ملائکه به این عالم بزرگوار اقتدا کردند
سال 1350 هجری قمری که با آغاز دوران مرجعیت آیتالله بروجردی مصادف بود تا یک دهه بعد با دوران فشار و اختناق رضاخان همراه بود. آیتالله بروجردی، این دوران را یکی از مصیبتبارترین ایام زندگانی خود توصیف میکند، این مرجع عالیقدر و خستگیناپذیر شیعه، پس از 70 سال تلاش علمی و فعالیت های اجتماعی و سیاسی صبح روز پنجشنبه 13 شوال 1380 هجری قمری برابر با دهم فروردین 1340 شمسی در حالی که 88 بهار از زندگی را پشت سر گذاشته بود، چشم از جهان فرو بست.
یکی از آثاری که درباره زندگانی این عالم ربانی و سلوک الی الله به رشته تحریر در آمده است، «فخر دوران» نوشته آیتالله لطفالله صافی گلپایگانی است که به قلم رسای معظمله و گردآوری حجتالاسلام محسن اکبری شاهرودی گردآوری و منتشر شده است.
درباره امتیاز کتاب «فخر دوران» نسبت به سایر آثاری که تاکنون در این موضوع نوشته شده است، میتوان گفت: تاکنون در بیان اوصاف و حکایتهای زندگی مرحوم آیتالله العظمی بروجردی کتابهای زیادی به رشته تحریر درآمده است، اما هر یک از نویسندگان این آثار تنها به ابعادی از شخصیت عالم فقید پرداختهاند، این در حالی است که کتاب «فخر دوران» در عین اختصار توانسته ابعاد مهم و زیادی از شخصیت آن مرجع عالیمقام را با قلمی رسا و بیانی شیوا طرح کند.
البته یکی دیگر از امتیازهای این کتاب این است که مرجع عالیقدر آیتالله صافی گلپایگانی به عنوان شاگرد ویژه استاد اعظم، تنها واسطه در نقل خاطرات، حکایات و اوصاف مرحوم آیتالله العظمی بروجردی است، اطلاع بر فضایل، مناقب، سجایای علمی و اخلاقی آن بزرگمرد تاریخ مکتب تشیع، آن هم از زبان شاگرد خاص آن استاد بزرگ، میتواند راهبر و راهنمای ارزشمندی برای مشتاقان علم و فقاهت باشد.
این اثر در چهار بخش گردآوری شده است؛ بخش نخست شامل پیام پرمحتوای معظمله به مناسبت سالروز رحلت آیتالله العظمى بروجردی است که به ابعاد مختلف شخصیت آن فقیه عالیمرتبه در عباراتی موجز و بسیار رسا میپردازد.
بخش دوم کتاب، متن دفتر خاطراتی است که با دست خط آیتالله صافی گلپایگانی حدود 40 سال پس از فوت مرحوم آیتالله العظمی بروجردی نوشته شده است که تاریخ معتبری برای برخی وقایع آن زمان محسوب میشود.
بخش سوم این اثر گرانسنگ، متن مصاحبه مجله حوزه با معظمله است که دارای مباحثی درباره سبک علمی مرحوم استاد و بعضی خاطرات ایشان است، همچنین بخش چهارم این کتاب، به سخنان ایشان درباره سبک اصولی و اجتهادی آن فقیه بزرگ که در مجله نقد و نظر به طبع رسیده است، اختصاص دارد.
بر این اساس، آشنایی و رابطه آیتالله صافی گلپایگانی با با استاد بزرگوارشان محدود به جلسات درس و استفتا نبوده است، بلکه پدر ایشان، مرحوم آیتالله آخوند ملامحمدجواد صافی سابقه آشنایی دیرینهای با آیتالله العظمی بروجردی داشت و نزد ایشان از احترام بالایی برخوردار بود، طوری که آن مرحوم خطاب به والد معظمله گفته بودند که «من یک شب هم شما را از دعا فراموش نمیکنم».
از آغاز استقرار آیتالله العظمی بروجردی در قم و زعامت حوزه علمیه تا پایان عمر شریفشان، آیتالله لطفالله صافی و برادر بزرگوارشان مرحوم آیتالله علی صافی در خلوت و جلوت، مجلس درس، مجالس استفتا و اغلب مجالس ایشان حضور داشتند و آن مرحوم همیشه علاقهمند بودند که مجالسشان به ویژه جلسات درس و استفتا از معظمله فوت نشود.
ماجرای نامه دانشمند بزرگ مسیحیت «جرج جرداق مسیحی» به آیتالله العظمی بروجردی(ره) و ارجاع آن نامه و کتاب به آیتالله صافی گلپایگانی از خاطرات جذاب و معرفتبخش این کتاب است، زیرا هنگامی که جرج جرداق، دانشمند مسیحی کتاب «الإمام على صوت العدالة الانسانیة» را به آن مرحوم اهدا کرد، ایشان به طور اختصار آن را مطالعه کرد و سپس برای مطالعه دقیق و اظهار نظر و نقد، کتاب را به معظمله داد، آیتالله صافی گلپایگانی هم آن کتاب را مطالعه کردند و در 19 مورد نظر جرج جرداق را دارای اشکال دانستند که آنها را به معظمله ارائه کرد.
در بخشی از این کتاب در قسمت چند خاطره با عنوان «مراقبت بر پرهیز از غلو در امور اعتقادی» میخوانیم: در موضوع حفظ حرمها و حریم مقام ربوبیت و الوهیت و حریم مقام نبوت، حریم مقام امامت و بعد حتی حریم مقام فضیلت و علم اشخاص مراقبت و مواظبت داشتند، مخصوصاً در آنجایی که نگاه نداشتن حریم برخورد با عقاید میکرد جداً از افراط و غلوّ جلوگیری مینمودند.
در یکی از روزهای عید ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع)، روز سیزدهم رجب که جمعیتها و طبقات مختلف برای زیارتشان و عرض تبریک میآمدند، آقا سید محترمی به نام آقای حائری - که شخصاً مورد احترام بود- قصیده معروف حاج میرزا اسماعیل شیرازی در تهنیت ولادت آن حضرت را قرائت میکرد که در ضمن آن میگوید:
إِنْ یَکُنْ یفرض لِلّهِ البَنُونَ/فَوَلیدُ الْبَیْتِ أَحْرَى أَنْ یَکُونَ
فَتَعَالَى اللهُ عَمَّا یَصِفُونَ/لِوَلیِّ الْبَیْتِ حَقّاً وَلَداً
در ضمن آن این شعر است:
هَذِهِ فَاطِمَةُ بِنْتُ الأَسَدِ/اقبلت تحمل لاهُوت الأَبَد
«اگر خدا را پسرانی فرض شود، خدا از آنچه توصیف میکنند برتر است. زاده خانه (کعبه) سزاوارتر است به اینکه برای صاحب خانه فرزند باشد، این فاطمه دختر اسد است که رو به سوی بیت کرده و یگانه ابدیت را حمل کرد»!
ایشان ناراحت شدند و در آن مجلس پر جمعیت، سید را از خواندن قصیده منع فرمودند و او را امر به جلوس کردند، سید فوراً امتثال امر کرد و نشست. مجلس را سکوت فرا گرفت و کسی نبود که در این موقف بتواند سخنی بگوید.
حضرت آیتالله آقای اخوی - که مورد احترام خاص ایشان بودند و در مطالب و مواقع لازم حتی نظر مخالف خود را صریحاً بیان میکردند، و خود آقا هم ایشان را به این روحیه میشناخت – از باب «عَونُ الضَّعِیفِ صَدَقَةٌ» در مقام حمایت از سید و توجیه این شعر برآمدند و بحث مختصری بین ایشان و آقا در آن مجلس درگرفت و آقا بر موضع خود پافشاری فرمودند و در مقام طعن بر این اشعار جواب دادند که این شعر مثلاً چه معنایی دارد:
تو به این جمال و خوبی/أرنی بگو به آنکس
چو به طور جلوه آیی/که بگفت لن ترانی
و خلاصه مقصودشان این بود که حریم ولایت هرچند والا و بالا است، اما نباید در احترام و تجلیل از آن، حریم الوهیت و ربوبیت را نادیده گرفت، بالاخره با تقاضا و اصرار آقای اخوی اجازه دادند، سید بقیه قصیده را که متضمن شعر غلوآمیز نبود قرائت کرد و از او دلجویی شد.
در بخش «اقتدای ملائکه در نماز به سید بحرالعلوم» هم آمده است: در یکی از روزها که مرحوم آیتالله والد اعلیاللهمقامه قم مشرف میشدند و معمولاً آقا با ایشان و آن مرحوم هم با آقا دیدارهای دوستانه گرمی داشتند، در خدمت آیتالله والد در محضر آقا مشرف بودیم.
در اثنای مجلس، یکی از آقایان ملبس به لباس روحانیت وارد شد، و مبلغی را خدمت آقا تقدیم کرد که معلوم شد بدهی شخصی خودش میباشد، آقا از حال او پرسیدند، خودش یا دیگران معرفی کردند که از ائمه جماعات تهران میباشد و در ضمن، پرسش از وضع مسجد و مأمومین شد.
مرحوم دکتر مدرسی - طبیب مخصوص آقا که شخصی لطیفهگو بود - در آنجا حاضر بود و عرض کرد: امام الاجنه هستند! آقا، به مرحوم آقای والد توجه کردند و از مرحوم استاد بزرگوار خود صاحب مقامات و بعضی کرامات مرحوم آقا میرزا ابوالمعالی کلباسی فرزند مرحوم آیتالله العظمی حاج ملا محمدابراهیم حاجی کلباسی نقل کردند که روزی مرحوم حاجی کلباسی شاید در شب چهارشنبه وارد مسجد سهله و یا مسجد کوفه (تردید از بنده است) شدند و دیده بودند که سید عظیمالقدر و جلیلالمنزله سید بحرالعلوم به امامت جماعت ایستادهاند و پشت سر ایشان پر است از جمعیت مأمومین. حاجی هم در محلی به اقتدا ایستاده بود.
بعد که نماز تمام شده بود، حاجی مسجد را خالی میبیند و از آن جماعت بزرگ کسی را نمیبیند، به سید عرض میکند که معلوم میشود برای اجنّه هم امامت میکنید، ایشان جواب میدهند که مگر نمیشود ملائکه باشند، حاصل اینکه این وضع معنوی و شرکت ملائکه در نماز و اقتدا به مرحوم بحرالعلوم بر حاجی به مکاشفه رؤیت میشود و حقیقت «الْمُؤْمِنُ وَحْدَهُ جَمَاعَة» را ادراک مینماید.
/1102101305