نیاز دارد. هر دو فقیرند ولی چون در ذات مقدس الهی فقر راه ندارد، ترکیب را هم باید از او نفی کرد.

«گناه» مرحله اول دنس و اقذار

خدایا، مرا در این روز از دنس و اقذار پاک کن که عرض شد منظور ریشه دنس و اقذار است. دنس و اقذار در مرحله اول گناهان است که خیلی کثیف است. فرمود هر گناهی که می‌کنی، یک سیاهی در دلت ایجاد می‌شود. دو یا سه تا چهار تا و اگر زیاد گناه کردی تمام دلت را می‌گیرد و دلت ختم می‌شود. فرمود زود توبه کنید نگذارید گناه بماند.

مرحله بعد، بالاتر و سخت‌تر از گناهان، سیئات است که صفات انسان است و به این زودی‌ها هم کنده نمی‌شود. با استغفرالله و توبه کردن درست نمی‌شود. آن واویلا است. یک روز دیدند یکی از بزرگان علمای اخلاق، وسط درس خندید. شاگردها تعجب کردند و گفتند آقا چیزی نبود، چرا خندیدید؟ گفت که بعد از بیست سال مبارزه با حسد، الان یک جریانی پیش آمد که فهمیدم ریشه حسد در من کنده شده است، خوشحال شدم. ریشه صفات سیئه با جان گره خورده است، یا باید سخت مبارزه کنی و آن را بکنی یا اگر نتوانستی دم مرگ تو را تصفیه می‌کنند. خدا لطف و مرحمت می‌کند که شخص را تصفیه می‌کند و او را به تصفیه‌خانه ملائکه می‌دهند. خدایا، ما طاقت نداریم، طاقت یک لحظه‌اش را هم نداریم، طاقت یک گرزش را هم نداریم. منتها وقتی که سؤال و جواب می‌کنند، صفات و عادات و اعتقادات اثر می‌گذارند.

صفات سیئه و بروز آن در یوم‌الحساب

آنها از اعتقادات می‌پرسند، صفات سیئه‌اش زبانش را گنگ می‌کند، زبانش به لکنت می‌افتد نه اینکه به لکنت افتاده است، در این دنیا هم زبانش لکنت دارد. آن که در دنیا آن عیب را دارد، در آخرت زبانش گیر می‌کند، آنجا کارش گیر دارد. روایت داریم به محض اینکه می‌گوید‌ «من ربک»، رب تو کیست؟ تا می‌آید مِن و مِن کند، گرز را محکم بر سرش می‌کوبند. بعد می‌پرسند «من ربک» باز معطل کرد، دوباره می‌کوبند. می‌گوید: نمی‌دانم، می‌گویند نمی‌دانی؟ نمی‌دانستی! بعد پی‌درپی بر سرش می‌کوبند. هر گرزی که می‌کوبند دود و جرقه‌هایی از این گرز بلند می‌شود که می‌تواند عالم را زیر و رو کند. گرز آسانی نیست. خودت را از دنس و اقذار خلاص کن، والا زبانت هم گیر می‌کند. همانطور که در این دنیا هم همین‌گونه است. همان صفت رذیله‌ات است که نمی‌گذارد حرف حق را بزنی، می‌فهمم راست و حق می‌گوید اما نکند که از قافله عقب بیفتم، همین فکر دهان و زبانم را می‌بندد، زبانت لکنت افتاد. همین‌گونه که اینجا موقع گفتن حق لکنت زبان گرفتی، آنجا هم در جواب «من ربک» به لکنت زبان می‌افتی.

شرک درونی و انانیت، ریشه دنس و اقذار

بالاتر از این دنس و اقذار و ریشه آن، شرک درونی است که برای غیر خدا وجود قائل هستی. برای خودت حریم قائلی؟ از خدا طلب داری؟ خدایا، همه چیز از آن تو است، اما یک ذره از آنکه مال ماست! حریم ما را به هم نزن. این همان حرف ابلیس است که گفت که ما که عارف و بنده هستیم، ما یک سجده کردیم که 6000 سال طول کشید، تو حریم و حرمت ما را نگاه دار. تو چه حرمتی داری؟ تو اگر حرمتی داری، مال تو که نیست، مال ما است. حالا ممکن است اینها یک لحظه در دل هر کسی بیاید، اگر از اشقیا نباشد، خدا کمکش می‌کند و فوری به او تفهیم می‌کنند که حرمتی از خود نداری.

من را از این دنس و اقذار خلاص کن. این فقط یک دعا نیست، این صد دعاست. مگر اقذار یک دانه است؟ گاهی یک حرف می‌زنی ولی سه روز خدا را با آن دنس حرفت می‌آزاری، یک عمر نامه اعمالت سیاه می‌شود، یک دلی را بیخود می‌سوزانی، یکباره جهنمی‌ات می‌کند. خدایا تمامش کن.

صبر بر تقدیراتی که با دعا برطرف نمی‌شود

«طَهّرنی وصَبّرنی» اینها هر کدامش خیلی حرف دارد، ولی چون وقت نیست و چاره‌ای هم نیست، نمی‌توان گفت. چون فردا باز حرف دعای جدید است. «صبرنی فیه علی کائنات الأقذار» بعضی چیزها هست که با دعا برطرف می‌شود و قابل برطرف شدن است، اما بعضی از امور و تقدیرات هست که قابل برطرف شدن نیست. فقط یک چیز برطرفش می‌کند و آن این است که آن را هموار کنی و بسازی. باید بسازی. «الصبر من الإیمان بمنزلة الرأس من الجسد فإذا ذهب الرأس ذهب الجسد کذلک إذا ذهب الصبر ذهب الإیمان»

یک چیزهایی در وجودمان هست که تغییر و تبدیل برنمی‌دارد، باید چه کار کنیم؟ اگر به ما گفتند:

پنجه در پنجه تقدیر نشاید افکند/ زآنکه بازوی قضا سخت‌تر از فولاد است

می‌خواهیم چه کار کنی؟ آیا می‌خواهی با قضا مبارزه کنی؟ ایمانت را هم از دست بدهی؟ بیا و خودت را به شکل آن بساز، ما که نمی‌توانیم به خدا بگوییم، خدایا، تو بیا و به شکل ما شو و با ما بساز. البته در جای خود باید صحبت شود که همه‌اش خدا باید بسازد، ولی باید بنده هم خودش را بسازد. یکی از بزرگ‌ترین تسکین‌هایی که بر دل مؤمنین بلند پایه است، این است که از قضایا که رد شدند، به پشت سرشان که نگاه می‌کنند، پشیمان نیستند، چرا؟ برای اینکه آنها می‌دانند که «الشیء ما لم یجب لم یوجد» وقتی به امور نگاه می‌کنند، دنبال نتیجه نیستند و فقط به تکلیف خود نگاه می‌کنند. نتیجه فرع است و در این بین امتحاناتی پرپیچ و خم هم ایجاد می‌شود و درون خیلی‌هایی که پر از دنس و اقذار است و همین‌طور رهایش کرده‌اند، آشکار می‌شود.

و وای از پیچ‌های امتحان خدا. چنان کار را می‌پیچاند که همه چپ می‌شوند مگر آن کسانی که خدا را به خدا و رسول(ص) را به رسالت و حق را به حق شناختند.

/1102001307